eitaa logo
ریحانه 🌱
12.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
535 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ریحانه 🌱
https://eitaa.com/reyhane11/12524 لینک پارت اول رمان زبان عشق👆👆 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/reyhane11/1542 لینک پارت کانال عشق بی رنگ👆👆 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اعضاء جدید خوش آمدید💖
ریحانه 🌱
#پارت93 ❣زبان عشق❣ بالاخره تموم شد بابا داشت با آقاجون حرف میزد از فرصت استفاده کردم رو به امیر گفت
❣زبان عشق❣ از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت _تو که رفتی همه همدیگرو نگاه کردن اقاجون به عمو گفت اقا رضا خسته نباشی با این دختر ابروی کل خاندان مرادی ها رو برد عمو هم شاکی از جاش بلند شد رو به امیر گفت برا چی بهش نگفته بودی؟ من دخترم رو میشناسم که که صبح دو بار تاکید کردم حتما بهش بگی امیر هم سرشو انداخته بود پایین که یه دفعه خانم جون اب پاکی رو ریخت رو دست همه گفت همتون مقصرید هم شما آقا فتح الله هم خودت رضا ،رو کرد به بابام گفت تو هم مقصری بهترین شب دنیا رو براش خراب کردید هر کی به فکر خودشه هیچ کس به دنیا فکر نکرد دنیا امشب خیلی هم خانوم بود که کلا مراسم رو بهم نزد عمو هم که موافق حرف های خانم جون بود رو به امیر گفت اگه دنیا امشب به من اعتراض کنه فردا صبح جمع میکنم از این خونه میرم براش وکیل می گیرم نمیزارم رنگش رو ببینی امیر شاکی شد اومد حرف بزنه بابام نذاشت عمو هم از خونه رفت بیرون _بد جنس چرا تا حالا نگفته بودی اینارو _برای اینکه وقتی رفتیم خونه امیر بهم گفت از حرف های امشب یک کلمه دنیا بفهمه میکشمت منم از ترسم هیچی نگفتم هر دو ساکت شدیم چند لحظه بعد پریسا گفت _دنیا تو واقعا امیر رو دوست نداشتی _داشتم _پس چرا اونجوری کردی _دلم شور مدرسه رو میزد می ترسیدم دیگه راهم ندن _آخه شب خاستگاری هم گفتی امیر رو نمیخوای _امیر اذیتم کرده بود میخواستم حالش رو بگیرم . پریسا من بابام رو خیلی دوست دارم ولی حس انتقام انقدر توی من فعاله که اگه جاش باشه از بابام هم انتقام میگیرم فقط کافیه از یکی نا امید بشم ببین چی کار میکنم _وای چه اخلاق بدی داری من همین الان دلم میخواد برم امیر رو بوس کنم باهاش اشتی کنم اون رو نمیده _اخلاقم بده ولی دست خودم نیست از اینکه جواب میدم خیلی هم خوشحالم ولی این حس انتقام اذیتم میکنه بعدشم کلی عذاب وجدان میگیرم با صدای تک بوق کوتاه حواسم رفت به گوشیم از رو میز برش داشتم پیامی که از امیر اومده بود رو باز کردم _شب بخیر عشقم جوابش رو دادم _شب تو ام بخیر لبخند عریضم باعث کنجکاوی پریسا شد پرید گوشی رو از دستم گرفت و پیام رو خوند انقدر این کارش با سرعت بود که توان مخالفت رو ازم گرفت با چشم های گرد و پر از شیطنتش گفت _از این حرف ها هم بلده فوری گوشی رو ازش گرفتم _وای دنیا تو رو خدا بزار بقیه شم بخونم اصلا باورم نمیشه امیر تو خونه به غیر سلام صبح بخیر، پریسا یه لیوان اب بیار یک کلمه دیگه هم حرف نمیزنه _اصلا کار خوبی نکردی دلخور گفت _نمیزاری بخونم _نخیر اینا مسائل زن و شوهریه نباید به کسی گفت به حالت قهر رفت رو تخت خوابید و پشتش رو به من کرد _خوبه خواهر برادر مثل همید رو زمین خوابتون نمیبره گوشی رو روی میز گذاشتم پایین تخت دراز کشیدم و پتو رو روی سرم کشیدم https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️ دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن, چند پارت از رمان مونده؟ میشه پارت بیشتری بزارید؟ شما نویسنده رمان هستید؟ میشه ایدی نویسنده رو بدید؟ و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹
ریحانه 🌱
#پارت94 ❣زبان عشق❣ از جام بلند شدم نشستم پریسا پشت چشمی نازک کردو گفت _تو که رفتی همه همدیگرو نگ
❣زبان عشق❣ با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پایین میکرد با یاد اوری خواسته ی دیشبش از جام پریدم و گوشی رو از دستش گرفتم هینی گفت و خودش رو عقب کشید _چته؟ ترسیدم . اخم هام رو تو هم کردم _برا چی خوندی دیشب که گفتم اینا مسائل زن و شوهریه _برو بابا همش تهدیدت کرده بود از صد تا پیام یه دوستت دارم بود یه شب بخیر عشقم بقیش تهدید بود سرش رو تکون داد با شکلک گفت _مسائل زن و شوهری _اصلا هر چی. پری گفتم نخون. امیر حساسه الان ناراحت میشه بفهمه خوندی _از کجا میخواد بفهمه؟ _از اونجایی که من همه ی اتفاقات خونه ی شما رو میدونم _من به خاطر تو میگم _اونجام به خاطر امیر میگی . وای چه بد بختم من مشکلاتم با مامانت کم بود الان اینم بهش اضافه میشه صداش رو اروم کرد _دنیا به خدا نمیگم دلخور نگاهش کردم _پری تو رو خدا اگه از دهنت در بره _خب میگم خودم بی اجازه خوندم یکم صدام رو بالا بردم _یعنی میخوای بری بگی؟ _نه ، نمیگم اگه فهمید میگم بی اجازه خوندم پشتم رو کردم بهش پیام هارو دوباره خوندم حق با پریسا بود همش تهدیدم کرده بود _دنیا پاشو که یه خبریه برگشتم سمتش جلوی پنجره ایستاده بود _چه خبری ؟ _مامانم داره میاد اینجا امیر هم دنبالشه داره یه چی به مامان میگه مامان محلش نمیزاره حتما جعبه ی عیدی رو پیدا کرده لبخندی به موفقیت نقشم زدم و کنار پریسا ایستادم _دنیا مگه قرار نبود امیر اقاجونینا رو امروز ببره روستا _نمیدونم به من چیزی نگفته روی تخت نشستم پریسا اومد کنارم گفت _حیف شد یه نقشه کشیده بودم مشکوک نگاهش کردم _چه نقشه ایی ؟ _به علی گفتم یکم گل و درختچه بخره، امیر که میره تو باغچتون بکاریم مثل اینکه نرفته انقدر به کاشتن گل توی باغچه خونمون مشتاق بودم که اتفاقات اطرافم رو به کلی فراموش کردم _وای پریسا تو چقدر خوبی خدا کنه امیر بره با باز شدن در اتاق هر دو به در نگاه کردیم امیر اوند تو اتاق و در رو فوری بست از جام بلند شدم _یه در بزن شاید لباس تنمون نباشه https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر همه اعضا محترم کانال❤️ دوستان خوبم بنده وقتی ایتام رو باز میکنم گاها 30 تا 40 پیام از طرف اعضا کانال دارم که اکثریت این عزیزان می پرسن, چند پارت از رمان مونده؟ میشه پارت بیشتری بزارید؟ شما نویسنده رمان هستید؟ میشه ایدی نویسنده رو بدید؟ و سوالاتی از این دست, بنده دغدغه های شما رو درک میکنم, ولی منم متاهلم, بچه مدرسه ای دارم, خونه زندگی و همسر داریمم هست, فرصت پاسخگویی به این سوالات رو ندارم, از همه شما بزرگواران در خواست میکنم فقط در صورت خرید رمان پی وی تشریف بیارید کانال🌹 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ریحانه 🌱
#پارت95 ❣زبان عشق❣ با صدای پوف پریسا چشمم رو باز کردم گوشیم رو تو دستش گرفته بود با انگشتش بالا پا
❣زبان عشق❣ دلخور و عصبی نگاهم میکرد روبه پریسا گفت _تو اینجا چی کار میکنی ؟ پریسا سر جاش ایستاد گفت _سلام، دیشب از بابا اجازه گرفتم پیش دنیا بمونم در اتاق رو باز کرد با سر اشاره کرد به بیرون _برو خونه _چرا بره داریم با هم حرف میزنیم _چون من میگم چپ چپ نگاهم کرد و رو به پریسا ادامه داد _مگه با تو نیستم پریسا حسابی هول کرده بود _چشم میرم فقط مانتو روسریم پشت در آویزونه بپوشم برم امیر خودش رو از کنار کشید پریسا به کم تر از ثانیه ای از اتاق بیرون رفت به محض خروج پریسا امیر رو به من گفت _تو چرا نمی زاری این دو تا خانواده رنگ آرامش ببینن برای موفق شدن باید کاملا خودم رو بی اطلاع نشون بدم دستم رو روی سینه ام گذاشتم قیافه ی حق به جانب به خودم گرفتم _من!؟ _عیدیت رو اوردی انداختی تو اشپزخونه رفتی ؟ مامان دید شاکی شد اول اومد سراغ من الانم پیش باباته _عیدی تو جیب مانتومه _پس اون چیه خونه ی ماست _حتما از جیبم افتاده .صبر کن ببینم بلند شدم و جیب مانتوم رو که دیشب پریسا به آویز پشت در آویزون کرده بود رو نمایشی گشتم برگشتم سمت امیر _ای وای از جیبم افتاده حتما از قیافش کاملا معلوم بود که حرفم رو باور نکرده _اصلا چرا گذاشته بودی تو جیب مانتوت؟ _میخواستم پریسا ازم عکس بگیره _گرفتی؟ _نه اخه یادم رفته بود گوشیم رو ببرم چشم هاشو ریز گفت _ببینم تو مگه دیروز خونه ی ما بودی؟ _اره فکر کنم ساعت ده بود اومدم تا شب هم همونجا بودم _چرا نیومدی پیش من _با پریسا کار داشتم _اونوموقع که من گفتم برید خونه ی آقاجون کمک هم اونجا بودی _بودم ولی مگه من کلفت خونه ی اونام که برم کمک. هر کی عرضه نداره کار هاشو کنه غلط میکنه مهمونی راه میندازه بگو شما که میخواید برید دیگه این برنامه ها دیگه چیه _دنیا مودب باش . تو رو خدا مودب باش .الانم بلند شو برو پایین همین دروغ هایی که واسه من سر هم بندی کردی رو بگو بزار مامان آروم بشه _بهش گفتی چرا عیدیه دنیا رو دیر بردی؟ دیشب قول دادی بگی _تو میزاری؟ داشتم خودم رو اماده میکردم بگم که صدای داد و بیدادش بلند شد سرم رو به نشونه ی تاسف تکون دادم _اصلا بهت نمیومد بچه ننه باشی _نیستم دنیا. _برای اینکه بهش اعتراض کنی چرا به زنت احترام نذاشته باید خودتو اماده کنی _اره _چرا؟ _چون مادرمه بزرگتره احترامش واجبه باید اماده کنم طوری بگم که دلش نشکنه _پس چرا اون به راحتی آب خوردن من رو ناراحت میکنه _هر کی کار خودش رو میکنه وظیفه ی من احترامه _عه اینجوریه . وظیفه ی من نشوندن ادمایی که قصد نشستن ندارن _یه بار بهت هشدار دادم با مادر من درست صحبت کن _اگه نکنم چی می شه اونوقت پشت دستش رو نشونم داد چشم هاش رو ریز کرد _یه دونه از اونایی که جلو آزمایشگاه زدم تو صورتت میزنم تو دهنت انقدر بهم برخورد که با صدای بلند جیغ زدم تلاش امیر هم برای ساکت کردنم بی فایده بود که با باز شدن در اتاق و ورود ناگهانی بابا و بعد هم مامان که کاملا منتظرشون بودم. امیر دستهام رو که برای اروم کردنم گرفته بود رها کرد و ایستاد _اینجا چه خبره ؟ _عمو به خدا کاریش نداشتم بیخودی یهو شروع کرد به جیع زدن _بیخودی امیر خان رو به بابا ادامه دادم _به من میگه میزنم تو دهنت نگاه بابا تیز برگشت سمت امیر .امیر دست و پاش رو گم کرد گفت _عمو میگم چرا عیدی رو پس فرستادی میگه مامانت رو میشونم سر جاش میگم درست صحبت کن گفت اگه درست حرف نزنم چی میشه سرش رو انداخت پایین _منم عصبی شدم اونجوری گفتم ببخشید نگاه بابا طلبکارانه روی امیر مونده بود مامان اروم بابا رو کنار زد وارد شد رو به من گفت _قرار نیست هر چی دلت میخواد بگی بقیه هم نگات کنن _هانیه خانم _یه لحظه اجازه بده اقا رضا. برا چی عیدیت رو پس فرستادی https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
ریحانه 🌱
#پارت96 ❣زبان عشق❣ دلخور و عصبی نگاهم میکرد روبه پریسا گفت _تو اینجا چی کار میکنی ؟ پریسا سر جا
خودم رو مظلوم کردم _من پس نفرستادم از جیبم افتاده، برده بودم بندازم گردنم پریسا ازم عکس بنداره الان به امیر هم گفتم _از همینجا چرا ننداختی گردنت چرا جعبه رو گذاشتی تو مشما _ترسیدم بیفته گم شه _اونجوری هم ... _بسه هانیه خانم مامان برگشت سمت بابا دروغم انقدر تابلو بود که هیچ کس باورش نکرد ولی برای خودم رضایت بخش بود چون به هدفم رسیدم بابا سرشو تکون داد و از اتاق بیرون رفت مامان رو به من گفت _من و تو با هم کار داریم اینو گفت و در اتاق رو بست _خیلی نامردی همش ابروی من رو جلوی عمو میبری _دست هرزت رو کنترل کن که ابروت نره من پریسا نیستم کتک بخورم از ترس بهت احترام بزارم برای اینکه احترام من رو داشته باشی باید بهم احترام بزاری دستش رو به صورتش کشید اروم گفت _درستت میکنم صبر کن بلایی سرت میارم بدون اجازه ی من حرف نزنی چه برسه به حاضر جوابی _من هم قبلا گفتم تو برو زم... یه جوری نگاه تیزش رو بهم داد که جرات ادامه ی حرفم رو پیدا نکردم نگاهم رو ازش گرفتم چند دقیقه بینمون هیچ حرفی رد و بدل نشد که سکوتمون با صدای زنگ موبایلش شکست گوشی رو جواب داد _جانم آقاجون _بله چشم الان میام خداحافظ قطع کرد با صدایی که بیچارگی ازش میبارید لب زد _چرا پس آوردی جنگ اعصاب درست کردی برا من تو اون خونه با حرص از جام بلند شدم جعبه ی جواهرات صورتیم رو از کشوی کمد دراوردم درش رو باز کردم و ریختم رو تخت _به اینا نگاه کن امیر . من یکی یه دونه ی بابام بودم هیچی از طلا کم ندارم از هر چیزی که یه دختر لازم داره سه تا سه تا دارم به ساک هدیه های سر عقد اشاره کردم _انقدر طلا برام بی ارزشه که هنوز اونا رو نگاه هم نکردم اینو گفتم که بدونی چی برام مهمه _چی؟ _احترام امیر، احترام. احترامی که مامانت برای زهرا و خانوادش قائله ولی برای من و خانوادم نه من اون گردنبند رو نمیخوام صد بارم بیارینش بازم پس میفرستم از هر روشی استفاده میکنم تا اون بی احترامی رو به مامانت بر گردونم دستش رو روی قلبش گذاشت نفس عمیقی کشید _من از تو معذرت میخوام بابت کار مامانم تو رو خدا تمومش کن الان دارم میرم روستا فردادغروب بر میگردم با هم میریم هر چی دوست داری بخر فقط تمومش کن دنیا خواهش میکنم دلم برای التماس چشم هاش سوخت سرم رو پایین انداختم _بگو باشه بزار با خیال راحت برم امیر مثل بابا نیست که بهش قول بدم بزنم زیرش پس نمیتونستم الکی قول بدم دستم رو گرفت _نگاه کن من رو تو چشم هاش خیره شدم _من و دوست داری لبخندی زدم با سر تایید کردم _به خاطر من _تو به خاطر من چی کار کردی؟ _میرم به مامان اعتراض میکنم میگم چرا دیر بردی . خوبه؟ _من سه روز بهت وقت میدم بگی اگه نگی دوباره کار خودم رو میکنم _خیلی ملاحظت رو میکنم دنیا _ملاحظه من یا بابام. بابام نبود الان مثل پریسا باهام رفتار میکردی چشم هاش رو بست و چند تا نفس عمیق کشید داشت خودش رو کنترل میکرد هر وقت اینکارو میکرد دیگه لال میشدم چون بعدش غیر قابل کنترل میشد بلند شد سمت در رفت _تا فردا غروب نیستم زنگ زدم جواب میدی در رو باز کرد و رفت نفس راحتی کشیدم خوشحال بودم از اینکه قراره بره من و پریسا خیلی راحت میتونیم تو باغچه گل کاری کنیم https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
ریحانه 🌱
#پارت97 خودم رو مظلوم کردم _من پس نفرستادم از جیبم افتاده، برده بودم بندازم گردنم پریسا ازم عکس ب
❣زبان عشق❣ نیم ساعت از رفتن امیر میدگذشت. من جرات پایین رفتن رو نداشتم حسابی گرسنم بود و ضعف داشتم لای در رو باز کردم و اروم و بی صدا از بالای نرده پایین رو نگاه کردم مامان و بابا روی مبل نشسته بودن به جعبه ی عیدی من که روی میز بود نگاه می کردن. کاش تلفن بالا بود می تونستم به پریسا زنگ بزنم برگشتم به اتاقم نگاهم به موبایلم افتاد فکر اینکه با گوشی خودم زنگ بزنم به سرم افتاد ولی بعدش سین جین های امیر رو نمی تونم تحمل کنم حوصله ام سر رفته بود صدای مهمون هایی که برامون اومده بود از پایین می اومد مامان هر وقت مهمون می اومد صدام می کرد پایین برم الان صدام نکرده و این نشونه ی عصبانیت زیادشون به خاطر کارم هست گوشی رو برداشتم و شماره ی امیر رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق جواب داد _بله _سلام _پشت فرمونم زود بگو جواب سلامم رو نداد یکم بهم برخورد _می شه یه زنگ بزنی به خونتون به پریسا بگی بیاد پیش من _نه _عه امیر زنگ بزن دیگه _چرا خودت زنگ نمیزنی صدای تحکمی اقاجون از پشت گوشی اومد _بزن کنار هر چقدر دلت میخواد حرف بزن ما رو به کشتن نده _چشم آقاجون ببخشید . یه لحظه گوشی کمی سکوت و بعد هم صدای بسته شدن در ماشین پیاده شده بود تا راحت تر حرف بزنه _خب. چرا خودت زنگ نمیزنی؟ _تو گفتی با گوشیم به غیر خودت به کسی زنگ نزنم بابا و مامانم ام به لطف مادر گرامیتون از دستم عصبانین جرات ندارم برم پایین _از دست کار هات عصبانی هستن به کس دیگه ای ربط نداره _نمیخوام باهات بحث کنم زنگ میزنی یا نه _باشه زنگ میزنم _مرسی کاری نداری _تا میام شر درست نکن باشه حرصم در اومد ولی خودم رو کنترل کردم _به یه شرط پوفی کشید و گفت _چه شرطی؟ _شارژم تموم شده شارژم کن صداش جدی شد _تو شش روز نیست بابات شارژت کرده برا چی شارژت تموم شده _تموم نشده میترسم تموم شه گفتم شارژ کنی به خدا فقط به تو زنگ می زنم _شارژت تا یه ماه نباید تموم شه صدای آقاجون در اومد من میرم _پریسا یادت نره _باشه خداحافظ _حذافظ قطع کردم کنار پنجره ایستادم تا از اومدن پریسا زودتر با خبر بشم انتظارم برای اومدنش طولانی شد روی تخت دارز کشیدم و به ساعت نگاه کردم از گرسنگی دل ضعفه داشتم تو خودم جمع شده بودم که در اتاقم باز شد https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
ریحانه 🌱
#پارت98_99 ❣زبان عشق❣ نیم ساعت از رفتن امیر میدگذشت. من جرات پایین رفتن رو نداشتم حسابی گرسنم بود
❣زبان عشق❣ مامان اومد داخل بلند شدم نشستم _سلام دلخور بود _چرا نمیای صبحانه بخوری _بیام؟ _یعنی چی بیام؟ بلند شو ببینم دختر _آخه میترسم _مگه نمیگی از جیبت افتاده _شما که باور نکردین؟ سرشو به حالت تاسف تکون داد _بلند شو بیا پایین در بست و رفت با دلهره و اضطراب دنبالش رفتم وارد اشپزخونه شدم صبحانه ی مختصری خوردم که صدای پریسا اومد _زن عمو اجازه هست _بیا تو دخترم با دیدنش یاد باغچه و گل کاری افتادم کلی ذوق کردم بعد از سلام کردن به مامان و بابا متوجه حضورم تو اشپزخونه شد اومد کنارم _دنیا پاشو الان علی میاد _چقدر دیر کردی _مامان گیر داده بود خونه رو جارو کنم ظرف ها رم بشورم بعد بیام ته مونده چاییم رو خوردم روسری مامان که رو صندلی اشپزخونه بود پوشیدم دست پریسا رو گرفتم و سمت در رفتیم _کجا ان شاالله صدای بابا بود زیر لب به پریسا گفتم _خدا کنه نگه نه برگشتم سمتش _علی گل برامون خریده بکاریم باغچه ی خونمون هیچی نگفت و نگاهش رو ازم گرفت _برم بابایی؟ _مگه دیروز امیر سر همین لباس باهات ناراحتی نکرد _اخه میخوام برم تو خاک اونجوری مانتو... حرفم رو قطع کرد _برو بالا لباست رو عوض کن برو سرش رو بالا آورد _انقدر من رو شرمنده نکن حاضر جوابیت رو شاید بتونم تحمل کنم ولی با گوش نکردن حرف شوهرت کنار نمیام جلوی پریسا با هام جدی حرف زد این برای اولین بار بود بغض کردم چشمی زیر لب گفتم رفتم بالا فوری برگشتم پریسا کنار باغچه نشسته بود و با یه بیل کوچیک خاکش رو زیر رو میکرد علی هم گل ها رو کنار باعچه گذاشته بود اما خودش نبود پریسا نگاهم کرد متوجه ناراحتیم شد بلند شد _ناراحت نباش عیب نداره انقدر لوست کردن سر یه تذکر الکی اینجوری بغض میکنی _همش تقصیر امیره _تقصیر خودت هم هست حرف گوش نمیدی یه بار دیگه امیر اون شکلی تو حیاط ببینت حسابت با کرام الکاتبینه نشست جلو باغچه ادامه داد _زود باش بیا الان مثل جن سرو کلش پیدا میشه صداش رو کلفت کرد گفت _برای چی اومدید تو حیاط مگه نگفتم فقط حق دارید رو تاب جلود خونه ی خودمون بشینید اگه الان مهدی بیاد بخورتون من چی کار کنم از مسخره بازیش خندم گرفت و رفتم جلو بعد از زیر رو کردن خاک باغچه گل ها رو یکی یکی دورش کاشتیم و درختچه هارو هم وسط. رو به پریسا گفتم _میای بریم پارک؟ _چشم امیر رو دور دیدی _به اون چه اخه از بابام اجازه می گیرم _من از کی اجازه بگیرم _خودم به عمو میگم _نمیزاره _من راضیش میکنم تو برو خونتون من الان میام اگه نزاشتن هم حداقل شانسمون رو امتحان میکنیم باشه ای گفت و رفت وارد خونه شدم و بعد از کلی چاپلوسی و دست گذاشتن رو نقطه ضعف بابا کلی التماس که مامان نفهمه اجازم رو از بابا گرفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم دنبال پریسا در زدم وارد شدم بلند سلام کردم عمو تو حال نشسته بود و روزنامه میخوند ژن عمو هم تو اشپزخونه بود با دیدن من اخم کرد مستقیم رفتم کنار عمو گونش رو بوسیدم کنار گوشش گفتم _عمو یه چی بگم قول میدی نه نیاری _باز چی شده شیطونک _میخوایم با پریسا بریم پارک میشه اجازه بدید _تنهایی؟ _نه دیگه دو تایی _الان داری اجازه میگیری ؟ _عمو توروخدا حوصله ام سر رفته _اول برو از دل زن عمون در بیار بعد برید لبهام رو جلو دادم و خودم رو لوس کردم _اون که از دلش در نمیاد انگشتش رو اروم روی بینیم زد _اون نه زن عمو اصلا باید بهش بگی مامان جون قیافم رو مشمعز کردم _چی؟ _همین که گفتم وگرنه بی خیال رفتن بشید هیچ راه دیگه ای نداشتم رفتم تو اشپزخونه _زن عمو کمک نمیخوای از بالای چشم نگاهم کرد جوابم رو نداد عمو اومد جلو _فریبا جان دنیا فهمیده اشتباه کرده اومده عذر خواهی چشم هام گرد شد عمو قصد اشتی دادن من با زن عمو رو داشت به قیمت له کردن من https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه 🌱
#پارت100 ❣زبان عشق❣ مامان اومد داخل بلند شدم نشستم _سلام دلخور بود _چرا نمیای صبحانه بخوری
❣زبان عشق❣ اومدم حرف بزنم که عمو گفت _بخشش از بزرگان فریبای من ،به خاطر امیر . الان که دنیا فهمیده اشتباه کرده بیا تمومش کنیم دیشب امیر می گفت بابا قلبم میسوزه نگرانی تو چشم های زن عمو اومد _چرا به من چیزی نگفت _دوست نداره ناراحتت کنه دنیا هم فهمیده به خاطر قلب امیر اومده جلو زن عمو رفت سمت تلفن که عمو دستش رو گرفت _دنیا رو ببخشی امیر حالش خوب میشه از نقشه ی عمو دهنم باز مونده بود زن عمو گفت _ من که کاری ندارم فقط میگم دنیا مودب باشه _من مودب هس... عمو با دستش جلوی دهنم رو گرفت _تو الان باید بگی چشم زن عمو. خب. دستم رو که برداشتم فقط میگی چشم زن عمو دستش رو اروم برداشت با لبخند گفت _خب چی باید بگی اب دهنم رو قورت دادم بهتر بود کوتاه بیام شده نمایشی هم بابا ناراحت بود هم امیر سرم رو پایین انداختم _سعی میکنم _افرین دختر خوب دستش رو پشت کمر گذاشت _ما هم از تو معذرت میخوایم اگه ناراحتت کردیم الانم با پریسا هر جا دوست دارید برید به زن عمو نگاه کردم خیره نگاهم میکرد معلوم بود که قصد کوتاه اومدن نداره عمو که این خیره شدن رو خطرناک دید پریسا رو با صدای بلند صدا کرد پریسا هم حاضر و اماده اومد بیرون از اون خونه که احساس خفگی توش داشتم بیرون رفتیم بعد از دوسال این اولین بار بود که دوتایی بیرون می رفتیم سعی کردم اتفاقات خونه ی عمو رو فراموش کنم تا بهمون خوش بگذره پریسا گفت _دنیا استرس دارم استرس چی یادت نیست اخرین باری که با هم رفتیم بیرون چی شد _قرار نیست بفهمه پری پس بزار خوش بگذره _اون دفعه هم قرار نبود _اون دفعه بی اجازه رفته بودیم الان اجازه گرفتیم _امیر که اجازه حالیش نیست ایستادن و بهش نگاه کردم _میزاری خوش بگدره یا نه ساکت شد و رفتیم دو ساعت تو پارک بودیم کلی دوئیدیم و بازی کردیم سوار تاب شدیم هیج جوره پیاده نمیشدیم به صفی که برای استفاده از تاب هم پشت سرمون تشکیل شده بود اهمیت نمی دادیم بالاخره مادر یکی از بچه ها که بچش به گریه افتاده بود موفق شد پیادمون کنه بعد از خوردن یه ساندویج گوشه پارک برگشتیم خونه تو راه برگشت انقدر پریسا ناله کرد که اگه امیر اومده باشه که استرس رو به من هم داد. رسیدیم خونه با احتیاط وارد حیاط شدیم ماشین امیر نبود این یعنی هنوز نیومده بود خداحافظی کردیم و هر کی رفت خونه خودش وارد اتاقم شدم لباس هم رو دراوردم و رفتم حموم. نمازم رو خوندم که چشمم به گوشی روی میز افتاد سرم یخ کرد گوشی رو برداشتم و با احتیاط صفحش رو روشن کردم دو تماس بی پاسخ لبم زو به دندون گرفتم وای جواب اینو چه جوری بدم انگشتم رو روی اسمش گذاشتم تا تماس بگیرم https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩