eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
160 دنبال‌کننده
148 عکس
52 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
بازنشر 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔸در تفسیر سوره قدر اثر مرحوم یک تغییرمعنا در کلمه تقدیر رخ داده و تقدیر به معنای نقشه و طرح و برنامه ریزی انسانی به کار رفته است(ص9). در حالی که در بیان قرآن تقدیر معنای الهی دارد نه بشری. تقدیر به معنای برنامه ای است که خدا برای ما دارد نه ما برای خود. البته منظور صفایی حائری از این برنامه ریزی مستقل از خدا نیست بلکه به این معنی است که ما از امکانات و سرمایه های شب قدر بهره برداری می کنیم. صفایی می گوید: اشتباه ما این است که در شب قدر کاری نکرده ایم و برنامه ای نریخته ایم (ص10). این کار و برنامه در کجای سوره قدر است؟ در نگرش توحیدی تقدیر مقابل تدبیر قرار دارد. گفته اند «العبد يدبر و اللّه يقدر». این جمله اشاره به تقابل تقدیر و تدبیر در کلام مولا دارد که فرمود: «يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِير» (نهج البلاغه، حکمت459) و« تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِير» (حکمت16). البته تقدیر برای نفی هر گونه تدبیر نیست که فرمود: َ «لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِير» (حکمت113). بلکه باید تدبیر با تقدیر هماهنگ باشد. ولی نباید برای بیان این هماهنگی تقدیر را به معنای تدبیر معرفی کرد. کاری که عین صاد در تفسیرش انجام داده است! شب قدر شب تقدیر است نه شب تدبیر. در شب باید قرآن خواند و ذکر گفت و به سوی خدا انقطاع پیدا کرد تا برای کار و تلاش روز آمادگی پیدا کرد: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً ، إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً » (مزمل6و7). اما جابجایی تقدیر وتدبیر در کلام عین صاد سبب شده است که جایگاه شب و روز به هم بریزد. 🔸ممکن است برخی این نقد را اشکال تراشی لغوی تلقی کنند و بگویند این معنا مفیدتر است چون به تدبیر جایگاهی توحیدی می بخشد. اما واقعیت این است که اولاً ذهن سیال مفسر در اینجا مفاهیم و تقسیم بندی های زیادی پس از این گام لرزان تولید کرده است که همگی می توانند مصداق این حدیث باشند که «من فسّر القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ»: کسی که تفسیر به رأی کند و درست بگوید بازهم خطا کرده است! ثانیاً خدا در سوره قدر از تدبیر بنده سخن نگفته است چون بنده اول باید بندگی اش را درک کند و تا به انقطاع الی الله نرسد برنامه ریزی او نوعی انانیت در خود دارد. *** ⬅️پانوشت: 🔸ممکن است گفته شود پس تدبیر ما چگونه باید باشد؟ پاسخ به این پرسش داده شده است: ☑️ اولاً نباید عجول بود و تمام پاسخ را لازم نیست در سوره قدر جست و جو کنیم بلکه سوره یوسف بسیار سخن از نقشه و برنامه ریزی دارد (رجوع کنید به مقاله نظریه کشاورزی فرهنگی از اینجانب) ☑️ثانیاً برای تبیین نظریه «تدبیر در تقدیر» باید گفت امثال که خودآگاهی بهتری نسبت به خودبنیادی مدرن دارند و در نقد و تحلیل آینده نگری سخن گفته اند، گام محکم تری را آغاز کرده اند؛ سخنرانی دکتر داوری در روز جهانی آینده به نوعی علیه علم آینده نگری بود. چون معتقد بود آینده عدم است پس آینده نگری را نمی توان علم دانست و آموزش داده نمی شود. پس از نظر او آینده چطور دیده و ساخته می شود؟ او می گوید علم آینده عین عمل است و عزم و همت آینده با یک طرح اجمالی را مقدم بر برنامه ریزی و گردآوری اطلاعات می داند. برنامه هم بیان و اظهار عزم و تصمیمی است که یک کشور برای فردای خود اتخاذ می کند. 🔸اگر بخواهیم این تحلیل را با تحلیل عین صاد مقایسه کنیم باید بگوییم درک این طرح اجمالی (نه تفصیلی) در شب قدر رخ می دهد.
سه نکته درباره گفته ها و ناگفته های کتاب متن کامل در حلقه وصل: hvasl.ir/news/272829 @rezakarimi
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (تکویر۸و٩) این آیه در لایه ظاهری و در تنزیل خود راجع به زنده به گور کردن دختران است. در اینجا گویا ریشه لغت موؤُده به آیه وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما (بقرة: 255) به معنی ثقل حمل نزدیک است. این نزدیکترین معنایی است که به ذهن می رسد از موجود مؤنثی که بی گناه به قتل رسیده است، چون عرب تحمل نگهداری دختر نداشت. اما در روایات (مانند کتاب کافی و حتی در مجمع البیان به نقل از ابن عباس) ذیل آیه با بیانی شبیه به روش تفسیر قرآن به قرآن آمده است که موؤده موده است: یعنی همان مودت در قربی که اجر رسالت بود: قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٌٰ (شوری٢٣). این موؤده کیست؟ همه کسانی که مودت آنها واجب بود ولی عکس آن عمل شد! اولین کسی که از قربای رسول به این ظلم شناخته شده است اباعبدالله است. اما گویا معنای آیه با این مصداق تمام نمی شود. معروفترین موؤده حسین شهید است و گمنام ترین آنها صدیقه شهیده. *** از مرحوم نقل است: «خوب است پیروان سایر ادیان خبر ندارند که امت پیغمبر آخر الزمان، با آن همه مهربانی و خیرخواهی پیامبر برای امتش، با دختر پیغمبرشان و با فرزندان او چه کردند، و الا این امت تا قیامت نمی‌توانست سرش را پیش سایر امتها بلند کند. خدا این ننگ را از نظر سایر امم پوشاند». این بیان چند نکته دارد: یکی نامهربانی امت پیامبر با خانواده پیامبر و دیگری پنهان بودن این نامهربانی. در این میان خبر مظلومیت دختر پیامبر مخفی تر است. این ماجرا را اگر چه بزرگانی چون شیخ طوسی و سید مرتضی و ‌شیخ مفید نقل کرده اند اما بازهم‌ خبر همه گیر نیست‌ و این حادثه داستانی نیست که در هر جایی بتوان شنید و خواند چون اهل نظر معتقدند خدا این ننگ را پوشانده است. شاید خواست خدا بوده که روضه مدینه را مانند روضه عاشورا فاش نگوییم و در خلوت بسوزیم و بسازیم...
مستند بی بی سی در سال ۲۰۱۹ درباره سردارسلیمانی را ندیده چگونه پیش بینی می کنید؟ این مستند با عنوان همزمان چند تصویر را به خواننده منتقل می کند: فرمانده ای مؤثر و قدرتمند که همزمان پلید و شیطانی بود. این دو نوع صفت با هدف توجیه ضرورت مبارزه با یک تروریست القا می شود. البته مصاحبه شوندگان که عمدتا مأموران اطلاعاتی، نظامیانی مانند پترائوس و سیاستمداران کرد و عرب هستند از جنگ مؤثر او با داعش، روحیه گفتگو و مذاکره، سادگی و معنویت و تواضع او ‌هم می گویند. این مستند در عین مکر همیشگی این شبکه پیر، به بسیاری گفته ها اعتراف می کند و سندی تاریخی بر آنها می شود؛ مانند اینکه او مانع سقوط سوریه شد یا در نجات اربیل از حمله داعش نقش مهمی داشت. در پایان وقتی لبخند زیبای حاج قاسم با صدای یک سخنرانی تهدیدآمیزش به همراه زیرنویس انگلیسی بر روی تصویر نقش می بندد فکر می کردم که مخاطب چه تصوری دارد؟ تروریست یا اسطوره؟ بی بی سی کار خودش را کرده ولی ما هم می توانیم بیکار نباشیم. @Shadow_Commander
انیمیشن را با خانواده در دیدم و دوباره به فکر فرورفتم. این فیلم بر اساس کتاب داستانی مشهور به همین نام نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری،  اولین اقتباس یک فیلم انیمیشن طولانی از آن است. این فیلم بخش‌هایی از داستان کتاب را با استفاده از شیوه انیمیشنی استاپ موشن نمایش می‌دهد که با یک انیمیشن پویانمایی رایانه‌ای در هم بافته شده که در آن یک دختربچه با خلبان و راوی کتاب برخورد می‌کند که حالا سالخورده است و داستان دیدارش با شازده کوچولو در صحرا را نقل می‌کند. تفاوت این اقتباس با نسخه اصلی این است که خطر فراموشی ارزشهای کودکی را طوری نشان می دهد که حتی خود شازده را هم استحاله کرده است. این فیلم با بیانی خلاقانه هشداری دوباره نسبت به زوال دوران کودکی پس از گذشت هفتاد سال از هشدار سنت اگزوپری است که همچنان بشریت را تهدید می کند. قبلا در مورد این داستان‌ نوشته ام که: کتاب شازده کوچولو از طریق ستایش کودکی عقلانیت مدرن را نقد می کند و عجیب است که یکی از پرمخاطب ترین آثار غرب نقاد غرب است. نویسنده کتاب را نه به کودکان و نه به بزرگسالان بلکه به دوران کودکی یک بزرگسال تقدیم کرده است... درباره کودکی سخن بسیار است. شاید اگر یک مسلمان داستانی شبیه به شازده کوچولو را می نوشت از کودکی آسمانی می گفت که پنج صفت کودکان در کلام پیامبر (ص) را نشان می دهد. رمان و فیلم سینمایی نفس تا حدی به این صفات نزدیک شده است... متن کامل تحلیل کتاب: http://r1001.blog.ir/1397/12/14
(به دلیل کم کردن امکان لو رفتن قصه فیلم، مقایسه ها جابجا شده اند ولی اگر خیلی حساس هستید بعد از دیدن فیلم بخوانید) شباهتها و تفاوتهای با : http://hvasl.ir/news/280093 @rezakarimi
تأملاتی در یک نامه عاشقانه و آتشین شهید سلیمانی به دخترش ۱. آتشی که در نامه این پدر به دخترش است نوعی بی اختیاری در مهار قلم را نشان می دهد. پدر می نویسد «نمی دانم چرا این حرف‌ها را برایت می نویسم». این «نمی دانم» یعنی فاعلیت نویسنده از بین رفته و تصمیم قبلی وجود ندارد و حیرت و الهام جایش را گرفته است. البته در ادامه سخن از تنهایی و غربت است ولی باز هم آن «نمی دانم» به قوت خود باقیست و کلمات مثل آب از زیرزمین به بیرون می جوشند... ۲. انتظار شهید برای مرگ سالها طول کشید و شگفت اینجاست که چند ملاقات هم رخ داده که حتی زمان و مکان این‌ ملاقاتها هم ثبت شده اند. شاید بخشی از اشکهای ریزان او در تمام این سالها از این آغوشهای ناتمام بوده... تا اینکه این صحنه در واقعیت هم در بغداد رخ داد و این معنایی گویا است از اینکه می گویند آنچه تصور می کنی روزی به واقعیت می پیوندد. ۳. ترسیم منظره مرگ خونین بیشتر میل به فنا را ترسیم می کند. علت علاقه بعضی از شهدا به مرگ خونین چیست؟ برخی غرب گرایان این روحیه را خشونت طلبی می دانند. اما شاید آنها مشتاق فنا بودند و پیکر خود را هم مانعی در این مشتاقی می دیدند و بعضی از آنها در دعاهای خود می خواستند مفقودالاثر یا بدون جنازه باشند. تصور شهید عزیز هم از مرگ دلخواهش در حدی بود که «دود می کند و می‌سوزاند». ۴. نمی دانم اگر اشعار امام خمینی و دست نوشته های امثال شهید سلیمانی نبود چقدر توجیه عرفانی و معنوی کلمات رندانه شاعرانی چون حافظ آسان بود؟ چطور بدون آنکه به تحمیل معنا بر کلمات متهم شویم، ثابت می کردیم که کسی از بوسه و آغوش و عروس و زفاف بگوید و منظورش تلقی اروتیک نباشد؟! اکنون برخی از حافظ پژوهان معاصر نمی توانند حافظ را قرآنی تفسیر کنند و بلکه او را کفرگوی یک لاقبا یا اهل نظربازی می دانند! حافظ از ما قرنها دور است اما ما که روح الله و قاسم را دیده ایم و حضورش را لمس کرده ایم راحت تر می توانیم بفهمیم چطور می شود کسی  آن کلمات رندانه را به نحو غیرمادی به کار ببرد! آن هم در نامه ای که یک‌ پدر به دخترش می نویسد. (جالب اینجاست که در رسانه هایی که متن مکتوب گزارش نامه را نوشتند به بخشهایی از آن اشاره کردند و کلمات عروس و زفاف را نیاوردند!). آیا ما هم حق نداریم آن قدر در بیان حافظ و قاسم شباهت ببینیم و آنچنان تحت تأثیر قرار بگیریم که حتی مانند عبدالکریم سروش در شعر حافظ دست ببریم و با هم وزن دانستن آن دو بگوییم:  حافظ(قاسم) از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصلِ تواش نیست به جز باد به دست * بخشهایی از نامه در رسانه ها منتشر شد: «فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو می‌نویسم، چون می‌دانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمی دانم چرا این حرف‌ها را برایت می نویسم، اما احساس می‌کنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم. آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه...چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده ام. زخم‌ها برداشته ام، واسطه‌ها فرستاده ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم...» * متن پیاده شده فیلم گزارش فاطمه سلیمانی از این یادداشت که بعد از دیدار رهبر انقلاب منتشر شد: « خداوند ، ای عزیز من ، سالهاست از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می کنم اما خود جا مانده ام ، اما تو خود می دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم پیوسته یاد انها نام آنها نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم با اشک و آه یاد شدند. عروس حجله من کجایی ؟ مشتاق دیدارتم  آه وقتی بوسه انفجار تو تمام وجود مرا در خود محو می کند ، دود می کند و می سوزاند ، آه چقدر این منظره زیباست چقدر این لحظه رادوست دارم . در راه عشق جان دادن چه زیباست خدایا سی سال برای این لحظه مبارزه کرده ام ، با همه رقبای عشق در افتادم،  ده ها زخم برداشتم ، این نوعروس حق من است و من او را می جویم و در انتظار او بس واسطه ها را فرستادم او روزی در فتح بستان مرا دید اما نپسندید رفت روزدیگر در سیزدهم سال ۶۱ باز مرا دید یک لحظه در آغوشم گرفت بوسه گرم او را هنوز بر لبم حس می کنم اما باز رفت و روزهای دیگر باز آمد و رفت نمی دانم اگرا مرا نپسندید ولی چرا با لبخند پراز محبتش مرا لرزاند و به دنبال خود کشاند آه دلبرم ، محبوبم ، عشقم ، گمشده ام ، بیا ، بیا وقت زفاف است عروس زیبای پنهان شده من بیا ، بیا دیگر طاقت و تحملم تمام شده است در غمت به خدا هر روز میگریم بیا . @rezakarimi
هدایت شده از استنطاق
عدد خلقت است و عدد عالم امر است.  إِنَّ رَبَّكُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَوىٰ عَلَى اَلْعَرْشِ... أَلاٰ لَهُ اَلْخَلْقُ وَ اَلْأَمْرُ (اعراف٥٤). حرف «ثُم» در این آیه به روز هفتم اشاره دارد که محیط بر شش روز قبلی است نه ادامه آنها. همانطور که عرش محیط بر آسمانها و زمین است نه در عرض آنها.   در تورات و قرآن، آفرینش جهانِ مادی محصول شش روز است؛ با این تفاوت که در از روز هفتم آفرینش و استراحت خدا در آن روز نیز یاد شده است؛ ولی پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که در قرآن، چنین چیزی نیامده است ( الهیات تطبیقی، ش۱۷، ص۴۵) . اما با نگاهی دقیق تر می توان مراد از استراحت خداوند در روز هفتم را استوای بر عرش دانست.  اکنون کاری به نگرش مفسران اهل کتاب نداریم ولی همانطور که تکیه بر عرش به معنای جسمانی نیست استراحت خداوند هم می تواند غیرجسمانی تفسیر شود بلکه آن را می توان به معنی جمع شدن خلقت در یک مقام واحد (عرش) و تسخیر آسمانها و زمین در امر واحده دانست. استراحت خداوند‌یعنی به پایان رسیدن خلقت نه بیکار شدن خداوند؛ یعنی سیر از ظهور به غیب و مخفی شدن تجلیات الهی از دید اهل دنیا. خصوصاً اینکه‌ در سفر پیدایش علاوه بر  «خدا آرام گرفت»، جمله «فارغ شد» هم آمده است و این جمله دوم با ثم استوی علی العرش بیشتر سازگار است. در تفاسیر قرآنی مفسران تلاش کرده اند تا درک و معرفت نسبت به مرتبه بعد از روز ششم سطحی و حس گرایانه نباشد. این معرفت نسبت به روز هفتم در تورات هم باید به همین سبک وجود داشته باشد. است و به همین علت جمعه نامیده شده چون جمع روزهای قبلی است. روز هفتم‌ است چون محیط بر روزهای قبلی است نه اینکه فقط روزی ویژه و مهم باشد. اکنون‌نمی خواهم بگویم عدد شش نماد فراماسونری هست یا نه؟ ولی این مشخص است که کسی که در عدد شش توقف کرده و به روز هفتم نرسید همان کسی است که در دنیا ماند و به آخرت نرسید. البته عدد هفت یک عدد ماورایی است و در ساختار این دنیا به طور عادی نمی گنجد. شبیه مکعب و تاس بازی که تا بیشتر از شش گنجایش ندارد. پس آیا روز جمعه روز استراحت است؟ به همان معنی که استراحت خداوند را معنا کردیم پاسخ مثبت است. از منظری دیگر روز جمعه روز سعی و تلاش است نه استراحت؛ تلاش برای ذکر خدا که لازمه آن ترک دنیا و به تعبیر دقیق تر؛ جمع دنیاست:  يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِذٰا نُودِيَ لِلصَّلاٰةِ مِنْ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلىٰ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ ذَرُوا اَلْبَيْعَ...(جمعه٩).  تفسیر حقیقی ‌ترک‌دنیا به معنی جمع کردن دنیاست نه مهمل گذاشتن آن. جمعه حقیقی آن است که در آن ذکر کثیر (یاد خدا در دنیا نه فارغ از دنیا) محقق شود. برای همین آیه بعد حقیقت جمعه را بهتر نشان می دهد:  فَإِذٰا قُضِيَتِ اَلصَّلاٰةُ فَانْتَشِرُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ اِبْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ وَ اُذْكُرُوا اَللّٰهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (جمعه١٠). جمعه روز خداست و استراحت در آن فقط با معرفت صحیح با حقیقت روز هفتم سازگار است.  کسی که جمعه‌ها کار کند روز هفتم‌ برایش مانند روز ششم است و کسی که جمعه ها تعطیل است باز هم روز هفتم برایش یک توقف زمان بیش نیست. پس جمعه هم‌ روز تلاش است و هم روز استراحت. جمعه روز خداست. @estentagh
فیلم #منصور درباره زندگی #شهید_ستاری نیست بلکه درباره تلاش های یک مرد برای توانا شدن و منصور شدن است. غربت و مظلومیت این مسیر که همراه با تحریم های بیگانه و فساد و کارشکنی  داخلی همراه است با فرم آرام و سرد اثر سازگار است.  در این فیلم دوبار به مراسم #زیارت_عاشورا  تصریح می شود. یکبار می شنویم فرمانده در آن شرکت کرده و بار دوم فرمانده مسئولی را که بیش از حد در تعقیبات آن مراسم مانده با خشونت بیرون می کشد! این نکته اشاره ای به جایگاه واقعی ابعاد معنوی و اجتماعی دین دارد و نشان می دهد دین فقط در دعا و زیارت خلاصه نمی شود. نکته دیگر این است که در این زیارت همزمان سخن از دو امام مظلوم و منصور است؛ منصوری که آنقدر تواناست که به مظلوم یاری برساند. تیمسار ستاری در این فیلم مظلوم و گاه منکسر است اما با اعتقاد به #ما_میتوانیم پرتوی از منصور بودن را کسب می کند. معتقدم شعار ما می توانیم برای آنکه با گزافه گویی پوشانده نشود باید با پرسشهایی نظیر «چقدر و چگونه می توانیم» بازتفسیر شود. جایگاه این نکته در فیلم چندان مشخص نیست و اگر حال تضرع هم دیده می شد نه تنها نشان ضعف نبود بلکه روح توحیدی مبارزه و جهاد را نشان می داد. این فیلم ظرائف و جزئیات مؤثری دارد که در مخاطب اثر می گذارد (به جز گریم ناموفق چهره های‌ فرعی!). با این وجود هیجان و جذابیت فیلمهای معمول #نیروی_هوایی را ندارد و بیش از حد خونسرد است و گویا عامدانه موقعیتهای احساسی را قطع می کند. اگر چه همین خصوصیت سبب شده بدون شعارزدگی از افتخارات بگوید طوری که تماشای آن برای همه هموطنانی که در مسیر کار و پیشرفت  مسئولیتی دارند لازم است.
به جای نقد فیلم تقدیم به سردار شهید #عبدالرسول_زرین #تک_‌تیرانداز نماد قهرمان یکه و تنهایی است که کمتر با دیگران همراه است اما با وجود جدایی نهایتا به نفع دیگران عمل می کند. تک تیراندازها تک رو هستند اما نه به این معنا که اهل تفرقه باشند. هر کسی تاب بودن با آنها را ندارد اما آنها نباید مردم را فراموش کنند. آنها باید باشند چون همیشه قدرت و هیاهو و تبلیغات کافی نیست، دقت و هوشیاری و سرعت هم‌لازم است. آنها باید مواظب باشند تا کسی به جای دیگری قربانی نشود یا هدف مهم تر فدای هدف کم اهمیت نشود. به قول نویسنده فیلم تک تیرانداز، ارزش او به نزدن هایش است! او همیشه یا به هر روشی تیرنمی اندازد چون معتقد است:  #ما_رمیت_اذ_رمیت! پس به خاطر کم کاری ملامتشان نکنیم و کیفیتشان را ببینیم. تک تیراندازها فقط در عرصه نظامی نمی جنگند بلکه در عرصه فرهنگی جنگ نرم را ادامه می دهند. مراقبشان باشیم همانطور که مراقبمان هستند. @rezakarimi
اهل عرفان مانند مرحوم حاج اسماعیل و آیت الله در شرح این بیت حافظ که «نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش» می گویند: منظور و و است. در نظر اولیه، این سخن در همین غزل که «منتظر رحمت می باش» با توصیفات مکرر از این سه ماه که گفته می شود مملو از رحمت و غفران الهی هستند سازگار است. اما باید شواهد بیشتری برای این تأویل عرفانی یافت. معنای اولیه این بیت این است که سه ماه می بخور و بقیه سال از می پرهیز کن و بیش از این زیاده روی نکن. اما اگر معنای می و پارسایی را نزد حافظ بهتر درک کنیم باید گفت معنای کامل این است که سه ماه می بخور و بقیه سال اثرات این می پرستی را از باطن به ظاهر بیاور. چون نزد حافظ منظور از «می» یک جرم که «کم آن ضرر ندارد!» نیست تا سه ماه خوردن آن با یک سال خوردن آن فرق داشته باشد! منظور از « بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش» هم این نیست که میگساری گناهی باشد که انسان را محتاج رحمت الهی بگرداند. بلکه می سبب می شود انسان نقش خودپرستی را بر آب زند و جز خود را نبیند و آنگاه محتاج و منتظر رحمت الهی باشد. همچنین، منظور از پارسایی در اینجا زهد ریایی نیست که در تقابل با رندی است بلکه وقتی حافظ در پایان این غزل می گوید:«معاشر رندان پارسا می‌باش» منظورش پارسایی است که با رندی سازگار است بلکه از «عشق و می» ناشی می شود. در طریقت حافظ شریعت و مقام ظاهر دو معنا دارد یکی در تقابل با طریقت است و دیگری ادامه و وامدار طریقت است. یکی زهد است و دیگری پارسایی. پارسایی باید طوری تعریف شود که با رندی سازگار باشد و آن ظهور و بروز آن جلوه از رند است که ظاهر را نگه می دارد و از طریقت به شریعت می رسد. معمولاً شارحان مراقبات رجبیه به مقایسه این سه ماه با هم می پردازند ولی حافظ و عرفایی دیگر، علاوه بر این مقایسه، به مقایسه این سه ماه با بقیه سال توجه می کنند. اگر یک سال را به چهار سفر سه ماهه تقسیم کنیم یک سفر سه ماهه از آن «می پرستی» است و می توان اسفار اربعه را در سال تعریف کرد و نگذاشت که همه سال فقط در سفر اول صرف شود. بلکه عرفان کامل آن است که سالک فقط در مقام مستی نماند و دوباره به پارسایی برگردد. این همان مقام رندان پارساست. @rezakarimi
حجت الاسلام درباره برادرزاده اش گفته او‌ همیشه شاد و با نشاط بود و‌ بعد از مرگ‌ پدرش فداکارانه پای مادرش ایستاد. این تفسیر، درس اخلاق از زندگی یک فرد مشهور است. اگر بخواهیم‌عمیق تر بشویم می توانیم بگوییم شادی و نشاط انصاریان اولاً خودش را خوش کرده بود و ثانیاً به دیگران روحیه می داد و ثالثاً این نشاط را در سختی ها به کار می گرفت. اما این شادی با جسارت و خطرکردن و خلاف عادت هم توأم شده بود و حتی کسانی این جمله را از آن مرحوم تبلیغ می کنند که: از زندگی لذت ببر حتی به غلط! نمی دانم این جمله نقل قول دیگران است یا از یک نگرش خبر می دهد ولی به هر حال تبلیغ این جمله افراط در لذت گرایی است. در اخلاق و عرفان ما دم غنیمتی بودن و در حال زیستن مبنایی محکم دارد و نیازی به جعل جملات این چنینی ندارد و لذت بردن احتیاجی به غلط ندارد. کافیست حافظ و مولوی بخوانیم و معرفت کافی داشته باشیم. @rezakarimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمدی نژاد در پاسخ به این سؤال که «چرا در سالهای اخیر به جای اسلامی از واژه انسانی استفاده می کند؟» می گوید: چون حقیقت انسانیت و اسلامیت یکی است. وقتی مصاحبه کننده از او می پرسد در قرآن آمده که اکثریت انسان ها نباید اطاعت شوند می گوید این آیه مربوط به قوم خاص است و اگر برای همه جهان بود خدا زیر سؤال می رفت! مشکل احمدی نژاد این است که می خواهد فرضیه هایش را بر قرآن تحمیل کند او از قرآن به سوی جهان معاصر سیر نمی کند بلکه پیش فرضهایش را ثابت شده می پندارد و اسلام و قرآن را به نفع این پیش فرضها تفسیر می کند. از این آیات باید بفهمیم که اکثریت انسانها به جای اتکا بر خود باید خدا را محور قرار بدهند. تقابل اسلام و غرب، تقابل خود و خداست. ولی احمدی نژاد اهل این نوع تأملات غرب شناسانه نیست. درباره‌ تفاوت انسان گرایی توحیدی با انسان محوری اومانیستی سخن بسیار است و باید به آن اندیشید. در هرحال، اعتماد به نفس و لبخندهای آقامحمود وقتی این نظراتش را می پراکند نشانه خوبی نیستند. @rezakarimi
«مطلب خودمان را بگیر! در ذهن حافظ خوانها نرو! حافظ را واعظ می‌خواند، مطرب می‌خواند، روضه خوان‌ می‌خواند، عالم و عارف می خواند. فعلاً یک آب صافی است که رها شده است. حالا آب صاف دنیاست، باشد. بعضی می گویند: این مجازی بوده است. می گوییم: مگر آب صاف در دنیا بد است؟ آب گل را نمی‌شود خورد غسل کرد وضو گرفت ولی با آب صاف یک پیاله هم باشد می‌توان همه کار کرد». (طوبای محبت، ج۱، ص۲۵). در این سخن مرحوم #دولابی، منظور از خودمان کیانند؟ حافظ خوانها کیستند؟  به نظر می رسد آب صاف یعنی آبی که هنوز آلوده به اضافات نشده است. حافظ خوانها دچار اضافاتی از جنس دنیا، علم، اخلاق و عرفان (نظری) اند. باید حافظ را بدون هرگونه حجاب فهمید. حافظ نزد حافظ‌خوانها آب مضاف است نه یک‌پیاله آب صاف. برای همین است که گاه عامی بهتر از عالم حافظ را می نوشد.  این سخنان دارای مبانی فکری هستند و اتفاقی بر زبان نیامده اند. برای همین شباهت زیادی به نوشته #داوری_اردکانی دارد: «مردم عامی که حافظ می‌خوانند و با دیوان عزیزش فال می گیرند او را بهتر از اهل ادبیات می شناسند و تا حدودی همدلی و همدمی با او دارند. اما ادیبانی که حافظ می خوانند نمی توانند بی مدد عصای روشهای علمی (خودمانی شده) گامی به سوی حافظ بردارند و دون شأن ایشان است که بی استناد کافی حرف بزنند. ای بسا که همین اسناد و مدارک کافی و غیرکافی حجاب می شود حائل میان حافظ و ادیبان متتبع».(شاعران در زمانه عسرت، نوشته دکتر رضاداوری اردکانی، ص۶۸). @rezakarimi
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
ذکر یکی از بهترین عبارات برای شناخت حقیقت قلب است. در کتب حدیثی این ذکر در آمده است: یاالله یارحمن رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک اما ما ایرانی ها در لحظه تحول ملی هم ، با برخی استنادات، این ذکر را در به کار می بریم. قلب یعنی همان موجودی که مقلب و دگرگون می شود. بهترین قلب این است که بهتر دگرگون و متحول شود و بدترین قلب این است که سخت و قسی و قالب (طبع) زده و غیرقابل انعطاف باشد. قلب بنده بین دو انگشت خداست که آن را مقلب می کند. قلب مریض آن است که تسلیم و پذیرای اراده الهی نباشد. اینجاست که قلب آنقدر قابل توسعه است که خدا هم در آن جا می گیرد! بهترین قلب این است که با ذکر خدا هم لرزان است و هم اطمینان دارد. اذا ذکرالله وجلت قلوبهم الا بذکرالله تطمئن القلوب این دو صفت متضاد در مورد قلب ممکن است چون کار قلب این است که مدام تپش داشته و مقلب شود و آرامش آن هم در عین این تپش است. خدایا ما جز قلب هایی در دستان تو هیچیم. تو خودت نگهدار‌ آنها باش. @karimireza1001
بعضی از منتقدین معنویت‌های جدید و عرفان‌های نوظهور در مواجهه با نظریات سهل انگارانه ای مثل آرزومحوری را نفی می‌کنند. در مواجهه مشابه در نقد تئوری اسلام رحمانی بر لزوم برائت و دشمن شناسی تأکید می‌کنند. اما باید دقت کرد که اساساً علت رواج نظریات جایگزین و بدیل، وجود مناسبت و سنخیت بین مبانی آنهاست پس مواجهه صحیح فقط در نفی و ضدیت مطلق نیست بلکه باید متاع دزدیده شده را بازپس گرفته و مفاهیم را به اصل خود بازگردانیم. فراموش نکنیم که در خلقت باطل محض ماندنی نیست و مانند کف روی آب، باطل با اتصال به حق ‌خود را زنده می‌گذارد و راه مبارزه صحیح این نیست که آب و کف روی آن را به یک مسیر از خود برانیم. در قانون جذب حقایقی مثل رحمت واسعه، حسن ظن به خدا و تقدم امل بر عمل به نام دیگری تبلیغ و بهره برداری شدند. در اسلام رحمانی «یا من سبقت رحمته غضبه» به صورت ناقص به کار گرفته شده است. حتی فی المثل در کیمیاگر پائولو کوئلیو نقش «خود» و خودباشی در مثنوی را تصرف کرده است. باید اموالمان را از بیگانه پس بگیریم اما بعضی بخشی از اسلام را به جنگ بخشی دیگر برده اند در حالی که همه این مبانی از یک خانواده اند. اکنون‌ تلاشهایی برای معرفی حقایق ناب و جذاب دینی در حال انجام است و مثلاً مؤسسه با برگزاری دوره قدرت حسن‌ظن به خدا را تبیین می‌کند و بر اساس متون دینی نتیجه می‌گیرد که «اگر یقین داری که خداوند بی نهایت به تو می دهد قطعا می دهد». چیزی که در این میان بیشتر به تصریح نیاز دارد، مواجهه صحیح با معنویت های جدید است. @rezakarimi
خدا ودیگرهیچ
حجت الاسلام #حسین_انصاریان درباره برادرزاده اش #علی_انصاریان گفته او‌ همیشه شاد و با نشاط بود و‌ بعد
در گفتگو با برنامه مصاحبه ای که در آن جمله پربازتاب اش، «زندگی‌ کن حتی به غلط!»، را گفته بود را فاقد ارزش گفتگو دانست و‌ آن کلماتی را که خرج کرده بود بی ارزش دانست. بهداد با حافظ مأنوس است و شناخت خوبی از آن دارد ولی بهتر است برای درک صحیح کلمات چنین کسی از حافظ مدد بگیریم و خود سلبریتی را اصیل ندانیم. چه برسد به اینکه آن را تیتر کنیم و از روی آن نماهنگ‌بسازیم و سلبریتی دیگر آن را تکرار کند! https://www.telewebion.com/episode/2537670
نکاتی در مورد یادداشت در کتاب «اصلاً جمهوری اسلامی دیگر چه صیغه ای است؟ این که جز یک ترکیب موهوم بیش نیست و ..... مگر جمع این دو -جمهوریت و اسلامیت - ممکن است؟» شهید آوینی این جمله را از یک نویسنده ضدانقلاب نقل می کند اما گویا خودش بی میل نیست این جمله را به گونه ای دیگر بپذیرد! چرا که می نویسد: بعد از سیزده سال که از آن روزها می گذرد یک بار دیگر سخن از انتزاع و انفصال این دو امر از یکدیگر می رود... این دو ترکیب هنوز هم تعریف ناشده و موهوم است. او این را تعبیری کاملاً بدیع و بی سابقه می داند و می گوید:«جمهوری اسلامی» تعبیری نیست که از انضمام این دو جزء -جمهوریت و اسلامیت - حاصل آمده باشد و چنین دریافتی از همان آغاز بر یک اشتباه غیر قابل جبران بنا شده است. پس آیا شهید آوینی «جمهوری اسلامی» را قبول ندارد؟ اعتقاد او این است که : این تعبیری است که بنیانگذار آن برای «حکومت اسلامی آن سان که دنیای امروز استطاعت قبول آن را دارد» ابداع کرده است و تعبیر جمهوری اسلامی اگر چه حد و رسم این نظام را تبیین می کند ، اما در عین حال از اظهار ماهیت و حقیقت آن عاجز است». به تعبیر دیگر شهید آوینی معتقد است: حکومت اسلامی در این زمان صورت دیگری جز آنچه به طور طبیعی در جمهوری اسلامی به خود گرفته است نمی تواند پیدا کند . او جمهوری اسلامی را تفسیر ناتمام از حکومت اسلامی می داند. او غرب را با نگاه وجودبین می بیند نه موجود بین و می نویسد: «وجه تمایز و تفاوت نظام های دموکراتیک را از غیر آن نباید در وجود پارلمان و یا تکثر قوای سه گانه پیدا کرد. پارلمان و نهادهای دیگر وسایطی هستند در خدمت عقل مشترک عمومی واعمال اراده همگانی». پیشنهاد آوینی برای بیان حقیقت حکومت اسلامی چیست؟ او پاسخ می دهد: ولایت فقیه تنها صورتی است که حکومت اسلامی به خود می گیرد و به عبارت دیگر در حکومت اسلامی جمهوریت در طول اسلامیت و به تبع آن وجود دارد( اگر انتزاع این دو مفهوم را عجالتآ برای اقامه استدلال بپذیریم ). البته تفسیر او از فقیه بسیار قابل تأمل است. او معتقد است فقه مصطلح در قرون اخیر از حقیقت خویش فاصله گرفته، پس می نویسد: فقیه انسانی است که حقیقت دین در وجود او تعین یافته است و قدرت استنباط احکام عملی دین را از سرچشمه های حقیقت « که کتاب و سنت است » داراست . عقل نیز حجتی باطنی است که با شرع عینیت دارد و بنابراین ، حکم عقلی فقیهی که وجودش عین حقیقت دین و مظهری از آن است ضرورتآ دارای حجیت است . پس در نظر او فقیه فقط بر ظاهر آیه و روایات نظر نمی کند و چون با حقیقت دین نسبت دارد عقل این فقیه مظهر حقیقت عقل و شرع است: «خیلی ساده انگاری است اگر ما متوقع باشیم که درباره تمامی پدیدارهای اعصار مختلف زندگی بشر بر کره زمین ، آیات محکمات و احادیث و روایات ، نظرات صریح داده باشند... رسول الله و ائمه طاهرین مظهر حقیقت عقل و شرع هستند و فقها نیز متناسب با مرتبت روحانیشان از همین مظهریت بر خوردارند» . یک نتیجه این اعتقاد آوینی(جمهوری اسلامی همچون صورت نازل حقیقت حکومت اسلامی ) این است که امکان تغییر مجدد در قانون اساسی فعلی در جمهوری اسلامی مطرح می شود: «چه بسا که قانون اساسی جمهوری اسلامی ، در پاسخ به اقتضائات و نتایجی که در عمل حاصل می آید، مراحل دیگری از تغییر و تتمیم را به خود ببیند. بر اساس مبنای فکری آوینی با این تغییر تمیم صورت می گیرد و جمهوری اسلامی به اصل خود نزدیک می شود.
3 minutes.MP3
7.86M
تحلیل و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت (بررسی روایت تجربه های نزدیک به مرگ) یکشنبه 5اردیبهشت99
هدایت شده از استنطاق
amr.mp3
17.34M
محفل مجازی تفسیر قرآن کریم دوشنبه 6اردیبهشت ماه - با موضوع «اولی الامر در قرآن»
هدایت شده از استنطاق
گزارشی از دوره های آموزشی راه های قرآنی خواندن خبرگزاری قرآنی ایکنا https://iqna.ir/fa/news/3966955 نهاد کتابخانه های عمومی https://iranpl.ir/news/28446 @estentagh
خدا ودیگرهیچ
تحلیل و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت (بررسی روایت تجربه های نزدیک به مرگ) یکشنبه 5اردیبهشت99
تجربه نزدیک به مرگ یا ان.دی.ای (NDE) آیه اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى (زمر42) در این آیه بعد از توفی نفس دوراهی امساک و ارسال وجود دارد. اگر این دوراهی فقط مربوط به خواب نباشد و بگوییم منظور از امکان ارسال بعد از توفی، فقط به مرگ خواب منحصر نیست بلکه در شرایطی موت نهایی نشده (قضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ رخ نداد) و امکان ارسال روح وجود دارد، در آن صورت این آیه بیان تجربه نزدیک به مرگ هم هست. باید همان رفتاری که با خواب شایسته است نسبت به روایت «تجربه های نزدیک به مرگ» هم به کار برده شود: -نباید با خواب به عنوان یک منبع غیرمعرفتی رفتار کرد بلکه تعبیر خواب در قرآن و عمل به خواب چند بار بیان شده است. پس اینکه می گویند خواب حجت نیست اگر به این معناست که نباید به خواب توجه کرد جمله درستی نیست ولی اگر منظور این است که هر خوابی بدون تعبیر اهل علم حجتی برای تأثیرگذاشتن در برنامه ریزی روزمره ندارد می تواند درست باشد. -خواب نیاز به تأویل دارد و ممکن است ظاهر آن حقیقت آن نباشد مانند خواب پادشاه مصر یا بنابه نظر برخی خواب حضرت ابراهیم (که گفته اند منظور از ذبح پسر در حقیقت ذبح امام حسین ع بوده نه اسماعیل ع). وقتی خود راوی تفسیر و تعبیرش را با گزارش و روایت در هم می آمیزد (تفاوت کتاب ایستادن آن سوی مرگ با کتاب سه دقیقه در قیامت همین است که دومی تفسیرهای راوی را هم دارد) ممکن است خطای تفسیری در او راه پیدا کرده باشد. این خطای تفسیری غیر از دروغ عمدی راوی است که در اینجا فرض بر صحت روایتهاست. درخواب گاهی خداوند اراده می کند تا واقعیت را کم و زیاد کند إِذْ يُريكَهُمُ اللَّهُ في‏ مَنامِكَ قَليلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ (انفال43) یعنی خداوند در خواب پیامبر آنها را کم نشان داد و اگر زیاد نشان می داد سست می شدند و بین آنها نزاع رخ می داد. پس این نوع گزارش ها هم نیازمند تفسیر است. هر چند در حقیقت دشمن اسلام از جنس دنیاست و دنیا ذاتاً متاع قلیل است. پس این تصرف تبدیل واقعیت به حقیقت (بیان باطن امور ظاهری در دنیا) است. -شخصیت بیننده خواب در خواب تأثیرگذار است مثل پادشاه مصر که خواب او خوابی برای کل مردم مصر بود. -وجود اضغاث احلام نشان می دهد علی رغم توفی ممکن است بازهم خوابهای پریشان مانع روایت حقیقی شود. @rezakarimi
motahari.mp3
8.01M
نشست کتابشناسی شهید مطهری- 12 اردیبهشت1400
هدایت شده از خدا ودیگرهیچ
دعای وداع با ماه رمضان سلام های سوزناکی دارد. اما برای کسی که در طلب معرفت در است باید ربط بین اول و آخر را کشف کند. این دعا با خداشناسی مهمی شروع می شود و به چند آیه مهم می رسد و بعد از آن است که سخن از ماه رمضان است. آیا توصیفات قبل از وداع فقط کلمات مقدماتی برای آماده کردن دلهاست یا اینکه معنای خداحافظی را بیشتر توضیح می دهد؟ خلاصه بخشهای دعا این است که بنیان افعال الهی بر تفضل است و دعا و توبه و حمد راه های ارتباط با چنین خدایی است و ماه رمضان بهترین زمان برای تجربه کردن چنین رابطه پرسودی است. این زمان گران خداحافظی تلخی دارد؛ چه برای کسانی که فیض بردند و دیگر نمی برند و چه برای کسانی که فیض و بهره نبردند.