eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
225 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 سفرنوشت اربعین قسمت هفتم: ابو احمد بعد از زیارت کاظمین و سامرا به نجف برگشتم تا در مشایه قدم بگذارم. دیروقت به نجف رسیده بودم و شب در منزل دوست عراقی‌ام "حیدر" که سال گذشته با او آشنا شده بودم ساکن شدم. حیدری پرستاری ساکن نجف است و درهای خانه‌اش هر ساله از هفتم صفر به روی زوار اباعبدالله باز می‌شود. خودش تعریف می‌کرد هفت سال پیش خانه‌اش را ساخته و یک روز قبل از محرم در آن ساکن شده است. از اربعین همان سال هم مضیف خانه‌اش هر شب از مهمانان ایرانی پر و خالی می‌شود. حیدر ایرانیان را دوست دارد و اصرار دارد که تنها زوار ایرانی در خانه‌اش مهمان شوند. به همین دلیل عصر من را به همراه پسر بزرگش "احمد" به مسیر پیاده‌روی "طریق الجنه" فرستاد تا زائران ایرانی را به خانه‌اش دعوت کنم. او مرجعیت ایران و عراق را دوست دارد و عکس حاج قاسم و ابومهدی را به دیوار خانه‌اش چسبانده است. حیدر و خانواده‌اش هرچه از دستشان بر می‌آید برای زوار اباعبدالله انجام می‌دهند. او فرزندانش را احمد، عباس و فضل نام گذارده و همگی را خادم زوار اباعبدالله تربیت کرده است. همه با هم جلو زوار سفره می‌اندازند و بشقاب و قاشق‌ها را یکی یکی جلو آنها می‌گذارند. بعد از شام هم آب و چای سرو می‌کنند و به هرکس هرچقدر که بخواهد با خوش‌رویی می‌دهند. در خانه حیدر حمام و ماشین لباسشویی و اینترنت وای‌فای در خدمت زوار است و او در مقابل همه اینها تنها یک چیز می‌خواهد: اینکه هر شب چند دقیقه در خانه‌اش روضه اهلبیت برپا شود... پانوشت: از چپ به راست: حیدر، عباس و فضل در بغل احمد ادامه دارد... احمدرضا روحانی‌سروستانی | از پنج‌شنبه | ۱ شهریور ۱۴۰۳ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 سفرنوشت اربعین قسمت هشتم: تبرید المرکزی! حیدر اصرار کرد یک شب دیگر هم در خانه‌اش مهمان باشم. رابط خوبی بین او و ایرانی‌ها بودم و می‌توانستم صحبت‌ها را ترجمه کنم. قبول کردم اما آخر شب از احمد خواستم با من بیاید تا سری به مشایه بزنیم. در حال قدم زدن و لذت بردن از دیدن زوار بودیم که پیرمردی توجهم را به خود جلب کرد. پشت شعله‌های آتش ایستاده بود و لیوان‌های کاغذی پر از شکر را جلوش چیده بود تا به اشاره زوار آنها را پر از چای ایرانی و عراقی کند. دو چای عراقی خواستیم و به سرعت برایمان آماده کرد. با اینکه شب بود اما هواشناسی موبایل دمای ۴۵ درجه را نشان می‌داد. بادهای گرمی که گاهی صورت‌مان را می‌سوزاند هم این دما را تایید می‌کرد. از پیرمرد پرسیدم: در کنار این آتش گرمت نیست؟ جواب داد: "تبرید المرکزی!" چشمانم به دنبال کانال کولر یا پنکه‌ای در اطراف می‌گشت که لبخند زد و گفت: "تبرید المرکزی للامام الحسین علیه السلام" و با دست به طرف کربلا اشاره کرد. از خودم خجالت کشیدم و لبخندش را با لبخندی جواب دادم. از خادمی‌اش برای زوار پرسیدم. گفت از خاندان حکیم است و ۲۰ سال است که چای ریز زوار اباعبدالله است و تمام زندگی و سلامتی‌اش را مدیون اوست. از مشایه در زمان صدام پرسیدم. گفت ممنوع بوده و مردم با ترس و لرز از ماموران حکومت و در تاریکی شب از میان نخلستان‌ها و مزارع و بی‌راهه‌ها خودشان را به کربلا می‌رسانده‌اند. وقتی از مجازات زائرین پرسیدم گفت در مرتبه اول تعهد می‌گرفته‌اند و در مرتبه دوم بی‌بروبرگرد شخص اعدام می‌شد! بعد هم از اضافه کرد صدام در سال ۱۹۸۳ هفتاد و یک نفر از خاندان حکیم را اعدام کرده است‌! با چشمان نافذش به زوار خیره بود. پرسیدم: "از امام چه می‌خواهی؟" بی‌معطلی جواب داد: "شفاعت و بس..." ادامه دارد... احمدرضا روحانی‌سروستانی | از پنج‌شنبه | ۱ شهریور ۱۴۰۳ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 سفرنوشت اربعین قسمت نهم: قنوات العراقية صبح که از خواب بیدار شدم همه مهمان‌ها رفته بودند و اتاق مهمانخانه خالی بود. حیدر هم آنتن تلویزیون را برایم وصل کرده بود و خودش به اندرونی رفته بود تا راحت باشم. از سر کنجکاوی تلویزیون را روشن کردم تا ببینم در شبکه‌های تلویزیونی عراق چه می‌گذرد. نزدیک روز اربعین است و طبیعی ست که بسیاری از کانال‌ها در حال پخش مداحی‌های پر شور و حرارت عراقی‌ها باشند. جالب بود که بعضی مداحی‌ها هم زیرنویس فارسی داشت و هم زیرنویس انگلیسی. بعضی شبکه‌ها هم مثل ایران ارتباط مستقیم با مسیر مشایه داشتند و با زائرین مصاحبه می‌کردند. به جز اینها هم چندین شبکه در حال پخش سریال‌های مصری و سوری و سعودی بودند. سریال‌هایی که به سبک و سیاق اروپایی‌ها خیلی نزدیک‌تر بود تا سبک اسلامی. در این بین چیزی که برای من جالب بود شبکه‌هایی بود که سریال‌های ترجمه شده ایرانی را پخش می‌کرد‌. سه چهار شبکه در حال پخش مختارنامه بودند. (احتمالا در ماه‌های محرم و صفر تلویزیون اینجا هم مثل تلویزیون ما پر می‌شود از قسمت‌های مختلف مختارنامه!) یکی هم در حال پخش یوسف پیامبر بود. دیگری هم درحال پخش یک سریال قدیمی ایرانی که نامش را نمی‌دانم. یکی دیگر هم انگار آی فیلم خودمان سریال "تولدی دیگر" ساخته سال ۱۳۷۸ ایران را پخش می‌کرد! خلاصه بدون هیچ نظم و قانونی برای هر طبع و سلیقه‌ای برنامه‌ای وجود داشت. طوری که فرقه انحرافی حسن الیمانی هم شبکه‌ای را به دست گرفته بود. در این میان پر واضح است که کسی می‌تواند مخاطب بیشتری جذب کند که برنامه‌های جذاب‌تری بسازد و بتواند حرف خود را هنرمندانه‌تر به مخاطب عرضه کند. ادامه دارد... احمدرضا روحانی‌سروستانی | از پنج‌شنبه | ۱ شهریور ۱۴۰۳ | در مسیر ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا