#حضرت_رقیه_شهادت
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#پیراهن_امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
گاهي براي درك يك مطلب
بايد كه از مقتل عقب تر رفت
هر قدر كه قصه مقدس تر
بايد كه در آن باادب تر رفت
روزي كه كوه آتش نمرود
حمله به ايمان خليل آورد
از آسمان هفتم رحمت
پيراهني را جبرييل آورد
پيراهني كه از بهشت آمد
تا حرز جان انبيا باشد
پيراهني كه خوب مي دانست
بابِل شروع ماجرا باشد
پيراهني كه تارو پود آن
در نقش تاريخ مصور بود
پيراهني كه بعد ابراهيم
ميراث اسحاق پيمبر بود
پيراهني كه يوسف عطرش
بينايي چشمان يعقوب است
پيراهني كه در شدائد نيز
آرامش اندوه ايوب است
آن پيرهن روز احد حتي
بر جان پيغمبر سپر بوده ست
زخم تنش از زخمهايي كه
خورده پيمبر بيشتر بوده ست
در همنشيني با پيمبرها
هرچند كسب آبرو كرده است
بالاتر از اين افتخارش نيست
اورا خود زهرا رفو كرده است
پيراهني كه احترامش را
پيغمبران هم حفظ مي كردند
روز دهم در گوشه گودال
از پيكري بي سر درآوردند
پيراهني كه عده اي بي دين
با نيت قربت درآوردند
با آنكه آسان در تن او رفت
بسيار با زحمت در آوردند
پيراهني زخمي شمشيرو
پيراهني زخمي سرنيزه
پيراهني كه عصر عاشورا
خورشيد را ديده است بر نيزه
پيراهني كه شعله اندازد
هر روز بر جان مقرمها
پيراهني كه زينت عرش است
در اول ماه محرمها
پيراهني كه بر تن منجي
فرياد مظلومي عاشوراست
پيراهني كه در قيامت هم
بر روي دست حضرت زهراست
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر
من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر
این مدتی که مانده به پایان عمر من
باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر
صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر
تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر
رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای
در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر
روزی که زنده می کند اسلام را غمم
ایمان می آورند به اعجازم ای پدر
اطناب رنجهای تو را جای شرح نیست
در شعر غصه های تو ایجازم ای پدر
هر بار خواست جان بپرد از حصار تن
سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر
از اسب خورده ای به زمین حق بده که من
خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر
.
اینگونه که بریده سرت را نمیشود
بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#امام_حسین_ولادت
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است
این بار دوم است که شاعر نوشته است
خورشید خانواده ی زهرا رسیده است
دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک
نور شبیرحضرت مولا رسیده است
در نیل غصه مانده بیا،مرده دل بیا
موسی رسیده است،مسیحا رسیده است
بیراهه رفته اید اگر اي رودهای اشک
راهی شوید،حضرت دریا رسیده است
دنبال کاروان ملائک پریده بود
جا مانده بین راه دلم یا رسیده است؟
شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است
ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است
در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن
در خانه ای که نور دعا میرسد از آن
اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب
لالای جبرئیل خدا میرسد از آن
در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید
آنجا که عطر آل عبا میرسد از آن
ما را دخیل بر پر قنداقه اش کنید
قنداقه ای که شوق شفا میرسد از آن
در پشت درب خانه ی زهرا نشسته ایم
نجوای چند مرد گدا میرسد از آن
این خانه ی علی ست پسردار گشته است
آخر صدای گریه چرا میرسد از آن
شاید صدای گریه ی...نه کودکانه نیست
جز یا حسین زمزمه ی اهل خانه نیست
دنیا به دام نام شريفش فتاده است
دل نیست آن دلی که به او دل نداده است
روشن شده است طبق روايات اهل بيت
کار خداست؛ عشق به او بی اراده است
هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود
سوگند میخورم که قیامت پیاده است
ما رعیتیم رعیت باغ ولایتیم
امشب شب تولد ارباب زاده است
شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت
هرچند این پسر نمک خانواده است
معراج جبرئیل شبی بوده است که
در پای گاهواره ی او سر نهاده است
یک شب مرا مجاور گهواره اش کنید
چون جبرئیل زائر گهواره اش کنید
جز آب چشم آب حیاتی نخواستم
جز شور اشک شهد نباتی نخواستم
جز معرفت به ساحت خاک قدوم او
من از خدای خود عرفاتی نخواستم
تنها کرامت قفس عشق اوست او كه
من از کسی مسیر نجاتی نخواستم
یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز
گریه کنار نهر فراتی نخواستم
بی حسّ عطر سیب شب جمعه ی حرم
هرگز زیارت عتباتی نخواستم
امشب مدینه آمده پا بوس کربلا
امشب حسین آمده"حی علی العزا"
آمد حسین و اوج تألّم شروع شد
باران گریه جای تبسم شروع شد
آمد حسین و از شب میلاد، روضه اش
با گریه ی زنانه ی مردم شروع شد
آمد حسین و در سر هر کمتر از جوئی
عشق ری و حکومت گندم شروع شد
آمد حسین و در دل دریایی علی
با موج غصه هاش تلاطم شروع شد
در ذهن مادرانه ی زهرا که از پدر
از کربلا شنیده تجسم شروع شد
در قتلگاه، دردل نیزه شکسته ها
از حنجری بریده تکلم شروع شد
از زیر نیزه ها بدنم را در آورید
یک بوریا برای تن بی سر آورید
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#رباعی
امروز صدف چشم گهر میبوسد
خورشید ولا روی قمر میبوسد
مولا،که فلک بوسه به پایش میزد
امروز ببین دست پسر میبوسد
#عبدالحسین
......
از سوره "والشمس" دلم شد آگـاه
كه از پی خورشید ز راه آید مــاه
یك روز پس از حسین عباس آمد
لاحـــــول ولاقـــــــوه الا باللـــــه
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسه ای چون قند چیز دیگری ست
من اسیر تیغ ابرویم ولی
آنچه دل را کند چیز دیگری ست
حرف بسیار است اما موی دوست
موقع سوگند چیز دیگری ست
نخل تنها هم ثمر دارد ولی
میوه ی پیوند چیز دیگری ست
گرچه فرقی نیست در فرزندها
اولین فرزند چیز دیگری ست
علت لبخند ارباب آمده
اولین فرزند ارباب آمده
رود نه از راه ، دریا آمده
آسمان نه عرش اعلی آمده
من نوشتم ماه امشب سر زده
تو بگو خورشید فردا آمده
طاق کسری ناگهان لرزید و گفت
باز پیغمبر به دنیا آمده
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
پس بگو امشب مسیحا آمده
خواب رویش را نمی بیند کسی
بس که او مانند رویا آمده
آی مجنون کوری چشم حسود
کف بزن فرزند لیلا آمده
حُسن دلخواه بنی هاشم رسید
دومین ماه بنی هاشم رسید
آنکه از نامش دوا برداشته
نسخه ی خود را به جا برداشته
من یقین دارم که خاک کربلا
از مزار او شفا برداشته
نه فقط حُسنش حجاز و کوفه را
سرزمین شام را برداشته
تیر مژگانش خطا هرگز نکرد
چون کمانش را خدا برداشته
در رگ او خون مولا می دود
از عموی خود وفا برداشته
کمتر از یک لشکر آید در مصاف
دشمن او را هوا برداشته
در دل لشگر زده در کربلا
کوفه را بانگ عزا برداشته
ای علمدار علمدار حسین
نیست مدح تو به جز کار حسین
بی تو هر قدیس شیطان می شود
با تو شیطان هم مسلمان می شود
روز محشر با پیمبر برنخیز
بینتان جبریل حیران می شود
معتقد هستم که با چشم تو هم
عالم ایجاد ، سلمان می شود
گوشه ی چشمت اگر لب تر کند
هر ستون انگورباران می شود
میوه ی عمر پدر آهسته تر
دارد اربابم هراسان می شود
گفت در پشت سرت بابای تو
ای به قربان قد و بالای تو
جز لب خونریزی از سرنیزه ها
من ندیدم چیزی از سرنیزه ها
با قیامت قامت خود می روی
سوی رستاخیزی از سرنیزه ها
من به هم می ریزم از وضع تنت
تو به هم می ریزی از سرنیزه ها
از سر نیزه صدایت می زنم
باز برمی خیزی از سرنیزه ها
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#امام_حسن_ولادت
این حرف ها حرف دل یک یا کریم است
غصه نخور ای دل خدای ما کریم است
از سفرۀ خالی خود بیمی ندارد
هرکس که ذکرش لا اله الّا کریم است
هرگز دری را در پی روزی نکوبیم
روزی ما از روز اول با کریم است
آن که خدا ما را گدای او نوشته
یک چشمه یک دریا نه یک دنیا کریم است
امشب شب تغییر در ضرب المثل هاست
هر چه گدا کاهل بود، آقا کریم است
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر
من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر
این مدتی که مانده به پایان عمر من
باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر
صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر
تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر
رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای
در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر
روزی که زنده می کند اسلام را غمم
ایمان می آورند به اعجازم ای پدر
اطناب رنجهای تو را جای شرح نیست
در شعر غصه های تو ایجازم ای پدر
هر بار خواست جان بپرد از حصار تن
سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر
از اسب خورده ای به زمین حق بده که من
خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر
.
اینگونه که بریده سرت را نمیشود
بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر
من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر
این مدتی که مانده به پایان عمر من
باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر
صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر
تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر
رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای
در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر
روزی که زنده می کند اسلام را غمم
ایمان می آورند به اعجازم ای پدر
اطناب رنجهای تو را جای شرح نیست
در شعر غصه های تو ایجازم ای پدر
هر بار خواست جان بپرد از حصار تن
سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر
از اسب خورده ای به زمین حق بده که من
خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر
.
اینگونه که بریده سرت را نمیشود
بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر
#محسن_عرب_خالقی
@raziolhossein