eitaa logo
ریحانه 🌱
12.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
537 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه 🌱
#پارت91 ❣زبان عشق❣ _یه روز بابات اومد خونمون گفت دنیا از عشق تو تب کرده داره از دست میره. تو رو خد
❣زبان عشق❣ وارد اتاقش شدم _در رو هم ببند کاری رو که میخواست انجام دادم نشست روی صندلیش اشاره کرد به صندلی روبه روش _بشین _اینجوری راحت ترم شما بفرمایید _من امروز فهمیدم که فریبا برات عیدت رو دیر اورده علتش رو پرسیدم گفت که ازت ناراحت بوده _مهم نیست. _من کار اینا رو تایید نمی کنم که تو رو بدون اطلاع خودت عقدت کردن اون شب بعد از رفتن تو، کلی هم اعتراض کردم که چرا بهت نگفتن، ولی دیگه فایده نداشت فریبا از شب عقد ناراحته میگه ابروشو بردی میگه باهاش بد حرف زدی میگه تو راه مشهد پسرش رو نفرین کردی _دوست داش... دستش رو بالا آورد ازم خواست تا ساکت باشم _دخترم فریبا رو امیر تاثیر داره زندگیت رو دراینده خراب میکنی سعی کن به زور هم که شده به فریبا احترام بزاری امیر به سختی تونست راضیش کنه . برای ازدواجتون موافق نبود. حتی چند بار اومد اینجا به اقا فتح الله بگه از تصمیم ازدواجتون کوتاه بیاد موفق هم شد اما امیر بعدش انقدر التماس کرد که خود اقا فتح الله فریبا رو راضی کرد اقا فتح الله چند بار بی خیال حرفش شد و از اینکه اسم و تو امیر رو برای هم نوشته بودپشیمون شد ولی امیر هر بار متقاعدش میکرد تو با این رفتار هات امیر رو میشکنی بعد از هر کار اشتباهت فریبا تو خونه کلی حرف میزنه که من گفتم دنیا به درد نمیخوره شما گوش نکردید این بچه رو هم زیر سوال بردی. گناه داره . حرف هاش رو باور کردم لحنم رو اروم _خانوم جون من کاریش ندارم اون همش به پام می پیچه _اون یه چی گفت تو جواب نده من خودم مادر شوهر داشتم هر چی بیشتر جوابش رو بدی زندگیت سیاه تر میشه بعدم دختر جان تو خیلی بی ادبی یکم روی خودت کار کن هر وقت به بابات گفتیم یه کاری کنه برای تربیتت گفن من یه دختر دارم ولم کنید اینم نتیجش تو با رفتارات بابات رو هم زیر سوال بردی دیگه حوصله شنیدن حرف هش رو نداشتم _اگه اجازه بدید من برم خوابم میاد سرشو تکون داد و از جاش بلند شد از اتاق بیرون رفت حوصله سین جین های امیر رو هم نداشتم بابا هم که از دستم عصبانی بود مامان هم که هیچ جوره به درد پناه بردن نمیخورد چون دودستی تقدیم بابا می کردم کنار عمه نشستم تا از اون مهمونی خسته کننده نجات پیدا کنیم https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
تا وقتی که قلبتان نبض دارد پای آدمهایتان باشید. دل بدهید برای حال هم. عاشقی کنید با هم... چای عصرانه را همه دور هم باشید. بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید. لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود... دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد... سر بگذارید روی سینه‌ی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید... هرتپش، تصدقی‌ست که برای کنار هم بودنتان میزند... روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها، صدا و لبخندها همین دست‌هایی که الان می‌شود گرفت و بوسید تنگ می‌شود... باید نگاهتان وصله‌ی تن هم باشد تا ابد...
ریحانه 🌱
#پارت92 ❣زبان عشق❣ وارد اتاقش شدم _در رو هم ببند کاری رو که میخواست انجام دادم نشست روی صندلیش
❣زبان عشق❣ بالاخره تموم شد بابا داشت با آقاجون حرف میزد از فرصت استفاده کردم رو به امیر گفتم _من رو می بری خونمون _میخوای از عمو فرار کنی _نخیرم خوابم میاد _چرا خودت نمیری _باشه خودم میرم فقط اینو بدون که مسافر عمه قراره شب بیاد خداحافظی بلندی گفتم و رفتم داخل حیاط که با صوای پریسا برگشتم _دنیا صبر کن منم میام خونه ی شما برگشتم سمتش و پوزخندی زدم _تو رو فرستاد؟ _کی؟ نفس عمیقی کشیدم گفتم _بیا _کی من رو فرستاد از دست امیر دارم در میرم انقدر پیگیره الان میخواد گیر بده چرا من گفتم برید خونه ی آقاجون دیر رفتی از حرف های چند لحظه پیش من و امیر بی اطلاع بود دستش رو گرفتم به سمت خونه حرکت کردیم از تو شیشه ی ماشین علی متوجه شدم که امیر داره پشت سرمون میاد ابراز بی اطلاعی کردم وارد خونه شدیم و مستقیم رفتیم بالا شال و مانتوم رو پرت کردم گوشه ی اتاق _تو هنوز این عادتت رو ترک نکردی به لباس هام که گوشه اتاق افتاده بودن نگاه کرد برشون داشت و به آویز پشت در آویزون کرد شال و مانتو خودش رو هم همونجا گذاشت _چرا انقدر دنیا رو برا خودتون سخت میگیرید الان خسته ای بنداز فردا جمع کن _من موندم تو با این اخلاق هات با امیر چه جوری میخوای کنار بیای علی بیخیاله زهرا تمیز امیر قانونیه تو شلخته بالشت رو از رو تخت به سمتش پرت کردم محکم گرفتش _من شلخته نیستم قرار نیست واسه نظم خودم رو بکشم _نه تو نمیخواد زحمت بکشی داداشم میکشت راستی دنیا بزار یه چی برات بگم خبر دارم صفر صفر اومد کنارم نشست _اگه گفتی از چی خبر دارم؟ _بگو دیگه پریسا زود باش _اون روز که بابات گفت چرا عیدی نیاوردین شما که رفتید بالا با مامان دعواش شد امیر هم از همه جا بی حبر بیچاره هاج و واج فقط نگاه میکرد هر چی به من التماس کرد باهاش قهر بودم محلش نزاشتم زنگ زد به تو، تو هم جواب نمی دادی از اون ور بابا می گفت فریبا صد بار بهت گفتم فرق نزار مامانم حرف خودش رو میزد وسط حرفش پریدم _اینارو که میدونم قیافش رو در هم کرد _از کجا میدونستی ؟ _یه سری شو خودت گفتی بقیه شم امیر، اینا رو ول کن پریسا شب عقد بعد از اینکه من از خونه اوندم بیرون خانم جون چی گفت _کی به تو گفت ؟ _الان که خانوم جون صدام کرد گفت رنگش یکم پرید تلاش داشت خودش رو عادی نشون بده _تو که رفتی منم رفتم نشنیدم _نامرد نشو دیگه بگو روی تخت دراز کشید گفت _ول کن تورو خدا برق رو خاموش کن بخوابیم _چرا نمیخوای بگی _چون هرچی میگم میرازی کف دست امیر اونم می افته به جون من _نمیگم بهش تو رو خدا بگو چشم هاشو بست _هنوز تنم از اخرین حرفی گه بهت زدم درد میکنه _پری جونم بگو دیگه به جون بابام قول میدم نگم چشمش رو باز کرد و نیم خیز شد _به یه شرط _هر شرطی قبول _صبحی گفتی امیر یه کارایی میکنه که تو اصلا خوشت نمیاد بگو اون کار ها چیه ؟ توی چشم هاش خیره شدم مامان همیشه میگه حرف زن و شوهر رو کسی نباید بدونه هر چند که ما کاری نکردیم ولی در همون حد هم نباید حرفی بزنم _اصلا نگو از جام بلند شدم و پتو بالشت رو از تو کمد برداشتم پایین تخت دراز کشیدم _ببین چه زرنگی هر حرفی رو از دهن من بیرون میکشی خودت یک کلام حرف نمیزنی _شب بخیر _خیلی خب بابا پاشو بهت بگم _بی شرط _اره پررو خانم فقط یادت نره جون بابات رو قسم خوردی https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون
آݩجـــا‌ڪہ‌زݩدگــۍجاریسٺ...:)-🙂
هدایت شده از ریحانه 🌱
https://eitaa.com/reyhane11/12524 لینک پارت اول رمان زبان عشق👆👆 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/reyhane11/1542 لینک پارت کانال عشق بی رنگ👆👆 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اعضاء جدید خوش آمدید💖
ریحانه 🌱
#پارت93 ❣زبان عشق❣ بالاخره تموم شد بابا داشت با آقاجون حرف میزد از فرصت استفاده کردم رو به امیر گفت
❣زبان عشق❣ از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت _تو که رفتی همه همدیگرو نگاه کردن اقاجون به عمو گفت اقا رضا خسته نباشی با این دختر ابروی کل خاندان مرادی ها رو برد عمو هم شاکی از جاش بلند شد رو به امیر گفت برا چی بهش نگفته بودی؟ من دخترم رو میشناسم که که صبح دو بار تاکید کردم حتما بهش بگی امیر هم سرشو انداخته بود پایین که یه دفعه خانم جون اب پاکی رو ریخت رو دست همه گفت همتون مقصرید هم شما آقا فتح الله هم خودت رضا ،رو کرد به بابام گفت تو هم مقصری بهترین شب دنیا رو براش خراب کردید هر کی به فکر خودشه هیچ کس به دنیا فکر نکرد دنیا امشب خیلی هم خانوم بود که کلا مراسم رو بهم نزد عمو هم که موافق حرف های خانم جون بود رو به امیر گفت اگه دنیا امشب به من اعتراض کنه فردا صبح جمع میکنم از این خونه میرم براش وکیل می گیرم نمیزارم رنگش رو ببینی امیر شاکی شد اومد حرف بزنه بابام نذاشت عمو هم از خونه رفت بیرون _بد جنس چرا تا حالا نگفته بودی اینارو _برای اینکه وقتی رفتیم خونه امیر بهم گفت از حرف های امشب یک کلمه دنیا بفهمه میکشمت منم از ترسم هیچی نگفتم هر دو ساکت شدیم چند لحظه بعد پریسا گفت _دنیا تو واقعا امیر رو دوست نداشتی _داشتم _پس چرا اونجوری کردی _دلم شور مدرسه رو میزد می ترسیدم دیگه راهم ندن _آخه شب خاستگاری هم گفتی امیر رو نمیخوای _امیر اذیتم کرده بود میخواستم حالش رو بگیرم . پریسا من بابام رو خیلی دوست دارم ولی حس انتقام انقدر توی من فعاله که اگه جاش باشه از بابام هم انتقام میگیرم فقط کافیه از یکی نا امید بشم ببین چی کار میکنم _وای چه اخلاق بدی داری من همین الان دلم میخواد برم امیر رو بوس کنم باهاش اشتی کنم اون رو نمیده _اخلاقم بده ولی دست خودم نیست از اینکه جواب میدم خیلی هم خوشحالم ولی این حس انتقام اذیتم میکنه بعدشم کلی عذاب وجدان میگیرم با صدای تک بوق کوتاه حواسم رفت به گوشیم از رو میز برش داشتم پیامی که از امیر اومده بود رو باز کردم _شب بخیر عشقم جوابش رو دادم _شب تو ام بخیر لبخند عریضم باعث کنجکاوی پریسا شد پرید گوشی رو از دستم گرفت و پیام رو خوند انقدر این کارش با سرعت بود که توان مخالفت رو ازم گرفت با چشم های گرد و پر از شیطنتش گفت _از این حرف ها هم بلده فوری گوشی رو ازش گرفتم _وای دنیا تو رو خدا بزار بقیه شم بخونم اصلا باورم نمیشه امیر تو خونه به غیر سلام صبح بخیر، پریسا یه لیوان اب بیار یک کلمه دیگه هم حرف نمیزنه _اصلا کار خوبی نکردی دلخور گفت _نمیزاری بخونم _نخیر اینا مسائل زن و شوهریه نباید به کسی گفت به حالت قهر رفت رو تخت خوابید و پشتش رو به من کرد _خوبه خواهر برادر مثل همید رو زمین خوابتون نمیبره گوشی رو روی میز گذاشتم پایین تخت دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️ دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن, چند پارت از رمان مونده؟ میشه پارت بیشتری بزارید؟ شما نویسنده رمان هستید؟ میشه ایدی نویسنده رو بدید؟ و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹
ریحانه 🌱
#پارت94 ❣زبان عشق❣ از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت _تو که رفتی همه همدیگرو نگ
❣زبان عشق❣ با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پایین میکرد با یاد اوری خواسته ی دیشبش از جام پریدم و گوشی رو از دستش گرفتم هینی گفت و خودش رو عقب کشید _چته؟ ترسیدم . اخم هام رو تو هم کردم _برا چی خوندی دیشب که گفتم اینا مسائل زن و شوهریه _برو بابا همش تهدیدت کرده بود از صد تا پیام یه دوستت دارم بود یه شب بخیر عشقم بقیش تهدید بود سرش رو تکون داد با شکلک گفت _مسائل زن و شوهری _اصلا هر چی. پری گفتم نخون. امیر حساسه الان ناراحت میشه بفهمه خوندی _از کجا میخواد بفهمه؟ _از اونجایی که من همه ی اتفاقات خونه ی شما رو میدونم _من به خاطر تو میگم _اونجام به خاطر امیر میگی . وای چه بد بختم من مشکلاتم با مامانت کم بود الان اینم بهش اضافه میشه صداش رو اروم کرد _دنیا به خدا نمیگم دلخور نگاهش کردم _پری تو رو خدا اگه از دهنت در بره _خب میگم خودم بی اجازه خوندم یکم صدام رو بالا بردم _یعنی میخوای بری بگی؟ _نه ، نمیگم اگه فهمید میگم بی اجازه خوندم پشتم رو کردم بهش پیام هارو دوباره خوندم حق با پریسا بود همش تهدیدم کرده بود _دنیا پاشو که یه خبریه برگشتم سمتش جلوی پنجره ایستاده بود _چه خبری ؟ _مامانم داره میاد اینجا امیر هم دنبالشه داره یه چی به مامان میگه مامان محلش نمیزاره حتما جعبه ی عیدی رو پیدا کرده لبخندی به موفقیت نقشم زدم و کنار پریسا ایستادم _دنیا مگه قرار نبود امیر اقاجونینا رو امروز ببره روستا _نمیدونم به من چیزی نگفته روی تخت نشستم پریسا اومد کنارم گفت _حیف شد یه نقشه کشیده بودم مشکوک نگاهش کردم _چه نقشه ایی ؟ _به علی گفتم یکم گل و درختچه بخره، امیر که میره تو باغچتون بکاریم مثل اینکه نرفته انقدر به کاشتن گل توی باغچه خونمون مشتاق بودم که اتفاقات اطرافم رو به کلی فراموش کردم _وای پریسا تو چقدر خوبی خدا کنه امیر بره با باز شدن در اتاق هر دو به در نگاه کردیم امیر اوند تو اتاق و در رو فوری بست از جام بلند شدم _یه در بزن شاید لباس تنمون نباشه https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️ دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن, چند پارت از رمان مونده؟ میشه پارت بیشتری بزارید؟ شما نویسنده رمان هستید؟ میشه ایدی نویسنده رو بدید؟ و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ریحانه 🌱
#پارت95 ❣زبان عشق❣ با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پا
❣زبان عشق❣ دلخور و عصبی نگاهم میکرد روبه پریسا گفت _تو اینجا چی کار میکنی ؟ پریسا سر جاش ایستاد گفت _سلام، دیشب از بابا اجازه گرفتم پیش دنیا بمونم در اتاق رو باز کرد با سر اشاره کرد به بیرون _برو خونه _چرا بره داریم با هم حرف میزنیم _چون من میگم چپ چپ نگاهم کرد و رو به پریسا ادامه داد _مگه با تو نیستم پریسا حسابی هول کرده بود _چشم میرم فقط مانتو روسریم پشت در آویزونه بپوشم برم امیر خودش رو از کنار کشید پریسا به کم تر از ثانیه ای از اتاق بیرون رفت به محض خروج پریسا امیر رو به من گفت _تو چرا نمی زاری این دو تا خانواده رنگ آرامش ببینن برای موفق شدن باید کاملا خودم رو بی اطلاع نشون بدم دستم رو روی سینه ام گذاشتم قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم _من!؟ _عیدیت رو اوردی انداختی تو اشپزخونه رفتی ؟ مامان دید شاکی شد اول اومد سراغ من الانم پیش باباته _عیدی تو جیب مانتومه _پس اون چیه خونه ی ماست _حتما از جیبم افتاده .صبر کن ببینم بلند شدم و جیب مانتوم رو که دیشب پریسا به آویز پشت در آویزون کرده بود رو نمایشی گشتم برگشتم سمت امیر _ای وای از جیبم افتاده حتما از قیافش کاملا معلوم بود که حرفم رو باور نکرده _اصلا چرا گذاشته بودی تو جیب مانتوت؟ _میخواستم پریسا ازم عکس بگیره _گرفتی؟ _نه اخه یادم رفته بود گوشیم رو ببرم چشم هاشو ریز گفت _ببینم تو مگه دیروز خونه ی ما بودی؟ _اره فکر کنم ساعت ده بود اومدم تا شب هم همونجا بودم _چرا نیومدی پیش من _با پریسا کار داشتم _اونوموقع که من گفتم برید خونه ی آقاجون کمک هم اونجا بودی _بودم ولی مگه من کلفت خونه ی اونام که برم کمک. هر کی عرضه نداره کار هاشو کنه غلط میکنه مهمونی راه میندازه بگو شما که میخواید برید دیگه این برنامه ها دیگه چیه _دنیا مودب باش . تو رو خدا مودب باش .الانم بلند شو برو پایین همین دروغ هایی که واسه من سر هم بندی کردی رو بگو بزار مامان آروم بشه _بهش گفتی چرا عیدیه دنیا رو دیر بردی؟ دیشب قول دادی بگی _تو میزاری؟ داشتم خودم رو اماده میکردم بگم که صدای داد و بیدادش بلند شد سرم رو به نشونه ی تاسف تکون دادم _اصلا بهت نمیومد بچه ننه باشی _نیستم دنیا. _برای اینکه بهش اعتراض کنی چرا به زنت احترام نذاشته باید خودتو اماده کنی _اره _چرا؟ _چون مادرمه بزرگتره احترامش واجبه باید اماده کنم طوری بگم که دلش نشکنه _پس چرا اون به راحتی آب خوردن من رو ناراحت میکنه _هر کی کار خودش رو میکنه وظیفه ی من احترامه _عه اینجوریه . وظیفه ی من نشوندن ادمایی که قصد نشستن ندارن _یه بار بهت هشدار دادم با مادر من درست صحبت کن _اگه نکنم چی می شه اونوقت پشت دستش رو نشونم داد چشم هاش رو ریز کرد _یه دونه از اونایی که جلو آزمایشگاه زدم تو صورتت میزنم تو دهنت انقدر بهم برخورد که با صدای بلند جیغ زدم تلاش امیر هم برای ساکت کردنم بی فایده بود که با باز شدن در اتاق و ورود ناگهانی بابا و بعد هم مامان که کاملا منتظرشون بودم. امیر دستهام رو که برای اروم کردنم گرفته بود رها کرد و ایستاد _اینجا چه خبره ؟ _عمو به خدا کاریش نداشتم بیخودی یهو شروع کرد به جیع زدن _بیخودی امیر خان رو به بابا ادامه دادم _به من میگه میزنم تو دهنت نگاه بابا تیز برگشت سمت امیر .امیر دست و پاش رو گم کرد گفت _عمو میگم چرا عیدی رو پس فرستادی میگه مامانت رو میشونم سر جاش میگم درست صحبت کن گفت اگه درست حرف نزنم چی میشه سرش رو انداخت پایین _منم عصبی شدم اونجوری گفتم ببخشید نگاه بابا طلبکارانه روی امیر مونده بود مامان اروم بابا رو کنار زد وارد شد رو به من گفت _قرار نیست هر چی دلت میخواد بگی بقیه هم نگات کنن _هانیه خانم _یه لحظه اجازه بده اقا رضا. برا چی عیدیت رو پس فرستادی https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩