#امیرالمؤمنین_مدح
سخت بي معناست،بي معنا عبادت بي علي
پس نصيب كس نمي گردد شهادت بي علي
فرق چنداني ندارد در قباحت با زنا
هر كه ميخواند نمازي با جماعت بي علي
آنكه با بغض علي مرده جهنم جاي اوست
پيش حق كي ميشود مشمول رحمت بي علي
بايد از باب علي شد وارد راز و نياز
پس دعا هرگز نخواهد شد اجابت بي علي
حب او ايمان،خدا را شكر من هستم محب
دين ندارد ذره اي ولله قيمت بي علي
هست آنجا كه علي باشد بهشت عاشقان
فرق با دوزخ ندارد باغ جنت بي علي
از علي بايد براتي در امان از نار داشت
رد نگردد از صراط آدم سلامت بي علي
در روايت ديدم از معصوم حتي انبياء
روز محشر كارشان افتد به زحمت بي علي
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
از چه شده خونین سرت زینب بمیرد
رفته حسن زیر پَرت زینب بمیرد
شد روضه های این سحر چون فاطمیه
خون ریخته دور ُو بَرت زینب بمیرد
بی معرفتها را ببین باتو چه کردند؟
مظلوم خانه دخترت زینب بمیرد
نان و نمک خورها نمکدان را شکستند
رفته رمَق از پیکرت زینب بمیرد
دیگر نگو از کوفه و کرب وبلا و...
جسم نگار بی سرت زینب بمیرد
گفتی تواز عصر غم و کردی سفارش
گفتی عزیزم ...معجرت ...زینب بمیرد
با روضه ات بیچاره کردی دخترت را
ندبه بخوان با کوثرت زینب بمیرد
#حسین_ایمانی
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
درد هر جا بُـوَد دوا هم هست
خوف در سينه ي رجا هم هست
من مريض توأم ، طبيبِ هـمه
اين مريضي خودش شِفا هم هست
نوكرانـت به چشم من شاهـند
گرچه در كوي تو گدا هم هست
متنِ اذن دخول ، مي گويد:
حرمت خانه ي خُدا هم هست
در جوار تو اي تمـامـيِ خِـير
لذّتي بهـتر از صفا هم هست
چونكه در ملك توست قيمتي است
گرچه ايوان پُر از طلا هم هست
به گُلاب گُـلِ بهشت قـسم
گرچه اسم تو غـم زُدا هم هست
(فَاسْـتَعِد لِلبلا)به ما گفته ست
كه كـنـار ولا ، بلا هم هـست
با وجودي كه وقفِ دار بلاست
سرِ ما گَـردِ خاكِ پا هم هست
از سكوتِ ابوذرت پيــداست
عاشقِ بي سر و صدا هم هست
آنچه گفـته (فؤاد كرماني)
وقت مدح تو حرف ما هم هست
عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك
ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك
اي كه حُبّ تو اصـل اسلام است
كار دين بي تو بي سر انجام است
از در خانه ي تو تا----ملكـوت
اين مسافت به قدر يك گام است
چه كسي جُز تو اي سَلوني گو
عالم است و عليم و عَـلّام است ؟
تا كه داريم خَـتمِ ناد علي
كي نيازي به ختمِ اَنعام است ؟
پـسـرت گفـته :(نَحْـنُ ذِكْـرُ الله)
كـه به ياد خُدا دل ، آرام است
هر كـسي پات را نبوسيده
بايد اينگونه گفت : ناكام است
فائـزون را اگر تويي سـاقيِ
دسـت ما دور گردنِ جام است
مـردِ راهِ تو در وفايِ به عهد
مثل سلمان هميشه خوشنام است
جامه ي نوكريت بـر تنِ ما
جلوه اش چون لباسِ احرام است
ليلةُ القَـدر با تو خُورده گِرِه
كه نوشـتند خيرُ الأيّام است
آن قدر(ذُوالجـَلال)هستي كه
در پس نام تو (وَالإكْـرام)است
گاه يك بيت ظاهراً كُـهـنه
در دلش صدهزار پيغام است
عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك
ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك
همه جا را تو در نظر داري
از نهــانِ همه خـبر داري
از يَـدُ الّلهي تو معلوم است
دست در خـلقتِ بشر داري
عُمرِ خلقت تمام خواهد شد
اگر از صُنع ، دست بـرداري
همه، اي عشق در هواي توأند..
تو هـواي كه را به سر داري؟
گيرم اصلاً همه كريم شوند
در كـرم بـاز بيشتر داري
همه ي ثروت خـدايي تو
كِي نيازي به سيم و زَر داري؟
چه كسي هست كه حذر نكند؟
از تو كه اين قَدَر جگر داري
شاهدِ من هزار ركعت توست
كه چقدر اُنس با سحر داري
چاه از سوزِ آه گرم تو سوخت
نكند بر جگـر شرر داري ؟
مي كِشي پاي خويش را بر خاك
نكـند نـيّت سـفر داري ؟
بابِ عـلمِ نبي و بـابُ الله
تو دلي پُـر ز دست در داري
هر چه داري ، پـيامبر دارد
هر چه دارد پيامبر ، داري
عَجِزَ الوَاصِفوُنَ عَنْ صِفَتِك
ما عَــرَفـناكَ حَـقّ مَعْـرِفتِــك
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#شبهای_قدر
آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست
یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
گریه ،فراق ،گریه ،فراق ،این چه رسمی است؟!
دیگر بس است این همه گریان شدن بس است
موی سپید و بخت سیاه مرا ببین
دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است
تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است
خسته شدم از این همه بازی روزگار
مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است
سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن
بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است
یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت
گفتی برو که دست به دامان شدن بس است
باشد قبول می روم امّا دعای تو
در حقّ من برای مسلمان شدن بس است
دست مرا بگیر که عبدی فراری ام
دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است
اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
#محمد_فردوسی
@raziolhossein
#امام_حسین_مدح
عشق معناست ولی عشق تو پر معنا تر
شور غوغاست ولی شور غمت غوغا تر
چشم با اشک به دامان محبت زیباست
اشک زیباست ولی در حرمت زیبا تر
کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه تو
کعبه بالاست و شش گوشه تو بالاتر
عرش یک گوشه ی بین الحرمین استلذا
عرشاعلیست و بین الحرمین اعلی تر
جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت
مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر
به خداوند که هیهات، نخواهد آمد
علمی از علم ساقی تو بالاتر
و بعید است ببیند به خودش چشم فرات
از هلال کمر تو کمری را تا تر
دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد
و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر
خواهرت گفت که در بین همه بعد از من
نیست از دختر تو هیچکسی زهرا تر
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
او که از غصهی ایتام دو چشم تر داشت
آخرین کیسهی نان و رطبش را برداشت
و به هر خانه که جا داشت یتیمی، در زد
به مسلمان و مسیحی و یهودی سر زد
لب ایتام پر از ذکر پدر جان شده بود
باز هم مرکب بازی یتیمان شده بود
سخنش بوی خداحافظی آخر داشت
شوق دیدار رخ فاطمه را در سر داشت
با دل غمزده لبخند به دنیا زد و رفت
حیف شد... مثل نسیم سحری آمد و رفت
بگذر از چشم تر و بغض گلوگیر علی
بگذر از قصهی نان و نمک و شیر علی
گرچه ارکان هدی گشته دگرگون امشب *
بگذر از غصهی محراب پر از خون امشب
بگذر از تیزی تیغ و غم شقّ القمرش
بگذر از روضهی آلوده به زهر و اثرش
آه... این تیغ که از زهر سراسر تر بود
دردش از درد لگد بر تنِ در کمتر بود
گرچه یک عمر علی داغ به دل داشت، ولی
بگذر از داغ کتک خوردن ناموس علی
روضهی فاطمه خود عالم دیگر دارد
مجلس ما به دل امشب غم دیگر دارد
ناله اش خون به دل اهل جهان خواهد کرد
اگر از کوفه بپرسید بیان خواهد کرد
او یکی بود و برایش بدلی نیست که نیست
ای یتیمان! پدری مثل علی نیست که نیست
او که صد لشکر کفر از سخنش میلرزید
آه... با آه یتیمی بدنش میلرزید
آری از دید ِ علی بچه نوازش دارد
زندگی وقف یتیمان شود ارزش دارد
او که بوده غم ایتام جهان تاب و تبش
زنده ماندند یتیمان همه از نان شبش
کاش در شام یتیمان خودش را میدید
نوهی فاطمه و جان خودش را میدید
در نبودش، عوض ِدادن ِ مرهم به یتیم
شد عبادت زدن سیلی محکم به یتیم!
دختری که وسط هلهله ها جا خورده
سیلی سرخ، سپیدی رخش را برده
کاش میدید علی، دسته گلش پرپر شد
دختری در وسط معرکه بییاور شد
پدرش رفت... عمو رفت... برادر هم رفت
تا که تنهاتر و تنهاتر و تنهاتر شد
دست سنگین کسی آمد و بر صورت خورد
گوشواره سبب گریهی انگشتر شد
صحبت از بردن و غارت شدنش نیست، ولی
دل ما شعله ور از سوختن معجر شد
#حامد_تجری
@raziolhossein
#چهارده_معصوم
#مناجات_با_خدا
یارب بحق احمد مختار العفو
بر خون فرق حیدر کرار العفو
یارب بحق ناله زهرای اطهر
در شعله ها بین در و دیوار العفو
یارب به حق مجتبی و غربت او
یارب بحق آن دل غم دار العفو
یارب بحق تشنه ای کز شدت ضعف
میدید رنگ آسمان را تار العفو
یارب بحق دیده ای که دائما بود
در ماتم کرببلا نمدار العفو
یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است
در شام از آن قوم بد کردار العفو
یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا
بر خانه اش آتش زده اغیار العفو
یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت
دشنام و سیلی موقع افطار العفو
یارب به مولانا رضا کز شدت زهر
بر خویش می پیچید بی غمخوار العفو
یارب به مولایی که مظلومانه جان داد
در حجره ی دربسته محنت بار العفو
یارب به هادی آنکه او را مثل زینب
در بزم مِیْ بردند با اجبار العفو
یا رب بحق عسکری و سامرایش
گرد گناه از قلب ما بردار العفو
یارب بحق مهدی و اشک مدامش
بر گریه ی زینب سر بازار العفو
درپیش تو ای آنکه ستّارالعیوبی
بر کَرده هایم میکنم اقرار العفو
#سید_روح_الله_مؤيد
@raziolhossein
#امیر_المومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود
شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد
وحی نازل شده و روح فرود آمده بود
به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت
پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود
آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد
فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود
جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی
آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود
به امید کرمی پیک اجل این همه راه
به گدائی به در خانۀ جود آمده بود
ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت
مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود
غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز
محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود
می شنید از گل لب های تو الله الله
شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود
ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت
از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود
#محمدجواد_غفورزاده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
میان قبله محراب ناله ها کردم
به هرقنوت برای همه دعا کردم
برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم
به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم
گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا
ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم
میان گودی محراب تا زمین خوردم
عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم
تو بر زمین که فتادی مرا صدا کردی
ببین به صورت خونین تورا صدا کردم
عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم
ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم
دلم زبس نگران نگاه زینب بود
دوشانه حسینین خودم رها کردم
محارمند کنون دور دخترم اما
اشاره جانب گودال کربلا کردم
تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود
به پیش دیده زینب گلو بریده شود
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امیر_المومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
وجودم نخل از غم بارور بود
تمام حاصلم خون جگر بود
ز هر شاخه هزاران ميوه دادم
همانا پاسخم نيش تبر بود
دلم از طفل بر پستان مادر
به ديدار اجل مشتاقتر بود
اگر چه شاخههايم را شکستند
به هر شاخه هزارانم ثمر بود
چه باک از تيغ زهرآلود دشمن
علي يک عمر در کام خطر بود
هزاران زخم در دل داشتم من
که بس کاريترِ اين زخم سر بود
به جان فاطمه آنکه مرا کشت
نه تيغ ابن ملجم، ميخ در بود
هزاران استخوان بودم گلوگير
هزاران نيش خارم در بصر بود
به هر آهم هزاران زخم فرياد
به هر زخمم هزارن نيشتر بود
تو اي قاتل مرا کشتي نگفتي
علي يک عمر غمخوار بشر بود
زدي شمشير بر فرق امامي
که حتي مهربانتر از پدر بود
به اشک و خون دل بنويس "ميثم"
علي از فاطمه مظلومتر بود
#غلامرضاسازگار
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بُغضِ پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشهی چشمش کبود شد
خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
اینبار شُکر حق که زینب عبا ندید
اینبار شکر حق که او بوریا ندید
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#شبهای_قدر
ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم
در آسمانی نگاهت پر بگیرم
ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق
دست شما را جای قرآن سر بگیرم
ای کاش می شد لااقل یک بار در خواب
با دست آغوشم تو را در بر بگیرم
ای کاش پایم واشود در خیمه اش تا
یک لقمه نان و عشق از دلبر بگیرم
ای کاش در تقدیر من امشب نویسند
پای تو را یک شب به چشم تر بگیرم
ای کاش می شد تا برای سجده از تو
مهری زخاک تربت مادر بگیرم
تقدیرم ای کاش این شود با تو محرم
ده روز روضه بر تن بی سر بگیرم
من عاشقم خرده ز ای کاشم مگیرید
ای کاش ها را کاش ازاین در بگیرم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein