eitaa logo
ریحانه 🌱
12.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
616 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟🌸 دل بسپار به خدایی که وقتی همه رهایت کردند او کنارت بود... ╭☆°
بابام شریکش رو زیاد می‌آورد خونه ما و از طرز نگاهش متوجه شده بودم که به من علاقه داره اما من اصلاً دوستش نداشتم با پسری نامزد کردم که بعد از یه مدت گم شد خونواده‌اش تمام بیمارستان‌ها و سردخونه‌ها رو گشتند اما پیداش نکردند یک روز پدرم حالش بد شد و مادرم بردش بیمارستان و منو شریک پدرم در خونه تنها موندیم از اینکه با یک مرد تو خونه تنها بودم خیلی می‌ترسیدم تا اینکه... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️¦⇠ 🎉ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله مبارکباد 🌺 ♥️¦⇠ ♥️¦⇠ .┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ ‌ @goftemansazan2
بابام شریکش رو زیاد می‌آورد خونه ما و از طرز نگاهش متوجه شده بودم که به من علاقه داره اما من اصلاً دوستش نداشتم با پسری نامزد کردم که بعد از یه مدت گم شد خونواده‌اش تمام بیمارستان‌ها و سردخونه‌ها رو گشتند اما پیداش نکردند یک روز پدرم حالش بد شد و مادرم بردش بیمارستان و منو شریک پدرم در خونه تنها موندیم از اینکه با یک مرد تو خونه تنها بودم خیلی می‌ترسیدم. احمد یک قدم برداشت سمت من؟ https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) خاله حتما باید بره خونه خودشون، زنگ زدم به احمد رضا سلام مریم جان سلام حالت خوبه خوب، خوبم احمد رضا، خاله کبری میخواد ببینت، باهات خدا حافظی کنه _عه مگه میخواد بره _آره، هر چی هم من تعارفش کردم، میگه نه باید برم مریم، میگم تو هم آماده شو، با هم بریم خاله رو برسونیم یه خورده هم اونجاها رو بگردیم بیایم خوشحال گفتم این عالیه، من الان حاضر میشم بعد از خدا حافظی تماس رو قطع کردم، رو کردم به خاله خاله جون، احمد رضا گفت خودش میاد شما رو میبره نه خاله جون راضی به زحمتت نیستم چه زحمتی خاله، گفت تو هم حاضر شو سه تایی بریم، منم باهاتون میام، احمد رضا گفت بریم اونجاها رو بگردیم لبخند زد پس چند روزی مهمون من هستید، بیاید قدمتون سر چشمم زن داداشم لبهاش رو نازک کرد، یه قیافه اومد، رو کرد به من تو هیچ جایی نمیری ماتم. دنیا اومد سراغم _چرا، مگه من میخوام چیکار کنم این چند روز عقدت هیچی بهت نگفتم، افسارت از دستم، دّر رفته، هر کاری خواستی کردی، ولی دیگه بسه خاله ناراحت رو کرد به زن داداشم مگه چیکار کرده! خلاف شرع یا خلاف عرفی انجام داده؟ براش خواستگار اومده همتون خواستین، مخصوصا خودت، عقدش کردید برای احمد رضا، الانم میخوان بیان من رو بزارن خونمون، یه دو روزم خونه ما باشند. _خاله جون، من مریم رو ولش کنم دیگه حریفش نمیشم خاله دستش رو. مشت کرد، گذاشت در دهنش با تعجب گفت من وااا این چه حرفیه، حریف چیش نمیشی، این دختر عقد کرده است، شوهر داره! _تا زمانی که خونه ماست و سر سفره ما میشینه اختیارش با ماست _ببخشید مینا جون، وادارم کردی که این حرف رو بزنم، مریم ارثیه پدریش دست شماست، از سفره شما نمیخوره از مال باباش میخوره زحمتی که من براش کشیدم چی؟ اونا هم برای باباشه؟ مریمم توی این خونه کار میکنه، توی یه بشقاب با یه قاشق غذا میخوره، ولی ظرفهای چهار نفر رو میشوره، دست وردار مینا خانم، از بد جنسی کسی تا حالا به جایی نرسیده که تو بخوای دومیش باشی _خاله کبری، همونی که گفتم، مریم جایی نمی ره 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) خاله کبری گفت، من نیومدم اینجا شر درست کنم، اومدم عقد بچه خواهرم، که طاهره خدا بیامرز خیلی سفارش مریم رو به من کرد، وگرنه به محمود میگفتم که تو چقدر این مریم رو اذیت میکنی زن داداشم صورتش سرخ شد _من، اذیتش میکنم؟ من که همه حواسم شده این مریم، دلم خوش بوده ازدواج کردم، تا چشمم رو توی زندگیم باز کردم، یکی شد موی دماغم، اون مُرد، دخترش رو گذاشت جای خودش من بد بخت همیشه یه نفر توی زندگیم هست خوبه بازم بگو، ارث میراث حاج مهدی که بهت رسیده خوبه، زنش و دخترش بّدن، این تو هستی که اومدی توی خونه.ی به این بزرگی با همه امکاناتش که برای بابای مریمِ توش نشستی، مریم هم توی خونه باباشهِ هم سر سفره باباش زن داداشم دست بچه هاش رو گرفت، غر غر کنون، گفت دستم نمک نداره، ده روزه جلوش خم و راست شدم این جوری مزدم رو میده از خونه رفت بیرون خاله رو کرد به من عجب زنیه، الهی بمیرم برات خاله، تو پنج ساله زیر دست همچین زنی بودی _من که یه وقتها بهتون میگفتم _آره میگفتی، ولی من باورم نمیشد اینطوری باشه _حالا، الان به داداشم میگه، اونم حرفهاش رو باور میکنه _یه زنگ بزن به داداشت گوشی رو بده به من شماره گرفتم، بوق اشغال میزنه، رو کردم به خاله بوق اشغال میزنه، مینا داره بر علیه ما حرف میزنه خاله از تعجب ماتش برده بود، صدای زنگ خونه اومد، آیفون رو برداشتم کیه؟ احمد رضا هستم، در رو باز کن دکمه آیفون رو زدم، صدای یا الله یالله هش حیاط رو برداشته، در هال رو باز کردم سلام بفرما تو پس چرا حاضر نیستی؟ _بیا تو بهت میگم وارد خونه شد _سلام خاله صبح بخیر _سلام، عاقبتت بخیر رو کرد به من لبش رو برگردوند سرش رو ریز تکون داد چی شده هرچی حرف بین خاله و زن داداشم رد و بدل شده بود رو بهش گفتم احمد رضا گفت بیخود کرده که گفته، تو زن منی اختیارتم دست منه، منم میگم باید بیاد بریم کنگاور، برو حاضر شو داداشم که انگار پشت در بود و حرفهای ما رو گوش کرده بود، وارد خونه شد گفت _مریم هیچ جایی نمیره _احمد رضا صورتش قرمز شد، رو به داداشم، خیلی جدی تحکمی گفت چرا؟ _همین که من میگم، مریم با شما هیج جایی نمیاد. احمدرضا از شدت عصبانیت رگهای گردنش زد بیرون، گفت مریم زن عقدی منه، منم میبرمش داداشم خیلی خونسرد گفت اگر بردیش، دیگه اینجا نیارش، برای همیشه ببرش، خودتم دیگه حق نداری پات رو اینجا بزاری... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) احمد رضا رو کرد به من مریم حاضر شو بریم داداشم گفت مریم رفتی دیگه اینجا نیا سر دو راهی موندم، حرف کدومشون رو گوش کنم، احمد رضا نامزدم رو یا داداشم، برادرم قلب مهربونی داره ولی متاسفانه مطیع زنشه، و اگر مینا بگه ماست سیاهه داداش منم میگه ماست سیاهه، بعد از مکثی کوتاه، سرم رو انداختم پایین، گفتم داداش ببخشید من با احمد رضا میرم داداشم با عصبانیت اومد طرفم داد زد تو غلط میکنی هنوز حرفش تموم نشده، احمد رضا بین من و داداشم قرار گرفت، و خیلی قاطع گفت مگه نگفتی بردیش دیگه نیارش، منم میبرمش، دیگه هم نمیارمش احمد رضا و داداشم، ساکت ولی با خشم زل زدن به هم دل تو دلم نیست، میترسم همدیگر رو بزنن، برادرم هیکلی تر از احمد رضاست، خدا کنه دست روی هم بلند نکنند خاله زد پشت دستش یا فاطمه الزهرا، چیکار دارید میکنید؟ اومد دست داداشم رو از روی کتش گرفت، کشید کنار من اصلا نمیخوام با کسی برم، خودم میرم تر مینال سوار اتوبوس میشم میرم احمد رضا رو کرد به خاله خدا شاهده اگر این کار رو. کنید، خیلی از دستتون ناراحت میشم، خاله جان شما، توی این چند روزی که اینجا بودید دیدید که مریم اینجا چقدر از طرف مینا خانم اذیت میشه، رو کرد به من برو حاضر شو داداشم رو کرد به احمد رضا چرا چرت میگی کدوم اذیت، مینا مریم رو مثل خواهرش دوسش داره، سر چرخوند سمت من، داد زد برای آخرین بار بهت میگم مریم اگر با این پسره رفتی دیگه اینجا نمیای صداش رو بالاتر برد نعره کشید فهمیدی؟؟؟ بدنم داره مثل بید میلرزه، با دستهای لرزون و دلی پر از اضطراب، رفتم توی اتاقم، لباس پوشیدم، به خودم گفتم، داداشم که میگه نیا، خوبه وسیله های مورد نیازم رو بردارم، یه ساک برداشتم، شناسنامه و هدایای سر عقد از پول و طلا و سکه های طلا رو برداشتم، یه چند تا هم لباس ریختم توش زیپش رو کشیدم، مانتو روسری و چادرمم پوشیدم اومدم تو هال، چشمم افتاد به داداشم، که داره خیره خیره نگاهم میکنه افتاد، سرم رو انداختم پایین، احمد رضا اومد ساک رو از دستم گرفتم، ساک خاله رو که از دیشب بسته بود، گذاشته بودش گوشه هال برداشت، رو کرد به من و خاله بیاید بریم. همینطوری که دارم از در هال میرم بیرون، صدای داداشم رو شنیدم رفتی دیگه مریم خانم، آره؟؟ دلم که هیچ همه وجودم از نحوه حرف زدنش ریخت، ولی دیگه از دست آزارهای جورو واجور، جسمی و روحیش زنش خسته شدم، هر وقت که بهم میگفت، یتیم بدبخت انگار همه دنیا روی سرم خراب میشد، خیلی دلم میخواست برگردم بهش بگم، زنت من رو با دم پایی میزنه، موهام رو میکشه، ولی میدونم که بی فایده است، چون داداشم خام حرفهای زنشِ، محمود یا حرفهای من رو باور نمیکنه، و یا هر چقدرم زنش من رو اذیت کنه، میگه حتما کاری کردی که مینا رو عصبانی کردی، بدون اینکه حرفی بزنم، سرم رو انداختم پایین، از در حیاط اومدم بیرون، سوار ماشین احمد رضا شدم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) خاله هم نشست تو ماشین، احمد رضا ساک من و ساک خاله رو گذاشت تو صندوق عقب نشست پشت فرمون، خم شد تو صورت من، _چرا ناراحتی؟ رو کردم بهش _محمود هر چی باشه برادرمه، دلم نمیخواست این طوری از خونه بیام بیرون _مگه راه دیگه ای هم بود، تو مطمئن باش از فردا زن داداشت برای من مقررات عبور و مرور میزاشت، امروز ببرش فردا نبرش، خودت این ساعت نیا، اون ساعت بیا، خیلی موندی پاشو برو، بعد از رفتن منم شروع میکرد به غر زدن سر تو، کامل چرخید سمت من _ببین من رو _نگاه کردم تو صورتش _یهت چی گفتم، یادته نمی دو نم منظورش کدوم یکی از حرفهاش بود، ساکت نگاهش کردم _بهت گفتم نمی زارم یه تو بهت بگه، الانم میگم، نمی زارم آب توی دلت تکون بخوره، به من اعتماد کن اصلا حواسم نبود که خاله پشت سر من نشسته، از حرفش که گفت به من اعتماد کن، دلم قوت گرفت، دست احمد رضا رو گرفتم _تو خیلی خوبی، من بهت اعتماد دارم احمد رضا با اشاره چشمش من رو متوجه خاله کبری کرد، دستش رو رها کردم، احمد رضا سوئچ زد، ماشین رو گذاشت توی دنده که حرکت کنه، خاله کبری گفت خدا خودش میدونه که من قصد دعوا درست کردن نداشتم، به خودم گفتم، محمود حرف روی حرف من نمیاره، نمی دونستم که اینقدر خام و تو دست زنشِ، من دیگه پام رو خونه محمود نمی زارم احمد رضا گفت _خاله حساب ما رو از آقا محمود جدا کن _آره خاله جان خونه شما میام، خونه محمود دیگه نمیام گوشیم زنگ خورد، احمد رضا رو کرد به من _کیه؟ _نگاه کردم به صفحه گوشی، رو. کردم به بهش _داداشمه _ول کن جواب نده دلم نمیاد جواب ندم، ولی چون احمد رضا گفت جواب نده نمی تونم جواب بدم، گوشی تو دستم، زل زدم به احمد رضا، اونم گوشی رو از دستم گرفت خاموش کرد، گفت در داشبورد رو باز کن باز کردم انداختش توی داشبورد _ببند درش رو گوشی خودش زنگ خورد، صفحه گوشیش رو نگاه کرد، رو کرد به من _داداشته رد تماس داد، شماره گرفت الو، سلام، مامان آره خوبم، با خاله کبرای و مریم داریم میریم مامان زنگ زدم بگم من میخوام گوشیم رو خاموش کنم، زنگ زدی جواب ندادم نگران نشی _نه چیزی نیست، یه مزاحم دارم _باشه مواظبم، خودم بهت زنگ میزنم _کاری نداری؟ _خدا حافظ گوشیش رو خاموش کرد، گرفت سمت من چه داداش پی گیری داری، یه دقیقه من با مامانم حرف زدم، پشت خطم بود، این رو بگیر بزار تو داشبورد پیش گوشی خودت... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @Mahdis1234 فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
معلم زیست💯 تنها معلم مرد مدرسه، هر روز کنار میزم می‌ایستاد و درس میداد. تمام توجهش توی کلاس به من بود اوایل بدم می‌اومد تا اینکه محبت‌هاش زیاد شد و خیال خام به سرم زد حتما میخواد بیاد خواستگاریم‌تو ذهنم باهاش ازدواج هم کردم تا اینکه یک روز از یکی شنیدم....😢 https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. سرآغاز یک شورش؟! 🔴 سربازان صهیونیست با یونیفرم نظامی در تظاهرات علیه نتانیاهو شرکت کردند 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen