فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاوير انتقام سخت شهادت شهيد صياد شيرازي براي اولين بار
🔹وقتي بي خبر از پيوند ناگسستني سپاه و ارتش، صيد صياد دلها کرد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فضای مجازی در دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی
مقلدان و عاشقان رهبری بسم الله
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌷ﺷﻬﯿﺪﯼ ﮐﻪ 20 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﻘﺪﺵ ﻋﺎﺯﻡ ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ🌷
🌿تقرﯾﺒﺎً 20 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺣﺪﻭﺩ 40 ﺭﻭﺯ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺩﺭ 11 ﺁﺑﺎﻥ 59 ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺣﻠﻘﻪ 800 ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯾﻢ... مهدی 20 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎﻣﺎﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ. ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﺮ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ. ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﮕﻮ ﺑﺨﻨﺪﻣﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﺪ. ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﯿن... ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺁﻗﺎﻣﻬﺪﯼ ﻣﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺘوﻦ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ؟...
ﻣﺎ ﺍﺳﻤﺎً 4 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺘﺶ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﻧﮑﺸﯿﺪ..ِ
🌿 ﻣﻬﺪﯼ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ «ﺭﻣﻀﺎﻥ » ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﭗ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻭﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭﺑﯿﺎﻭﺭﺩ.
🌿فقط ﯾﮏ ﻋﯿﺪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ .ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۴ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎﻣﺎﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻼً ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺪﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﮊﻭﮊﺕ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﺵ ﮔﻠﺪﻭﺯﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻮﺩ؛ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ؛ ... ﺣﺘﯽ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻭ ﺟﺮﺃﺕ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺰﻧﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﯽﺯﺩ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ .
🌿۵روز ﺑﻪ ﻋﯿﺪﻧﻮﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ؛ ۲۵ ﺍﺳﻔﻨﺪ ﺳﺎﻝ ۱۳۶۳. ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺃﺕ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ,ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﻡ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ؛ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻣﺜﻞداداشاش ﺁﻗﺎیان ﺣﻤﯿﺪ و علی آقا ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍرد...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
.
🌹شهید مهدی باکری
http://eitaa.com/raviannoorshohada
امتحان.mp3
5.87M
🔊 #پادکست | امتحان
🎙به روایت حاج حسین یکتا
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌸مهریه ام را داد🌸
این گفته ی حضور شهدا وزندگی آنها بعد از شهادت، در طول زندگی با شهید برایم محقق شد.
دو ماه بعد از شهادت آقا سجاد عازم سفر مشهد شدیم که برای خداحافظی، به گلزار شهدا رفتیم.بر روی مزار شهید سیرت نیا « شهادت ایشان به فاصله دو هفته بعد از شهادت آقا سجاد بود» دسته گل نرگسی وجود داشت.
با مشاهده گل نرگس ها داغ دلم تازه شد...« مهریه من 14 سکه به همراه 314شاخه گل نرگس است».🌷
همیشه به آقا سجاد می گفتم مهریه ام را برایت بخشیده ام اما گل نرگس ها را باید برایم بخری.☺️
البته کل مهریه ام را بخشیدم حتی آن گل های نرگس را...اما در فصل گل نرگس به دلیل علاقه زیاد من به این گل، برایم می خرید.🌸
فردای آن روز وقتی به مشهد رسیدیم بعد از کمی استراحت، به سمت حرم امام رئوف حرکت کردیم.
بعد از شهادت آقا سجاد تنها جایی که آرامش پیدا میکنم، یکی حرم حضرت معصومه(س) و یکی حرم امام رضا(ع) است. برای خروج از درِ باب الرضا ،آقایی را باسه شاخه گل نرگس در دست دیدم.😊
که از این سه شاخه،یکی را به فاطمه رقیه،یکی را به شوهرم و دیگری را به من داد.بلافاصله فاطمه رقیه و گلهایشان را به من دادند و هر سه شاخه گل به من رسید.
اینگونه بود که همسرم برایم پررنگ تر جلوه شد.
راوی همسر شهید مدافع حرم سید سجاد طاهر نیا🌹
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#طنزجبهه😊
🔻 بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»تو که چیزیت نشده بابا!
🔹 تو الان باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه میکنی؟! تو فقط یک پایت قطع شده! ببین بغل دستیت سر نداره هیچی هم نمیگه😄 این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود!
📌 بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا 😁
@raviannoorshohada
بویِ شهدا🌹 به مشام میرسد
اینجا ؛
که
دشتِ لاله گویند
آن را ...
🌹شهید_علیرضا_پیکاری
🌹شهید_ناصر_اربابیان
🌹شهید_رضا_صمدیان
مقر_الوارثین
http://eitaa.com/raviannoorshohada
یه روز با مسعود و يكى از دوستان رفته بودیم یه منطقه رو براى كار آموزشى شناسایی کنیم
اینقدر اين طرف، اون طرف رفتیم
تا آخرش نفهمیدیم کجاییم
چطوری باید برگردیم
دوستى كه همراهمون بود پرسید
حالا از کدوم طرف باید برگردیم
مسعود به شوخی انگشتشو کرد تو دهنش
بعد گرفت سمت باد
و گفت از این طرف بايد برگرديم
درست مارو برگردوند سر جای اولمون.
خاطره_دوست_شهید
🌹شهید_مسعود_عسگری
خلبان_شهيد_مسعود_عسگرى
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#خاطرات_شهدا
👌خاطرات از زبان پدر شهید حیدر جلیلوند👇
🌹 قهرمان شهید
🍁از همان بچگی شیطنتهایش با دو برادر بزرگترش فرق داشت. هر موقع در خانه نبود، واقعاً خانه سوت و کور بود.پسرم از زمان دبستان در کارهای مذهبی و کلاس حفظ قرآن شرکت داشت و در گروههای تواشیح و حوزه بسیج هم بسیار فعالیت میکرد.
🍁 از رشته کشتی گرفته تا رشته جودو را گذرانده بود. در همان دوران بچگی و نوجوانی توانست حکم قهرمانی بگیرد تا اینکه در بزرگسالی هم در مسابقات فرهنگی- ورزشی - رزمی پدافند هوایی نیروی هوا فضای سپاه شرکت کرد و در رشته شنا صاحب عنوان شد. کلاً جوان اهل ورزش و توانمندی بود.
🌹 مثل حیدر پیدا نمیشود
🍁سال 86 در بخش هوا فضای سپاه مشغول به کار شد. کارش هم طوری بود که باید مرتب به مأموریت میرفت. با آنکه 2 دختر کوچک به نام ثنا و حنانه داشت و ما هم میخواستیم کمتر مأموریت برود، از فرط علاقهای که به شغلش داشت قبول نمیکرد.
🍁از طرفی هم از روزی که حیدر وارد سازمان هوا فضا شد، حساسیت شغلیاش ایجاب میکرد که دائم در مأموریت باشد. البته امثال حیدر سریع راه خود را پیدا میکنند. این پسر طوری بود که دوستانش خیلی به او ارادت داشتند. آنقدر که در شهادتش از جیب خودشان برای او مراسم میگرفتند. دوستانش میگفتند باید سالیان سال بگذرد تا دوباره کسی مثل حیدر جایگزین پیدا کند.
🌹میدانستیم شهید میشود
🍁يك برگه در وسايل شخصي شهيد پيدا كرديم كه رويش نوشته بود: خداوندا به آبروي حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دين مبين اسلام و در راه پاسداري از حريم سبز ولايت به شهادت برسم. وقتي كه ميبينم حيدر چنين افكاري داشت و براي شهادتش، حضرت زهرا(س) را قسم ميداد من ديگر چه حرفي براي گفتن دارم.
🍁برادر كوچك حيدر كه 14 سال با او اختلاف سني دارد، خواب ديده بود كه شهيدي آوردند و چند خانم بالاي سر او دارند گريه ميكنند و وقتي بالاي سر شهيد ميرود، ميبيند داداش حيدر است. حتي به خودم بارها و بارها الهام شده بود كه حيدرم شهيد ميشود و من دختر كوچك سه ماهه او را در آغوش ميگيرم و در همين حين روضه حضرت رقيه(س) در بين جمعيت خوانده ميشود.
🌹با همه فامیل خداحافظی کرد
🍁هميشه كه اعزام ميشد، بچههايش را ميبرد خانه پدر خانمش ميگذاشت. ولي در اعزام سري آخر بچههايش را آورد خانه ما و گفت پدر اينها را به شما ميسپارم. من برگشتم به او گفتم من نوكر خودت و بچههايت هستم
🍁 ماه رمضان بود در خانه مان قرآن خوانی داشتیم یکی از همسایه مان که علاقه زیادی به حیدر دارد شاکی بود که من خیلی وقته حیدر را ندیدم اتفاقاً حيدر در آن لحظه تماس گرفت و با هم صحبت كردند و حتي حيدر آن شب با كل فاميل تلفني صحبت كرد. گويي ميدانست كه اين آخرين مكالمهاش با فاميل و دوستان است. فرداي همان روز به شهادت رسيد.
🌹همچو حیدر شهید شد
🍁با یکی از همرزمانش برای عملیات شناسایی به منطقه اثریا رفته بود. پس از انجام عملیات و حین بازگشت از ماموریت با نیروهای داعش مواجه میشوند که متاسفانه حیدر از ناحیه سر مورد اصابت گلوله مستقیم قرار میگیرد و شهید میشود
🍁پسرم در ايام ضربت خوردن حضرت علي علیه السلام از ناحيه سر به شهادت رسيد. حيدر در سن 31 سالگي شهيد شد و با لب تشنه در شهادت مولاي متقيان به ديدار معبودش شتافت
🌹 قبل از شهادت با مزارش عکس گرفت
🍁موقعي كه حيدر در ايران بود هر پنجشنبه به گلزار شهداي ملارد ميرفت یک بار که با دوستانش به گلزار شهادا رفته بود سر مزار شهید طهرانی مقدم ابتساد و شروع به فاتحه خواندن کرد. علاقه خاصی به شهید طهرانی مقدام داشت.
🍁دوستان حيدر ميگويند كمي عقبتر آمديم و ديديم حيدر خيلي ساكت است. پرسيديم: چي شده خيلي توي خودت هستي؟ حيدر سرش را بالا ميآورد و ميگويد: خوش به حال اين شهدا كه رفتند و ما هنوز داريم نفس ميكشيم. بعد ميگويد اگر من شهيد شدم اينجا خاكم كنيد...
🍁 مصطفی يكي از دوستان حيدر ميگويد بچهها همين جا بايستيد و با گوشي خودش از بچهها عكس مياندازد و ميگويد عكسهاي خوبي گرفتيم. انشاءالله كه اين عكسها را براي شهادت استفاده كنيم. حيدر هم ميخندد. حيدر بعد از شهادتش همانجايي دفن شد كه مصطفي از آنها عكس انداخته بود.
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید مدافع حرم پاسدار حیدر_جلیلوند ، فرمانده اطلاعات جبهه مقاومت در حال کنترل پهباد در منطقه عملیاتی اثریا سوریه
این منطقه بعد از شهادت ایشان به نام محراب که اسمِ نهضتی و مستعار ایشان بود ، نامگذاری شد .
🌹شادی_روحش_صلوات
http://eitaa.com/raviannoorshohada
همکار شهید : تقیدش به نماز اول وقت خیلی زیاد بود گاهی پیش می آمد در مسیر بازگشت به مقر یا رفتن به منطقه اذان می گفتند و وارد وقت شرعی نماز می شدیم حیدر حتما از من میخواست که بایستیم و نماز را اول وقت بخوانیم . همین سخت گیری و تقید به نماز اول وقت را در مورد غیبت کردن هم داشت . اگر کسی غیبت می کرد سریع مسیر حرف را عوض می کرد و گاهی هم تذکر می داد . حمید اصلا ظاهر خشک مذهبی نداشت ولی روی عمل به مسائل شرعی بسیار حساس بود و اگر جایی نیاز به تذکری بود همیشه با مهربانی و لبخند آن تذکر را در قالب کلام دوستانه به طرف مقابل انتقال میداد......🌷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خاکریز خاطرات🍃
فریادِ شهید باقری بخاطر کباب کوبیده...🍃
عصر بود که از شناسایی برگشت.
انگار با خاک حمام کرده بود.
از غذا پرسید ، چیزی نداشتیم.
یکی از بچهها رفت و از نزدیکیِ
شهر چند سیخ کباب کوبیده
برایش خرید و آورد.
حسن کبابها رو که دید ،
داد زد و گفت: اینا چیه؟
هر چیزی که بسیجیها
خوردن از همون بیار ؛
اگر هم چیزی نیست ،
نون خشک بیار برام...
.
شهیدباقری🌹
#ساده_زیستی
#مسئول
#مخلصانه
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درسی که نوجوون 15 ساله اطلاعات و عملیات جنگ به مسئولین هفتاد ساله امروزی میده...
باروایتگری حاج حسین کاجی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
برشی_از_زندگینامه_شهید🌷
پدری_نمونه_ومهربان✨
عبدالحسین دررابطه بابچهها یک پدرنمونه بود فرزندانم چیزهایی ازپدرشان یادگرفتند که آثارو رفتارهای سید را در وجود آنهامی بینم🌹 همسرم خیلی به تربیت دینی فرزندان مان اهمیت می داد پسرمان را آنقدر باخودش مسجدمیبرد که گاهی جلوتراز آقاسیدخودش به مسجد می رفت بدون آنکه حرفی بزند باعملش نشان می داد که راه درست کدام است آقاسید بچه هاراخیلی دوست داشت ولی نسبت به دخترمان علاقه عجیبی داشت ومی گفت سفارش شده جدمـ است💚 علاقه اوشب عروسی دخترم به من ثابت شدوقتی این پدرودخترهمدیگه رابغل کردندآن قدرباشدت گریه می کردندکه مهمان هاهم شروع به گریه کردند😭
روزی که خبر #شهادت سید را آوردند دخترم ازدیدن عکس اعلامیه پدرش فریادی زدو ازحال رفت..تاهفت روز #کمرش خم مانده بود معنی شکستن کمررادخترم همان جافهمید...😔💔
✍به روایت همسربزرگوار
🌹شهید_موسوی_نژاد
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌷با حسن رفته بودیم در شهر قدم بزنیم. دیدم مرتب یا سرش را پایین می اندازد یا می گیرد سمت اسمان. گفتم حسن این چه کاریه!
گفت مگه نشنیدی اگه وقتی نامحرمی جلو تو می آید اگر چشم به زمین بدوزی هم وزن زمین و اگر چشم به اسمان بدوزی به وسعت آسمان برایت حسنه می نویسند. من هم نمی توانم از این همه ثواب چشم بپوشم!
#ﺷﻬﻴﺪ حسن جوانمردی🌷
#ﺳﺎﻟﺮﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪتاﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ واﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ.🌷
@raviannoorshohada
صبح آمده برخیزڪہ خورشیدتویے
درعالم ناامیدے امیدتویے
در جشن طلوع صبح درباغ وجود
آن گل ڪہ بہ روےصبح خندید تویے.
🌹شهیدمحمــدرضاشفیعی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مشق هایش را نوشت و رفت
در #والفجر_هشت شیمیایی شد
در #کربلای_چهار مجروح شد
در #کربلای_پنج جلوی چندتانک فریادمیزد:
"یا #اباعبدالله!شاهدباش جلوی دشمنانت ایستادم"
درحالی که پانزده سال بیشترنداشت
پر کشید
شیدا_و_مجنون_حضرت_اباعبدالله 💚🌹شهید_هادی_ثنایی_مقدم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چشم انتظار
🎙 روایت حاج حسین یکتا از یک دیدار
http://eitaa.com/raviannoorshohada
💚 #مـن_شیعـہ_هستــم 💚
من دنیا را طور دیگرے مےبینم .
دنیاے من #دنیاےخالص است ؛
خالص را این طور معرفے مےڪنم :
دنیاے من یڪ بعد دارد ،
مثل آب نیست ڪه از ...
ترڪیب اڪسیژن و هیدروژن باشد ؛
مثل الماس است ...
ڪه تنها یڪ تڪ ماده ے خالص است ،
با هیچ چیز حل نشده .
من شیعہ هستم .
🌹شهید_ادواردو_آنیلی 🌷 (مهدے)
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید ایتالیایی(مهدی آنیلی)
نمیتونم ثروتشو وصف کنم باید خودتون فیلمو ببینید...
تامیتونین نشر بدین
خیلیانمیشناسنش
خیلی گمنامه...
فیلم فشرده شده
http://eitaa.com/raviannoorshohada
♡ #عاشقانه_شهدا ♡
تو خواستگاری مهریه رو خونواده ها گذاشتن ۵۰۰ تا سکّه
ولی قرار بین من و اون ١٤ تا سکّه بود، بعد ازدواج هم، همه سکّه ها رو بهم داد
مراسم عقد و عروسیمونوتو خونه ی خودمون گرفتیم
خیلی ساده
هنوز عقد نکرده بودیم تو خواب دیدم کنار یه قبر نشستم
«بارون می بارید روی سنگ قبر نوشته بود
شهید مصطفی احمدی روشن»
از خواب پریدم
بعدِ ازدواج خوابمو واسش تعریف کردم می ترسم این زمانه بگیرد تو را ز من خندید و به شوخی گفت:
"بادمجون بم آفت نداره"
ولی یه بار خیلی جدّی ازش پرسیدم کی شهید میشی مصطفی…؟
بدون مكث، گفت: "۳۰ سالگی"
بارون میبارید
شبی که خاکش میکردیم
به روایت همسر شهید
🌹شهید_مصطفی_احمدی_روشن
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌺شهیدی که سر بی تنش ذکر یاحسین💚 گفت...😔
🚩 داستان شهادت برای ما تکراری اما جذاب است و زیباتر از آن داستانی به بلندای تاریخ است، داستانی که همه ی ما شنیده ایم، داستان سری که بر نیزه ها قرآن خواند و حالا تاریخ تکرار شده است… سربازان خمینی در شور دلدادگی قتیل العبرات به دنبال شهادتی همچون امام حسین (ع) هستند. شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود بود که عشق به امام حسین علیه السلام کار او را بدانجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود. حجه الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند که وقتی شهید دهقان و عده ای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند...🌹
همه داشتند گریه میکردند…
به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.🌷
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع )💚 با لب تشنه شهیدشده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم…
خدایاشنیده ام که سر امام حسین (ع ) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشه…
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع ) بالای نیزه قرآن خونده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم که بتونم با اون انس بگیرم و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم، ولی به امام حسین (ع ) 💚خیلی عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشه…🌸
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است🥀
http://eitaa.com/raviannoorshohada