eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.6هزار دنبال‌کننده
509 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی هر جا گذری، حکایت از نور کنی تو باب حوائجیّ و ما حاجتمند ما را نکند ز درگهت دور کنی @raziolhossein
  زیرعلم امام کاظم بودن غرق کرم امام کاظم بودن خوب است ولی عجب صفایی دارد یکشب حرم امام کاظم بودن @raziolhossein
  زیرعلم امام کاظم بودن غرق کرم امام کاظم بودن خوب است ولی عجب صفایی دارد یکشب حرم امام کاظم بودن @raziolhossein
امروز قلب عالم امکان پر آذر است لرزان ز تاب ماتم و غم عرش اکبر است زهرا بباغ خلد بود نوحه گر بلی گویا عزای حضرت موسی ابن جعفر است تنها نه قلب عالم امکان بود ملول پیوسته عالم از غم  داغش در آذر است شاهی که ممکنات طفیل وجود اوست ماهی که گوشه ای ز رخش مهر انور است قائم مقام ختم رسل هادی سبل رکن هدا شه دو سرا نور داور است از کنیه و عداوت هارون بر آنجناب چشم رضا خدیو خراسان ز خون تر است مسموم گشت و گوشه زندان سپرد جان زین غصه داغ بر دل ما تا به محشر است او گرچه حان سپرد به زندان غریب وار خود نیز خون جگر ز غم جد اطهر است مسموم گشت موسی جعفر ز زهر کین اما حسین کشته شمشیر و خنجر است موسی شهید گشت ولی بی کفن نماند (سیفی) حسین بی کفن و غسل و بی سر است @raziolhossein
شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم نه بتوان توصیفش کرد که آسان نیست اوصافش که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم ولی از جور هارون دغا لبریز شد آخر ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم @raziolhossein
ای آن که تجلای تو عالمگیر است توصیف تو در آینة تطهیر است آزاد شدی زمحبس غم ، امّـا دسته گل گردنت چرا زنجیر است @raziolhossein
از بس تنت کاهیده از جور وجفا بود گویی که بر سجاده، جای تو عبا بود یک لحظه غافل از خدای خود نگشتی لب های تو مشغول ذکر ربنا بود موسی شدی و طور تو شد کنج زندان موسی، همه شب، مات این طور وفا شد برغُربتت زنجیرها خون گریه کردند خوناب غم هایت روان، از ساق پا بود هر روز  روزه بودی و هنگام مغرب با تازیانه وقت افطار شما بود در زیر زنجیر گران، خون گلویت یادآور خون شهید کربلا بود از معنی «قعرالسجون» گودال پیداست گودال سرخی که برایت آشنا بود چون فاطمه تو مستجاب الدعوه بودی عجل وفاتی آرزویت از خدا بود بی حُرمتی کردند بر جسم شریفت جسمت به روی تخته ای از در چرا بود هرجا «وفایی» با دل خونین نظر کرد شیعه به پاس این مصیبت، در عزا بود @raziolhossein
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم آرزویم به جهان دیدن روی پسر است سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟ کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا تیره روزم  چو شب شام  غریبان چه کنم نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم به خدا دوری معصومه و هجران رضا می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم از وطن کرده مرا دور،جفای هارون من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم گلی از خار ندید،این همه آزار که من دیدم از  طعنه این مردم نادان چه کنم سرنگون کاش شود خانه هارون پلید که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟ @raziolhossein
در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست دارند زنده زنده مرا دفن می کنند قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست پلکی که ضربه خورده به آن..،وا نمی شود چشم مرا توان همین یک نگاه نیست با هر تکانِ سر..،نَفَسَم قطع می شود... زنجیرِ دور گردن من بی گناه نیست ساقی که ساق عرش خدا بوده..،خُرد شد وضع وخیم زانوی من روبه‌راه نیست تصویر جسم لاغر من را خیال کن : یک کوه پُر غرور که هم‌وزن کاه نیست آخر عذاب بددهنی می کشد مرا زخمی شبیه زخم زبان نیست..،آه..،نیست تشییع من به گردن یک تخته ی "در" است... میخش ولی ز پهلوی من سهم‌خواه نیست شکر خدا که چند کفن قسمت من است عریان‌رهاشدن بخدا شأن شاه نیست حتی لباس های تنم دست هم نخورد در انتظار غارت من یک سپاه نیست معصومه ام به بزم شرابی نمی رود شکر خدا که دختر من بی پناه نیست @raziolhossein
ای امید همه ، ای چاره ی حیرانی ها ای دوای همه ی درد و پریشانی ها سفره ات کرد نمک گیر همه دنیا را روضه ات راه نجات همه زندانی ها سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر کرم ایل و تبار تو به ایرانی ها عاشقی در همه جا درد سری بود ولی ما رسیدیم از عشق تو به آسانی ها نفس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟ که گذشت از همه ی بی سر و سامانی ها قتلگاه آمده ای یا که به زندان آقا؟ ساق پایت چه شده ؟ وای ازین جانی ها تازیانه ، غل و زنجیر ، جسارت ، دشنام چارده سال تو بودی و پریشانی ها یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام کرده تغییر چرا رسم مسلمانی ها پیکرت روی زمین ماند نماندند اما دختر و خواهر تو بین بیابانی ها .... سر جدت که جدا شد همگی شیر شدند شمر آمد به حرم ، کرد رجز خوانی ها @raziolhossein
بازهم خورشید پشت ابر پنهان می شود باز هم مولایمان راهی زندان می شود آری آن شب زنده دار تا سحر محو سجود آنکه در وقت عبادت دیده گریان می شود روزه دار روز ها و روضه دار شب به شب جای جای صورت او جای باران می شود ما گدایان را دعا کرده سر سجاده اش درد نوکرها به لطف اوست، درمان می شود حاجتش را بی برو برگرد می گیرد گدا در حریم کاظمین او که مهمان می شود بر در این خانه حتی انبیا جاروکشند حضرت موسی درِ این خانه دربان می شود واژه واژه حرف هایش چون چراغِ روشن است بُشرحافی با کلامش اهل ایمان می شود آن زن رقاصه آمد پیش او قدیسه شد با نگاه لطف او کافِر مسلمان می شود سِندیِ شاهِک چقدر آقای ما را زجر داد ناله ی "خلصنی یا ربَ"ش دو چندان می شود ساق پایش خرد شد در قعر این زندان تنگ روزهای آخری رنجور و نالان می شود عاقبت زهر خودش را ریخت زهر لعنتی! حال آقا روز آخر چه پریشان می شود روی یک تخته تنش افتاده، اما باز شکر لااقل دارد لباس، این غُصه جبران می شود کربلا اما تنی در قتلگاه افتاده بود غرق تیر و نیزه و زخمی و عریان می شود @raziolhossein
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت ممنوع بود کسی به ملاقات او رود یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت @raziolhossein
هر کجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد کنید تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید مُرد اگر کنج قفس، طایر بشکسته پرى یاد از مردن زندانى بغداد کنید چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید از عزیز دل زهرا و على یاد کنید کُند و زنجیر گشایید، ز پایش دم مرگ زین ستمکارى هارون، همه فریاد کنید چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند خاطر موسى جعفر، همه امداد کنید تا دم مرگ، مناجات و دعا کارش بود گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد کنید پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش پس شما گریه بر آن کشته ی بیداد کنید نگذارید که معصومه خبردار شود رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید "خوشدل" از ماتم آن باب حوائج گوید تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید @raziolhossein
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش هزار حیف که از جمع نوزده دختر یکی نبود کنار جنازه ی پدرش انیس و مونس او بود در سیاهی شب صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش سیاه چال کجا طایر بهشت کجا هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش نیاز نیست به بندند چشم هایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست نشان غربت فرزندهای دربدرش شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او درست موقع افطار پاره شد جگرش سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش @raziolhossein
تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم به زندان رفتی و گردن گرفتی جُرم مارا هم تو در بندی ولیکن اختیار دَهر را داری به دست بسته‌ات داده خدا ارض و سمارا هم تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری توقع میرود آقا بگیری دست مارا هم در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته و این یعنی که میگیری شما دست دعارا هم شفا را غالباً از سفره‌ات بردند مادرها که تحت الامر نان سفره‌ات کردی شفارا هم زن بد کاره را سبوح و قدوس تو عابد کرد مسلمان میکنی با دست بسته بی‌حیارا هم قریب چارده سال است که کت‌بسته میخوانی نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشارا هم جه بی رحمانه زندان بان شکسته در دل زندان به مانند غرورت، استخوان ساق پارا هم تو را با تازیانه میزند با اینکه میداند شفاعت میکنی فردای محشر انبیارا هم تو را زنده به گورت کرده‌اند اینجا که زندان نیست  نه، اینگونه نمی‌سازند حتی قبرهارا هم چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوج است که با سختی جدا کردند از زخمت عبارا هم عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم غم عریانی‌اش سوزاند حتی بوریارا هم @raziolhossein
از دو چشمت نگاه می‌خواهیم در نگاهت پناه می‌خواهیم خانه‌ای در محلهٔ خورشید کوچه‌ای رو به ماه می‌خواهیم خسته، تنها، غریب، آواره گم شدیم از تو راه می‌خواهیم ما تو را از خدا نخاسته‌ایم ما فقط اشتباه می‌خواهیم کوهی از لطف دیده‌ایم اما باز هم از تو کاه می‌خواهیم از نگاه تو گریه ای جاری از گلوی تو آه می خواهیم راهی کاظمین هستیم و توشهٔ بین راه می‌خواهیم توشهٔ کربلا شب جمعه گریه در قتلگاه می‌خواهیم @raziolhossein
هم دست بر پهلو و بر دیوار دارد هم چشمی از سیلی دشمن تار دارد محض نجات شیعیان بود از بلایا زندان اگر رفته است و حال زار دارد راضی نشد سندی به چندین تازیانه با حضرت موسی بن جعفر کار دارد از سر زدن هایش به آقا خوب پیداست هارون ملعون هم سر آزار دارد دیوار زندان جای خود زنجیر حتی با دست و پای او سر پیکار دارد اصلا مگر داریم غل بی میخ باشد هر لحظه پیش چشم خود مسمار دارد با نام زهرا اشک چشمش را جلا داد در دل امید لحظه دیدار دارد مال امام هفتم است این هفت خلعت شایسته است اینکه کفن بسیار دارد ای کاش در کرببلا هم یک کفن بود در وقت دفن کشته دور از وطن بود از آشنایان خواهر مظلومه اش بود از ناکسان بر پیکرش شمشیر زن بود با تیغ ها و تیر های کوفه جسمش بی پیرهن مشغول جنگ تن به تن بود آنقدر هم عریان نبود از آن جهت که از خاک و خون بر جسم پاکش پیرهن بود خورشید حتی داغ تر تابید آن روز هر چه توجه داشت سمت آن بدن بود میسوخت و میسوخت و میسوخت آری خون از تمام زخمهایش بود جاری جز دیدن و آتش گرفتن بر بلندی از دست زینب برنمی‌آمد که کاری از آن حسین خوش قد و بالا برایش ماند آخر کاری لباسی یادگاری چه یادگاری؟؟؟ پاره پاره پاره پاره خون می‌چکید از آسمانش چون ستاره این پیرهن را هر زمان میدید زینب با رنگ سرخش می‌کشید از غم شراره عطر تمام قوم را این پیرهن داشت عباس اکبر عون قاسم شیرخواره از خون هجده محرم زینب گرفته است این پیرهن رنگ ملیحی استعاره در بین آن نامحرمان از دست زینب دیگر چه کاری بر می آمد جز نظاره از بعد غارت جان زینب بر لب آمد این یادگاری تا به دست آمد دوباره @raziolhossein
آیینه صدق و صفا، موسی بن جعفر روح مناجات و دعا، موسی بن جعفر در بند، در تشویش، در طوفانِ ظلمت کشتی ما را ناخدا، موسی بن جعفر واشد گره از کار ما بی مزد و منت تا زیر لب گفتیم: یا موسی بن جعفر عاقبتش در دو جهان ختم به خیر است هرکس مسیرش شد "الی موسی بن جعفر" از ابتدا خورده گره حاجات شیعه با حضرت عباس؛ با موسی بن جعفر ذکر لب ما یک‌صدا: "جانم رضا جان" ذکر علی موسی الرضا: "موسی بن جعفر" در کنج زندان‌ها به ضرب تازیانه افطار را می‌کرد وا، موسی بن جعفر کار خودش را کرد سِندی ابن شاهک جان داد با زهر جفا، موسی بن جعفر @raziolhossein
دلْ مبتلای حضرت موسی بن جعفر است دردْ آشنای حضرت موسی بن جعفر است بر اهل آسمان و زمین سروری کند هر کسی گدای حضرت موسی بن جعفر است باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر، دست عطای حضرت موسی بن جعفر است شد بی نیاز از همه کس، هر که روزی‌اش با بچه‌های حضرت موسی بن جعفر است اصلا برات کرببلا، کاظمین، نجف دست رضای حضرت موسی بن جعفر است زهرا نظر نموده بر آن‌کس که سینه‌اش ماتم‌سرای حضرت موسی بن جعفر است من آرزوی روضه‌ی رضوان نمی‌کنم تا روضه‌های حضرت موسی بن جعفر است حال زن یهودی بدکاره را ببین محو دعای حضرت موسی بن جعفر است بی حرمتی به ساحت زهرای مرضیه اوج بلای حضرت موسی بن جعفر است او را به روی لِنگه دری حمل می‌کنند این در نه جای حضرت موسی بن جعفر است روی فلک سیاه که زنجیر و غل هنوز بر دست و پای حضرت موسی بن جعفر است @raziolhossein
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نگاه نافذت ای موسی آل محمد شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو حلقه زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر ناز بر فیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر شُهرت باب‌الحوائج در امامان را تو داری انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر دوست دارم گردنم در حلقة زنجیر باشد تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم تا بدانم با تو چون شد سالها موسی ابن جعفر کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر در دل تاریک زندان زیر ضرب تازیانه بود خالی جای فرزندت رضا موسی ابن جعفر کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر تو همای قله نوری و زندانت قفس شد در قفس ماند از تو مشتی پر به جا موسی ابن جعفر با کدامین جرم بعد از سالها حبس و شکنجه سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر گوشة زندان بدادی جان و گردیدی رها موسی ابن جعفر @raziolhossein
این تخته ی در تیزیِ مسمار ندارد این لنگه ی در آتش و دیوار ندارد از چار غلامی که می آیند یکی هم با حلقه ی انگشتر تو کار ندارد باران گل آمد به سرت موقع تشییع بازاری بغداد که آزار ندارد آنقدر سبک گشته تنت آخر عمری جز سلسله و پیرهنت بار ندارد انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی این ساق شکسته دگر انکار ندارد مامور رسیده است و برای تو غذایی جز مشت و لگد موقع افطار ندارد ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت یک ذره حیا پیش تو انگار ندارد سردی غل جامعه را تاب و تحمل این جسم نحیف این تن تب دار ندارد یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را زندانی بغداد که دیدار ندارد تو میروی و سایه ی سلطان به سرش هست معصومه ی تو غصه ی بازار ندارد @raziolhossein
هرچند گدایان، در این خانه زیادند اینها همگی مظهر لطف اند، جواد اند هرگز به کسی پاسخ «برگرد» ندادند اینها نه خدایند، نه مانند عباد اند هرکس که نیامد در این خانه، ضرر کرد بُرد آنکه شبی را در این خانه سحر کرد بر محضر تو، عرض سلام، عرض ارادت ای آنکه گره خورده به نام تو سخاوت پیچیده شمیم رضوی بین رواقت انگار خراسانم و مشغول زیارت نام تو گره وا کند از مشکل مردم دیدیم کرامات تو را گوشه ای از قم دارند خبر از کرمت، مردم بغداد مرد عربی آمد و بر پای تو افتاد ... دیدیم حرم پر شده از ناله و فریاد ... گفتیم چه شد؟ گفت شفا داد! شفا داد! از سفره‌ی احسان شما، توشه گرفتیم از گوشه ایوان تو شش گوشه گرفتیم ای آیه ی مستور! عزیز دل زهرا! موسایی و در طور؛ عزیز دل زهرا! مظلومی و مهجور؛ عزیز دل زهرا! از فاطمه ات، دور؛ عزیز دل زهرا! هرچند که معصومه ی تو دل نگران است صد شکر مدینه، حرمت امن و امان است دردی که به ساق تو رسیده است، بماند گوش تو چه‌ها که نشنیده است؛ بماند رنگ رخت از زهر پریده است؛ بماند گفتند که خوب است، بعید است بماند دشمن شده از درد تو، خوشحال! چه سخت است تنهایی و غربت ته گودال، چه سخت است آقا! پسرت نیست بگیرد سرت از خاک؟! معصومه تان نیست که اشک تو کند پاک از روضه‌ی تو ولوله افتاده به افلاک ... فرمود: بخوانید از آن پیکر صد چاک من تشنه‌ام اما به فدای لب جدّم ای وای! چه آمد به سر زینب جدّم @raziolhossein
جام زهری داده و شادم کنید خسته‌ام از بند آزادم کنید بی‌ملاقاتی‌ترین زندانی‌ام راحت از زندان بغدادم کنید هیچ صیدی در غل و زنجیر نیست فارغ از زنجیر صیادم کنید جسم من را روی جسر انداختند کاش بردارید و دلشادم کنید مثل اجدادم به من رحمی نشد لااقل رحمی به اولادم کنید دوستان در تنگنا جان می‌دهم کربلا رفتید اگر یادم کنید @raziolhossein
ای آبروی اولیا موسی بن جعفر دستم به دامان تو یا موسی بن جعفر ای هفتمین خورشید در منظومه ی نور روشن تر از شمس الضحی موسی بن جعفر  بعد از پدر اندیشه روحانی ات بود معمار ارکان الهدی موسی بن جعفر  باب المراد صحن تو باب النجات است بر دردمند مبتلا موسی بن جعفر  ای یوسف زهرا ، عزیز مصر ایمان مانده به زندان بلا موسی بن جعفر  در غربت تقدیر زندان بود زنجیر با سوز و سازت آشنا موسی بن جعفر  روز و شب زندان برای تو یکی بود در امتداد لحظه ها موسی بن جعفر دست تو جاری در قنوت ربنا بود در فرصت سبز دعا موسی بن جعفر  رزق تو تسلیم و توکل بود و اخلاص بر سفره ی صبر و رضا موسی بن جعفر  ای وای ، قلب نازنینت عاقبت سوخت در شعله ی زهر جفا موسی بن جعفر  برغربتت بس این که روی تخته ی در تشییع شد جسم شما موسی بن جعفر  جسم تو در «سوق الرياحين» لاله باران بر دوش اشک و ناله ها موسی بن جعفر  آماج تیر و نیزه شد جدّ غریبت در دشت سرخ کربلا موسی بن جعفر  روز جزا دست تمنای (کمیل) است  بر دامن لطف تو یا موسی بن جعفر @raziolhossein
شبیه آينه ای که جلا نیاز ندارد عزیز فاطمه مدح و ثنا نیاز ندارد کسی که مرقد موسی بن جعفر است مطافش به طوف کعبه و سعی و صفا نیاز ندارد به ازدحام گدا نیست اعتبار کریمان کریم دور و بر خود گدا نیاز ندارد اگر کمی ز غبار قدوم او برسانند شفای درد مریضان دوا نیاز ندارد کلیم وقت غریبی ز بی کسی نهراسد به گفتگوی کسی جز خدا نیاز ندارد از اژدهای زنی با دعا فرشته بسازد برای معجزه اصلا عصا نیاز ندارد نبود در خور شأنش سیاه چال وگرنه نفس کشیدن او که هوا نیاز ندارد برای سفره افطار او که هست گرسنه بس است سیلی قاتل غذا نیاز ندارد بس است دوری از دخترش برای شکنجه دگر شکنجه جلاد را نیاز ندارد نظاره بر غل و زنجیر اگر که داشته باشد به روضه خوانی شام بلا نیاز ندارد کسی که خود ملک الموت را صدا زده یعنی مسافر است، به زهر جفا نیاز ندارد به تخته پاره و این چند تا غلام چه حاجت بزرگ عرش به این چیزها نیاز ندارد هزار شکر که چندین کفن رسید و رضا هم زمان دفن پدر بوریا نیاز ندارد @raziolhossein