eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.6هزار دنبال‌کننده
509 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟! که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم @raziolhossein
از  غربت زینب دل من  بیتاب است از غُصه ی اوست دیده ام پُر آب است امشب  شده ام   اگر  غمین   زینب از  لطف  دعای حضرت  ارباب است @raziolhossein
با شعله‌ی شمعِ نیزه‌ات در سخنم مشغول به پروانگی و سوختنم ای کاش جدا نمی‌شدم از وطنم پیراهن خونی تو می‌شد کفنم @raziolhossein
جا دارد اگر فلک کنون گریه کند با زخم دل و سوز درون گریه کند تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز از بهر اسارت تو خون گریه کند در کرببلا به دردها درمان داد جان داد ولی جان به ره جانان داد بر برگ گل لاله نوشتند به خون از هجر حسین، زینب آخر جان داد @raziolhossein
ای زینب ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر، که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت... روزی به زیر سایهٔ پیغمبر خدای روزی به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت؟ محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود آزادی این چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت @raziolhossein
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی غریب تا که نمانَد حسینِ بی‌عبّاس به جای خواهری آنجا برادری کردی گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین چه خواهری تو؟ برادر! که مادری کردی تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی پس از حسین، چه بر تو گذشت؟ وارث درد! به خون نشستی و در خون شناوری کردی به روی نیزه سرِ آفتاب را دیدی ولی شکست نخوردی و سروری کردی چه زخم‌ها که نزد خطبه‌ات به خفّاشان زبان گشودی و روشن سخنوری کردی زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود سخن درست بگویم، تو حیدری کردی تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان یگانه قاصد امّت! پیمبری کردی بدل به آینه شد خاک کربلا با تو تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا؟ تو ای بزرگ! خودت ذرّه‌پروری کردی @raziolhossein
ببین از داغ تو خیلی شكستم شكستم كه چنین از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسی كه هستم * به یادت در نوای آب آبم چنان تو زیر تیغ آفتابم تو راحت خفته ای در خانه ی قبر ولی من از غمت خانه خرابم * لباس تو در آغوشم برادر صدایت مانده در گوشم برادر تو ماندی بی كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر * سراسر نیزه میبینم به خوابم سر و سرنیزه میبینم به خوابم همین كه پلك بر هم می گذارم تو را بر نیزه میبینم به خوابم * دلم هر روز سوی نیزه میرفت كه خونت در گلوی نیزه میرفت چه می شد مثل سرهای شهیدان سر من هم به روی نیزه میرفت @raziolhossein
  من در حرمت اشاره ها را دیدم مرگ همه ی ستاره ها را دیدم از اسب همینکه بر زمین افتادی وا کردن گوشواره ها را دیدم @raziolhossein
این مدتی که می گذرد در عزای تو روزی نبوده اشک نریزم بپای تو با یاد آخرین شب پیش تو بودنم یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو یکسال و نیم شمع شدم سوختم حسین یک سال و نیم آب شدم در ازای تو ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلای تو ای کاش لحظه ای که می آیی به دیدنم از تن سرم بریده شود پیش پای تو جان می دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بیابان رهای تو بر روی سینه پیرهنت را گرفته ام تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو گودال بود و ولوله ی نیزه دارها گم بود بین هلهله هاشان صدای تو گودال بود و پیرهن و نعل اسب ها ای کاش بود خواهرت آنجا به جای تو چیزی برای ما ز تو باقی نذاشتند تقسیم شد عمامه و خود ردای تو من بودم و نظاره ی تاراج خیمه ها در دست باد روسری بچه های تو عباس چون نبود به سیلی سپرده شد بوسه زدن به دخترک بینوای تو جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت اما حسین، کنج تنور است جای تو؟ یادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسی که بپا کرد عزای تو یادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صدای رسای تو ما را مدام خارجی آنجا صدا زدند ای غیرت خدا همه عالم فدای تو تا رفع اتهام کنی از حریم خویش با آیه های سرخ بر آمد ندای تو اما یزید حرف تو را زود قطع کرد با خیزران مقابل طشت طلای تو @raziolhossein
یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب زینب به آب لب نزده یار تشنه لب یک سال و نیم بعد تو سوخت جان زینبت شانه نخورده موی پریشان زینبت یک سال و نیم گریه برای تو کرده ام با عالمی که غرق عزای تو کرده ام یک سال و نیم ناله زدم ای حسین من یاد قدیم ناله زدم ای حسین من یک سال و نیم خنده به زینب شده حرام جز نام دوست نشنود از من کسی کلام یک سال و نیم روضه گودال خوانده ام از دست و پای زخمی اطفال خوانده ام یک سال و نیم یاد گلوی تو بوده ام وقت نماز محو وضوی تو بوده ام یک سال و نیم یاد لبت از دلم نرفت یاد نماز نیمه شبت از دلم نرفت یک سال و نیم بعد تو سینه زدم حسین آتش به جان اهل مدینه زدم حسین یک سال و نیم بعد تو فریاد می زدم در مسجدالنبی ز دلم داد می زدم یک سال و نیم با پدر خسته گفته ام از محمل برهنه و کف بسته گفته ام یک سال و نیم با حسن از کوچه گفته ام یک کوچه نه از غم صد کوچه گفته ام یک سال و نیم نیمه شب بهر مادرت گفتم حکایت سم اسبان و پیکرت یک سال و نیم بعد تو خوابم نبرده است زینب طعام سیر پس از تو نخورده است یک سال و نیم زینب تو بود و زمزمه خجلت ز روی مادر سردار علقمه یک سال و نیم  ناله ام البنین حسین می زد مرا کنار بقیع بر زمین حسین یک سال و نیم پیرهنت اشک من گرفت شیب الخضیب اشک تنت از من گرفت یک سال ونیم فکر سرت روی نیزه ها یک لحظه ام نکرد برادر مرا رها یک سال و نیم یاد سرت در میان تشت از قلب پاره پاره خواهر جدا نگشت یک سال و نیم زینب تو بود و اضطراب یک خاطره است کشته مرا مجلس شراب @raziolhossein
لحظه ها لحظه های آخر بود آخرین ناله های خواهر بود خواهری که میان  بستر بود خنجری خشک و دیده ای تر بود چقدر سینه اش مکدر بود دستش رو به قبله تا کرده روی خود را به کربلا کرده مجلس روضه را بپا کرده باز هم یاد درد ها کرده یاد باغ گلی که پرپر بود پلکهایش کمی تکان دارد رعشه ای بین بازوان دارد پوست نیروی استخوان دارد یادگاری ز خیزران دارد چشم از صبح خیره بر در بود تا علی اکبرش اذان ندهد سروِ قدش تا نشان ندهد تا علمدار سایبان ندهد تا حسینش ندیده جان ندهد انتظارش چه گریه آور بود زیر این آفتاب می سوزد تنش از التهاب میسوزد یاد عباس و آب میسوزد مثل روی رباب میسوزد یاد لبهای خشک اصغر بود میزند شعله مرثیه خوانیش زنده ماندن شده پشیمانیش مانده زخمی به روی پیشانیش آه از روز کوچه گردانیش چقدر در مدینه بهتر بود سه برادر گرفته هر سورا و علی هم گرفته بازو را دور تا دور قد بانو را تا نبینند چادر او را آه از آن دم که پیش اکبر بود ناگهان یک سپاه خندیدند بر زنی بی پناه خندیدند او که شد تکیه گاه خدیدند مردمی با نگاه خندیدند بعد از آن نوبت برادر بود آن همه ازدهام یادش هست جمع کوفیُ شام یادش هست چشمهای حرام یادش هست حال و روز امام یادش هست چشمها روی چند دختر بود یک طرف دختری که رفته از حال یک طرف تل خاک در گودال زیر پای جماعتی خوشحال یک تن افتاده تا شود پامال باز دعوا میان لشکر بود جان او تا ز صدر زین افتاد خیمه ای شعله ور زمین افتاد نقش یک ضربه بر جبین افتاد گیسویی دست آن و این افتاد حرمله هم کمی جلوتر بود یک نفر گوئیا سر آورده زیر یک شال خنجر آورده عرق شمر را در آورده وای سر روی دست مادر بود @raziolhossein
در برج ولایت است کوکب زینب علّامه نارفته به مکتب زینب گفتم به فلک دلت به احوال که سوخت بی‌پرده دو بار گفت زینب زینب @raziolhossein
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می خورد هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست @raziolhossein
جان و دلم فدای تو ای دلبرم ، حسین دیگر رسیده است دم آخرم حسین من رو به کربلای تو خوابیده ام اخا دیدار من بیا ، پسر مادرم حسین چیزی نماند از تو بجز کهنه پیرهن این یادگار توست کنون در برم حسین یک سال و نیم رفته ز عمر و نمی شود درد نبودنت بخدا باورم حسین یک سال و نیم مثل رباب تو می زدم بر صورتم ، ز داغ علی اصغرم حسین پیچیده است وقت اذان توی گوش من " الله اکبر " علی اکبرم حسین یادم نمی رود که صدای تو قطع شد افتاد دلهره به میان حرم حسین بالای تل دویدم و دیدم که ، می خوری... ...شمشیر و نیزه ، پیش دو چشم ترم حسین غارت شروع شد همه در خیمه ریختند بردند گوشوار من و زیورم حسین چهره کبود بود شب غارت حرم هر دختری که بود به دور و برم حسین در کربلا زدند به پیشانی تو سنگ در شام سنگ خورد همه پیکرم حسین هر چه گذشت بین محل یهودیان با خود به زیر خاک سیه می برم حسین ... @raziolhossein
سر ِ تورا به رویِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمک خورده یِ علی بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند @raziolhossein
یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن این آخر عمری مرا رو به وطن کن من را میان کهنه پیراهن کفن کن با قاسم و عباسم و اکبر بیائید من را بسوی کربلا تشییع نمائید حالا دگر بال و پری دارم، ندارم در آتشت خاکستری دارم، ندارم من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم از دشمنان تو چگونه رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم @raziolhossein
بود آخرین لحظه عمر من الاشام غم با تو گویم سخن چه خوش بود آیین غمخواریت ز آل علی میهمان داریت دگر جانم از غصه بر لب رسید گذشت آنچه از تو به زینب رسید خداحافظ ای شهر آزارها خداحافظ ای کوی و بازارها خداحافظ ای شاهد جنگ ها خداحافظ ای بارش سنگ ها خداحافظ ای شهر رنج و بلا خداحافظ ای چوب و طشت طلا خداحافظ ای قصه بزم می خداحافظ ای رأس بالای نی خداحافظ ای اشک جمّازه ها خداحافظ ای زیب دروازه ها خداحافظ ای شهر دشنام ها خداحافظ ای کوچه ها، بام ها خداحافظ ای سنگ خون و جبین خداحافظ ای سیدالساجدین خداحافظ ای رنج ها، دردها خداحافظ ای خاک ها، گردها خداحافظ ای ناقة بی جهاز خداحافظ ای اختران حجاز خداحافظ ای خاک ویران سرا خداحافظ ای آل خیرالورا  خداحافظ ای خردسال اسیر خداحافظ ای چار ساله صغیر خداحافظ ای یاس نیلی شده یتیم نوازش به سیلی شده همین جا خودم دیدم از خون خضاب سر نیزه ها هجده آفتاب همین جا کنارم نی و دف زدند به دیدار هیجده گلم صف زدند همین جا دلم شد ز غم چاک چاک که خورشیدم افتاده بر روی خاک همین جا به زخمم نمک می زدند عزیز دلم را کتک می زدند همین جا به فرقم عدو خاک ریخت به روی گلم خاک و خاشاک ریخت همین جا ز غم جان من خسته بود که ده تن به یک ریسمان بسته بود همین جا ز غم بود جان بر لبم که بنشسته طی شد نماز شبم همین جا به ما خصم دشنام داد حسین مرا خارجی نام داد همین جا دو چشمم ز خون تر شده که یاسم به ویرانه پرپر شده همین جا به ویرانه بلبل گریست غریبانه بر غربت گل گریست همین جا ز غم جانم آمد به لب که در گِل گُلم دفن شد نیمه شب دریغا که آن گوهر پاک رفت چو زهرا غریبانه در خاک رفت الا ای همه نسل ها بعد من بگویید از قول من این سخن که زینب بدین کوه اندوه و درد به موج بلا چون علی صبر کرد خدا داند و غصه های دلش که داغ حسینش بود قاتلش مرا یک جهان درد و داغ و غم است که توصیف آن بر لب میثم است @raziolhossein
نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده سر پیراهن تو جنگ بوده الهی خواهرت زینب بمیرد که انگشتر به دستت تنگ بوده @raziolhossein
ما همه نوکر دربار حسین و زینب نسل در نسل بدهکار حسین و زینب همه پشت سر انصار حسین و زینب الگوی ماست علمدار حسین و زینب نام ما سینه زن طایفه ای بی همتاست کربلا، زینبیه ، کعبه و میخانه ی ماست ما که هستیم سیه پوش عزای زینب کاش یک روز بمیریم به پای زینب روز و شب عادت ما گریه برای زینب هر چه شادی است در عالم به فدای زینب ما عزادار ولی تا به ابد دلشادیم در غم عمه سادات جوانی دادیم وای از آن روز که شد بی کس و یاور زینب ماند تنها وسط آن همه لشکر زینب لب گودال ، غریبی ، تن بی سر ، زینب خیره بر پیکر زخمی برادر زینب زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می خواند آن همه نیزه و شمشیر تنش را لرزاند غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است به خدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است داشت می سوخت همه ارض و سما واویلا یک زن و این همه اندوه و بلا واویلا روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله ها دختر فاطمه شد همسفر حرمله ها وای از خواندن روضه وسط هلهله ها آه ، بی حرمتی کعب نی و سلسله ها وای از آتش اشرار که سوزاند پرش وسط کوچه و بازار شکستند سرش وای از خون دل و اشک مدام و زینب وای از آن همه سنگ لب بام و زینب خیزران ، تشت طلا ، بزم حرام و زینب وای از قصه ویرانه ی شام و زینب دردها دارد و نشنیده کسی فریادش تا ابد داغ رقیه نرود از یادش دم رفتن چه قدر غم به دلش جا دارد قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد گله پشت گله از مردم دنیا دارد به بغل پیرهن کهنه آقا دارد وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است گفت لبیک حسین چشم ازین دنیا بست @raziolhossein
روز وشب از غم تو اشک فشانم چه کنم روح من پر زده ،ای روح و روانم چه کنم کوه صبرم ولی از غصه تو آب شدم کربلا برده همه تاب و توانم چه کنم من گل گلشن زهرا و علی بودم لیک دست بیداد چنین کرده خزانم چه کنم داغ عباس و علی اکبر و قاسم یک سو از غم کودک شش ماهه ندانم چه کنم از همان لحظه که گفتی جگرم می سوزد گشته پیوسته دگر آه و فغانم چه کنم تا قیامت خجل از مادر خود فاطمه ام نشد آخر به لبت آب رسانم چه کنم کاش می شد که به یاد بدن عریانت زیر این تابش خورشید بمانم چه کنم نگهت از ته گودال مرا کشت حسین از نگاه تو هنوزم نگرانم چه کنم کاش می شد به سر خاک تو مانند رباب بهر تو روضه گودال بخوانم چه کنم بین غمهای دلم هیچ کجا شام نشد رقص پای سر تو برده امانم چه کنم داغ زهرای سه ساله به خدا پیرم کرد شاهدم گشته همین قد کمانم چه کنم سر تو ، طشت طلا، چوب جفا، بزم شراب این همه داغ نشسته است به جانم چه کنم یک زن و این همه غم، چشم فلک حیران است چه کنم مادر غمهای جهانم چه کنم بهرم آماده کن امشب کفن ، ای بی کفنم که دگر رهسپر باغ جنانم چه کنم @raziolhossein
یا که بیا تا زندگی از سر بگیرم یا با تماشای سر تو پر بگیرم خواهم تو را بار دگر در بر بگیرم یک بوسه از آن نازنین حنجر بگیرم بعد از تو گشته خون جگر بیچاره زینب ای کهنه پیراهن تو دیدی بی پناهش همراه او کردی سفر تاقتلگاهش اخر چرا گشتی رفیق نیمه راهش رفتی نگفتی گر کند عریان نگاهش جان میدهد با یک نظر بیچاره زینب ای آفتاب از تو گله دارم سر او دیدی پر از زخم است از پاتا سر او تو از چه تابیدی دگر بر پیکر او آتش زدی بر قلب زار خواهراو قلبم زجسمش پاره تر بیچاره زینب ای آب الهی خون شوی همچون دل ما آواره گردی تا ابد صحرا به صحرا بودند دیو و دد همه سیراب اما در پیش مهر مادرش فرزند زهرا از تشنگی زد بال و پر بیچاره زینب هر گز کسی چون من تن بی سر ندیده بیش از ستاره زخم بر پیکر ندیده بر گرد یک تن آن همه لشکر ندیده با چشم خود خنجر روی حنجر ندیده زدم دو دست خود به سر بیچاره زینب تنهایی ات در بین آن صحرا مرا کشت سوز صدایت بین دشمنها مرا کشت آن جسم مانده زیر دست و پا مرا کشت بانگ غریب مادر زهرا مرا کشت از مادرت بیچاره تر بیچاره زینب چون تو کسی بی یار وبی یاور نگشته پنهان به زیر نیزه و خنجر نگشته در پیش چشم خواهرش بی سر نگشته گفتی که بر گردم به خیمه بر نگشته راست به نی شد جلوه گر بیچاره زینب این نا مسلمانان چه بی اندازه پستند گفتم که بعد از کشتنت از پا نشستند تازه به اسب خویش نعل تازه بستند چون استخوان سینه ات قلبم شکستند کشتند مرا آن ده نفر بیچاره زینب یک دم غروب کربلا یادم نرفته سر ها به روی نیزه ها یادم نرفته آتش میان خیمه ها یادم نرفته سیلی و روی بچه ها یادم نرفته چون خیمه بودم شعله ور بیچاره زینب میسوخت همچون خیمه هایت قلب زارم گفتم که باطفلان به صحرا سر گذارم دیدم میان خیمه یک بیمار دارم اما چسان اورا زخیمه در بیارم افتادم اندر دردسر بیچاره زینب از روز تو شام غریبان سخت تر شد داغ یتیمان از جوانان سخت تر شد از نیزه ها خار مغیلان سخت تر شد آزاد شد آب و حسین جان سخت تر شد حال رباب بی پسر بیچاره زینب بین همه غمهایمان وای از اسیری خون گریه کن ای آسمان وای از اسیری زینب کجا نامحرمان وای از اسیری. بازوی بسته بی امان وای از اسیری با شمر دون شد همسفر بیچاره زینب خون شد دلم از غصه و ماتم بماند بازار و کوچه های شام غم بماند دخت علی و چشم نامحرم بماند رفتم میان بزم می آن هم بماند چوب جفا و طشت زر بیچاره زینب @raziolhossein
همه رفتند و من جا ماندم اي دوست ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست چرا رفتي مرا با خود نبردي ببين بعد از تو تنها ماندم اي دوست ........ ببين از داغ تو خيلي شكستم شكستم كه چنين از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسي كه هستم ........ به يادت در نواي آب آبم چنان تو زير تيغ آفتابم تو راحت خفته اي در خانه ي قبر ولي من از غمت خانه خرابم ......... لباس تو در آغوشم برادر صدايت مانده در گوشم برادر تو ماندي بي كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر .......... ببين در ديده سوي ديدنم نيست توان دادن جان در تنم نيست چنان آبم نموده آتش تو گمانم جسم در پيراهنم نيست ........ من وكابوس شمشير و تن تو تماشاي به غارت رفتن تو تو را سر نيزه ها بردند و مانده براي من فقط پيراهن تو ....... سراسر نيزه ميبينم به خوابم سر و سرنيزه ميبينم به خوابم همين كه پلك بر هم مي گذارم تو را بر نيزه ميبينم به خوابم @raziolhossein
به سر رسید دگر داستان غربت من کجایی ای سبب خنده ولادت من عزیز مادر من ، یار با محبت من همیشه دیدن روی تو بوده عادت من مریض درد فراقم بیا عیادت من چقدر بار مصیبت به شانه بردم من خدا گواست که یکسال و نیم مردم من چه غصه ها که برای تنت نخوردم من تو روی خاک و به بادها سپردم من مرتبت کند ای نخل سرو قامت من تو رفتی و غم داغ تو بر جبین افتاد چقدر پشت سرت خواهرت زمین افتاد به ضرب تیر گلوی تو از طنین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد دم شهادت تو شد دم شهادت من ز خاطرم نبرم چشمهای گریان را نگاه حسرت و سوز دل یتیمان را به کوفه طرز پذیرایی ز مهمان را به دست مردم ، خرما و لقمه نان را سرت به نیزه تلاوت نمود قرآن را شکست رأس تو ، از دست رفت طاقت من شدیم وارد شام خراب یادت هست؟ به بازوی من خسته طناب یادت هست؟ به آستین که گرفتم حجاب یادت هست؟ تو را زدند به قصد ثواب یادت هست؟ زدند لطمه به روی تو و به عزت من من و غم و من و ناله ، امان از این غربت کفن نداشت سه ساله ، امان از این غربت فدک نبود و قباله ، امان از این غربت رخش کبود چو لاله ، امان از این غربت گذاشت داغ روی داغ بی نهایت من غروب و خیمه و غارت خدانگهدارت فراق یار و اسارت خدا نگهدارت عزای شام و جسارت خدانگهدارت غم نگاه حقارت خدا نگهدارت هزار شکر که آخر روا شد حاجت من @raziolhossein
نفس آخرم حسین حسین نام تو می برم حسین حسین گفته بودم که بی تو میمیرم ناز تو میخرم حسین حسین وقت جان دادن همه بودم حال ؛بی یاورم حسین حسین سر پیری  چه بی عصا شده ام کو علی اکبرم حسین حسین بعد تو بی پناه شد زینب ای پناه حرم حسین حسین روضه ها زنده میشود یک یک پیش چشم ترم حسین حسین با زمین خوردنت زمین خوردم چه کنم خواهرم حسین حسین بین گودال در کنار سرت شد بریده سرم حسین حسین پای بوسیدنت لگد خوردم جلوی مادرم حسین حسین آنکه پا روی سینه تو گذاشت کرده خاکی پرم حسین حسین مانده شش ماه جای چکمه شمر بر روی پیکرم حسین حسین تا لباس تورا درآوردند پاره شد معجرم حسین حسین ابن ِ کعبِ حرام زاده زده چنگ بر زیورم حسین حسین راهش افتاد بر سر بازار زینبِ محترم حسین حسین گیر کردم میانِ بزمِ شراب یادِ تشتِ زرم حسین حسین اذیتم کرده چشمهای حرام دختر حیدرم حسین حسین فکرِ آن سرخ مویِ مجلسِ شام میکند مضطرم حسین حسین @raziolhossein
نگاهم ماند و از درها نیامد نشانی از کبوترها نیامد زمانی گردِ من پُر بود حالا..‌. یکی از آن برادرها نیامد دلم از تارِ غم شیرازه دارد وجودم دردِ بی اندازه دارد لباسِ کهنه‌ات را می‌فشارم لباست بویِ خونِ تازه دارد لبم خشک است آب‌آور کجایی رُبابم مُرد علی‌اصغر کجایی سرم برخاک اُفتاده‌است عمه عصایِ پیری‌ام  اکبر کجایی مگر در شامِ غم خواهر ندارید مگر این گوشه یک دختر ندارید بیایید و ببینم رویتان را... ولی افسوس بر تَن سر ندارید مرا در لحظه‌ی خوشحالی‌اش زد مرا در موقعِ بی‌حالی‌اش زد کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد مرا هم با غلافِ خالی‌اش زد امیدم رفت تا بازوی تو رفت اباالفضلم چه‌شد اَبروی تو رفت سرم را ضربِ یک نیزه شکسته همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت @raziolhossein