eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
734 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جز مرگ نمانده راه چاره دردم شده خارج از شماره از نیزه نزول کن فرود آی ای ماه به دامن ستاره انقدر برات گریه کردم چشمم شده چون ابر بهاره ابروی تو غرق در کنایه ست موی تو شبیه استعاره تو رفتی و شد شلوغ خیمه افتاد به موی ما شراره بردند ز خیمه هر چه میشد بردند ز گوش گوشواره ما بر روی خار میدویدیم شمر و شبث و سنان سواره انقدر بدم می آید از زجر می ترسم از آن قد و قواره هر بار که گریه ی مرا دید افتاد به جان من دوباره این لکنت عجب بلای جانی است کارم شده ایما و اشاره بد جور شکست دخترت را بازار و شلوغی و نظاره سخت است میان شهر گشتن با چادر پاره، رخت پاره من پیر شدم، ز کودکانِ این شهر گرفته ام کناره همپای رباب گریه کردم هر روز به یاد شیرخواره طفلی که نماند لااقل کاش می ماند براش گاهواره با خود ببرم که خسته ام من جز مرگ نمانده راه چاره @raziolhossein
پدر رسید و ندا شد بلند: یا ولدی بلند شو که نخندد کسی به ما ولدی عصای پیری بابا مقابلم نشکن بلند شو که نباشد قدم دو تا ولدی هزار تا علی اکبر به خاک دیدم که، هزار مرتبه از دل زدم صدا... ولدی تو در سراسر این دشت منتشر شده ای رسیده رد تنت تا به هر کجا، ولدی دل من از تن تو ریش ریش تر شده است مگر به داد دل من رسد خدا، ولدی جمال یوسف من زیر و رو شده حالا به دست سنگ به دستان کربلا... ولدی چگونه تاب بیارم نفس نفس بزنی چگونه تاب بیارم که دست و پا... ولدی تنی که هر طرفش دست نیزه ای مانده بگو چگونه بچینم روی عبا ولدی بلند شو که وقار حرم زمین نخورد رسیده عمه ات از بین خیمه ها ولدی @raziolhossein
اکبر زمین خورده الله اکبر در نجف حیدر زمین خورده پیری از آن سو گفت یا للعجب انگار پیغمبر زمین خورده با زخم پهلویش خیلی شبیه سوره ی کوثر زمین خورده واضح ترش این است انگار مادر باز پشت در زمین خورده این گونه ی خاکی معلوم خواهد کرد او با سر زمین خورده او ارباً اربا بود پس این کبوتر هم بدون پر زمین خورده حالا سوال این است اکبر زمین افتاده یا اصغر زمین خورده؟ ارباب ما دق کرد ارباب ما در پیش یک لشکر زمین خورده حتما هزاران بار از خیمه تا این قتلگه خواهر زمین خورده گفت از زمین پاشو زهرا برای حفظ این معجر زمین خورده این یک عبا بس نیست وقتی که قطعه قطعه این پیکر زمین خورده تشییع او سخت است پیش تنش زانوی آب آور زمین خورده @raziolhossein
خوش قد و بالای من افتادی از پا، حیف شد چشم خوردی با وفا، این قد و بالا حیف شد ای به قربان دو دست دستگیرت یا اخا دست تو افتاد روی خاک صحرا حیف شد خاطر اهل خیام و دخترانم جمع بود روی دوشت داشتی وقتی علم را... حیف شد بین دریا رفته ای و تشنه لب برگشته ای کاش می نوشیدی از آب گوارا... حیف شد کاش دستی داشتی تا دست تو گیرد حسین لااقل پا میشدی اینگونه از جا... حیف شد این عمود انگار با پیشانی ات لج داشته صورت ماه تو ای ماه دل آرا حیف شد ای پناه خیمه ها، پشتم به پشتت گرم بود بیشتر میشد بمانی پیشم اما... حیف شد کاش جای بوسه ای بر چشم هایت داشتم حرمله آتش بگیرد، اف به دنیا... حیف شد کاش میشد لااقل سمت حرم می بردمت کاری از دستم نمی آید خدایا... حیف شد می روی و بعد تو دستم به جایی بند نیست می روم سمت حرم با قامتی تا... حیف شد @raziolhossein
اربابمان افتاد لرزه به ارکان زمین و آسمان افتاد نیزه به پهلو خورد در گوشه ی گودال آقا نیمه جان افتاد تا از نفس افتاد در شیب مقتل بود زهرا، هم زمان افتاد سمت حرم رفتند دلشوره در جان امام مهربان افتاد میخواست برخیزد از بس جراحت داشت آقا ناتوان افتاد مشغول یا رب شد راه عبور نیزه ای سمت دهان افتاد شمشیر بالا رفت یک دست عبدالله آنجا ناگهان افتاد خیلی اذیت شد وقتی به جانش خنجر کند سنان افتاد شمر آمده گودال سر که جدا شد ناگهان نبض جهان افتاد سر دست خولی و رخت و لباسش هم به دست این و آن افتاد عریان بدن میشد در عرش اعلی ناله و آه و فغان افتاد عمامه به اخنس ... انگشتر آقا به دست ساربان افتاد روی زمین جسمِ مولای بی همتای ما بی سایه بان افتاد @raziolhossein
اربابمان افتاد لرزه به ارکان زمین و آسمان افتاد نیزه به پهلو خورد در گوشه ی گودال آقا نیمه جان افتاد تا از نفس افتاد در شیب مقتل بود زهرا، هم زمان افتاد سمت حرم رفتند دلشوره در جان امام مهربان افتاد میخواست برخیزد از بس جراحت داشت آقا ناتوان افتاد مشغول یا رب شد راه عبور نیزه ای سمت دهان افتاد شمشیر بالا رفت یک دست عبدالله آنجا ناگهان افتاد خیلی اذیت شد وقتی به جانش خنجر کند سنان افتاد شمر آمده گودال سر که جدا شد ناگهان نبض جهان افتاد سر دست خولی و رخت و لباسش هم به دست این و آن افتاد عریان بدن میشد در عرش اعلی ناله و آه و فغان افتاد عمامه به اخنس ... انگشتر آقا به دست ساربان افتاد روی زمین جسمِ مولای بی همتای ما بی سایه بان افتاد @raziolhossein
تن‌ها به روی خاک مانده، سر نمانده چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده جسم جوانان بنی هاشم به خاک است لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده با احتساب آتش خیمه یقیناً چیزی برای دفن از اکبر نمانده با احتساب نعل‌های تازه حتماً چیزی هم از قنداقه‌ی اصغر نمانده زیباترین پروانه در گودال مانده پروانه‌ای که در تن او پر نمانده مادر کنار پیکرش روضه گرفته نایی برای گریه‌اش دیگر نمانده تقصیر قلب سنگ نیزه دارها شد حالا کنار او اگر خواهر نمانده آقا رسید و دید از نزدیک انگار انگشت آقا نیست، انگشتر نمانده! گفتند با گریه که آقا جز حصیری چیزی برای دفن این بی سر نمانده پیچید پیکر را میان بوریا و فرمود آقا: چیزی از پیکر نمانده با احتساب ضربه‌های آخر شمر حتماً دگر چیزی از این حنجر نمانده @raziolhossein
ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد ... @raziolhossein
سر منشأ تمام عنایات یا حسین ای مقتدای مکتب هیهات یا حسین حتی خدا در اول خَلقَت، ز خلقتت بر کل خَلْق کرده مباهات یا حسین ای مظهر صفات خداوندگار تو ای معنی تمام عبادات یا حسین گریه برای توست همان اصل دین ما شیرین ترین دلیل مناجات یا حسین تا بوده، بوده پرچم سرخ خدایی ات بالاتر از تمامی رایات یا حسین خوردی زمین و زینب تو بی پناه شد ای تکیه گاه عمه سادات یا حسین دارد هنوز از غم تو گریه می کند دیواره های مدخل ساعات یا حسین با سنگ زخم روی سرت را شکافتند زن ها برای غارت معجر شتافتند @raziolhossein
با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه می کنی @raziolhossein
جز مرگ نمانده راه چاره دردم شده خارج از شماره از نیزه نزول کن فرود آی ای ماه به دامن ستاره انقدر برات گریه کردم چشمم شده چون ابر بهاره ابروی تو غرق در کنایه ست موی تو شبیه استعاره تو رفتی و شد شلوغ خیمه افتاد به موی ما شراره بردند ز خیمه هر چه میشد بردند ز گوش گوشواره ما بر روی خار میدویدیم شمر و شبث و سنان سواره انقدر بدم می آید از زجر می ترسم از آن قد و قواره هر بار که گریه ی مرا دید افتاد به جان من دوباره این لکنت عجب بلای جانی است کارم شده ایما و اشاره بد جور شکست دخترت را بازار و شلوغی و نظاره سخت است میان شهر گشتن با چادر پاره، رخت پاره من پیر شدم، ز کودکانِ این شهر گرفته ام کناره همپای رباب گریه کردم هر روز به یاد شیرخواره طفلی که نماند لااقل کاش می ماند براش گاهواره با خود ببرم که خسته ام من جز مرگ نمانده راه چاره @raziolhossein
گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم من به خاک غمت امروز معطر گشتم من چهل روز فقط همسفر شمر شدم من چهل روز فقط همقدم سر گشتم هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای سپر دخترکان تو برادر گشتم چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش من چهل روز پی چادر و معجر گشتم چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد یادمان هست همینجا کفنت را بردند گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند یادمان هست همینجا به زمین افتادی نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند یادمان هست که گودال قیامت شده بود با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین @raziolhossein