eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
736 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود باز هم مولایمان راهی زندان می شود آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود روزه دار روز ها و روضه دار شب به شب جای جای صورت او جای باران می شود ما گدایان را دعا کرده سر سجاده اش درد نوکرها به لطف اوست، درمان می شود حاجتش را بی برو برگرد می گیرد گدا در حریم کاظمین او که مهمان می شود بر در این خانه حتی انبیا جاروکشند حضرت موسی درِ این خانه دربان می شود واژه واژه حرف هایش چون چراغِ روشن است بُشرحافی با کلامش اهل ایمان می شود آن زن رقاصه آمد پیش او قدیسه شد با نگاه لطف او کافِر مسلمان می شود سِندیِ شاهِک چقدر آقای ما را زجر داد ناله ی "خلصنی یا ربَ"ش دو چندان می شود ساق پایش خرد شد در قعر این زندان تنگ روزهای آخری رنجور و نالان می شود عاقبت زهر خودش را ریخت زهر لعنتی! حال آقا روز آخر چه پریشان می شود روی یک تخته تنش افتاده، اما باز شکر لااقل دارد لباس، این غُصه جبران می شود کربلا اما تنی در قتلگاه افتاده بود غرق تیر و نیزه و زخمی و عریان می شود @raziolhossein
تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم به زندان رفتی و گردن گرفتی جُرم مارا هم تو در بندی ولیکن اختیار دَهر را داری به دست بسته‌ات داده خدا ارض و سمارا هم تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری توقع میرود آقا بگیری دست مارا هم در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته و این یعنی که میگیری شما دست دعارا هم شفا را غالباً از سفره‌ات بردند مادرها که تحت الامر نان سفره‌ات کردی شفارا هم زن بد کاره را سبوح و قدوس تو عابد کرد مسلمان میکنی با دست بسته بی‌حیارا هم قریب چارده سال است که کت‌بسته میخوانی نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشارا هم جه بی رحمانه زندان بان شکسته در دل زندان به مانند غرورت، استخوان ساق پارا هم تو را با تازیانه میزند با اینکه میداند شفاعت میکنی فردای محشر انبیارا هم تو را زنده به گورت کرده‌اند اینجا که زندان نیست  نه، اینگونه نمی‌سازند حتی قبرهارا هم چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوج است که با سختی جدا کردند از زخمت عبارا هم عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم غم عریانی‌اش سوزاند حتی بوریارا هم @raziolhossein
زندان، رواق روشنی شد، غرق نورت دیوارها، نمناک از شرم حضورت دهلیزها مَستند، هنگام عبورت زنجیر، تسبیحی به دستان صبورت این بندها، در بند زلف دلپذیرت موسای دربندی و هارون‌ها اسیرت یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد مصر وجود است او، غم کنعان ندارد نوح است و بیم از موج و از طوفان ندارد جان جهان است او، هراس جان ندارد عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان آیینه‌ی دنیاست، حتی کنج زندان ای هفت دریا، غرق در دریای صبرت! هفت آسمان یک نقطه، در پهنای صبرت ای هفت شهر عشق، در معنای صبرت! زانو زدند ایوب‌ها، در پای صبرت آقا! به این حجم از بلا عادت ندارم باید بگویم: شاعرم، طاقت ندارم سنگینی شلاق و آن بازو؟ خدایا! زنجیر بر آن قامت دلجو؟ خدایا! چنگال زندانبان و آن گیسو؟ خدایا! خون و شکست طاق آن ابرو؟ خدایا! هر چند در دستان او، جام بلا بود از تشنگی، یک‌ریز یاد کربلا بود معصومه دلتنگ است، چشمانش به راه است فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است بر صورتش اما چرا ردی سیاه است؟ پایان این قصه، گمانم اشتباه است یوسف می‌آید، روی تابوت است اما از اشک یاران، دجله مبهوت است اما موسای ما از طور سینا بی‌عصا رفت این نوح، روی موجی از اشک و دعا رفت دردا! که با دُردانه‌ی زهرا، چه‌ها رفت تا پر کشید، اول دلش پیش رضا رفت بی او، اگر چه عشق مشکی‌پوش می‌شد، نور خدا بود او، مگر خاموش می‌شد؟ در بند بود و عالمی دربند اویند بسیاری از سادات، از پیوند اویند شهزادگان، فرزانگان، فرزند اویند هر گوشه، فرزندانِ دانشمند اویند وا می‌کند بر روی ما، بن‌بست‌ها را باب‌الحوائج شد، بگیرد دست‌ها را @raziolhossein
دلْ مبتلای حضرت موسی بن جعفر است دردْ آشنای حضرت موسی بن جعفر است بر اهل آسمان و زمین سروری کند هر کسی گدای حضرت موسی بن جعفر است باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر، دست عطای حضرت موسی بن جعفر است شد بی نیاز از همه کس، هر که روزی‌اش با بچه‌های حضرت موسی بن جعفر است اصلا برات کرببلا، کاظمین، نجف دست رضای حضرت موسی بن جعفر است زهرا نظر نموده بر آن‌کس که سینه‌اش ماتم‌سرای حضرت موسی بن جعفر است من آرزوی روضه‌ی رضوان نمی‌کنم تا روضه‌های حضرت موسی بن جعفر است حال زن یهودی بدکاره را ببین محو دعای حضرت موسی بن جعفر است بی حرمتی به ساحت زهرای مرضیه اوج بلای حضرت موسی بن جعفر است او را به روی لِنگه دری حمل می‌کنند این در نه جای حضرت موسی بن جعفر است روی فلک سیاه که زنجیر و غل هنوز بر دست و پای حضرت موسی بن جعفر است @raziolhossein
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نگاه نافذت ای موسی آل محمد شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو حلقه زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر ناز بر فیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر شُهرت باب‌الحوائج در امامان را تو داری انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر تو همای قله نوری و زندانت قفس شد در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر @raziolhossein
همانگونه که شب را روشنایی ماه میبخشد خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد به حکم"البلاء للولاء"است اینکه در تاریخ خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد تو نور آسمانهایی که فی قعرالسجون هستی خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشد تو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود عقیقش را به سائل قربة لله میبخشد نگاه مهربانت  آیه "والکاظمین الغیظ" تو "عافین عن الناسی" که بی اکراه میبخشد . . به کم قانع نشو امشب ،بخواه از او خود او را به کم قانع نشو ای دل که دارد شاه میبخشد @raziolhossein
ای آبروی اولیا موسی بن جعفر دستم به دامان تو یا موسی بن جعفر ای هفتمین خورشید در منظومه ی نور روشن تر از شمس الضحی موسی بن جعفر  بعد از پدر اندیشه روحانی ات بود معمار ارکان الهدی موسی بن جعفر  باب المراد صحن تو باب النجات است بر دردمند مبتلا موسی بن جعفر  ای یوسف زهرا ، عزیز مصر ایمان مانده به زندان بلا موسی بن جعفر  در غربت تقدیر زندان بود زنجیر با سوز و سازت آشنا موسی بن جعفر  روز و شب زندان برای تو یکی بود در امتداد لحظه ها موسی بن جعفر دست تو جاری در قنوت ربنا بود در فرصت سبز دعا موسی بن جعفر  رزق تو تسلیم و توکل بود و اخلاص بر سفره ی صبر و رضا موسی بن جعفر  ای وای ، قلب نازنینت عاقبت سوخت در شعله ی زهر جفا موسی بن جعفر  برغربتت بس این که روی تخته ی در تشییع شد جسم شما موسی بن جعفر  جسم تو در «سوق الرياحين» لاله باران بر دوش اشک و ناله ها موسی بن جعفر  آماج تیر و نیزه شد جدّ غریبت در دشت سرخ کربلا موسی بن جعفر  روز جزا دست تمنای (کمیل) است  بر دامن لطف تو یا موسی بن جعفر @raziolhossein
شبیه آينه ای که جلا نیاز ندارد عزیز فاطمه مدح و ثنا نیاز ندارد کسی که مرقد موسی بن جعفر است مطافش به طوف کعبه و سعی و صفا نیاز ندارد به ازدحام گدا نیست اعتبار کریمان کریم دور و بر خود گدا نیاز ندارد اگر کمی ز غبار قدوم او برسانند شفای درد مریضان دوا نیاز ندارد کلیم وقت غریبی ز بی کسی نهراسد به گفتگوی کسی جز خدا نیاز ندارد از اژدهای زنی با دعا فرشته بسازد برای معجزه اصلا عصا نیاز ندارد نبود در خور شأنش سیاه چال وگرنه نفس کشیدن او که هوا نیاز ندارد برای سفره افطار او که هست گرسنه بس است سیلی قاتل غذا نیاز ندارد بس است دوری از دخترش برای شکنجه دگر شکنجه جلاد را نیاز ندارد نظاره بر غل و زنجیر اگر که داشته باشد به روضه خوانی شام بلا نیاز ندارد کسی که خود ملک الموت را صدا زده یعنی مسافر است، به زهر جفا نیاز ندارد به تخته پاره و این چند تا غلام چه حاجت بزرگ عرش به این چیزها نیاز ندارد هزار شکر که چندین کفن رسید و رضا هم زمان دفن پدر بوریا نیاز ندارد @raziolhossein
واژه در واژه همه عمر غزل خوان بودی سندِ محکمِ زیبایی قرآن بودی چارده سال غریبانه به زندان بودی همه ی عمر سرِ سفره ی باران بودی حضرتِ گل چه قدَر خار که بر تَن داری دوستی با همه و این همه دشمن داری " کاظِم الغَیظ " شکوفا شدنِ لبخندی الگویِ مهر و محبَّت به زن و فرزندی شال و عمّامه شبیهِ پدرت می بندی همه بیگانه ولی با همه خویشاوندی هیچ مسکین و اسیری نرود از یادت " بِشرِ حافی " شود آنکس که شود آزادت خانه ات نورِ علی نور ... فقط زیبایی است شعر در شعر بهشت است غزل آرایی است پسرِ خانه عجب حیدرِ خوش سیمایی است دخترِ حضرتِ موسی چه قدَر بابایی است بنویسید سرِ خُم به سلامت باشد حضرتِ فاطمه ی قم به سلامت باشد مردمِ شهر به این واقعه اذعان دارند همه از رایحه ی چشمِ تو باران دارند سرِ این سفره نشستند اگر نان دارند و مسلمانِ تو هستند که ایمان دارند گوش کن گوش صدایِ جرسی می آید دارد انگار از آن دور کسی می آید ... کیست این مثلِ علی در دلِ شب آهسته کیسه بر دوشِ شکسته دلِ قامت خسته خانه خانه همه ی شهر به او وابسته او که حتی دلِ دشمن هم از او نشکسته شهر خاموش شد و نقشِ تو بر ماه افتاد ماه هم کوچه به کوچه پیِ تو راه افتاد کفر افتاد به پایِ تو مسلمان برگشت مور آمد در این خانه سلیمان برگشت زنِ بدکاره تو را دید و پشیمان برگشت آه... وقتی که نگهبانِ تو گریان برگشت دستِ یک شهر به دامانِ عبایت افتاد اشک حلقه زد و زنجیر به پایت افتاد مثلِ یک معجزه ای خوب که معلوم شدی سوره شمسی و از نور که محروم شدی روز ، زندانی شب بود که محکوم شدی سوختن ارثیه ات بود که مسموم شدی جگرت سوخت غمِ کرب و بلایی ها را دشتِ لب های تو خشکاند لبِ دریا را تو کریم بن کریمی پُرِ احسان هستی پسرِ خاکی و از مادرِ باران هستی جانِ عالم به فدایت که خودت جان هستی پدرِ واقعیِ کشورِ ایران هستی گندمی گونه ای و خوشه ی گندم داری یک رضا مشهد و یک فاطمه در قم داری @raziolhossein
ای آفتاب حُسن به زیبائی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانائی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبائی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهائی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آن‌سان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا @raziolhossein
هفتمین خورشید آفاق هدایت کاظم است چشمه ی سیال فیض بی نهایت کاظم است معنی روشن تر از خورشید قاموس جهاد زندگی را تا نهایت از بدایت کاظم است سالکان پایمرد وادی اخلاص را با زلال کوثر حق در سقایت کاظم است پیشوایی کز نفوذ حکمت و تدبیر او منسجم گردیده ارکان هدایت کاظم است «کاظمین الغیظ و عافین عن الناس» از کتاب گفت پیر معرفت مصداق آیت کاظم است بر فراز منبر دین محمد چون علی استقامت را به تفسیر و روایت کاظم است کاروان مانده در ظلمات را تا ملک نور معنی ارشاد و مفهوم هدایت کاظم است غیرت آموزی که از ناموس قرآن کریم کرده با ایثار جان خود حمایت کاظم است روز و شب درپهنه ی هستی چراغ افروزراه تا به اقلیم سعادت با درایت کاظم است. @raziolhossein
من که جلد بام شاه مشهدم دست بر دامان پر مهرش زدم نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم (مَن اَراد الله) خواندم آمدم سفره دار ما گدایان السلام کاظمین الغیظ قرآن السلام هرکجا سخت آمده دنیا به ما گوشه‌ چشمی کردی ای آقا به ما یک علی دادی و‌یک‌ زهرا به ما جور شد پس فیض دق الباب ما گرچه دورم ای خدای کاظمین طوس و قم‌ دارد هوای کاظمین گریه آوردم‌ که خوشحالم کنی میشود آیا سبک بالم کنی.. گر نشد صفوان‌ جمالم کنی.. راضیم براینکه حمالم‌ کنی  دلخوشم‌ حمال کوی دلبرم بار زوار شما را میبرم تا نظر سمت کلافی میکنی بر گلیمت عرش بافی میکنی خوش بدیها را تلافی میکنی بشر مطرب را تو حافی میکنی کاش ای آقا که ذره پروری یک سحر از کوچه ما بگذری بنده نفسیم ایمانی بده نسخه فوری درمانی بده یاد ما رسم مسلمانی بده سفره را وا کن به ما نانی بده انیبیا هم مثل ما پشت درند نان خشکت را تبرک میبرند ای فدای اشکهای‌ جاریت داغ بر دل شد شب از بیداریت بین‌ آن بیتوته ی اجباریت داد زندانبان عجب دلداریت یا مخلص گفتی و دل‌زار شد مادرت بالا سرت تبدار شد هرکس آمد رد شد از روی عبا وای من ماندی به زیر دست و پا زیر لب گفتی امان از کربلا ذبح شد جد غریبم بی هوا تا سواران بین خیمه تاختند عمه جانم‌ را زمین انداختند @raziolhossein