eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
157 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
مراسم رونمایی از کتاب و تقدیر از یک نویسنده و هنرمند باسابقه
خدا ودیگرهیچ
مراسم رونمایی از کتاب و تقدیر از یک نویسنده و هنرمند باسابقه
وقتی درباره هنر تفکر می کرد و می نوشت دقت داشت تا تمایز و تفاوت بین هنر غربی و هنر دینی را بفهمد. برخی از هنرمندان ما به این تفاوت اهمیت نمی دهند و برخی هم آن را انکار می کنند. او سالها پیش در مقاله ؟ معتقد بود که «ریشه تئاتر در آیین های نمایشی است که تجربیات آسمانی و خاطرات ازلی را محاکات می کنند و راه عبور از زمان فانی به عوالم سرمدی را باز می گویند. تئاتر شرق می تواند با رجعت به سوابق تاریخی و ملی خویش زنده بماند و در این طریق، پیش از هر چیز باید عنان تقلید را از گردن باز کند و زنجیرهای رعب و شیفتگی به غرب را از دست و پای خویش بَر درد. معرفت نسبت به تئاتر غرب و سیر تحولی که پیموده است مقدمه خود آگاهی ماست، اما این معرفت باید از منظر تفکر مستقلّ ما حاصل آید نه از آن طریق که غربیان خود خویش را معرفی کرده اند». آقای نمونه ای از تلاش برای ارائه سبک جدیدی از نمایش است. این جدید بودن فقط در محتوا نیست بلکه در فرم هم اتفاق می افتد که و نمونه هایی از همین فرم های تازه است. آقای کرم وقتی سخنرانی می کند با زمانی که اثر هنری از او ظهور می کند متفاوت است. بسیاری از هنرمندان فقط با همنشینی کشف نمی شوند. از این جهت فکر می کنم این نمایشنامه ها قابلیت تفسیر دارند و می شود در مورد آنها اندیشه کرد. به عنوان مثال نمایشنامه شهریار تلاش می کند پایان یک اسطوره مشهور یونانی که روانشناسان و فیلسوفان غربی در تحلیل شخصیت انسان از آن بهره برده اند ار تغییر بدهد و بگوید انسان فقط همان نیست که در منظر فلسفه غرب دیده می شود. مثال دیگر، در نمایشنامه «قفل، رمز، راه اندازی» اصطلاحات سیاسی فکری مثل ایده آلیست، رئالیته وسکولاریسم برای نقد برخی جریان های داخل کشور استفاده می شود. این استفاده در عین حال که سطح نمایشنامه را بالا می برد و البته سنگین می کند اما در قالب شناخت شخصیت ها و در بین دیالوگها بیان شده است.
روز #میلاد_پیامبر فرصتی شد تا فیلم زیبا و لطیف و قابل بحث #محمد_رسول_الله ساخته #مجید_مجیدی را دوباره ببینم و یادداشتم در سه سال پیش را مرور کنم. https://r1001.blog.ir/1394/07/14
از داناتر بود و موسی میخواست او استادش باشد اما موسی جزو انبیای اولوالعزم شد! چرا؟ چون همیشه داناترین قوم شناخته شده ترین فرد نیست! پس اولا اولیای خدا مخفی اند و نباید فقط ظاهر را بنگریم و حتی اگر یک ولی شناخته شده باشد وجه اصلی او ‌گمنام‌ است ثانیا اگر هم فرد شناخته شده ای را استاد راه خود انتخاب کردیم باید نقطه اتصال او به استاد بالاتر را  به نحوی بیابیم. چگونه استاد خوب را بشناسیم؟ کسانی که استاد ندارند و شاگردی نکردند یا شارح واقعی یک استاد بزرگ‌ نیستند و یا خود یک شاگرد یا شارح بزرگ نداشته باشند، احتمال زیادی دارد که علم آنها اندک باشد و‌استاد خوبی نباشند. اصولا انسانهای الهی بدعت گذار نیستند و بلکه احیاگر هستند. آنها ادامه یک سلسله بزرگ از ابتدای تاریخ هستند. برای همین خدا به رسولش گفت بگو من بدعت و فرستاده جدیدی نیستم: قُلْ مٰا كُنْتُ بِدْعاً مِنَ اَلرُّسُلِ... (احقاف٩). البته رابطه استاد و شاگردی باید تناسب داشته باشد بلکه کسانی که مدام خود را به بالاترین استاد می آویزند بیشتر برای موجه کردن خود به دیگری استناد می دهند و استاد را بهانه مطرح کردن خود کرده اند. چنین شاگردنماهایی معمولا به بعضی جنبه های استاد استناد می دهند. برای انتخاب یک استاد خوب علاوه بر نکته اصلی فوق می توان به نشانه های دیگری هم‌توجه کرد: اساتید کم‌عمق بیشتر به دنبال هیجانات هستند و به مسائل سیاسی، کشف توطئه ها، و‌موضوعات روزمره بیشتر از مباحث نظری و معرفتی و مبانی می پردازند. آنها بیشتر از دوست شناسی، دشمن شناسی می کنند. نوشتن‌موجب استحکام علمی و گفتن موجب تأثیر علمی است. آنها که بیشتر از اینکه کتاب داشته باشند، فایل صوتی تولید می کنند؛ آنها که بیشتر از اینکه بنویسند می گویند، چنین کسانی ممکن است به اندازه ای که جذاب هستند محکم نباشند (‌هر چند نویسندگانی که در گفتن نقص دارند هم از مردم‌فاصله می گیرند). از خدا استاد خوب بطلبیم‌‌ و هرکس را به راحتی استاد ننامیم!
قصه غصه های مردم بینوای هند است که در فقر روزگار سختی می گذرانند و حتی مرتکب خطا و‌گناه می شوند اما زندگی زیبایی و خود را در همان شرایط به آنها نشان می دهد. این فیلم قصه نافذی ندارد اما سرشار از لطافت و زیبایی است. لطافت و انسانیت، عنصر دائمی سینمای ، این بار به جنگ فقر و‌خشونت و‌خطا می رود و زندگی در فقر را شیرین‌تر و قابل تحمل تر نشان‌می دهد. مجیدی با طرح داستانی و سینمایی خود یک ایده برای مواجهه با مشکلات را تقویت می کند و آن اینکه: اگر نمی توانیم مصیبت را برطرف کنیم آن را زیبا ببینیم. در اینجا و در پایان برخلاف عادت ، مشکلات حل نمی شوند و حتی ابرها نمی گذارند ماه دیده شود اما در عوض باران‌ از طرف همان ابرها است که بر دستان دو درمانده می بارد.
neafagh.MP3
19.26M
نفاق را دوباره بشناسیم بازتعریف مفهوم نفاق بر اساس منافق در یک‌معنا کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد. اما در معنایی عمیق تر، منافق کسی است که ایمانش از اجمال به تفصیل نرسیده است. این بازتعریف فهم بسیاری آیات در وصف منافقین را بهتر می کند و موجب تقسیم بندی نفاق می شود و راه علاج آن را بهتر توضیح می دهد و نیز موجب می شود که نفاق را به دوران مدنی و در زمان حکومت اسلامی محدود نکنیم http://estentagh.blog.ir/post/91
به بهانه تکرار چندباره و مقاومتهای بی فایده من در بازپس گیری تلویزیون از چنگ خانواده! یکی از بهترین آثار هنری پس از انقلاب اسلامی است چون ۱. ی دارد و از بی اخلاقی ها و ابتذال معمول در طنز دور است. ۲. فرم هنری مؤثر و متنوعی دارد و و‌ پی در پی آن را مخاطبین از اقشار مختلف جدی می گیرند و بارها می بینند و‌خسته یا آزرده نمی شوند. ۳. مضامین انتقادی آن نرم و مفید است و بدون پرخاشگری و ژست سیاسی از کاستی ها می گوید. ۴. برای اولین بار دین را با طنز هماهنگ کرده است و نماز و روزه و مسجد و امامزاده در آن وجود دارد اما نه به طنز آسیب می زند و نه طنز به آن آسیب می زند. ۵. تنها فرم آن طنز نیست و از غم و ترس و جدیت و دیگر فرمهای متفاوت باطنز، به موقع و مؤثر استفاده می کند. ۶. مردم در آن به صورت واقعی نمایش داده می شوند نه اینکه طبقه محروم تحقیر و‌تمسخر شوند. اینجاست که تنها انتقادم به این اثر نام ناقص آن است. این سریال درباره مردم ایران است نه فقط پایتخت آن. تقدیم‌ به
رستاخیز عاشقی، تلاش می کند تا خوانش انقلابی از اسلام را زنده کند و خیزش مهم ترین واژه داستان است که در عنوان تمام فصل ها تکرار می شود. بیشترین عامل انگیزه و قوت طلبه عدالتخواه در این داستان، همسر و روابط عاشقانه با اوست و از این جهت رمان رستاخیز عاشقی نام گرفته است. نقش زنان در این رمان پررنگ و حتی بی سابقه است. همینجاست که باید متوجه باشیم برای اولین بار است که در یک رمان مذهبی از یک نویسنده انقلابی این حد از توصیف روابط خصوصی را می بینیم که نویسنده باید بتواند این خط شکنی را توجیه کند. نقش یهودی ها در فساد اقتصادی و ضرورت استاد راه و آمادگی معنوی پیش از قیام و خیزش از دیگر موضوعات مهم این اثر است... http://r1001.blog.ir/1397/09/14
داستان یک یهودی سربه زیر به نام اشپیلمن است که در اشغال شده به شدت توسط رنج می کشد و همه عزیزانش را از دست می دهد. نهایتا یک که به خدا اعتقاد دارد پس از شنیدن نوای پیانوی اشپیلمن، او را مخفی نگه می دارد و نجات می دهد. بر این اساس پیانیست جدا از صحت قصه و مظلومیت یهودی ها، است. اساسا یهودیان در مسئله هولوکاست موضوع عدالت خدا و ایمان را تحلیل می کند و این فیلم هم خالی از این موضوع نیست. معروف است که روی دیوار یکی از بازداشتگاه‌های نوشته شده بود: «اگر خدا وجود داشته باشد، باید برای بخشایش به پایم بیفتد». این اعتراض علیه خدا به فلسفه یهودی هم کشیده شد: تعبیر خسوف یا متعلق به یک فیلسوف یهودی به نام است. او با الهام از تعلیمات یهودی و اتفاقاتی که در جهان مدرن افتاد مانند هولوکاست (که یهودیان بازمانده میگفتند آنجا خدا خوابیده بود که به داد ما نرسید) ، برای توجیه بعضی از بدکاری هایی که آدمیان می کنند، به طور کلی می گوید اوضاع جهان اینطور است؛ و به قول تصور کن خدا خفته است! یهودیان چند بار توسط خداوند به بلایایی مانند سرگردانی در بیابان دچار شدند. آیا هولوکاست می تواند یک بلا باشد یا اساساً یک افسانه است تا تصور مردم از خدا را تغییر دهد؟ آیا هولوکاست می تواند مجوزی برای ارائه تفسیر و باشد؟ با فیلم تأثیرگذار خود داستان عجیبی از نقش خدا در زندگی تصویر کرده است. نوع داستانی هم که انتخاب کرده بیشتر خواننده را به فکر فرو می برد. می گویند سالها قبل تلاش کرده بود تا نظر پولانسکی را برای ساختن جلب کند، اما او قبول نکرد پس اسپیلبرگ خودش آن را ساخت. شاید به دلیل اینکه داستان شیندلر روایت شخصی بود که نجات افراد را از سازماندهی می کرد، در حالیکه پولانسکی با توجه به تجربه اش می دانست که تقدیر و شانس نقش غیر قابل تصوری را در سرنوشت اکثر نجات یافتگان بازی می کرد. اما آیا روایت نهایتاً ایمان به خدا را تقویت می کند یا تضعیف؟ پاسخ به این پرسش راحت نیست. باید به اواخر فیلم نگاهی بیندازیم. وقتی اشپیلمن به افسر نازی می گوید «نمیدانم چطوری ازت تشکر کنم»، افسر نازی پاسخ می دهد:« از خدا تشکر کن، اون باعث میشه که ما زنده بمونیم». اما بعداً که در اسارت شوروی همان افسر نازی به کمک پیانیست نیازمند می شود، اشپیلمن نمی تواند او را پیدا کند و این فداکاری نمی تواند او را نجات دهد و در تبعید سیبری می میرد! در این فیلم بیشتر از اینکه یهودی را خدا نجات دهد این هنر موسیقی و انگشتان پیانونواز اوست که نجاتش می دهد. همان پیانویی که فیلم با آن تمام می شود. حتی یهودی درباره خدا ساکت است و نازی از خدا دم می زند. آیا پولانسکی هم می خواهد بگوید: خدا خوابیده، خودت خودت را نجات بده؟
بازنشر گرچه در گیشه شکست خورده اما اثری تأمل برانگیز در تاریخ سینماست که از نیم قرن پیش تابه حال جوایز و ستایش منتقدین را برانگیخت (و این سرنوشت بسیاری فیلمهای بامعناست!). این فیلم ما را در مورد مفاهیمی چون یقین و قضاوت به فکر وامی دارد. داستان فیلم دربارهٔ یک هیئت منصفه دادگاه متشکل از دوازده نفر است که بایستی دربارهٔ گناهکار بودن یا بی‌گناهی جوانی به اتهام قتل تصمیم‌گیری کنند. در ابتدا 11 نفر موافق گناهکار بودن متهم هستند (و شاید بهتر است نام فیلم 11 مرد خشمگین می بود!) و فقط یک نفر است که تردید دارد و چند بار در مورد گناهکاری متهم می گوید: «نمی دانم!» و از هیئت منصفه می خواهد تا «حرف بزنیم». حرف زدن موجب می شود به مرور زمان با مخالفت همان یک نفر، یقین اولیه همه به تردید تبدیل می شود! علی رغم اینکه ماجرا در یک اتاق سربسته می گذرد اما از امکانات موجود در راستای جذابیت و بلکه عمق بخشی به فیلم استفاده خوبی صورت می گیرد.یکی از این استفاده ها پنکه اتاق است که کار نمی کند و موجب گرما و آزار افراد داخل اتاق می شود؛ تا وقتی که هنگام غروب روشنایی اتاق را روشن می کنند و پنکه هم شروع به کار می کند چون سیم برق روشنایی و پنکه به هم وصل بوده است! گویی که فقط هنگام روشنی است که آزار جهنم از بین می رود و آرامش حاکم می شود! روشنی از اصطلاحات مشهور مدرنیته است و اصطلاحات عصر روشنگری و روشنفکری بر این اساس متولد شده اند. روشنی همیشه در مقابل تاریکی نیست بلکه در دنیای ورای مدرنیته علاوه بر روشنی، رازها هم جایگاه ممتازی دارند. در طول گفتگوها بارها می بینیم که آدمها به دلایل روانی قضاوت می کنند؛ چه اعضای هیئت منصفه و چه شاهدان دادگاه و وکیل مدافع همگی تحلیل شخصیت می شوند و می فهمیم پس زمینه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی هریک از اینها، باعث واکنش‌های مختلف آنان در زمان حال می‌شود. برای حل این مشکل راه حل، عقلانیت است. البته که اسلام قبول دارد که حب الشیء یعمی و یصم. ولی حب می تواند ملاک و معیار سلوک هم قرار گیرد مانند لااحب الافلین. اینجا منطق گرایان نمی توانند از حصار خشک عقل منطقی رها شوند. این فیلم گرچه از ژانر سینمای دادگاهی است و می توان مفهوم محوری آن را قضاوت دانست اما در حالتی عمومی تر این فیلم درباره یقین است. اصطلاح بارها در فیلم شنیده می شود. این اثر هنری یکی از مروجان اندیشه مدرنیته است که عقل و منطق را محور قرار می دهد و یقین را به گوشه ای تبعید می کند. ممکن است مخاطب در ابتدا تصور کند که قضاوت هم در اسلام آسان نیست و بلکه بیشتر قضات در گرمای جهنم (بدون پنکه!) هستند. اما حقیقت این است که مبنای فکری تردید منطقی عقل گرایی است ولی مبنای فکری عدم قضاوت در اسلام «حسن ظن» است. حسن ظن در بسیاری مواضع موجب یقین است و همیشه کاری عقلانی نیست بلکه عقل محتاط و شکاک است و می بینیم که عضو مخالف هم از شک و تردید منطقی سخن می گوید. البته ممکن بود که اگر افرادی با تفکر اسلامی در این هیئت عضو بودند همین رفتار را انجام می دادند و البته این شباهت زیاد منتقدان مدرنیته را به تعجب و مدافعان آن را به وجد می آورد! اما همیشه شباهت رفتارها دلیل بر شباهت مبانی فکری نیست. این فیلم جذاب و اثرگذار است اما یقین تنها هنگام قضاوت در دادگاه مسئله نیست بلکه شناخت مبانی و زیست جهان رفتار آدمها تکلیف ما را در خارج از دادگاه هم روشن می کند. https://www.instagram.com/p/Bd3JUEDlLfW/
بازنشر فیلم درباره تقابل دو برادر با نامهای ناصر و خسرو است‌. به نظر می رسد هیچ یک کاملا سیاه یا سفید نیستند و جمع بین این دو بهتر از رد یکی است! . البته جمع بین این دو قبول همه خصوصیات طرفین نیست بلکه بازگشت به اصل آنهاست. چنانچه که تأکید بر است و‌چون این دو برادرند به یک اصل برمی گردند. ناصر ( ) دندانپزشکی عقلانی و اهل علم و اهل نظم و عادت است و خسرو ( ) شوریده و اهل موسیقی و رقص و خلاف عادت است. هر دو برادر مشکلاتی دارند و دارو می خورند ولی یکی سالم و دیگری بیمار به نظر می رسد. ظاهرا زمانی حالات خسرو به بیماری و درمان و بستری کشیده می شود که خانواده تحمل این وضعیت او را ندارند و برایش شرط و محدودیت می گذارند. این تقابل در تاریخ هستی تقابل اصیلی است و می توان آن را به تقابل مهم نزد یعنی تقابل (رب النوع نظم و پیشگویی) و (رب النوع شوریدگی و شادی) در یونان باستان برگرداند. شاعر و حکیم بود و شاید از این جهت جمع ناصر و خسرو جمع شعر و دانش است؛ جمع عقل و عشق. اما تراژدی اینجاست که در اینجا دو برادر از هم دور می شوند و یکی برای حذف دیگری اقدام می کند! هر چقدر این فیلم به حالت فلسفی اش نزدیک می شد برایم جذاب تر بود ولی در تفسیرهای روانشناسی و روانپزشکی اصل ماجرا در حد یک یک بیمار روانی فهمیده می شد. در این سطح این فیلم مشابه فیلمهای مشهور تاریخ سینماست که عضوی از خانواده بیمار روانی بود و مهارتهای برخورد با او آموزش داده می شد. اما برادرم خسرو از فیلمهای معناداری است که قابلیت تفسیرهای فلسفی دارد.
برای فکر کردن فهرست فیلمهای زیر من را به فکر وادار کرد و اگر چه با جهت گیری بسیاری از آنها موافق نبودم اما من فیلم را بستر تفکر می دانم و معتقدم گاهی توضیح یک مطلب عمیق با اثر هنری ساده تر و مفیدتر است. به دیگران هم همین را پیشنهاد می کنم. هرچند ممکن است از برخی اسامی تعجب کنید اما لازم است که یادداشت من را هم در هر مورد بخوانید. تلاش کرده ام تا مجموعه نقدها را علاوه بر صفحات شخصی در بخش هنر و ادبیات وبلاگ شخصی ام هم تجمیع کنم: http://r1001.blog.ir/category/%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA/ سینمای اصغر فرهادی (از شهرزیبا تا همه می دانند) سینمای عباس کیارستمی (باد ما را خواهد برد و خانه دوست کجاست) سینمای آکیرا کوروساوا (راشومون و کاگه موشا) سینمای ابراهیم حاتمی کیا(چ ، بوی پیراهن یوسف ، بادیگارد و به وقت شام و...) سینمای مجید مجیدی (آن سوی ابرها، محمد رسول الله و...) فیلمهای رضامیرکریمی، فیلمهای محمدحسین مهدویان، فرشتگان بر فراز برلین (بالهای تمایل)، داگویل، مادر (دارن آرنوفسکی)، غلامرضاتختی، ساکن طبقه وسط، ستیغ جهنمی، 21روز بعد – تماس- نمایش ترومن- نفس- فارنهایت 451- قلب جوهری- سربه مهر- ایران برگر- شیار143- ترنج- مغزهای کوچک زنگ زده- شعله ور- دریاچه ماهی- قاتل اهلی- Breakdown- AVATAR- Matrix- یک تکه نان- انیمیشن تام و جری- لاتاری- بمب؛ یک عاشقانه- ماجرای نیمروز- برادرم خسرو- پیانیست- دوازده مرد خشمگین- مستند قرن من-پی. کی- 2001 یک ادیسه فضایی- جنجگوی درون- عیسی بشیر احمد- پروفسور هشتاد دقیقه ای- گاتاکا- قسم، راه رفتن روی سیم، سریال صاحبدلان- سریال فرار از زندان- سریال پایتخت و...