ریحانه 🌱
#پارت91 ❣زبان عشق❣ _یه روز بابات اومد خونمون گفت دنیا از عشق تو تب کرده داره از دست میره. تو رو خد
#پارت92
❣زبان عشق❣
وارد اتاقش شدم
_در رو هم ببند
کاری رو که میخواست انجام دادم
نشست روی صندلیش اشاره کرد به صندلی روبه روش
_بشین
_اینجوری راحت ترم شما بفرمایید
_من امروز فهمیدم که فریبا برات عیدت رو دیر اورده علتش رو پرسیدم گفت که ازت ناراحت بوده
_مهم نیست.
_من کار اینا رو تایید نمی کنم که تو رو بدون اطلاع خودت عقدت کردن اون شب بعد از رفتن تو، کلی هم اعتراض کردم که چرا بهت نگفتن، ولی دیگه فایده نداشت
فریبا از شب عقد ناراحته میگه ابروشو بردی میگه باهاش بد حرف زدی میگه تو راه مشهد پسرش رو نفرین کردی
_دوست داش...
دستش رو بالا آورد ازم خواست تا ساکت باشم
_دخترم فریبا رو امیر تاثیر داره زندگیت رو دراینده خراب میکنی سعی کن به زور هم که شده به فریبا احترام بزاری امیر به سختی تونست راضیش کنه . برای ازدواجتون موافق نبود. حتی چند بار اومد اینجا به اقا فتح الله بگه از تصمیم ازدواجتون کوتاه بیاد موفق هم شد اما امیر بعدش انقدر التماس کرد که خود اقا فتح الله فریبا رو راضی کرد اقا فتح الله چند بار بی خیال حرفش شد و از اینکه اسم و تو امیر رو برای هم نوشته بودپشیمون شد ولی امیر هر بار متقاعدش میکرد تو با این رفتار هات امیر رو میشکنی بعد از هر کار اشتباهت فریبا تو خونه کلی حرف میزنه که من گفتم دنیا به درد نمیخوره شما گوش نکردید این بچه رو هم زیر سوال بردی. گناه داره .
حرف هاش رو باور کردم لحنم رو اروم
_خانوم جون من کاریش ندارم اون همش به پام می پیچه
_اون یه چی گفت تو جواب نده من خودم مادر شوهر داشتم هر چی بیشتر جوابش رو بدی زندگیت سیاه تر میشه بعدم دختر جان تو خیلی بی ادبی یکم روی خودت کار کن هر وقت به بابات گفتیم یه کاری کنه برای تربیتت گفن من یه دختر دارم ولم کنید اینم نتیجش
تو با رفتارات بابات رو هم زیر سوال بردی
دیگه حوصله شنیدن حرف هش رو نداشتم
_اگه اجازه بدید من برم خوابم میاد
سرشو تکون داد و از جاش بلند شد از اتاق بیرون رفت حوصله سین جین های امیر رو هم نداشتم بابا هم که از دستم عصبانی بود مامان هم که هیچ جوره به درد پناه بردن نمیخورد چون دودستی تقدیم بابا می کردم کنار عمه نشستم تا از اون مهمونی خسته کننده نجات پیدا کنیم
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
تا وقتی که قلبتان نبض دارد
پای آدمهایتان باشید.
دل بدهید برای حال هم.
عاشقی کنید با هم...
چای عصرانه را همه دور هم باشید.
بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید.
لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود...
دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد...
سر بگذارید روی سینهی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید...
هرتپش، تصدقیست که برای کنار هم بودنتان میزند...
روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها، صدا و لبخندها همین دستهایی که الان میشود گرفت و بوسید تنگ میشود...
باید نگاهتان وصلهی تن هم باشد تا ابد...
ریحانه 🌱
#پارت92 ❣زبان عشق❣ وارد اتاقش شدم _در رو هم ببند کاری رو که میخواست انجام دادم نشست روی صندلیش
#پارت93
❣زبان عشق❣
بالاخره تموم شد بابا داشت با آقاجون حرف میزد از فرصت استفاده کردم رو به امیر گفتم
_من رو می بری خونمون
_میخوای از عمو فرار کنی
_نخیرم خوابم میاد
_چرا خودت نمیری
_باشه خودم میرم فقط اینو بدون که مسافر عمه قراره شب بیاد
خداحافظی بلندی گفتم و رفتم داخل حیاط که با صوای پریسا برگشتم
_دنیا صبر کن منم میام خونه ی شما
برگشتم سمتش و پوزخندی زدم
_تو رو فرستاد؟
_کی؟
نفس عمیقی کشیدم گفتم
_بیا
_کی من رو فرستاد از دست امیر دارم در میرم انقدر پیگیره الان میخواد گیر بده چرا من گفتم برید خونه ی آقاجون دیر رفتی
از حرف های چند لحظه پیش من و امیر بی اطلاع بود دستش رو گرفتم به سمت خونه حرکت کردیم
از تو شیشه ی ماشین علی متوجه شدم که امیر داره پشت سرمون میاد ابراز بی اطلاعی کردم وارد خونه شدیم و مستقیم رفتیم بالا شال و مانتوم رو پرت کردم گوشه ی اتاق
_تو هنوز این عادتت رو ترک نکردی
به لباس هام که گوشه اتاق افتاده بودن نگاه کرد برشون داشت و به آویز پشت در آویزون کرد شال و مانتو خودش رو هم همونجا گذاشت
_چرا انقدر دنیا رو برا خودتون سخت میگیرید الان خسته ای بنداز فردا جمع کن
_من موندم تو با این اخلاق هات با امیر چه جوری میخوای کنار بیای علی بیخیاله زهرا تمیز امیر قانونیه تو شلخته
بالشت رو از رو تخت به سمتش پرت کردم محکم گرفتش
_من شلخته نیستم قرار نیست واسه نظم خودم رو بکشم
_نه تو نمیخواد زحمت بکشی داداشم میکشت
راستی دنیا بزار یه چی برات بگم خبر دارم صفر صفر
اومد کنارم نشست
_اگه گفتی از چی خبر دارم؟
_بگو دیگه پریسا زود باش
_اون روز که بابات گفت چرا عیدی نیاوردین شما که رفتید بالا با مامان دعواش شد امیر هم از همه جا بی حبر بیچاره هاج و واج فقط نگاه میکرد هر چی به من التماس کرد باهاش قهر بودم محلش نزاشتم زنگ زد به تو، تو هم جواب نمی دادی از اون ور بابا می گفت فریبا صد بار بهت گفتم فرق نزار مامانم حرف خودش رو میزد
وسط حرفش پریدم
_اینارو که میدونم
قیافش رو در هم کرد
_از کجا میدونستی ؟
_یه سری شو خودت گفتی بقیه شم امیر، اینا رو ول کن پریسا شب عقد بعد از اینکه من از خونه اوندم بیرون خانم جون چی گفت
_کی به تو گفت ؟
_الان که خانوم جون صدام کرد گفت
رنگش یکم پرید تلاش داشت خودش رو عادی نشون بده
_تو که رفتی منم رفتم نشنیدم
_نامرد نشو دیگه بگو
روی تخت دراز کشید گفت
_ول کن تورو خدا برق رو خاموش کن بخوابیم
_چرا نمیخوای بگی
_چون هرچی میگم میرازی کف دست امیر اونم می افته به جون من
_نمیگم بهش تو رو خدا بگو
چشم هاشو بست
_هنوز تنم از اخرین حرفی گه بهت زدم درد میکنه
_پری جونم بگو دیگه به جون بابام قول میدم نگم
چشمش رو باز کرد و نیم خیز شد
_به یه شرط
_هر شرطی قبول
_صبحی گفتی امیر یه کارایی میکنه که تو اصلا خوشت نمیاد بگو اون کار ها چیه ؟
توی چشم هاش خیره شدم مامان همیشه میگه حرف زن و شوهر رو کسی نباید بدونه هر چند که ما کاری نکردیم ولی در همون حد هم نباید حرفی بزنم
_اصلا نگو
از جام بلند شدم و پتو بالشت رو از تو کمد برداشتم پایین تخت دراز کشیدم
_ببین چه زرنگی هر حرفی رو از دهن من بیرون میکشی خودت یک کلام حرف نمیزنی
_شب بخیر
_خیلی خب بابا پاشو بهت بگم
_بی شرط
_اره پررو خانم فقط یادت نره جون بابات رو قسم خوردی
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
هدایت شده از ریحانه 🌱
https://eitaa.com/reyhane11/12524
لینک پارت اول رمان زبان عشق👆👆
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
https://eitaa.com/reyhane11/1542
لینک پارت کانال عشق بی رنگ👆👆
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
اعضاء جدید خوش آمدید💖
ریحانه 🌱
#پارت93 ❣زبان عشق❣ بالاخره تموم شد بابا داشت با آقاجون حرف میزد از فرصت استفاده کردم رو به امیر گفت
#پارت94
❣زبان عشق❣
از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت
_تو که رفتی همه همدیگرو نگاه کردن اقاجون به عمو گفت اقا رضا خسته نباشی با این دختر ابروی کل خاندان مرادی ها رو برد عمو هم شاکی از جاش بلند شد رو به امیر گفت برا چی بهش نگفته بودی؟ من دخترم رو میشناسم که که صبح دو بار تاکید کردم حتما بهش بگی امیر هم سرشو انداخته بود پایین که یه دفعه خانم جون اب پاکی رو ریخت رو دست همه گفت همتون مقصرید هم شما آقا فتح الله هم خودت رضا ،رو کرد به بابام گفت تو هم مقصری بهترین شب دنیا رو براش خراب کردید هر کی به فکر خودشه هیچ کس به دنیا فکر نکرد دنیا امشب خیلی هم خانوم بود که کلا مراسم رو بهم نزد عمو هم که موافق حرف های خانم جون بود رو به امیر گفت اگه دنیا امشب به من اعتراض کنه فردا صبح جمع میکنم از این خونه میرم براش وکیل می گیرم نمیزارم رنگش رو ببینی امیر شاکی شد اومد حرف بزنه بابام نذاشت عمو هم از خونه رفت بیرون
_بد جنس چرا تا حالا نگفته بودی اینارو
_برای اینکه وقتی رفتیم خونه امیر بهم گفت از حرف های امشب یک کلمه دنیا بفهمه میکشمت منم از ترسم هیچی نگفتم
هر دو ساکت شدیم چند لحظه بعد پریسا گفت
_دنیا تو واقعا امیر رو دوست نداشتی
_داشتم
_پس چرا اونجوری کردی
_دلم شور مدرسه رو میزد می ترسیدم دیگه راهم ندن
_آخه شب خاستگاری هم گفتی امیر رو نمیخوای
_امیر اذیتم کرده بود میخواستم حالش رو بگیرم . پریسا من بابام رو خیلی دوست دارم ولی حس انتقام انقدر توی من فعاله که اگه جاش باشه از بابام هم انتقام میگیرم فقط کافیه از یکی نا امید بشم ببین چی کار میکنم
_وای چه اخلاق بدی داری من همین الان دلم میخواد برم امیر رو بوس کنم باهاش اشتی کنم اون رو نمیده
_اخلاقم بده ولی دست خودم نیست از اینکه جواب میدم خیلی هم خوشحالم ولی این حس انتقام اذیتم میکنه بعدشم کلی عذاب وجدان میگیرم
با صدای تک بوق کوتاه حواسم رفت به گوشیم از رو میز برش داشتم پیامی که از امیر اومده بود رو باز کردم
_شب بخیر عشقم
جوابش رو دادم
_شب تو ام بخیر
لبخند عریضم باعث کنجکاوی پریسا شد پرید گوشی رو از دستم گرفت و پیام رو خوند انقدر این کارش با سرعت بود که توان مخالفت رو ازم گرفت با چشم های گرد و پر از شیطنتش گفت
_از این حرف ها هم بلده
فوری گوشی رو ازش گرفتم
_وای دنیا تو رو خدا بزار بقیه شم بخونم اصلا باورم نمیشه امیر تو خونه به غیر سلام صبح بخیر، پریسا یه لیوان اب بیار یک کلمه دیگه هم حرف نمیزنه
_اصلا کار خوبی نکردی
دلخور گفت
_نمیزاری بخونم
_نخیر اینا مسائل زن و شوهریه نباید به کسی گفت
به حالت قهر رفت رو تخت خوابید و پشتش رو به من کرد
_خوبه خواهر برادر مثل همید رو زمین خوابتون نمیبره
گوشی رو روی میز گذاشتم پایین تخت دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
به قلم ✍️ #هدی_بانو
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️
دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن,
چند پارت از رمان مونده؟
میشه پارت بیشتری بزارید؟
شما نویسنده رمان هستید؟
میشه ایدی نویسنده رو بدید؟
و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹
ریحانه 🌱
#پارت94 ❣زبان عشق❣ از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت _تو که رفتی همه همدیگرو نگ
#پارت95
❣زبان عشق❣
با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم
گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پایین میکرد با یاد اوری خواسته ی دیشبش از جام پریدم و گوشی رو از دستش گرفتم هینی گفت و خودش رو عقب کشید
_چته؟ ترسیدم .
اخم هام رو تو هم کردم
_برا چی خوندی دیشب که گفتم اینا مسائل زن و شوهریه
_برو بابا همش تهدیدت کرده بود از صد تا پیام یه دوستت دارم بود یه شب بخیر عشقم بقیش تهدید بود
سرش رو تکون داد با شکلک گفت
_مسائل زن و شوهری
_اصلا هر چی. پری گفتم نخون. امیر حساسه الان ناراحت میشه بفهمه خوندی
_از کجا میخواد بفهمه؟
_از اونجایی که من همه ی اتفاقات خونه ی شما رو میدونم
_من به خاطر تو میگم
_اونجام به خاطر امیر میگی . وای چه بد بختم من مشکلاتم با مامانت کم بود الان اینم بهش اضافه میشه
صداش رو اروم کرد
_دنیا به خدا نمیگم
دلخور نگاهش کردم
_پری تو رو خدا اگه از دهنت در بره
_خب میگم خودم بی اجازه خوندم
یکم صدام رو بالا بردم
_یعنی میخوای بری بگی؟
_نه ، نمیگم اگه فهمید میگم بی اجازه خوندم
پشتم رو کردم بهش پیام هارو دوباره خوندم حق با پریسا بود همش تهدیدم کرده بود
_دنیا پاشو که یه خبریه
برگشتم سمتش جلوی پنجره ایستاده بود
_چه خبری ؟
_مامانم داره میاد اینجا امیر هم دنبالشه داره یه چی به مامان میگه مامان محلش نمیزاره
حتما جعبه ی عیدی رو پیدا کرده لبخندی به موفقیت نقشم زدم و کنار پریسا ایستادم
_دنیا مگه قرار نبود امیر اقاجونینا رو امروز ببره روستا
_نمیدونم به من چیزی نگفته
روی تخت نشستم پریسا اومد کنارم گفت
_حیف شد یه نقشه کشیده بودم
مشکوک نگاهش کردم
_چه نقشه ایی ؟
_به علی گفتم یکم گل و درختچه بخره، امیر که میره تو باغچتون بکاریم مثل اینکه نرفته
انقدر به کاشتن گل توی باغچه خونمون مشتاق بودم که اتفاقات اطرافم رو به کلی فراموش کردم
_وای پریسا تو چقدر خوبی خدا کنه امیر بره
با باز شدن در اتاق هر دو به در نگاه کردیم امیر اوند تو اتاق و در رو فوری بست از جام بلند شدم
_یه در بزن شاید لباس تنمون نباشه
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
به قلم ✍️ #هدی_بانو
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️
دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن,
چند پارت از رمان مونده؟
میشه پارت بیشتری بزارید؟
شما نویسنده رمان هستید؟
میشه ایدی نویسنده رو بدید؟
و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ریحانه 🌱
#پارت95 ❣زبان عشق❣ با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پا
#پارت96
❣زبان عشق❣
دلخور و عصبی نگاهم میکرد روبه پریسا گفت
_تو اینجا چی کار میکنی ؟
پریسا سر جاش ایستاد گفت
_سلام، دیشب از بابا اجازه گرفتم پیش دنیا بمونم
در اتاق رو باز کرد با سر اشاره کرد به بیرون
_برو خونه
_چرا بره داریم با هم حرف میزنیم
_چون من میگم
چپ چپ نگاهم کرد و رو به پریسا ادامه داد
_مگه با تو نیستم
پریسا حسابی هول کرده بود
_چشم میرم فقط مانتو روسریم پشت در آویزونه بپوشم برم
امیر خودش رو از کنار کشید پریسا به کم تر از ثانیه ای از اتاق بیرون رفت
به محض خروج پریسا امیر رو به من گفت
_تو چرا نمی زاری این دو تا خانواده رنگ آرامش ببینن
برای موفق شدن باید کاملا خودم رو بی اطلاع نشون بدم دستم رو روی سینه ام گذاشتم قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم
_من!؟
_عیدیت رو اوردی انداختی تو اشپزخونه رفتی ؟ مامان دید شاکی شد اول اومد سراغ من الانم پیش باباته
_عیدی تو جیب مانتومه
_پس اون چیه خونه ی ماست
_حتما از جیبم افتاده .صبر کن ببینم
بلند شدم و جیب مانتوم رو که دیشب پریسا به آویز پشت در آویزون کرده بود رو نمایشی گشتم برگشتم سمت امیر
_ای وای از جیبم افتاده حتما
از قیافش کاملا معلوم بود که حرفم رو باور نکرده
_اصلا چرا گذاشته بودی تو جیب مانتوت؟
_میخواستم پریسا ازم عکس بگیره
_گرفتی؟
_نه اخه یادم رفته بود گوشیم رو ببرم
چشم هاشو ریز گفت
_ببینم تو مگه دیروز خونه ی ما بودی؟
_اره فکر کنم ساعت ده بود اومدم تا شب هم همونجا بودم
_چرا نیومدی پیش من
_با پریسا کار داشتم
_اونوموقع که من گفتم برید خونه ی آقاجون کمک هم اونجا بودی
_بودم ولی مگه من کلفت خونه ی اونام که برم کمک. هر کی عرضه نداره کار هاشو کنه غلط میکنه مهمونی راه میندازه بگو شما که میخواید برید دیگه این برنامه ها دیگه چیه
_دنیا مودب باش . تو رو خدا مودب باش .الانم بلند شو برو پایین همین دروغ هایی که واسه من سر هم بندی کردی رو بگو بزار مامان آروم بشه
_بهش گفتی چرا عیدیه دنیا رو دیر بردی؟
دیشب قول دادی بگی
_تو میزاری؟ داشتم خودم رو اماده میکردم بگم که صدای داد و بیدادش بلند شد
سرم رو به نشونه ی تاسف تکون دادم
_اصلا بهت نمیومد بچه ننه باشی
_نیستم دنیا.
_برای اینکه بهش اعتراض کنی چرا به زنت احترام نذاشته باید خودتو اماده کنی
_اره
_چرا؟
_چون مادرمه بزرگتره احترامش واجبه باید اماده کنم طوری بگم که دلش نشکنه
_پس چرا اون به راحتی آب خوردن من رو ناراحت میکنه
_هر کی کار خودش رو میکنه وظیفه ی من احترامه
_عه اینجوریه . وظیفه ی من نشوندن ادمایی که قصد نشستن ندارن
_یه بار بهت هشدار دادم با مادر من درست صحبت کن
_اگه نکنم چی می شه اونوقت
پشت دستش رو نشونم داد چشم هاش رو ریز کرد
_یه دونه از اونایی که جلو آزمایشگاه زدم تو صورتت میزنم تو دهنت
انقدر بهم برخورد که با صدای بلند جیغ زدم
تلاش امیر هم برای ساکت کردنم بی فایده بود که با باز شدن در اتاق و ورود ناگهانی بابا و بعد هم مامان که کاملا منتظرشون بودم. امیر دستهام رو که برای اروم کردنم گرفته بود رها کرد و ایستاد
_اینجا چه خبره ؟
_عمو به خدا کاریش نداشتم بیخودی یهو شروع کرد به جیع زدن
_بیخودی امیر خان
رو به بابا ادامه دادم
_به من میگه میزنم تو دهنت
نگاه بابا تیز برگشت سمت امیر .امیر دست و پاش رو گم کرد گفت
_عمو میگم چرا عیدی رو پس فرستادی میگه مامانت رو میشونم سر جاش میگم درست صحبت کن گفت اگه درست حرف نزنم چی میشه
سرش رو انداخت پایین
_منم عصبی شدم اونجوری گفتم ببخشید
نگاه بابا طلبکارانه روی امیر مونده بود
مامان اروم بابا رو کنار زد وارد شد رو به من گفت
_قرار نیست هر چی دلت میخواد بگی بقیه هم نگات کنن
_هانیه خانم
_یه لحظه اجازه بده اقا رضا. برا چی عیدیت رو پس فرستادی
https://eitaa.com/reyhane11/12524
پارت اول رمان 👆👆
❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️
#کپی_حرام_پیگرد_قانونی_و_الهی_دارد
❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣
واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
به قلم ✍️ #هدی_بانو