eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
207 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 مستمعانِ کوچکِ آیت‌الله "مسئولین بیایند استادیوم؛ جشن بماند برای خانواده‌ها" وقتی گفتند آیت‌الله رئیسی این‌ها را گفته، نتوانستیم همه مسئولان را دعوت کنیم برای جشنِ واگذاری زمین‌های طرح جوانیِ جمعیت. آیت‌الله به تیم هماهنگی گفته بود مردمی که می‌خواهند زمین‌هایشان را تحویل بگیرند، با بچه‌هایشان بنشینند روی صندلی‌های جلو و مسئولین اگر می‌خواهند بیایند، عقب‌تر بنشینند. جمعیتِ توی سالن زیاد بود و صدا به صدا نمی‌رسید. مشمولان طرح جوانی جمعیت با بچه‌هایشان آمده بودند و صدای بچه‌ها سالن را پر کرده بود. آیت‌الله که وارد سالن شد، مسئولین هم پشت‌سرش آمدند توی سالن. دوباره اشاره کرد که کسی به خاطر نشستنِ مسئولین، بچه‌ها را از روی صندلی‌هایشان بلند نکند. سخن‌رانی شروع شد. مستمعانِ کوچکِ آیت‌الله احتمالا چیزی از حرف‌های او نمی‌فهمیدند اما حتما یادشان می‌ماند که روزی، از نزدیک‌ترین فاصله‌ی ممکن، یک رئیس‌جمهورِ شهید را دیده‌اند... محسن‌حسن‌زاده | فرماندار شاهرود سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش ششم - با منی؟ من توی باغم توی ارومیه کار می‌کردم که خبر آوردند. بیلم را گذاشتم توی خاک، پیراهن مشکی و پرچمِ کوچکِ عزای حسین را برداشتم و رفتم قم. الان هم خودم را رسانده‌ام این‌جا؛ مشهد. انگار منتظر است که سرگذشتش را بپرسم. چشم‌های روشنش با همان کلمه‌ی اول قرمز می‌شود. می‌گوید این روزها فقط غم از دست دادن داریم اما نگرانِ به هم ریختن حال و روز ایران نیستیم. می‌گوید اما اگر کسی بخواهد به ایران‌مان چپ نگاه کند، بیلم را برای همیشه می‌گذارم توی باغ و اسلحه به دست می‌گیرم و جانم را می‌دهم. - تو از کجا آمده‌ای؟ ادامه دارد... محسن حسن‌زاده | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۱:۳۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش هفتم وقتی میهمان داری چطور به تکاپو می‌افتی؟ خانه را مرتب می‌کنی، غذایی مهیا می‌کنی و سعی می‌کنی همه چیز بابِ میل مهمانت باشد.   سه صبح است. مهمان عزیز کرده ای در راه است و همه ی شهر را به جنب و جوش انداخته. فرزند دور از خانواده به خانه برمی‌گردد. گروه گروه در حال رُفت و روبِ مسیرِ آمدنش هستند. خیابان امام رضا را طوری برق انداخته‌اند که هیچ وقت تصورش را هم نمی‌کنی. موکب ها وسایل نذری را مهیا می‌کنند. یکسری ها هم با عکس‌هایش عشق می‌کنند و هر جا دستشان می‌رسد پرچم و بنر و پوسترش را می‌زنند. امنیت همراهانش همیشه برایش مهم بوده، پس نیروهای امنیتی خیالش را راحت می‌کنند و تک به تک کوچه ها را بازرسی می‌کنند... حالا همه چیز مهیا شده فقط مانده که از راه برسد و مداحی مورد علاقه‌اش پخش شود. باید رفت،باید دنبال پرچمت تا ابد رفت باید موند باید پای این روضه ها تا ابد موند... آرزو صادقی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ۰۳:۰۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش هشتم مغزمان خواب بود و چشمانمان بیدار. برای رسیدن به میدان بسیج، باید بیش از بیست متر دیگر را هم پشت سر میگذاشتیم. خستگی مسیر ۹ ساعته هم نتوانست جلوی زیارتمان را بگیرد. اما در مسیر بازگشت نگاهمان به زوج کهنسالی افتاد. سیستم های عصبی بینایی اصلا فرصتی به پردازش انچه دیده بود را ندادند و پیامک کمک رسانی به نورون های مغزمان ارسال شد. دوست همیشه در صحنه مان دوید تا دستش زودتر به چمدان ها برسد تا کمر سیده خانم را از حجم سنگینی نجات بدهد. وقتی ما را دید، لبخند روی لبش نشست. تکنیک های تاریخ شفاهی را رویش پیاده نکرده، خودش گفت اهل یزد است و از همان دوشنبه به مشهد آمده بودند. گفت که از همان ابتدا بهت مشهد را دیده و حجم دعاهایی که برای شهید جمهور روانه حرم شده را حس کرده. متاثر بود از سرنوشت شهید عزیز. از حضور نداشتن در آخرین مراسمش هم متاثرتر. وقتی گفتیم برای شرکت در مراسم آمدیم، کلامش حسرت شد. دلش میان حلقه چهارنفرمان جا ماند و خودش راهی فرودگاه شد و حال ما هر کداممان، با کوله بار حسرت سیده خانم در وضعیت انتظار به سر می‌بریم... مریم وفادار | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۳:۰۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش نهم همین چند هفته پیش دیدمت. مثل خیلی وقت‌های دیگر آمده بودی تا نماز صبحت را توی حرم بخوانی. یک چشمم به ورودی باب‌الرضا بود و یک چشمم خرده آشغال‌های روی زمین را می‌جورید. زیر لب دم گرفته بودم و هر بار که جارویم به زمین می‌رسید، صدایم لای صدای خش خش جارو گم می‌شد: «ای پناهِ قلبِ زارم...» دیدمت. از کنارمان رد شدی. دست بلند کردی. جواب سلام‌مان را دادی و گذشتی. - کجا رفتی سید؟ دیگر نمی‌آیی تا نماز صبحت را توی حرم بخوانی؟ من امروز هم قبل از اذان آمده‌ام. چندبار همین راسته‌ی باب الرضا را جارو زده‌ام. گفته‌اند امروز هم از این مسیر می‌آیی. منتظرم تا بیایی و برای آخرین بار جواب سلام‌مان را بدهی... ادامه دارد... محدثه نوری | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۹:۰۰ | حوالی باب‌الرضا (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش دهم برای خادم سخت است دوری از حرم. سه ماه است که افتاده‌ام گوشه خانه و پای رفتن به حرم را ندارم. دردم کم بود که این‌طور داغت را به دلم گذاشتی؟ بی‌قراری امانم را بریده. گریه‌هایم بند نمی‌آید. لج کرده‌ام، داروهایم را نمیخورم. ساعت نه صبح است. با گریه خوابم برده. بعد از رفتنت هم دلت شور ما را می‌زند. آمده‌ای به خوابم. "نرگس خانم از شما بعید است. اینطور بی‌قراری نکن. من زنده‌ام. نگاه کن مثل قبل دستم بسته نیست و الان کنارتان هستم. آقا گفت نگران نباشید. به حرفش گوش کنید" از خواب پریده‌ام و سفارشاتت مدام در ذهنم تکرار می شود... باید هر طوری شده خودم را آرام کنم. عزیزم را از دست داده‌ام و شاید آدابمان کمی آرامم کند. جمع می شویم ، گِل درست میکنیم ، یک نفر روضه میخواند و ما گل به سرمان می‌زنیم.... آرزو‌صادقی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۰۰ | خیابان امام رضا (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مشهد بخش سیزدهم اینجا همه روضه سکوت گرفته‌اند. از هیچ کس صدایی در نمی‌آید. السلام نماز صبح را که دادند همه بی‌هوا ساکت شدند. تاریکی دارد ذره ذره می‌رود و ما مثل آدم‌هایی که عزیز از دست داده‌اند زبان به کام گرفته‌ایم و حرف‌مان نمی‌آید. هیچ‌کس حرفش نمی‌آید اینجا. فقط صدای پای ماست که توی خیابان‌های منتهی به حرم می‌پیچد. آرامش قبلِ طوفان است انگار... ادامه دارد... محدثه نوری | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۰۴:۳۰ | خیابان امام رضا ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا