eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
6.9هزار دنبال‌کننده
516 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام آه از آن روز که جان از تن خواهر می‌رفت سنگ‌ها بال زنان سوی برادر می‌رفت آسمان‌ها و زمین داشت به هم می‌پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می‌رفت ساعتی بعد که آتش به حرم برپا شد همه سرها به روی نیزۀ لشگر می‌رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهوارۀ خالی دل مادر می‌رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می‌رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را می‌برد یک نفر در طمع جایزه با سر می‌رفت @raziolhossein
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور تربت قبر چهار حجت نور يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @raziolhossein
این مدتی که می گذرد در عزای تو روزی نبوده اشک نریزم بپای تو با یاد آخرین شب پیش تو بودنم یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو یکسال و نیم شمع شدم سوختم حسین یک سال و نیم آب شدم در ازای تو ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلای تو ای کاش لحظه ای که می آیی به دیدنم از تن سرم بریده شود پیش پای تو جان می دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بیابان رهای تو بر روی سینه پیرهنت را گرفته ام تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو گودال بود و ولوله ی نیزه دارها گم بود بین هلهله هاشان صدای تو گودال بود و پیرهن و نعل اسب ها ای کاش بود خواهرت آنجا به جای تو چیزی برای ما ز تو باقی نذاشتند تقسیم شد عمامه و خود ردای تو من بودم و نظاره ی تاراج خیمه ها در دست باد روسری بچه های تو عباس چون نبود به سیلی سپرده شد بوسه زدن به دخترک بینوای تو جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت اما حسین، کنج تنور است جای تو؟ یادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسی که بپا کرد عزای تو یادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صدای رسای تو ما را مدام خارجی آنجا صدا زدند ای غیرت خدا همه عالم فدای تو تا رفع اتهام کنی از حریم خویش با آیه های سرخ بر آمد ندای تو اما یزید حرف تو را زود قطع کرد با خیزران مقابل طشت طلای تو @raziolhossein
سفره دار خدا امام زمان دگر امشب بیا امام زمان شب قدر است هر کجا هستی التماسِ دعا امام زمان منکه امشب به یادِ تو هستم یاد کن پس مرا امام زمان  دست بر دامنت اگر نرنم بروم پس کجا؟ امام زمان آمدم آشتی دهی من را باخودت، با خدا امام زمان کاش قرآن به سر بگیرم من یک شبِ قدر با امام زمان  جای دوری نمی رود که کنی گوشه چشمی به ما امام زمان خوب شد در شبِ عزای علی با تو هم هم صدا امام زمان شبِ تقدیرِ من بیا بنویس یک سفر کربلا امام زمان . @raziolhossein
از سوز زهر آب شد از پاي تا سرم با اشك همقدم شده ساعات آخرم پايم به سوي قبله ، لبم غرق خون شده ديگر رمق نمانده به اعضاي پيكرم آه اي بقيع باز كن آغوش خويش را من آخرين امانت شهر پيمبرم بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم يك عالَمه مصيبت و اندوه مي‌برم از غصه آه مي‌كشم و ناله مي‌زنم يا رب ببين زمانه چه آورده بر سرم دشمن شبي كه پاي برهنه مرا دواند داغ رقيه بود عيان در برابرم رحمي نكرد بر من و بر سنّ و سال من انداخت ريسمان به روي دست لاغرم ارث علي به من ز همه بيشتر رسيد سوزانده شد دو بار ، حريم مطهرم كاشانه‌ام اگرچه به آتش كشيده ‌شد امّا نسوخت چادر و گيسوي همسرم   وقتي كه دود خانه‌ي ما را گرفته بود ديدم فرار مي‌كند از شعله دخترم آنجا به ياد كرب و بلا روضه خواندم از طفل يتيم و عمّه‌ي محزون و مضطرم   طفلي كه ضجّه مي‌زد و از ترس مي‌دويد مي‌گفت پس كجاست عموي دلاورم   عمّه ! عمو كجاست ببيند كه بعد از او غارت شده‌ست زيور و خلخال و معجرم @raziolhossein
از كار غربتت گره‌اي وا نمي‌كند اين شهر ، با دل تو مدارا نمي‌كند اين شهر ، زخم بي‌كسي‌ات را...عزيز من جز با دواي زهر مداوا نمي‌كند اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع يك جاي امن بهر تو پيدا نمي‌كند اينجا اگر كسي به سوي خانه‌ات رود در را به غير ضرب لگد وا نمي‌كند اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست با آل فاطمه به جز اين تا نمي‌كند ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟ شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نمي‌كند بالاي اسب در پيِ خود مي‌كشاندت رحمي به قامتِ خَمَت امّا نمي‌كند تا مي‌خوري زمين به تو لبخند مي‌زند اصلاً رعايت رَمَقت را نمي‌كند زخم زبانش از لب شمشير بدتر است يك ذرّه احترام به زهرا نمي‌كند @raziolhossein
بقیع ! باز کن آغوش روح پرور را که در برت بِکِشی میهمان آخر را   بقیع ! غسل زیارت کن و ضریح بساز که بوسه‌ها بزنی پیکری مطهر را   بقیع ! این تنِ مولای سالخورده‌ی ماست بگیر در بغل آرام یاس پرپر را   بدان که شرح غم این غریب دشوار است غمی که کاسه‌ی خون کرد دیده‌ی تر را   بمیرد آنکه در این سنّ و سال، زهرش داد که آتشی زد و سوزاند، پای تا سر را   شرار زهر شبی را به خاطرش آورد که دید شعله‌ی بر چار چوبه‌ی در را   میان دود، درِ خانه با لگد وا شد که باز زنده کند روضه‌های مادر را   چه ضربه‌ای که سَر و روی میخ را خون کرد شکست شیشه‌ی عمر عزیز حیدر را   بقیع ! روضه‌ی شیخ الائمّه سنگین است ولی بیا که بگویم از این فراتر را   چه گویم از شب و پای برهنه‌ی آقا؟ که زنده کرد عزای سه ساله دختر را   گمان نکن که تمام است مقتل‌ الصّادق بقیع ! گوش بده حرفهای آخر را   به قصد کُشتنش آن شب که تیغ بالا رفت خدا رساند پیِ یاری‌اش پیمبر را   همین رسول خدا دید شمر ملعون را که بُرد زیر گلوی حسین خنجر را   تلاش کرد، ولی جای بوسه را نَبُرید به زورِ پا زد و گرداند پاره‌ پیکر را @raziolhossein
هرچه از دست تو اى دوست به ما غم برسد چونكه نيكوست الهى كه دمادم برسد پسر خير كثيرى همه چيزت خير است از سرم نيز زياد است اگر كم برسد تا كه در تربت تو داروى هر دردى هست چه نيازى ست كه از غير تو مرهم برسد دستمان از همه كوتاه كه شد مى گوئيم دستمان كاش به حاشيهء پرچم برسد نوكرى نزد تو ارث پدرم بود حسين بايد اين ارثيه دست پسرم هم برسد هرگز از رونق بازار غمت كم نشود بگذاريد فقط ماه محرّم برسد!! دوزخ از اشك عزاى تو شود باغ بهشت اين چه فيضى ست كه حتى به جهنم برسد آن قدَر فاطمه در روز جزا نوحه كند كه بعيد است به پيغمبر اكرم برسد ته گودال هم انگار به فكر همه اى به يكى سر ... به يكى حلقهء خاتم برسد @raziolhossein
تو که بر چشم خلق جا داری نوری و جلوه ی خدا داری نور چشمان حضرت سجاد ریشه در باغ هل اتی داری ثمر نخل احمدی که نسب ز حسین و ز مجتبی داری پسر سیّد البُکاء هستی سرگذشتی پر از بلا داری یادگاری ز لاله های عطش بر دلت داغ کربلا داری تو غروب سپیده را دیدی عمّه ی قد خمیده را دیدی همه جا گرد غصه پاشیدند با سر تیغ و نیزه گل چیدند دست های سیاه بر سر تو سنگ های کبود باریدند چشم هایی که گریه می کردند سیلی و تازیانه می دیدند مردم کوچه ی یهودی ها دور سرها مدام رقصیدند بی ابالفضل، کودکان یتیم روی خشت خرابه خوابیدند این همه غم که بر سرت آمد کودکیِ تو را رقم می زد @raziolhossein
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه غنچه با شعله برابر نمي شه هر چي سعي مي كنم امشب براتون كه نگم از ديوار و در نمي شه حرفي از مردونگي پيش نكشيد هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه وقتي آتيش بياد از جلو بخواي از عقب نيوفتي با سر نمي شه درِ خونه رو مادر افتاده بود اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت برا من هيچ كسي حيدر  نمي شه *** كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟ كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟ به خدا خيلي بَده اگر بگم يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟ مي دونم هيچ كسي باور نداره گريه­ ی حيدرِ كرار يعني چي؟ بريد از چشمِ علي سوأل كنيد خجالت كشيدن از يار يعني چي؟ اونكه با لگد در و وا مي كنه چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟ @raziolhossein
با این‌که نا ندارد و قامت‌کمان شده چون کوه، پشت حیدر کرّار مانده است هرشب برای غربت و مظلومی علی تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است از نحوه‌ی قدم‌زدنش، حدس می‌زنم چشمان ضرب‌دیده‌ی او تار مانده است کمتر شده تورّم پلکش ولی هنوز بر پیکرش، جراحت بسیار مانده است حتّی نفس که می‌کشد، آزار می‌کشد بدجور بین آن در و دیوار، مانده است از پارگی پیرهنش، چند رشته نخ با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است زخمش عمیق مانده و خون‌ریزی شدید زینب برای بستن آن، زار مانده است ای فضّه! لااقل تو جواب مرا بده این جای پای کیست به دیوار مانده است؟ @raziolhossein1
تا چند دسته گل شود امشب نثار تو خون گریه میکنم سر خاک مزار تو برخیز و موج چشم ترم را نگاه کن شمعی نداشتم جگرم را نگاه کن مادر ز جای خیز که مهمانت آمده مهمان دلشکسته و گریانت آمده اینکه نشسته است کنارت حسین توست این بی قرار گرم زیارت حسین توست برخیز و حالی از پسر کوچکت بپرس حال بقیه را هم از این کودکت بپرس رفتی و نیستی که ببینی برادرم هر روز آب میشود از غصه در برم بر سینه اش گرفته حسن چادر تو را گوید مدام زیر لب ای وای مادرم  از لحظه ای که رفتی از این خانه تاکنون شانه نخورده است به گیسوی خواهرم از اینکه بغض کرده و خانه نشین شده ترسم که جان دهد پدرم در برابرم آیا تو بر حسین جوابی نمیدهی؟ تشنه رسیده کاسه آبی نمیدهی؟ برخیز و با حسین ز بازو سخن بگو از دردِ زخم سینه و پهلو سخن بگو مادر بگو که خوب شده زخم ابرویت؟ بهبود یافته آن چشم کم سویت؟ یادم نرفته بر در و دیوار خوردنت یادم نرفته سیلی بسیار خوردنت یادم نرفته روی زمین دست و پا زدی بابا نبود خادمه ات را صدا زدی  رفتی و ماند خاطره هایت برای من زنده شود عزای تو در کربلای من یعنی که بعدها تو می آیی به دیدنم در قتلگاه وقت سر از تن بریدنم وقتی که رفت بر سر نیزه سرم بیا وقت هجوم اسب روی پیکرم بیا فکر رباب باش که در بین سلسله است وقتی می افتد از سر نی اصغرم بیا نیمه شب است و قافله در دشت می رود افتد ز روی ناقه اگر دخترم بیا   @raziolhossein
وقت عشق است چشم تر بدهيد شمع ها مژده ي سحر بدهيد كار دل گير يك نگاه شماست بر مناجات من اثر بدهيد از شلوغي شهر بيزارم كوچه ها فرصت گذر بدهيد دوست دارم به اوجتان بپرم بي قرارم كه بال و پر بدهيد مي نشينم كنار در بي تاب تا به پاهاي من خبر بدهيد راه باز و مسير بي خطر است توشه بردار موقع سفر است سفري تا ديار دلبرها تا زمين بهشت پرورها آسماني ترين شديم اينجا پا به پاي پر كبوترها خانه ها را ببين همه از دم شاخه ي ياس روي سر درها اين مدينه است شهر پاك و زلال چشمه سار تمام كوثرها اين مدينه است مركزيت نور تربت قبر چهار حجت نور يك زيارت كنار ابر بهار يك بقيع است و زائران بسيار بال هاي فرشته ها فرش است قدري آهسته تر قدم بردار يك قدم بيشتر نمانده ولي به در بسته خورده ايم انگار از همين جا دخيل مي بنديم پشت اين پنجره همين ديوار مگر امشب شب ولادت نيست شمع روشن كنيد دور مزار ذات غيب خدا شده ظاهر در جمال محمد باقر آمدي اي امام پنجم ما آمدي اي يگانه بي همتا برف ها آب شد زمين خنديد از بهار تو اي گل زيبا علم را آمدي كه بشكافي مثل كشتي به سينه ي دريا تا ابد آسمان آبي تو مي زند سايه بر سر دنيا تو در اين صفحه هاي خالي دل نقش ها مي زني به رنگ خدا جوهر بندگي است در قلمت غير توحيد نيست در قلمت اي به دوشت هميشه رايت علم در بيان تو واقعيت علم روي منبر كه درس مي دادي زير دِيْن تو رفت نهضت علم روز اول به اذن حضرت حق شاهكار تو بوده خلقت علم عقل ما قد نمي دهد هرگز به مقام تو اي حقيقت علم بي فروغ تو مي رود از دست همه ي اعتبار دولت علم تا كه نور كلام تو جاري است گلشن دين هميشه گل كاري است اي سرآغاز ناب ماه رجب وي شروع كتاب ماه رجب با غروب جمادي الثاني سر زدي آفتاب ماه رجب اشك هاي تو لحظه ي ميلاد شده عطر و گلاب ماه رجب عكسي از حسن كبريا هستي جاي تو قلب قاب ماه رجب يك مناجات بر لبم بنويس در شب مستجاب ماه رجب در هواي خدا رهايم كن بيشتر با خود آشنايم كن تو كه بر چشم خلق جا داري نوري و جلوه ي خدا داري شاخ شمشاد حضرت سجاد ريشه در باغ هل أتي داري ثمر نخل احمدي كه نسب ز حسين و ز مجتبي داري پسر سيد البكاء هستي سرگذشتي پر از بلا داري يادگاري ز لاله هاي عطش بر دلت داغ كربلا داري تو غروب سپيده را ديدي عمه ي قد خميده را ديدي همه جا گرد غصه پاشيدند با سر تيغ و نيزه گل چيدند دست هاي سياه بر سر تو سنگ هاي كبود باريدند چشم هايي كه گريه مي كردند سيلي و تازيانه مي ديدند مردم كوچه ي يهودي ها دور سرها مُدام رقصيدند بي ابوالفضل كودكان يتيم روي خشت خرابه خوابيدند اين همه غم كه بر سرت آمد كودكي تو را رقم مي زد @raziolhossein
این مدتی که می گذرد در عزای تو روزی نبوده اشک نریزم بپای تو با یاد آخرین شب پیش تو بودنم یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو یکسال و نیم شمع شدم سوختم حسین یک سال و نیم آب شدم در ازای تو ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلای تو ای کاش لحظه ای که می آیی به دیدنم از تن سرم بریده شود پیش پای تو جان می دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بیابان رهای تو بر روی سینه پیرهنت را گرفته ام تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو گودال بود و ولوله ی نیزه دارها گم بود بین هلهله هاشان صدای تو گودال بود و پیرهن و نعل اسب ها ای کاش بود خواهرت آنجا به جای تو چیزی برای ما ز تو باقی نذاشتند تقسیم شد عمامه و خود ردای تو من بودم و نظاره ی تاراج خیمه ها در دست باد روسری بچه های تو عباس چون نبود به سیلی سپرده شد بوسه زدن به دخترک بینوای تو جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت اما حسین، کنج تنور است جای تو؟ یادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسی که بپا کرد عزای تو یادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صدای رسای تو ما را مدام خارجی آنجا صدا زدند ای غیرت خدا همه عالم فدای تو تا رفع اتهام کنی از حریم خویش با آیه های سرخ بر آمد ندای تو اما یزید حرف تو را زود قطع کرد با خیزران مقابل طشت طلای تو @raziolhossein
سفره دار خدا امام زمان دگر امشب بیا امام زمان شب قدر است هر کجا هستی التماسِ دعا امام زمان منکه امشب به یادِ تو هستم یاد کن پس مرا امام زمان  دست بر دامنت اگر نرنم بروم پس کجا؟ امام زمان آمدم آشتی دهی من را باخودت، با خدا امام زمان کاش قرآن به سر بگیرم من یک شبِ قدر با امام زمان  جای دوری نمی رود که کنی گوشه چشمی به ما امام زمان خوب شد در شبِ عزای علی با تو هم هم صدا امام زمان شبِ تقدیرِ من بیا بنویس یک سفر کربلا امام زمان . @raziolhossein
از سوز زهر آب شد از پاي تا سرم با اشك همقدم شده ساعات آخرم پايم به سوي قبله ، لبم غرق خون شده ديگر رمق نمانده به اعضاي پيكرم آه اي بقيع باز كن آغوش خويش را من آخرين امانت شهر پيمبرم بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم يك عالَمه مصيبت و اندوه مي‌برم از غصه آه مي‌كشم و ناله مي‌زنم يا رب ببين زمانه چه آورده بر سرم دشمن شبي كه پاي برهنه مرا دواند داغ رقيه بود عيان در برابرم رحمي نكرد بر من و بر سنّ و سال من انداخت ريسمان به روي دست لاغرم ارث علي به من ز همه بيشتر رسيد سوزانده شد دو بار ، حريم مطهرم كاشانه‌ام اگرچه به آتش كشيده ‌شد امّا نسوخت چادر و گيسوي همسرم   وقتي كه دود خانه‌ي ما را گرفته بود ديدم فرار مي‌كند از شعله دخترم آنجا به ياد كرب و بلا روضه خواندم از طفل يتيم و عمّه‌ي محزون و مضطرم   طفلي كه ضجّه مي‌زد و از ترس مي‌دويد مي‌گفت پس كجاست عموي دلاورم   عمّه ! عمو كجاست ببيند كه بعد از او غارت شده‌ست زيور و خلخال و معجرم @raziolhossein
از كار غربتت گره‌اي وا نمي‌كند اين شهر ، با دل تو مدارا نمي‌كند اين شهر ، زخم بي‌كسي‌ات را...عزيز من جز با دواي زهر مداوا نمي‌كند اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع يك جاي امن بهر تو پيدا نمي‌كند اينجا اگر كسي به سوي خانه‌ات رود در را به غير ضرب لگد وا نمي‌كند اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست با آل فاطمه به جز اين تا نمي‌كند ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟ شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نمي‌كند بالاي اسب در پيِ خود مي‌كشاندت رحمي به قامتِ خَمَت امّا نمي‌كند تا مي‌خوري زمين به تو لبخند مي‌زند اصلاً رعايت رَمَقت را نمي‌كند زخم زبانش از لب شمشير بدتر است يك ذرّه احترام به زهرا نمي‌كند @raziolhossein
بقیع ! باز کن آغوش روح پرور را که در برت بِکِشی میهمان آخر را   بقیع ! غسل زیارت کن و ضریح بساز که بوسه‌ها بزنی پیکری مطهر را   بقیع ! این تنِ مولای سالخورده‌ی ماست بگیر در بغل آرام یاس پرپر را   بدان که شرح غم این غریب دشوار است غمی که کاسه‌ی خون کرد دیده‌ی تر را   بمیرد آنکه در این سنّ و سال، زهرش داد که آتشی زد و سوزاند، پای تا سر را   شرار زهر شبی را به خاطرش آورد که دید شعله‌ی بر چار چوبه‌ی در را   میان دود، درِ خانه با لگد وا شد که باز زنده کند روضه‌های مادر را   چه ضربه‌ای که سَر و روی میخ را خون کرد شکست شیشه‌ی عمر عزیز حیدر را   بقیع ! روضه‌ی شیخ الائمّه سنگین است ولی بیا که بگویم از این فراتر را   چه گویم از شب و پای برهنه‌ی آقا؟ که زنده کرد عزای سه ساله دختر را   گمان نکن که تمام است مقتل‌ الصّادق بقیع ! گوش بده حرفهای آخر را   به قصد کُشتنش آن شب که تیغ بالا رفت خدا رساند پیِ یاری‌اش پیمبر را   همین رسول خدا دید شمر ملعون را که بُرد زیر گلوی حسین خنجر را   تلاش کرد، ولی جای بوسه را نَبُرید به زورِ پا زد و گرداند پاره‌ پیکر را @raziolhossein
تو که بر چشم خلق جا داری نوری و جلوه ی خدا داری نور چشمان حضرت سجاد ریشه در باغ هل اتی داری ثمر نخل احمدی که نسب ز حسین و ز مجتبی داری پسر سیّد البُکاء هستی سرگذشتی پر از بلا داری یادگاری ز لاله های عطش بر دلت داغ کربلا داری تو غروب سپیده را دیدی عمّه ی قد خمیده را دیدی همه جا گرد غصه پاشیدند با سر تیغ و نیزه گل چیدند دست های سیاه بر سر تو سنگ های کبود باریدند چشم هایی که گریه می کردند سیلی و تازیانه می دیدند مردم کوچه ی یهودی ها دور سرها مدام رقصیدند بی ابالفضل، کودکان یتیم روی خشت خرابه خوابیدند این همه غم که بر سرت آمد کودکیِ تو را رقم می زد @raziolhossein
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت @raziolhossein
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه غنچه با شعله برابر نمي شه هر چي سعي مي كنم امشب براتون كه نگم از ديوار و در نمي شه حرفي از مردونگي پيش نكشيد هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه وقتي آتيش بياد از جلو بخواي از عقب نيوفتي با سر نمي شه درِ خونه رو مادر افتاده بود اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت برا من هيچ كسي حيدر نمي شه *** كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟ كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟ به خدا خيلي بَده اگر بگم يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟ مي دونم هيچ كسي باور نداره گريه­ ی حيدرِ كرار يعني چي؟ بريد از چشمِ علي سوأل كنيد خجالت كشيدن از يار يعني چي؟ اونكه با لگد در و وا مي كنه چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟ @raziolhossein
تا چند دسته گل شود امشب نثار تو خون گریه میکنم سر خاک مزار تو برخیز و موج چشم ترم را نگاه کن شمعی نداشتم جگرم را نگاه کن مادر ز جای خیز که مهمانت آمده مهمان دلشکسته و گریانت آمده اینکه نشسته است کنارت حسین توست این بی قرار گرم زیارت حسین توست برخیز و حالی از پسر کوچکت بپرس حال بقیه را هم از این کودکت بپرس رفتی و نیستی که ببینی برادرم هر روز آب میشود از غصه در برم بر سینه اش گرفته حسن چادر تو را گوید مدام زیر لب ای وای مادرم  از لحظه ای که رفتی از این خانه تاکنون شانه نخورده است به گیسوی خواهرم از اینکه بغض کرده و خانه نشین شده ترسم که جان دهد پدرم در برابرم آیا تو بر حسین جوابی نمیدهی؟ تشنه رسیده کاسه آبی نمیدهی؟ برخیز و با حسین ز بازو سخن بگو از دردِ زخم سینه و پهلو سخن بگو مادر بگو که خوب شده زخم ابرویت؟ بهبود یافته آن چشم کم سویت؟ یادم نرفته بر در و دیوار خوردنت یادم نرفته سیلی بسیار خوردنت یادم نرفته روی زمین دست و پا زدی بابا نبود خادمه ات را صدا زدی  رفتی و ماند خاطره هایت برای من زنده شود عزای تو در کربلای من یعنی که بعدها تو می آیی به دیدنم در قتلگاه وقت سر از تن بریدنم وقتی که رفت بر سر نیزه سرم بیا وقت هجوم اسب روی پیکرم بیا فکر رباب باش که در بین سلسله است وقتی می افتد از سر نی اصغرم بیا نیمه شب است و قافله در دشت می رود افتد ز روی ناقه اگر دخترم بیا   @raziolhossein