#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود!
دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
میکشندش با لبان تشنه در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
جهت دسترسی آسان به اشعار مورد نظر میتوانید از هشتگ های زیر استفاده کنید
#امیرالمومنین_مدح
#امیرالمومنین_شهادت
#مناجات
#شب_نوزدهم
#امام_حسین_مناجات
#امام_زمان_مناجات
التماس دعا🙏
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت
کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت
یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست
یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت
خون سرش پاشید تا که بین محراب
مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت
دیگر توان راه رفتن در علی نیست
جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت
زیر بغل های امامم را گرفتند
سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت
آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب
با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت
شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری
ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت
ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال
در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت
ایکاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد
با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت
آقای ما پنجه به روی خاک میزد
از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آن شب دوباره رفت پشت در بهم ریخت
با روضه های حضرت مادر بهم ریخت
آیات کوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقی کوثر بهم ریخت
قلابه ی در چنگ زد بر دامن او
با یاد میخ در یل خیبر بهم ریخت
محراب را آماده ی معراج خود دید
با دیدن اشک علی منبر بهم ریخت
جوری به فرق مرتضی شمشیر زد که
با ضربه سنگین ظالم سر بهم ریخت
آه از نهاد جبرئیل آنجا در آمد
ارکان هستی در غم حیدر بهم ریخت
از ناله ی فزت و رب الکعبه ی او
عرش خدا همراه پیغمبر بهم ریخت
با آنکه حیدر گفت دستم را نگیرید
از دیدن رنگ رخش دختر بهم ریخت
ای وای بر حال دل طفل سه ساله
با دیدن رگ های آن حنجر بهم ریخت
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
#رباعی
سی سال به شانه بار غم برد علی
سی سال فقط خون جگر خورد علی
در کوفه نه! در کوچه علی را کشتند
سی سال فقط مُرد، فقط مُرد علی ...
یک عمر دلش ز غصهی یاس شکست
تا آن که سرش به بغض خنّاس شکست
تیغی که به فرق مرتضی گشت عمود
در علقمه فرق سر عباس شکست ...
پر بود ز غم حال و هوایش یک عمر
محرم میشد چاه برایش یک عمر
بشکافته سر شد ز نمک نشناسی
مردی که نمک بود غذایش یک عمر
#مهدی_ستارزاده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
امشب دلم از هرشبی آماده ترشد
سوی خدا آمادۀ پرواز باشد
من از دل محراب خود معراج دارم
بال عروجم با شهادت باز باشد
عمری پی احقاق حق کوشیده ام من
تاکی زجهل مردمان آتش بگیرم
ای تیغ زهرآلوده امشب راحتم کن
من دیگر از این زندگانی سیرسیرم
یک همنفس پیدا نکردم بین مردم
درد خودم را تا سحر با چاه گفتم
وقت نیایش با خدا از حال رفتم
راز دل خود را به اشک وآه گفتم
چیزی بجز خاکستر ی باقی نمانده
ازاین دلی کز شعله های درد وغم سوخت
خاری به چشم واستخوانی درگلو شد
میخ دری که همسرمن رابه در دوخت
رخسارۀ زهرای من از ضرب سیلی
گه چون فلک نیلی گهی مهتاب گون شد
پهلوی اورا مثل دست او شکستند
چشمان من پیمانۀ لبریز خون شد
گرچه طبیب عالمی هستم درعالم
سرباز کرده زخم من از بی طبیبی
یارم زدستم رفت ومن با حسرت وغم
کوبیده ام سررا به دیوار غریبی
ازبس گره از کار مردم باز کردم
دست علی چون سجده گاهش پینه دارد
فرقم جراحت یافت اما کس ندانست
این زخم را عمری علی درسینه دارد
این زخم را گویی که جایی دیده بودم
آری از آن درنیمه شب خوناب میرخت
وقتی که آهم شعله برهفت آسمان زد
اسما به روی زخمهایش آب میرخت
شق القمر کردند اینجا ای دریغا
باید بگویم رازهای باورم را
دستی که زد شمشیر بر فرقم شکافد
درکربلا فرق علی اکبرم را
ازقول من برگو «وفایی»گرچه نیکوست
نقش غم من برهمه دلها بیفتد
زیر بغلهای مرا دیگر نگیرید
ترسم زحالم دخترم از پا بیفتد
#سید_هاشم_وفایی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
#رباعی
سی سال به شانه بار غم برد علی
سی سال فقط خون جگر خورد علی
در کوفه نه! در کوچه علی را کشتند
سی سال فقط مُرد، فقط مُرد علی ...
یک عمر دلش ز غصهی یاس شکست
تا آن که سرش به بغض خنّاس شکست
تیغی که به فرق مرتضی گشت عمود
در علقمه فرق سر عباس شکست ...
پر بود ز غم حال و هوایش یک عمر
محرم میشد چاه برایش یک عمر
بشکافته سر شد ز نمک نشناسی
مردی که نمک بود غذایش یک عمر
#مهدی_ستارزاده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
امشب دلم از هرشبی آماده ترشد
سوی خدا آمادۀ پرواز باشد
من از دل محراب خود معراج دارم
بال عروجم با شهادت باز باشد
عمری پی احقاق حق کوشیده ام من
تاکی زجهل مردمان آتش بگیرم
ای تیغ زهرآلوده امشب راحتم کن
من دیگر از این زندگانی سیرسیرم
یک همنفس پیدا نکردم بین مردم
درد خودم را تا سحر با چاه گفتم
وقت نیایش با خدا از حال رفتم
راز دل خود را به اشک وآه گفتم
چیزی بجز خاکستر ی باقی نمانده
ازاین دلی کز شعله های درد وغم سوخت
خاری به چشم واستخوانی درگلو شد
میخ دری که همسرمن رابه در دوخت
رخسارۀ زهرای من از ضرب سیلی
گه چون فلک نیلی گهی مهتاب گون شد
پهلوی اورا مثل دست او شکستند
چشمان من پیمانۀ لبریز خون شد
گرچه طبیب عالمی هستم درعالم
سرباز کرده زخم من از بی طبیبی
یارم زدستم رفت ومن با حسرت وغم
کوبیده ام سررا به دیوار غریبی
ازبس گره از کار مردم باز کردم
دست علی چون سجده گاهش پینه دارد
فرقم جراحت یافت اما کس ندانست
این زخم را عمری علی درسینه دارد
این زخم را گویی که جایی دیده بودم
آری از آن درنیمه شب خوناب میرخت
وقتی که آهم شعله برهفت آسمان زد
اسما به روی زخمهایش آب میرخت
شق القمر کردند اینجا ای دریغا
باید بگویم رازهای باورم را
دستی که زد شمشیر بر فرقم شکافد
درکربلا فرق علی اکبرم را
ازقول من برگو «وفایی»گرچه نیکوست
نقش غم من برهمه دلها بیفتد
زیر بغلهای مرا دیگر نگیرید
ترسم زحالم دخترم از پا بیفتد
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آسمان از نفس تو به تلاطم افتاد
تکیه گاه دل بیچاره ی مردم افتاد
قامت کوه فروریخته از ضربت تیغ
خون محراب به جوش آمده از قدرت تیغ
اسدالله زمین خورد و زمان ریخت بهم
یک نفر گفت که ارکان جهان ریخت بهم
آمده تا که حسن باز عصایی باشد
خستگی های تو را بلکه دوایی باشد
باورم نیست به جانت رمقی دیگر نیست
اینکه پایش به روی خاک کشد حیدر نیست
نغمه ی فزتُ و ربِّ ش چه پیامی دارد
حرف آزادی مظلوم امامی دارد...
که پس از واقعه کوچه خوشی دید؟ ندید
داغ سی ساله ی زهرا به روی شانه کشید
بعد زهرا به لبش خنده ندیده ست کسی
آه از روی لبش خشک نگشته نفسی
استخوان در گلو و خوار به چشمانش بود
داغ زهرای جوان یکسره در جانش بود
یک نفر خسته به دیدار خدا می آید
تیغ بر فرق علی مثل دوا می آید
#حسن_کردی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دخترم با خندهات غمهای بابا را ببر
با نمک افطار کردم.. شیر و خرما را ببر
دیگر از رنج زمانه میشود راحت علی
مژده ی جان دادن یک مرد تنها را ببر
تا سحر از خاطرات مادرت با من بگو
پیش من تا میتوانی اسم زهرا را ببر
وای اگر مرغان این خانه برنجند از علی..
بین راهم آمدند آرام آنها را ببر
تیغ قاتل خوبتر از نیشخند مردم است
آه شمشیر! از دل من درد دنیا را ببر!
خون ِاین سر خونِ سی سالِ بدون فاطمه ست
پیشکش بر فاطمه خون سر ما را ببر
بعد ازین کوفه نمان و بعد ازین کوفه نیا
با برادرها ازینجا ارث طه را ببر
تو به کوفه بازمیگردی ولی مثل اسیر
با خودت امروز روضه های فردا را ببر
موقعی که بر سر هرکوچه سنگت میزنند
پیش بدمستان کوفه نام سقا را ببر
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دو لقمه نان و اشک و بغض خورد از سهم افطارش
نمک میریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش
گلویش زخم بود از استخوان و خار در چشمش
لبش را میگَزید از دردهای «حیدر آزارش»
تبسمهای سردش داشت از درد دلش میگفت
نگاهش روضه بود اما لبش در حالِ انکارش
دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت
تمام آسمان را خیس کرد آیات رگبارش
سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش
نمیدانم چرا بوی سفر میداد اذکارش
قدومش خسته بود از ماندن و رویای رفتن داشت
همان مردی که در دل دردهای مردافکن داشت
پدر از کوچههای نوحهی «بابا بمان» میرفت
زمین همراهِ جانش آسمان تا آسمان میرفت
به زخم شانهاش فرمود: امشب استراحت کن
به وقت هر شبش؛ این بار بیانبان نان میرفت
کلون در دخیلش را گره میزد به دامانش
و بابا از میان روضهی در؛ روضهخوان میرفت
تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی
امیرالمومنین از دستِ سرد کوفیان میرفت
شهادت داد بر مظلومیاش همراه گلدسته
مراد «اشهدُ انّ علی» سوی اذان میرفت
قدوم قبلهی سیار، مسجد را مزیّن کرد
چراغ روضهی خود را به دست خویش روشن کرد
به وقت سجده؛ مسجد اتفاقی را خبر میداد
سجود آخر مولا به ذکرش بال و پر میداد
به دستی مست، میرقصید تیغِ کهنهی کینه
چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در میداد
خدای روضه از آوار ارکانُالهدیٰ میگفت
نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر میداد
تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانی کوفه
خبر از آیهی مکشوفهی «شقالقمر» میداد
شب قدری که قرآن، جای قرآن تیغ بر سر داشت
درخت آرزوی دیدن زهرا ثمر میداد
محاسن را خضاب و دست خود را شست از دنیا
به جای «یا علی» هنگام رفتن گفت «یا زهرا»
#رضا_قاسمی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دخترم با خندهات غمهای بابا را ببر
با نمک افطار کردم.. شیر و خرما را ببر
دیگر از رنج زمانه میشود راحت علی
مژده ی جان دادن یک مرد تنها را ببر
تا سحر از خاطرات مادرت با من بگو
پیش من تا میتوانی اسم زهرا را ببر
وای اگر مرغان این خانه برنجند از علی..
بین راهم آمدند آرام آنها را ببر
تیغ قاتل خوبتر از نیشخند مردم است
آه شمشیر! از دل من درد دنیا را ببر!
خون ِاین سر خونِ سی سالِ بدون فاطمه ست
پیشکش بر فاطمه خون سر ما را ببر
بعد ازین کوفه نمان و بعد ازین کوفه نیا
با برادرها ازینجا ارث طه را ببر
تو به کوفه بازمیگردی ولی مثل اسیر
با خودت امروز روضه های فردا را ببر
موقعی که بر سر هرکوچه سنگت میزنند
پیش بدمستان کوفه نام سقا را ببر
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein