eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
639 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @shahidegomnamemaktabehajqasem ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
در یکی از عملیات ها که بر عليه منافقین بود ، قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم ، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که: مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر می ارزد. گفتم: مثلاً شش هزار دلار. گفت: مقدم نزن اینها اینقدر نمی ارزند. خیلی بعید است ، شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هر كـسى دوست دارد اگر کارش تمام است ، تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد. ولی سردار کاظمی در کوران عملیات ، بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مثل مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند ، کمی صبر کرد نکند هوای نفس ، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد..... راوى: شهيد سردار حسن تهرانى مقدم « اللهم عجل لولیک الفرج » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
خدایا ما را همتی کن ، تا همت شویم چرا که همت ، همتی کرد تا همت شد 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
گمنام ‌و‌ بی‌صدا😔 🍂ترم های اول ورود به دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه تشکیل بدیم از بچه های مشتی و با اخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم. 🍁مثلا واکس زدن پوتین👞 بچه ها، کارهای خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه؛ جلسه گرفتیم و چند تا تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو. اسم کار رو گذاشتیم ستاد جنگ های نامنظم با نفس 🍂هر تیم رو هم به اسم یه نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید🌷 اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن، اما با چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن❌ 🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی متوجه نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. حسین آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش🌷 نام گذاری شده بود... 🍂هدف؛ از انجام این کارها رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب😓 اما یه عده مشتی مثل ، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن✨ و سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن👌 🌹شهید_حسین_معزغلامی 🌹شهید_مدافع_حرم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش گر چه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع ▪️٨شوال، سالروز تخريب بارگاه مقدس ائمه ی بقيع(ع) به دست وهابیت لعین و آل سعود خبیث ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🕊وداع خانواده شهید الله کرم با پیکر مطهر عزیزشان در معراج شهدای تهران در شب سالگرد 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔻به بچه ها بگم ساکت باشن یا به محمدتقی! 🌹شهید_محمدتقی_سالخورده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
سبک_زندگی_شهدایی🌹 میگن آدم با هر کسی دوست بشه رفتارش شکل و فرم اون رو میگیره…!!!یعنی مثلا اگه با شهدا دوست بشه رفتارش میشه شبیه شهدا…!شاید این جمله رو زیاد شنیده باشید«دوست شهیدت کیه؟!»…" از شما میخوام که شهیدی رو که واقعا بهش احساس ارادت میکنید به دوستی انتخاب کنید و با شهدا تا شهدا پیش برید…دوستی که همیشه همراهتون هست،به یادتون هست هواتون رو داره،دوستی که شما رو به خاطر منافع خودش نمیخواد…!بلکه خالصانه و مخلصانه دوستتون داره و عمیقا سعادت و موفقیت شما رو میخواد… دوستی که در مقابل همه عصبانیت ها و گلایه هاتون آروم و ساکت با همون نگاه مهربون همیشگی اش خوب به حرفاتون گوش میده و لبخندش میشه آب روی آتیش وجودتون…با همون لبخند همیشگی یا چشمای مهربونش آرومتون میکنه…اون وقت هست که نگاهش میکنید و عجیب آروم میشید…!عجیب حالتون خوب میشه و صدای چشمانش رو میشنوید که آروم بهتون میگه:غصه چرا؟گریه چرا؟!چرا فکر میکنی تنهایی؟چرا فکر میکنی حواسم نیست…؟!یه وقت فکر نکنی فراموشت کردم،یه وقت فکر نکنی صداتو نمیشنوم و نمیبینمت…یه وقت فکر نکنی رهات کردم!من همیشه حواسم بهت هست،همیشه دل نگرانت هستم،همیشه برات دعا میکنم…!یه وقت نا امید نشی!خوب نگاه نکن!نگاه مهربون خدا رو ببین…گوش کن!صداشو میشنوی؟داره میگه:نکنه از رحمت من نا امید بشی،داره میگه تو بخواه من اجابت میکنم…! رفاقت با شهدا بازی دو سر برد هست…!شهدا تو رفاقت کم نمیگذارن… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه روضه‌هایی که مجسم شد این سال‌ها در کربلای دفاع از حرم روضه بی‌حرمتی به پیکر شهدا روضه ملاقات دختر با سر پدر... از زبان همسر🌹 شهید سعید انصاری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راهشان می‌طلبد " مرد " کیست ؟ تصویر کمتر دیده شده از شهیدی که در قبر خندید ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
مداحی آنلاین - دیگه چطور بگم که با مدینه قهرم - نریمانی.mp3
3.32M
🔳 🌴دیگه چطور بگم که با مدینه قهرم 🌴خدا میدونه کرده زندگی رو زهرم 🎤 👌فوق زیبا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
روایٺــ_عِـشق 💚 دوست داشت در کار‌ها به من کمک کند و اگر مانع می‌شدم (مثلاً شستن ظروف) با شوخی و حرکات نمایشی خاصی که خنده دار بود سرم را گرم می‌کرد و ظروف را می‌شست. به بچه‌ها رسیدگی می‌کرد. گاهی پوشک آن‌ها را عوض می‌کرد. وقتی شرایط سخت و هوای سرد و آب سرد را می‌دید خیلی ناراحت می‌شد. می‌افتاد پای مرا می‌بوسید و عذرخواهی می‌کرد و از اینکه هرگز اعتراض نمی‌کردم بیشتر رنج می‌برد و غصه می‌خورد و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کرد. مهمترین مشکلی که در زندگی ما وجود داشت، تشنج پسرمان عبدالحسین بود که از شش ماهگی بر اثر تب شدید برایش پیش آمد. خوب تحت درمان بود و مرتباً قرص «فنو باربیتال» می‌خورد و هرگاه تب می‌کرد باز تشنج پیش می‌آمد. آخرین باری که قرار شد به جبهه برود با توجه به مسائلی که پیش آمده بود برایم واضح بود که این‌بار حتماً شهید می‌شود. لذا گفتم من یک خواسته دارم اگر آنرا حل کردی مشکلی ندارم و می‌توانی با خیال راحت بروی و آن تشنج حسین است. واقعا نمی‌دانستم در ادامه با این مسئله چگونه برخورد کنم. گفت: خیلی خوب، این مشکل را هم حل می‌کنم با توکل به خداوند منان. بلافاصله رفت حرم (پابوسی امام رضا علیه السلام) و پس از نماز مغرب و عشا برگشت و بسیار محکم و مطمئن گفت: الحمد الله این مشکل هم حل شد و شفا‌ی حسین را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: چطور؟ گفت: مناجات شعبانیه خواندم و امام هم شفا دادند؛ و به همان امام رضا (علیه السلام) قسم دیگر با تب ۴۰ درجه هم این بچه تشنج نکرد و شفای کامل گرفت. 🌹شهید_امیر_محبی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
شهید محمدحسین میرشکاری🕊 👆فرازی از وصیت نامه شهید🕊 🌙✨ @raviannoorshohada
متی ترانا...؟ و نراک...؟ چیزی شبیه ِ عطرِ حضورِ شما کم است.... .... 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، یک فراخوان کمک، طرح احداث ضریح، 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، جایزه، فرشچیان، یک قطعه عقیق! 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، کارگران مشغولند... کار احداث ضریح 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، چند روز مانده به اتمام ضریح، 🖌کاش روزی ... بنویسند به بقیع، مهدی فاطمه(عج) آید به تماشای ضریح، 🖌کاش روزی... بنویسند به بقیع، عید امسال، نماز صحن عتیق، 🖌کاش روزی ... بنویسند به بقیع، فلش راهنما مرقد زهرای(س) شفیع ٨ شوال سالروز تخریب بقیع بر شیعیان جهان تسلیت باد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔲◾️▪️ تصویری کم یاب از ضریح مطهر ائمّه بقيع (ع) پیش از تخریب به دست وهابیت ملعون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
ان شاءالله همه رهرو راه شهیدان باشیم یک‌ رزمنده، 🍀قابل توجه تک تک ما🍀 از شهید آوینی پرسیدند : شهدا چه ویژگی خاصی داشتند که به این رسیدند..؟ گفت: یکی را دیدم سه روز در هوای گرم در خط مقدم جبهه روزه گرفته بود هر چه از او سوال کردم برادر روزه مستحبی در این شرایط جائز نیست خودت را چرا اذیت میکنی جواب نداد... وقتی شهید شد دفترچه خاطراتش را ورق میزدم نوشته بود خب آقا مجید یک سیب اضافه خوردی جریمه میشوی سه روز روزه میگیری تا سرکش را مهار کرده باشی..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
سه دقيقه در قيامت 02.mp3
11.19M
🔈 شرح و بررسی کتاب (۲) 👤•.استاد امینی خواه•. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
حسین بادپا 🌹شهیدی از دیار کریمان و از خطه رفسنجان است او امروز در جوار شهدای مدافع حرم قد علم کرده و با غرور به شهادتش مفتخر است. او که شهد شیرین شهادت سهمش بود در شهرستان رفسنجان از توابع کرمان متولد شد، مادرش او را به عشق مولایش حسین نام نهاد. حسین بادپا ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. وی که سال های سال در جبهه های حق علیه باطل مبارزه کرد به درجه جانبازی ۷۰ درصد نایل آمد. از وی سه فرزند به یادگار مانده است. شهید بادپا از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس است که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) شهید شد. سردار “حسین بادپا” دوست قدیمی سردار سرلشکر “قاسم سلیمانی” به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا در سوریه شهد شهادت نوشید. وی بیش از چهار سال به عنوان مسوول محور شناسایی و در مقاطعی نیز فرمانده گروهان و معاون گردان در لشکر ۴۱ ثارالله بود و در دوران دفاع مقدس یک چشم خود را نیز از دست داد. شهید مدافع حرم در ماموریت های جنوب شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار نیز فعال بود. سرانجام در تاریخ ۳۰ فروردین سال ۹۵در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید و پیکر پاکش به اسارت نیروهای تکفیری در آمد که ماه گذشته طی مبادله‌ای به همراه پیکرهای بیش از ۶۰ شهید مدافع حرم از تروریست‌ها بازپس گرفته شد. حسین بادپا به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولدش سپری کرد اما تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد. اشتیاق حاج حسین به حضور در جبهه ها بالاخره نتیجه داد و او به محض ورود به ۱۵ سالگی عازم جبهه های نبرد با نیروهای بعثی شد، حسین بادپا از آن به بعد مدت ۴ سال تمام را در جبهه ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد. حسین باد پا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود. شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد. با آغاز درگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند. سردار شهید حسین بادپا بالاخره مزد سال ها رزمندگی و ایثارگری را در سوریه و از عمه سادات گرفت و در اولین روز اردیبهشت ماه سال ۹۴ به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید مدافع حرم حسین بادپا پس از شهادت برای مدتی اسیر داعشی ها بود و با تاخیر یک ماهه به میهن برگشت و در میان تشییع پرشور همشهریانش تدفین شد، از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است. 🌷شادی روحش مطهرش صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 به موقع و برکتی عمل کردن! 🎙 به روایت حاج حسین یکتا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
📖 🔸خیره شده بودبه آسمان.🎇 حسابی رفته بودتوی لاک خودش.⁉️ بهش گفتم:"چی شده محمد⁉️" انگارکه بغض کرده باشه؛😔 گفت:"بالاخره نفهمیدیم ارباًاربا🌷یعنی چی❓میگن آدم مثل گوشت کوبیده می شه... یا باید بعداز عملیات کربلای ۵برم کتاب بخونم📕... یاهمین جاتوی خط مقدم بهش برسم"... توی بهشت_زهراکه می خواستند دفنش کنند🍃،دیدمش؛ جواب سوالش روگرفته بود. باگلوله توپی که خورده بود به سنگرش،ارباارباشده بود. مثل مولایش حسین(ع)...☘ 🌷 شهیدسیدمحمدشکری 🌷 نخبه_پزشکی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
شهبد امیر کاظم زاده : «پسرم زمانی‌که من نبودم، شما مواظب مامان باش». با تعجب گفتم، امیر، من را به دست این بچه چندماهه می‌سپاری؟ پاسخ داد: روزی طه تنها پناهگاه شما و جانشین من در منزل خواهد بود، شما را به محمد طه و هر دو شما را به خدا می‌سپارم. اولین روز خردادماه بدون آن‌که من مقصد ماموریت وی را بدانم، عازم سوریه شدند. هر روز دو مرتبه با من تماس می‌گرفتند. صبح شنبه، 11 خرداد ۹۲ بود که برای آخرین بار با یکدیگر صحبت کردیم. بعدازظهر همان روز به شهادت رسیده بودند.در هفته‌ای که منتظر تماس شهید بودم، چندین مرتبه خواب وی را دیدم. صبح شنبه آشوب عجیبی داشتم. پس از صرف نهار، مادرم گفت: حال مادر امیر خوب نیست، باید به منزل پدر‌شان برویم. باور نکردم و گفتم: من از صبح نگران هستم، می‌دانم امیر را از دست داده‌ام، واقعیت را به من بگویید. هنگامی‌که به پاکدشت رسیدیم و آن هیاهو را دیدم، دنیا برای من تیره‌وتار شد. «گروهک فرقان» در دمشق تانک شهید را هدف گرفته بود و آرزوی دیدن پیکر پاک شهید را بر دل ما گذاشتند. روحش شادو یادش گرامی🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada