eitaa logo
🌝 مــ🌙ــاه تـابـانمــ باش 🌝
1.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
200 ویدیو
4 فایل
𝓼 💫﷽💫 {وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ باڪدامین اشڪ میشود ردپای تو راازمیان دل پاڪ ڪرد.. جمعه ها پارت نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود و صد سلام به امروز خوش آمدید 🗓 به چهارشنبه خوش آمدید ☀️ ۲۴ شهریور ۱۴۰۰ خورشيدی 🎄 ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۸ صفر ۱۴۴۳ قمری ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻏﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ 🌺ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ ﺑﺎﺵ؛ ﻧﻪ ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ... 🌸ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛ 🌺ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛ 🌸ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ؛ 🌺ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ 🌸روزت عاشقانه و زیبا دوست من ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧 : ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🌝 مــ🌙ــاه تـابـانمــ باش 🌝
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 #مــاه_تــابــانــم_بــاش #پارت_175 میدونستم تابان به شدت روی مری حساس شده. ا
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 ازش فاصله گرفتم. ظرفارو گذاشتم توی سینک که باز دست انداخت دور کمرم و منو کشید سمت خودش _چیه تابان چرا اینجوری میکنی؟ گفتم که از بابت مری نگرانی نداشته باش. عصبی دستش رو انداختم پایین و گفتم _اصلا چرا باید این موقع صبح پاشه بیاد خونت و بگه میخواد باهات بیاد بیرون؟ آترین کلافه نگام کرد و گفت _بخاطر یه پروژه ای باید باهم همکار بشیم. الانم میخوایم بریم سر اون کار. با حرص دست به سینه شدم و گفتم _ادم قحطی اومده بود که با این همکار شدی؟ با صدای مری از پشت سرم چرخیدم سمتش که گفت _چرا نباید با من همکار بشه عزیزم؟ تو براش تعیین تکلیف میکنی که با کی باشه با کی نباشه؟ خواستم چیزی بگم که آترین جدی گفت _بسه... تابان برو حاضر شو با ما بیای. برایان هم اونجاست. با این حرفش چشم غره ای به مری رفتم و از آشپزخونه زدم بیرون ولی نرفتم سمت اتاقم. ایستادم تا ببینم چیزی میگن یا نه! با شنیدن صداشون بیشتر نزدیک شدم و فالگوش ایستادم. مری گفت _چرا انقدر بهش رو دادی که حالا بخواد اینجوری برات تکلیف و تعیین کنه؟ چرا بهت میگه چیکار بکنی یا چیکار نکنی؟اصلا از دختره خوشم نمیاد فکر کرده کیه؟ صدایی از آترین نشنیدم. داشتم حسابی حرص میخوردم. دلم میخواست یه جوابی بهش بده که با شنیدن صداش امیدوار شدم. آترین گفت _تو چیکار داری؟ مگه به تو داره گیر میده که اینجوری داری حرص میخوری؟ حالا هم بهتره زود بریم که دیر نرسیم. من میرم ببینم تابان حاضر شد یا نه... با این حرفش هول کردم و سریع دوییدم سمت اتاقم. سریع یه دست لباس انتخاب کردم و پشت در کمد ایستادم که بپوشم، با تقه ای که به در خورد بلند گفتم _بله؟ اترین گفت _پوشیدی تابان جان؟ بریم؟ . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
شاهکار زندگی چيست؟ اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگويی، کلک نزنی و سوءاستفاده نکنی، اين شاهکار است. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ" ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ" ﻧﮑﻨﻴﻢ. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ "ﺁﺯﺍﺭ" ﻧﺮﺳﺎنيم ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ" ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ. ﺣﺘﯽ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺩﻭﺳﺖ" ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ. ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️
گاهی زندگی یعنی ریسک کردن برای رؤیایی که هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد. ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️
تنها چیزی که؛ شخصیت هر انسان را عوض می کند، سختی های زندگی است؛ سعی کن در سختی ها انسان بمانی، چون دنیای ما، دنیای روابط آدم‌ها با آدم‌ها نیست... دنیای روابط، نقاب ها با نقاب هاست... آدم ها کمتر فرصت میکنند... تا سیمای حقیقی هم را ببینند... ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود و صد سلام به امروز خوش آمدید 🗓 به پنجشنبه خوش آمدید ☀️ ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ خورشيدی 🎄 ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙 ۹ صفر ۱۴۴۳ قمری ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌼به نام خدای مهربان 🌸چونکه صبح آمد وچشمم باز شد 🌼خلقـتم با خالقم هم راز شد 🌸غرق رحمت میشود آنروز که 🌼صبحش با نام تو آغاز شد 🌸 روزهای 🌼سرشار از خیر و برکت ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧
🌝 مــ🌙ــاه تـابـانمــ باش 🌝
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 #مــاه_تــابــانــم_بــاش #پارت_176 ازش فاصله گرفتم. ظرفارو گذاشتم توی سینک ک
🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸 🌸 سریع گفتم _یه چند دقیقه دیگه حاضر میشم. باشه ای گفت و رفت. سریع اماده شدم و بعد از برداشتن کیفم از اتاق زدم بیرون. به طبقه پایین که رسیدم با ندیدن مری ابرویی بالا انداختم. آترین اومد سمتم و بعد از اینکه خوب منو آنالیز کرد لبخندی زد و گفت _بریم عزیزم؟ سری تکون دادم و گفتم _بریم فقط مری کجاست؟ در حالی که در خونه رو می بست گفت _بهش گفتم اون بره تا ما بیایم. آهانی گفتم و سوار ماشین شدیم. آترین سریع راه افتاد که سوالی گفتم _مزاحمت که نیستم؟ با این حرفم اخمی کرد و گفت _تو هیچوقت مزاحم نیستی عزیزم تازه خوشحال هم میشم همه جا با من باشی چون با حضورت انرژی میگیرم. با این حرفش لبخندی از روی ذوق روی لبهام اومد. دستم رو گرفت. با حس گرمای دستش، نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم نسبت بهش واکنش نشون ندم. نمیخواستم بفهمه با لمسش هول میشم... آب دهنم رو قورت دادم و از شیشه زل زدم به بیرون که آترین گفت _چیزی نمیخوای برات بخرم تا وقتی میرسیم بخوری؟ با این حرفش چرخیدم سمتش و گفتم _مگه چقدر راهه؟ _نیم ساعتی هست. آهانی گفتم _نه چیزی نمیخوام مرسی. میگم بعدش میشه بریم بازار من یکم خرید کنم؟ با این حرفم نگاهم کرد و گفت _شما هروقت امر کنی میریم... اول بریم کار من حل شه بعدش هرجا خواستیم میریم باشه؟ باشه ای گفتم و زل زدم به بیرون. بعد از نیم ساعت رسیدیم و با دیدن مری که به ماشین تکیه داده و برایان . . . 🌸 🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸 🌸🌝🌸🌝🌸🌝🌸
سکوت کن... فرقی نمیکند از روی رضایت باشد یا دلخوری، این مردم از سکوت کمتر داستان می سازند...! ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز اول صبح از باغ محبت سبدی از ‌مهر را مخصوص شما خوبان آورده ام تا به بوی خوش آن خاطرتان همیشه شاد شود سلام وعرض ارادت خدمت شماخوبان روزتون بخیروپرازشادی💚 ❤️ دنیای فیلـــــــــــــــم👇👇👇 @Cinamatv
📚داستان کوتاه📚 ⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️ 🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند. 🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد . شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد. 🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. 🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید. 📚 خزینةالجواهر ص 612 ┏━━✨✨✨━━┓ ❄️ @ba_khodabash1 ❄️ ┗━━✨✨✨━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما وقتی حالتون بده چیکار میکنین؟! سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص آیی قصه عشق ، انسان بودن ماست اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست . سرت را بالا بگیر و لبخند بزن . فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست... ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️
فردی ڪه بیشتر از همه، وقتتان را با او می‌گذرانید، خودِ شما هستید..! پس سعی ڪنید برای خودتان هم دوست داشتنی باشید نه فقط برای دیگران ✅به جملات زیبا بپیوندید👇 🆔: ❤️ @rooman222 ❤️