#حضرت_محسن_شهادت
#احراق_بیت
#محسنیه
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند
باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند
در کوچه اگر راه ببندند به مادر
خوب است که چشمان پسر بسته بماند
باز است در خانه مولای من اما
بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند
با ضرب لگد باز شود هر دری اما
یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند
در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد
در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند
ای فضه بیا تا که نبینند خلایق
ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند
بی هوش که شد فاطمه بردند علی را
خاموش که شد فاطمه بردند علی را
#سیدمحمدحسین_حسینی
@raziolhossein
#احراق_بیت
#ایام_محسنیه
#حضرت_محسن
درددل های این روزهای حضرت مادر با رسول الله
رفتی و حال فاطمه ات روبراه نیست
دیگر برای آل عبایت پناه نیست
شیطان به روی منبر تو تکیه کرده است
رخت کسی برای عزایت سیاه نیست
رجاله ها دوباره شکستند عهد خویش
اینجا کسی برای حقیقت گواه نیست
غیر از علی برای تو یاری نمانده است
جز فاطمه برای علی هم سپاه نیست
هر چند بعد تو دگر از پا فتاده ام
من یک تنه به پای علی ایستاده ام
****
سهمم ز روزهای پس از تو عذاب شد
دیگر سلام های علی بی جواب شد
با هیزم آمدند مرا تسلیت دهند
"بی حرمتی به ساحت آیینه باب شد"
محسن تمام دلخوشیم بود بعد تو...
افسوس دلخوشی پس از تو سراب شد
گهواره ای که ساخته بودم برای او
بین هجوم لشکر شیطان خراب شد
محسن به پای حق ولایت شهید شد
بابا ببین که یک شبه مویم سپید شد...
#محمد_صادق_ابراهیمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا
دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا
از تنگ نای این در و دیوار برخیز
بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا
پیچیده در گوشم صدای ضرب سیلی
سنگین تر از این ماه ماهی نیست زهرا
سردسته ی این قوم سنگین است دستش
بر ضربه های او پناهی نیست زهرا
با آبرو ریزی علی را میبرند و
جز تو برای او سپاهی نیست زهرا
بی بی زبانم لال چادر بر سرت کن
خیره تر از اینجا نگاهی نیست زهرا
ت
یا که رها کن دامنش را زود برگرد
یا مثل اینجا قتلگاهی نیست زهرا
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه
روز آری روز ، اما تیره بود و تار بود
آنچنان که راویان گفتند شب انگار بود !
پس دوباره امت موسی به هارون پشت کرد
پشت پرده دست های سامری در کار بود
می شمرد آن روز آفت در میان مزرعه
دانه دانه دانه های پوک را ، خروار بود
آنچه در آن کوچه می زد با دل همسایه ها ...
داد هم رنگی ، نمای سنگی دیوار بود
ابتدا خودخواه ها بعداً خدا خواهان شهر
غیر از این معنا مگر "الجار ثم الدار" بود؟!
آنکه زد تنها میان شهر پیغمبر ، دریغ !
سنگ زهرا را به سینه ، لاجرم مسمار بود
فاش با بی حرمتی ها دست رد خورد عاقبت
"سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود
***
آنچه بعد از فاطمه روی سر زینب نشست
ای ! گرد یتیمی بود یا آوار بود
#مهرداد_مهرابی
@raziolhossein
#احراق_بیت
#محسنیه
#حضرت_محسن
خستند پرت را و شکستند سرت را
ای وای که کشتند حسودان پسرت را
پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد
با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را
فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت
جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را
ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت
بردند به یغما همه ارث پدرت را
پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی
حاشا که بیابند خلایق اثرت را
#ابراهیم_روزبهانی
@raziolhossein
#احراق_بیت
#محسنیه
#حضرت_محسن
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد
محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد
با حضور میخ در زهرا برای محسنش
پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد
بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛
هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد
یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها
فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد
حال مادر در میان بسترش بدتر شد و
زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد
غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه
روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد
اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان
نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد
#مهدی_رحیمی_زمستان
@raziolhossein
#احراق_بیت
#محسنیه
غرور حیدر کرار در مدینه شکست
و درب بیت امامت به پای کینه شکست
سه روز بعد نبی یاس مرتضی پژمرد
سه روز بعد نبی استخوان سینه شکست
#نعیم_امینی
@raziolhossein
#احراق_بیت
#حضرت_محسن
#محسنیه
ای حامی ولایت ، ای محسن عزیزم
رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم
هنگام ضربه در ، بودی کنار مادر
گشتیم هر دو باهم ، فدای راه حیدر
هر شب به یاد داغت ، در پشت درب خانه
بنشینم و بگریم ، ای طفل نازدانه
طفل نخورده شیرم ، مادر شود فدایت
با جان خود نمودی ، از شیر حق حمایت
مظلومی علی از ، داغ غمت عیان است
مانند قبر مادر ، قبر تو هم نهان است
وقتی که جسم پاکت ، بر سینه ام سپر شد
گفتم به فضه بیا ، فاطمه بی پسر شد
تو اولین فدای ، راه ولایت استی
تو اولین شهید ، پیش ولادت استی
با که بگویم این را ، با محسنم چها شد
شش ماهه کودکم از ، ضرب لگد فدا شد
هم جان و پیکرم سوخت ، هم ماه و اخترم سوخت
هم بین دود و آتش ، غنچه پرپرم سوخت
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#احراق_بیت
#حضرت_محسن
#محسنیه
زمین به لرزه در آمد به دل شرر افتاد
دمیکه مادر سادات پشت در افتاد
بهشت، شعله گرفت و ز هرم آن آتش
عزیز حیدر کرار، در خطر افتاد
صدای فاطمه را پشت در شنید،ولی ..
چنان لگد به در خانه زد، که در، افتاد
صدای یا ابتایش به آسمانها رفت
که آه یا ابتا محسنم دگر ، افتاد
چنان هجوم به درب سرای او بردند ...
که از درخت ولای على ، ثمر ، افتاد
طناب بسته به دستان مرتضی اما
طنابشان به گلوی پیامبر افتاد
اگرچه دست ، شکسته ، ولی امانش برد
دمیکه نیمه ی شب، درد بر کمر افتاد
علی ندید ، ولی پیش دیده ی زینب ...
شکست مادر و کم کم شکسته تر افتاد
بجز کبودی رخ ، یادگاری از کوچه ...
به کتف و بازو و ابروی او اثر افتاد
شکست درب و خدا هم عزا گرفت آنروز
چرا که مادر سادات پشت در افتاد
#محسن_تهرانی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه
مولای عالم بی کس و تنها و یار است
چشمان طفلانش چنان ابر بهار است
هیزم در این خانه جای لاله چیدید
در را نسوزانید زهرا داغدار است
اصلا نه اینکه فاطمه دخت رسول است
حرمت نگه دارید زهرا باردار است
فکر غریبی علی او را زمین زد
نامرد مردم مادر ما بی قرار است
دست علی را بسته اید ای بی حیاها
او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است
اینجا میان کشمکش قنفذ جلو رفت
اما سر و کار حسین با نیزه دار است
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#محسنیه
#احراق_بیت
قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در مي شكست
بايد از شرمندگي آنجا زمين سر مي شكست
فاجعه تازه رقم مي خورد وقتي كوچه ديد
در كمال بهت مردم قلب حيدر مي شكست
چشم هاي ذولفقاري علي خون گريه داشت
هيبت اسطوره سردار خيبر مي شكست
آيه اي از سوره اش روي زمين افتاده بود
قامت رعنايي بانوي كوثر مي شكست
نيروي پروانه بر در كارگر واقع نشد
بال هايش شعله ور گرديد و پر پر مي شكست
در به روي شعله ها چرخيد و تا پهلو رسيد
از تلاقيِ در و ديوار مادر مي شكست
#حسن_کردی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#احراق_بیت
#محسنیه #عامیانه
روضه از اين ديگه بدتر نمي شه
غنچه با شعله برابر نمي شه
هر چي سعي مي كنم امشب براتون
كه نگم از ديوار و در نمي شه
حرفي از مردونگي پيش نكشيد
هيچ جا زن حريفِ لشكر نمي شه
وقتي آتيش بياد از جلو بخواي
از عقب نيوفتي با سر نمي شه
درِ خونه رو مادر افتاده بود
اوضاع از اين ديگه بدتر نمي شه
هر چي كه مي زدنش بازم مي گفت
برا من هيچ كسي حيدر نمي شه
***
كي مي دونه نوكِ مِسمار يعني چي؟
كي مي دونه مردم آزار يعني چي؟
به خدا خيلي بَده اگر بگم
يه عزيز كرده بشه خار يعني چي؟
مي دونم هيچ كسي باور نداره
گريه ی حيدرِ كرار يعني چي؟
بريد از چشمِ علي سوأل كنيد
خجالت كشيدن از يار يعني چي؟
اونكه با لگد در و وا مي كنه
چي مي فهمه زنِ باردار يعني چي؟
#علی_صالحی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
دری که بوسه گه انبیای عظمی شد
چگونه بود که با ضربه ی لگد وا شد
بجای دسته گل جای احترام و سلام
شرار، قسمت آن خانه ی معلی شد
مقابل نفس بانوی عفیف علی
صدای عربده یک غریبه پیدا شد
آهای سینه زنان فاطمه زمین افتاد
کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد
امان ز میخ که کج رفت سمت پهلو رفت
امان ز در که شکست و بلای زهرا شد
قلاف تیغ یکی و دوتا نه،خیلی بود
چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟!
اگرچه پشت در خانه رفته بود از حال
به احترام نگاه علی ز جا پا شد
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آنش به آشیانه خیرالبشر کشید
از سینه شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید
ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد
از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید
با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد
شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید
مادر صدای یا ابتایش بلند شد
وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید
(تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد
ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید
دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه
زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید
مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن
هر چه کشید مادرتان از عمر کشید
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_محسن
#محسنیه
#احراق_بیت
افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آغاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم
حالا که نشد از رخ تو بوسه بچینم
در مقتلت از خون جگر لاله بکارم
هر قدر نگه داشتم این در که نیایند
...پهلوم شکستندو تو رفتی ز کنارم
تشییع ،تو را با عجله خادمه ام کرد
فهمید که بر دیدن تو تاب ندارم
اینگونه که داغ تو بر این سینه تنگ است
لاله شکفد یاد تو از سنگ مزارم
رختی که نشد قسمت تو تا که بپوشی
باید که برای علی اصغر بگذارم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه #احراق_بیت
درحنجره اش صدای تو می شکند
مردی که فقط برای تو می شکند
در خورده به پهلوی تو اما بی بی
پهلوی علی به جای تو می شکند
#مهدی_رحیمی_زمستان
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت
#محسنیه
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#احراق_بیت #محسنیه
خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست
تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست
پرسید درِ خانه: که مولای شماست؟!
بامیخ به پهلوت نوشتی که علی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه
#احراق_بیت
به غمش التیام بگذارید
تیغ را در نیام بگذارید
جنگ را ناتمام بگذارید
به علی احترام بگذارید
دست از فتنه کاش بردارید
حرمت خانه را نگهدارید
گرگ های دریده برگردید
خانه دعوا ندیده برگردید
رنگ زهرا پریده برگردید
فاطمه داغ دیده برگردید
از دل فاطمه خبر دارید
حرمت خانه را نگهدارید
جمع شعله به دست ، گوش کنید
بی حیاهای پست گوش کنید
پشت در او نشست گوش کنید
نفس فاطمه ست گوش کنید
پا به بیت الحرام نگذارید
حرمت خانه را نگهدارید
یاد بغض همیشه اش افتاد
بر سر شاخه تیشه اش افتاد
یاس این خانه ریشه اش فتاد
فاطمه بار شیشه اش افتاد
سوخت ، پهلو شکست و دست شکست
حرمت خانه را شکست شکست
#امیر_فرخنده
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#محسنیه #احراق_بیت
فاطمه افتاد اما سوخت حیدر بیشتر
بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر
هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است
هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر... بیشتر...
سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در
سرخ شد دیوار اما سینه ی در بیشتر
هرچه زهرا می کشید ازین طرف مولای خود
می کشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر
نانجیبی دید زهرا بی خیالِ یار نیست
تازیانه زد به مادر، بین معبر بیشتر
در شلوغی ناگهان با ضربه ی سخت غلاف
ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر
بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید
بین بستر، فکر رفتن بود دیگر بیشتر
ارث بردند از مصیبات بتول این بچه ها
یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر
زخم های سنگ و تیغ و نیزه ها جای خودش
سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #احراق_بیت #هجوم
باغبانی مثل من شرمنده ازگلها نشد
غنچۀ نشکفتهام گلبرگهایش وا نشد
آشیانی را که با هم ساختیم آتش زدند
هر چه پیغمبر سفارش کرده بود اجرا نشد
پای نامحرم نباید باز میشد در حرم
با تمام قدرتم مانع شدم امّا نشد
ضربهای با پا به در زد سخت پهلویم شکست
بعد ازآن، زهرا برای تو دگر زهرا نشد
پشت در افتاده بودم خصم در را میفشرد
یاعلی گفتم که برخیزم، ولی تنها نشد
بین آتش ناگهان دلواپس زینب شدم
دود میدیدم فضا را، دخترم پیدا نشد
ریسمان را باز میکردم اگر قنفذ نبود
با غلاف تیغ محکم زد به دستم، وا نشد
#سعید_خرازی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه #احراق_بیت #هجوم
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟
آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟
درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عده ای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبراست تواناست علی
دربر کوه مصیبات شکیباست علی
خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد
یارتنهای علی در براعدا چه شده؟
به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود
درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود
تا که جان به تن یار علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه #احراق_بیت
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در
در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است
باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه #احراق_بیت #هجوم
خبر پیچید در شهر و جماعت را صدا میکرد
چه غوغایی به پا میکرد
خبر پیچید در بینِ مدینه کینهها را زیر و رو میکرد
دستها را خوب رو میکرد
خبر میگفت امروز است روز آن
زمان کینههایمان
تمام بغضها و غیظهای ما
زمان انتقام کشتههایمان
خبر میگفت فرصت هست
زمان بردن اسب خلافت است
خبر میگفت باید که به تهدید و به اجبار از علی بیعت گرفت و راه بر عترت گرفت و این چنین دولت گرفت و ... تا که با ما این جماعت هست
خبر پیچید در شهر و جماعت جمع شد از هر کسی که تیغ مولا باعث اسلام او میشد
منافقها یهودیهای پنهان
زَر پرستان زورگویان
دستهاشان خوب رو میشد
خبر میگفت جای حق شناسی نیست ترسی نیست میریزیم راحت که هراسی نیست
خیالِ ما همه جمع است مامور است بر صبر و سکوت این مَرد
تسلیم است بیکس مانده ، یاری نیست با او
و غیر از صبر کاری نیست با او
ولیکن او علی هست و علی هم که علی باشد
در آندم نانجیبی گفت :
باید که همه با یک دگر باشیم
دست کم همه سیصد نفر باشیم
همه رفتند پشت در همه جمعاند پشت در
تمام ناجوانمردان، اراذل، بیمروتها
خدایا جمع بی غیرتها
همه جمعاند و میگویند او تنهاست
اینک سخت کاری نیست
زیرا که علی را هیچ یاری نیست
علی را هیچ یاری نیست اما...
صدایی آمد از خانه صدایی که جماعت را به هم میریخت
به هم،ظلم و ستم میریخت
صدا میگفت :
تنها نیست تا وقتی که من باشم
اگرچه مَرد نه اما هزاران شیرزن باشم
صدا میگفت برگردید تنها پیش مرگِ بوترابم
جان فدای بوالحسن باشم
صدا میگفت اگر وقتش رسد
رزمندهی او در مصافی تن به تن باشم
صدای فاطمه اما نفسهای رسولالله میآمد آه میآمد
صدایی که جماعت را به هم میریخت
جماعت خواست برگردد که شیطان نالهای زد جمع دزدان خواست تا پاشد
که فریادی رسید از غیظ از کینه پُر از نفرت در آن سینه:
که هیزم کو که مشعل آی مردم کو
که آتش میکشم امروز با این خانه صاحبخانه را ...
با آتش و با هیزم و تیغ و تبر هستیم
راحت دست کم سیصد نفر هستیم
برگردید
فقط یک یار دارد هرچه پیش آید مُهیا من
فقط یک یار دارد یک نفر، آن یک نفر با من
فقط یک یار سد مانده
تمام فاصله تا خرقه غصب خلافت این در است و یک قدم نه یک لگد مانده...
*
خواست تا سمتی رود تا در نیفتد روی او
حیف پهلویش به میخی خوردهِ بر در گیر کرد
پشت در هِی زد نفَس اما به سینه حبس شد
نالهی یا فضهاش در بین حنجر گیر کرد
آی در پیش حسینش چادر او گُر گرفت
وای بین دستهای شعله معجر گیر کرد
رفت در کوچه به دنبال علی، از هر دو سو
لااقل بین چهل نامرد مادر گیر کرد
او زمین میخورد و آنجا آسمان میزد به سر
هرچه شد دستان او بر شال حیدر گیر کرد
تازیانه پیش رو ضربِ غلاف از پشت سر
در میان ضربهها بالِ کبوتر گیر کرد
خبر در کربلا پیچید
خبر با تیغها با نیزهها تا خیمهها پیچید
خبر پیچید در لشکر
خبر میگفت جان فاطمه در بین گودال است
پامال است
خبر پیچید لشکر تا بریزد بر سرش آنجا
خبر میگفت یاری نیست غیر از خواهرش آنجا
خبر میگفت او تنهاست
ما دست کم صدها نفر هستیم....
#حسن_لطفی
@raziolhossein