#امام_حسین_علیه_السلام
#شام_غریبان
بر کشتگان ز غرفۀ جنّت، نظاره کن
اوّل، نظر بدین بدن پارهپاره کن
با اینکه زخم پیکر او را شماره نیست
باز آی و زخم پیکر او را شماره کن
بر سنگ خاره بین، بدن نازپرورَش
سر کن خروش و خون بهدلسنگخاره کن
بیرون ز گوش فاطمه کردند گوشوار
لرزان تنش، مشاهده چون گوشواره کن
سرهای چون ستاره نگر بر سر سنان
وز چشم اشکبار، دو رخ پُر ستاره کن
بنْگر نهال قامت عبّاس را نگون
وز نو، قیامتی به جهان، آشکاره کن
اصغر که بود دوش پدر، گاهوارهاش
او را ز خاک تیره نظر، گاهواره کن
تا بنْگری به کوفه چه بر ما همی رود
با ما یکی سفر، سوی «دار الاماره» کن
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#مجلس_ابن_زیاد
#کوفه
چون پیشچشمشان، سر شه برسِنان گذشت
در حیرتم که بر سر زینب، چسان گذشت
تا بوسدش گلو، نرسیدش به نیزه، دست
آوخ که نیزه نیز بر او سرگران گذشت!
بر ناقۀ برهنه نشاندنْد عترتش
شاهی که یکسواره ز نُه آسمان گذشت
چون دید بانوی اُسرا کز برابرش
سرهای سرورانِ زمین و زمان گذشت
زد فرق خود به چوبۀ محمل چنان کز او
خونشد روان و نالهاش از فرقدان گذشت
چون راه کهکشان شده راه از نظارهگر
فریاد بانوان شه از کهکشان گذشت
بردندشان به بارگه زادۀ زیاد
گفتن نیاورم که چنین و چنان گذشت
بر زانوی پلید، سر شه نهاد و گفت:
سبط رسول بهر خلافت ز جان گذشت
یک قطرهخون بهزانویش از حلق شه چکید
سوراخ کرد جامه و از استخوان گذشت
ناسور شد جراحت و از بوی ناخوشش
خلقی نفور؛ تا به عذاب از جهان گذشت
القصّه؛خواب و خور به اسیران، حرام کرد
با قیدشان، روانه سوی شهر شام کرد
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#خروج_از_مدینه
آهی کشید و تربت او را به بر گرفت
از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت
از بس که خون گریست، جگرگوشۀ رسول
منزلگه بتول، به خون جگر گرفت
زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت!
خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت
رفته است در قضا که شوم کشتۀ جفا
نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت
از تربت بتول برآمد یکی خروش
و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت
کای جان مادر! آمدهای تا کنی وداع
آن گاه راه وادی پُر شور و شر گرفت
داغ برادر تو، هنوز است بر دلم
باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟
نَبْوَد مصیبتی ز غم تو، عظیمتر
نتْوان غم مصیبت تو، مختصر گرفت
خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان
در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت
از گفتوگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت
آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
اي حرم كبريا حريم تو در قم
چرخ نگفته است با مقيم درت قُم
زیر پی زائر تو خار نماید
نرم چو استبرق و لطیف چو قاقُم
شيعتِ جدّ تو چون سلام تو گويند
جدّ توشان گويد السّلامُ عليكم
قبّهٔ زرّينِ بارگاه تو هر روز
نور فشاند بدين فراشته طارُم
گر یک قندیلش از حریمِ تو بدْهند
گردون بدْهد بها ،تمامتِ انجُم
روی نشويد خَضِر به چشمهٔ حيوان
تا زد زی تربتِ تو بهر تيمّم
حوران از یکدگر شکَر برُبایند
چون تو کنی در بهشت عدن تبسّم
پيش تو مشغول بانوان بهشتی
معرفت كردگار را به تعلّم
چون تو به نُزهتگه بهشت خرامی
حوا جُستن نيارد از تو تقدم
شب تو ز بهر خداي گرْسِنه خفتي
خود را حوّا نگه نداشت ز گندم
يزدان از بهر چون تو پاک نژاده
بر سر آدم نهاد تاجِ تكرُّم
نخلهٔ مریم چو چوبِ خوابگه ات نیست
شاخهٔ طوبی کجا و شاخهٔ هیزم
راحمه بر دامن ولاي تو زد چنگ
كرد بر ايّوب ،كردگار ترحّم
عيسي در مهد، بهر پاكي مريم
كرد گر از قدرت خداي تكلّم
نیز تورا در نُبی ،ستود به پاکی
یزدان درآیتِ لِیُذهِبَ عنکُم
آنكه تو را چون بتولِ عَذرا داند
هست به ظلمات وهم جان و دلش گم
معني هر دو يكي است صورتشان دو
بادهٔ سوري چه در قِنینِه چه در خُم
عين بتولي تو و بتول تو را عين
واین مثلِ خمّ و باده، بهر تفهُّم
مانَد پرّ ملک به زیر پی خلق
بس که مَلَک راست بر درِ تو تراکُم
زائر از روضهٔ تو بازگراید
وَرداً فی جَیبِهِ وآساً فی الکُمّ
حرمتِ درگاهِ تو چنانکه درو نیست
سلطان را بر سرِ گدای تحکُّم
نام تو گر کس بر اودمد به درستی
چشمهٔ حیوان برآید از دم کژدم
چون سپرد راه بارگاه تو زائر
مرکب او بر پرِ فرشته نهد سُم
مرکب او سم نهد به پرّ فرشته
مشک فشاند به روی خورشید از دم
روزی کاعمال را دهند تشکّل
روزی کافعال را دهند تجسُّم
حبّ تو گردد بهشت وبغض تو دوزخ
هردو ز بهر عذاب و بهر تنعُّم
مأمون سازد به کام تنّین مأمن
چون تو زنی درخدای دستِ تظلّم
منقبت تو فزون بود ز تخيّل
مَحمدت تو برون بود ز توهّم
مدح سُرا بس بود تو را نسبِ تو
اي كه محمّد اب است و فاطمه ات اُم
مهر تو وآباي تو سفينهٔ نوح است
گيتي درياي پر ز جوش و تلاطُم
نامه سيه كرده از گنه به سوي تو
آمده ام با هزار گونه تندّم
گر تو نشويي به آب رحمت او را
شسته نگردد به آب دجله و قُلزم
سيصدخواهم قصیده گفت به مدحت
وين به مديحت مرا قصيدهٔ سيّم
طبع تو باشدسروش بلبل خوشگوی
منقبتِ اهل بیت را به ترنّم
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#حضرت_معصومه_مدح
اي حرم كبريا حريم تو در قم
چرخ نگفته است با مقيم درت قُم
زیر پی زائر تو خار نماید
نرم چو استبرق و لطیف چو قاقُم
شيعتِ جدّ تو چون سلام تو گويند
جدّ توشان گويد السّلامُ عليكم
قبّهٔ زرّينِ بارگاه تو هر روز
نور فشاند بدين فراشته طارُم
گر یک قندیلش از حریمِ تو بدْهند
گردون بدْهد بها ،تمامتِ انجُم
روی نشويد خَضِر به چشمهٔ حيوان
تا زد زی تربتِ تو بهر تيمّم
حوران از یکدگر شکَر برُبایند
چون تو کنی در بهشت عدن تبسّم
پيش تو مشغول بانوان بهشتی
معرفت كردگار را به تعلّم
چون تو به نُزهتگه بهشت خرامی
حوا جُستن نيارد از تو تقدم
شب تو ز بهر خداي گرْسِنه خفتي
خود را حوّا نگه نداشت ز گندم
يزدان از بهر چون تو پاک نژاده
بر سر آدم نهاد تاجِ تكرُّم
نخلهٔ مریم چو چوبِ خوابگه ات نیست
شاخهٔ طوبی کجا و شاخهٔ هیزم
راحمه بر دامن ولاي تو زد چنگ
كرد بر ايّوب ،كردگار ترحّم
عيسي در مهد، بهر پاكي مريم
كرد گر از قدرت خداي تكلّم
نیز تورا در نُبی ،ستود به پاکی
یزدان درآیتِ لِیُذهِبَ عنکُم
آنكه تو را چون بتولِ عَذرا داند
هست به ظلمات وهم جان و دلش گم
معني هر دو يكي است صورتشان دو
بادهٔ سوري چه در قِنینِه چه در خُم
عين بتولي تو و بتول تو را عين
واین مثلِ خمّ و باده، بهر تفهُّم
مانَد پرّ ملک به زیر پی خلق
بس که مَلَک راست بر درِ تو تراکُم
زائر از روضهٔ تو بازگراید
وَرداً فی جَیبِهِ وآساً فی الکُمّ
حرمتِ درگاهِ تو چنانکه درو نیست
سلطان را بر سرِ گدای تحکُّم
نام تو گر کس بر اودمد به درستی
چشمهٔ حیوان برآید از دم کژدم
چون سپرد راه بارگاه تو زائر
مرکب او بر پرِ فرشته نهد سُم
مرکب او سم نهد به پرّ فرشته
مشک فشاند به روی خورشید از دم
روزی کاعمال را دهند تشکّل
روزی کافعال را دهند تجسُّم
حبّ تو گردد بهشت وبغض تو دوزخ
هردو ز بهر عذاب و بهر تنعُّم
مأمون سازد به کام تنّین مأمن
چون تو زنی درخدای دستِ تظلّم
منقبت تو فزون بود ز تخيّل
مَحمدت تو برون بود ز توهّم
مدح سُرا بس بود تو را نسبِ تو
اي كه محمّد اب است و فاطمه ات اُم
مهر تو وآباي تو سفينهٔ نوح است
گيتي درياي پر ز جوش و تلاطُم
نامه سيه كرده از گنه به سوي تو
آمده ام با هزار گونه تندّم
گر تو نشويي به آب رحمت او را
شسته نگردد به آب دجله و قُلزم
سيصدخواهم قصیده گفت به مدحت
وين به مديحت مرا قصيدهٔ سيّم
طبع تو باشدسروش بلبل خوشگوی
منقبتِ اهل بیت را به ترنّم
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#خروج_از_مدینه
آهی کشید و تربت او را به بر گرفت
از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت
از بس که خون گریست، جگرگوشۀ رسول
منزلگه بتول، به خون جگر گرفت
زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت!
خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت
رفته است در قضا که شوم کشتۀ جفا
نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت
از تربت بتول برآمد یکی خروش
و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت
کای جان مادر! آمدهای تا کنی وداع
آن گاه راه وادی پُر شور و شر گرفت
داغ برادر تو، هنوز است بر دلم
باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟
نَبْوَد مصیبتی ز غم تو، عظیمتر
نتْوان غم مصیبت تو، مختصر گرفت
خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان
در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت
از گفتوگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت
آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein
#خروج_از_مدینه
مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن
خلق مدینه را ز فراقت، حزین مکن
بر عهد کوفیان نتوان داشت اعتماد
دوری ز بارگاه رسول امین مکن
در شهر دین به جز تو، کنون شهریار نیست
بیشهریار، بهر خدا شهر دین مکن
باللَّه! که اهل کوفه به خون تو تشنهاند
آهنگ، زینهار! بدان سرزمین مکن
در بر مخواه فاطمه را کسوت عزا
ماتمسرای خویش، بهشت برین مکن
ناچار اگر روی به سوی اهل کین، سفر
با زینب و سکینه سوی اهل کین مکن
فرمود سوی مرگ همی خوانَدم قضا
رو، پنجه با قضای جهانآفرین مکن
اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است
ما را به ما گذار و جزع، بیش از این مکن
رفت از پی وداع، سوی خانۀ خدای
برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای
#سروش_اصفهانی
@raziolhossein