eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
860 دنبال‌کننده
9 عکس
6 ویدیو
0 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم عظم الله اجورنا و اجورکم انشاالله سعی می شود برخی اشعاری که در دسترس بنده هست برای دهه محرم اینجا به ترتیب شبها قرار داده بشه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ می‌نویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین می‌نویسم با لبی خونبار واویلا حسین هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین می‌نویسم زیرِ این آوار واویلا حسین وای از کوفه از این آزار واویلا حسین من که دنیایم تویی ؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفتم که آقایم علیست بارها گفتم علی ، اینبار : واویلا حسین @hosenih از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست ... میزنم با دستِ بسته زار واویلا حسین دستگیرم کرده‌اند از بام میبینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را می‌رسی با دختری آرام میبینم تو را بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را آه آه از زینب و انظار واویلا حسین کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین کوچه‌ها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد نه نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد نه دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا آن یکی می‌بُرد من را این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید حلقه‌ی زنجیر آورد و به بازویم کشید ناله‌ام شد با تَنی خونبار واویلا حسین مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین @hosenih جان من حتی برای آب اینجا رو مزن یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
نامردی اینجا باز پابرجاست برگرد مسلم میان کوچه ها تنهاست برگرد . دیشب به یاد چشم های تو نخفتم امشب سرم بر شانه ی غم هاست برگرد . من آب می نوشم ولی از اشک دیده چشمم به یاد لعل تو دریاست برگرد . اینجا برای درهمی سر می فروشند بازار کوفه بعد از این غوغاست برگرد . اینجا گلوی طفل را بوسند با تیر صد حرمله بر گِرد من پیداست برگرد . اینجا تسلّای یتیمان تازیانه است سیلی جواب طفل بی باباست برگرد . سنگ و سر مسلم اگر زیباست اما سنگ و سر زینب چه واویلاست برگرد . . . سید محمد جوادی کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
حضرت مسلم بن عقیل ع به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می‌کنم با دست بسته رهبر خود را به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لب عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست‌تر دارم که وقف خاک جانان کرده‌ام خاکستر خود را به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا که گم کردم حساب زخم‌های پیکر خود را عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا فرستادم به همراه سکینه دختر خود را یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را صدای ناله‌ی زهرا به گوشم می‌رسد آری که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می‌ترسم به چنگ گرگ‌ها بینی علیِّ اکبر خود را میا از کعبه ای مولای من در این منای خون که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را استاد غلامرضا سازگار
🔸شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت 🔰روضه حضرت مسلم بن عقیل قسمت ششم: اما امشب چه خبره چه شبیه شب باب الحوائج الی اللهه نه اینکه مسلم فقط پسر عموی حسین باشه داماد امیرالمومنینه بالاتر از این مسلم برادر حسینه خود ابی عبدالله فرمود فرمود به اهل کوفه من برادرم رو پیش شما می‌فرستم وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلٍ همون آقایی که وقتی امیرالمومنین از پیغمبر سوال کرد یا رسول الله علتش چیه شما انقدر عقیل رو دوست دارید فرمود هم خودم عقیل رو دوست دارم هم به این دلیل که ابوطالب عقیل رو خیلی دوست می‌داشت بعد هم فرمود علی جان یه روز می‌رسه پسر همین عقیل فدایی پسر تو میشه وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ پیامبر خبر داد به علی یه روزی من و تو جمع می شیم برام مثل من گریه می کنیم 🔸شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت روضه روضه داماد امیرالمومنینه نمی‌تونه بدون طعم مظلومیت علی باشه تو این کوچه‌ها که راه می‌رفت کسی رو نداشت آدم یاد یه وقتی می‌افته شب اول بزار‌ یه یادی از مادر سادات کنیم آدم یاد اون لحظه‌ای می‌افته که امیرالمومنین مادر سادات را به مرکب سوار می‌کرد دونه دونه در خونه انصار رو می‌زد اما کسی جواب زهرا رو نمی‌داد اینجا هم مسلم غریبانه داره تو کوچه‌های کوفه می‌گرده در نگاهش كوفه ‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت نوشتن دید طوعه در خونه منتظر فرزندشه آقا یه نگاهی کرد صدا زد یا أمة الله اسقینی ماء اصلا کربلا از اول روضه ش با تشنگی شروع میشه طوعه رفت آب آورد اما کاسه آبو که پس گرفت دید مسلم نشست رفت برگشت دید مسلم جایی نمیره یکی دوبار صدا زد «تو این شرایط دوست ندارم اینجا در خونه من ایستادی شهر ناامنه برو پیش خونواده ت» یه وقت دید مسلم از جا بلند شد فرمود «من تو این شهر خونواده ی ندارم کسی را ندارم من مسلم بن عقیلم» طوعه این زن با ایمان به مسلم پناه داد شب را به عبادت و بندگی خدا مشغول بود صبح که شد فهمید که محل اختفا معلوم شده صدای همهمه اسب‌ها را در کنار خونه شنید همه آمده بودند تا مسلم را به تنهایی دستگیر کنن آخه شیر بنی هاشمیه نه فقط خود مسلم پسرش عبدالله بن مسلم هم روز عاشورا در راه اباعبدالله و شهادت رسید که نوشتن ۹۸ نفر را به درک واصل کرد اینجا هم مسلم وقتی دید خانه در خطره در مقابل چشمان اشکبار طوعه شمشیرشو بیرون کشید از خانه بیرون زد تو کوچه ها شروع کرد جنگیدن هرچی جنگیدن کاری از دستشون بر نمی‌آمد عده‌ای از این ملعون ها را به درک واصل کرد نوشتن «و کان مثل الاسد» ابن اشعث به ابن زیاد پیام داد تو من رو فرستادی برای گرفتن شیر بنی هاشم «بعثتنی الی اسد ضرغام» سر و صدای لشکر بلند شد دیدن نمی‌تونن کاری کنن رفتن بالای بام‌ها شروع کردن سنگ زدن آتش پرتاب کردن 🔹این نی ها را آتش می‌زدند از راه دور پرتاب می کردن به سمت مسلم من نمیدونم مسلم شاید با خودش میگفت حسین جان یه روز هم خواهر تو همین شهر میاد اینا که اینجا به من سنگ میزنن می ترسم یه روزی همین سنگ ها را به سمت خواهرت پرتاب کنن نوشتن انقدر جراحت‌ها به بدنش وارد شد «ضعف عن القتال» همه مصیبت‌های عاشورا را مسلم یه جا کشید هم بهش سنگ زدن هم بهش آتش پرتاب کردن هم تشنه شهید شد اینجا نوشتن یه ملعون با شمشیر حمله کرد ضربه به لبهای مسلم زد لبهاش شکاف برداشت وقتی دستگیر شد اینقدر خون از بدنش رفته بود آب طلب می‌کرد آب رو که آوردن هر بار که خواست آب بنوشه دید کاسه آب پر خون میشه فرمود «اگه روزیم بود می‌تونستم آب بخورم» آب رو کنار گذاشت قربون وفات برم آقا جان! تقدیر خدا رو ببین هنوز معلوم نبود کربلا چه خبر می‌شه خدا میخواست مسلم هم مثل عباس آب دستش باشه اما تشنه شهید بشه گویا مسلم هم فهمید یه خبرایی هست فرمود اگه روزیم بود از این آب می‌تونستم بخورم
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت می‌کنم با دست بسته رهبر خود را به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لب عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را @hosenih به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست‌تر دارم که وقف خاک جانان کرده‌ام خاکستر خود را به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا که گم کردم حساب زخم‌های پیکر خود را عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا فرستادم به همراه سکینه دختر خود را یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را صدای ناله‌ی زهرا به گوشم می‌رسد آری که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می‌ترسم به چنگ گرگ‌ها بینی علیِّ اکبر خود را @hosenih میا از کعبه ای مولای من در این منای خون که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را شاعر:استاد © اشعار آیینی حسینیه
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم  نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم  ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاه‌الرجالند  خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند  اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند  عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند   تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد  قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد  این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود  این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود   زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد  از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد  مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم  صید بـه خـون غلطیده‌ی بـالای بامم  وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم  عکس لب خشک تـو را در آب دیدم  در موج خون دریای لارا دیدم امروز  از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز  انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را  خونین به چنگ گرگ‌ها پیراهنت را   انگـار ‌بینـم لاله‌های پـرپـرت را  پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را   انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران  هم تیرباران می‌شوی، هم سنگ باران   انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را  زخم گلوی شیرخواره کودکت را  انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده  داری به روی دست خود دست بریده  انگار بینم غرق خـون آیینه‌ات را  جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را   انگار بینم شمـر مـی‌آید بـه گودال  انگار بینم می‌زنی در خون پر و بال  ...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد  زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد   من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم  مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم  لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من  آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من  تنهـا نـه ایـن نامرد مردم می‌کُشندم  در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم  «میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی  بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی ✍ 📝
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم به غیر دربه‌دری‌ها پناهگاه ندارم شب گذشته به هر خانه جای بود مرا، لیک به هیچ خانه در این شام تیره راه ندارم ز خستگی‌ست به دیوار طوعه تکیه زدم من و گرنه جز به خداوند تکیه‌گاه ندارم کِشَند جانب دارالاماره با چه گناهم عزیز فاطمه جز عشق تو گناه ندارم به زیر تیغم و بالای بام وقت شهادت حسین از تو جز امید یک نگاه ندارم به راه عشق تو سر می‌دهم که وای به حالم اگر که حرمت عشق تو را نگاه ندارم... غم تو کرده سیه روز من که در همه عمرم قسم به خال تو یک نقطۀ سیاه ندارم سلام بر تو دهم لیک با زبان اشارت نگاه من به تو و طاقت نگاه ندارم... ✍مرحوم 📝
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است سلام من به حسینی که او امام من است سلام من به مرادم به سیدالشهدا که مقتدای من و شاهد قیام من است حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم که شور عشق تو شیرینی کلام من است چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو که بی حضور تو این زندگی حرام من است اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است... غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است خوشم که عطر وصال تو در مشام من است مرا به مژدۀ دیدار تو امیدی نیست غم جدایی تو همدم مدام من است مگر که شهد شهادت به جام من ریزند که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است به راه عشق، نخستین فدایی تو منم سفیر خاص توام، این صدای عام من است به متن دفتر فضل مجاهدان بنگر که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است تویی منادی صوت عدالت انسان که بازتاب تو، فریاد ناتمام من است چراغ زندگی من عقیده است و جهاد حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است... وجود پاک تو را چشم‌زخم تا نرسد دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق! در آخرین نفس این آخرین پیام من است بگو که شهد شهادت مرا گوارا باد در این محیط که زهر ستم به جام من است خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد سر بریدۀ من پرچم قیام من است من این چکامه سرودم که «مسلم بن عقیل» ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است ✍ 📝 |
در شجاعت، منم ابوطالب در ارادت، منم عقیلِ دگر که خدا در پیام خون خدا برگزیدم چو جبرئیل دگر سر نهادم به شانه‌ی دیوار نوحه‌ی یا حسین زمزمه‌ام گرچه در کوچه‌ها اسیر شدم من عزیزِ عزیزِ فاطمه‌ام گریه چاره نکرد دردم را وقتی از دست می‌رود چاره به خدا درد من فقط این است که زن و بچه‌ات شد آواره ای که حتی ندید همسایه سایه‌ی خواهر تو را برگرد صحبت از شام و مجلس‌آرایی‌ست وای... ناموس کبریا... برگرد تیرهای سه شعبه‌ی این قوم سه هدف دارد ای امام الناس سینه‌ی تو... سپیدی حنجر تیر سوم... سلام بر عباس ✍ 📝 |
دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم به خیمه‌ی تو... نه! حتی به خویشتن نرسیدم گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا به چشم‌روشنی از بوی پیرهن نرسیدم به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان چه عزیزانی چه شهیدانی که بین ما بودند و دیگه امسال بین ما نیستند چه شهیدانی که نمیشناختیمشون شهید شهید سید رضی شهدای دفاع از قدس و دفاع از حرم چه اون شهیدانی که به ظاهر میشناختیم اما قدرشونو نمیدونستیم و همراهانشون نه تنها قبل از شهادت نشناختیم بعد از شهادت هم نشناختیم خدا نمیگذره از اونایی که به شهید تهمت زدن خدا نمیگذره از اونایی که پا روی خون شهید میذارن شهید رو خراب می کنن تا دنیای خودشونو بسازن به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان مرا چه شد که به لبیک سوختن نرسیدم دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن به بوریای تو ای شاه بی کفن نرسیدم دوباره بر سر نی، سیب‌های سرخِ رسیده‌ست دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم ✍ 📝 اشعار_آیینی_حسینیه‌ اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3
مکررا دوستان در شخصی از مطالبی سوال می کنند که با رجوع به فهرست سنجاق شده یا جستجوی واژه در کانال می توان مطلب را به دست آورد لذا یک توضیح کوتاه درباره نحوه قرار دادن مطالب در کانال خدمت شما تقدیم می شود:👇👇👇
⭕️دوستان توجه دارند که ما در حد توان در چهار کانال فعالیت داریم: 1⃣کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub در این کانال مطالب مربوط به مراثی اهل بیت قرار داده می شود. می توانید از طریق فهرست سنجاق شده یا نام مبارک اولیاء علیهم السلام در کانال به مطالب دست پیدا کنید. 2⃣متن روضه اهل بیت آرشیو روضه های مکتوب: @rozehayemaktoubb در این کانال ها به صورت قرار داده می شود که به نوعی مرجع کانال روضه های مکتوب است. همچنین صوت روضه ها نیز گاهی در همین کانال قرار می گیرد. 3⃣اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3 در این کانال اشعار مختلف مدح، مرثیه و مولودی اهل بیت قرار می گیرد. 4⃣منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat در این کانال گاهی برخی مطالب مناسب با منبر از آیات و روایات قرار می گیرد. البته توجه دارید که مطالب کانال غالبا تولیدی است و لذا در حد توان و مجال توفیق خدمت داریم. از همه شما عزیزان التماس دعا
در این ایام این لیست خیلی می تواند مورد استفاده عزیزان باشد: https://eitaa.com/rozehayemaktoub3/471
اشعار شب سوم حضرت رقیه سلام علیها:
اشاره به حضرت رقیه سلام الله علیها برپا کنید خیمه‌ی ماتم، شروع شد ماه عزای شاه دو عالم شروع شد شب‌های ماتم است، سلامٌ علی الحسین عالم محرم است، سلامٌ علی الحسین حسرت به خاکِ سردِ مزاری نَبُرده‌ایم شکر خدا که قبل محرم نمرده‌ایم احیای خشکسالی چشم است با حسین "صد مرده زنده می‌شود از ذکر یاحسین" دارد برای تو کفنم می‌کند پدر پیراهن سیاه تنم می‌کند پدر بالاتر از تمام نسب‌هاست حدِّ من جاروکش عزای تو بوده است جدِّ من دست از شراب ناب بهشتی کشیده است آن‌کس که چای تازه دمت را چشیده است برگشته‌ایم، چشم به عفو تو داشتیم حُرّیم و چکمه بر سر شانه گذاشتیم خاکم ولی به زر بدلم کن حسین‌جان مثل حبیبِ خود بغلم کن حسین‌جان دستی به روی گونه‌ی سینه‌زنَ‌ات بکش اشک مرا بگیر و به زخم تن‌ات بکش ما با غم تو فارغ از این بند می‌شویم در آتش عزای تو اسپند می‌شویم امروز اگر که در دل هیئت نشسته‌ایم مدیون لطف مادر پهلو شکسته‌ایم زهرا به روی گریه‌کُنانت حساب کرد ما را برای نوکری‌ات انتخاب کرد ما پای دیگ نذر تو برکت گرفته‌ایم از پادوییِ مجلس‌ات عزت گرفته‌ایم در اوج درد، نام تو اعجاز می‌کند دست سه‌ساله‌ی تو گره باز می‌کند این اربعین حواله‌ی پای مرا بده جان رقیه یک سفر کربلا بده تا با لب ترک ترکم پرپرت شوم قربان تشنگیِ علی‌اصغرت شوم پائینِ پات ناله‌ی جانکاه می‌کشم یاد عبا و اکبر تو آه می‌کشم در علقمه دلت به چه دردی دچار شد با آبروی اهل حرم شرمسار شد ** تنها شدی که شمر تو را زیر پا گرفت لب‌هات جای آب به سرنیزه‌ها گرفت ✍ 📝 |
دلتنگ اشاره به حضرت رقیه سلام الله علیها دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاسه‌ی ما اعتنا نکرد... تنها امید ظرفِ غذای گدا..، حسین حُبِّ تو ترس معصیتم را زیاد کرد ای مظهر تجلّیِ خوف و رجا حسین هرکس مسیر عاشقی‌اش را سوا نکرد فردای حشر می‌کند او را سوا حسین حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین "آدم" برای گریه به تو آفریده شد بانیِ خلقت همه‌ی انبیا حسین دَمنوش روضه‌ات دمِ عیسی بن مریم است هر چایخانه‌ات شده دارُالشِفا حسین در کشتی نجات..، "رقیّه" است ناخدا ما را همین سه ساله رسانده‌است تا حسین ذکر تو را به روی لبم مادرت گُذاشت سرمایه‌ی مُحبَّت زهراست "یا حسین" هرگاه بی قرار حریم تو می‌شویم باید پناه بُرد به صحنِ رضا..، حسین دلشوره‌ی زیارت تو می کُشد مرا این اربعین مرا برسان کربلا حسین ** مقتل نوشته است نفس می‌زدی هنوز وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین جسمت به راحتی نشود جمع و جور..، آه آخر کشید کار تو بر بوریا حسین ✍ 📝 |
نوکر همیشه عشق خود ابراز می‌کند با «یا حسین» نوکری آغاز می‌کند دل خوش نکرده‌ایم به اعمال خیر خود ما را غم حسین سرافراز می‌کند هر کار کوچکی که در این خیمه می‌کنیم زهرا به دست خویش، پس انداز می‌کند دل، دور مانده از حرم اما در این دو ماه تا کربلا دو مرتبه پرواز می‌کند سرّ است روضه‌ها و دلم را امام عصر مَحرم به درک قدری ازین راز می‌کند ویرانه‌ی دلی که پُر از معصیت شده ذکر حسین، قلعه‌ی نوساز می کند درهای معرفت که به عالم گشوده نیست گریه به داغ دختر او باز می‌کند ما را محبتی که به دل بر رقیه هست نزد عزیز فاطمه ممتاز می‌کند جانم فدای شأن عظیمش که سال‌هاست با دست‌های کوچکش اعجاز می‌کند ** فرمود رو به نیزه‌ی بابا: ببین که زجر با ضرب تازیانه مرا ناز می‌کند پرده‌نشین عرش خداییم، پس چرا بر ما نگاه، شمر نظرباز می‌کند؟! ✍ 📝 |
بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را که احترام کند مکتب سه‌ساله‌ی ما را هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی که گوش کس نشنیده‌است آه‌وناله‌ی ما را بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی که دست لطف تو پُر می‌کند پیاله‌ی ما را بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را همان که لطف و بزرگیش سهم اهل‌زمین شد ولی به جور ستم‌پیشگان خرابه‌نشین شد هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه مسیح نیزه‌نشینم خوش‌آمدی به خرابه چه‌خوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن چه‌خوب داشتی ای ماه، مقصدی به خرابه دوباره آیه‌ی قرآن بخوان که از نفحاتت وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ای‌سر؟ چرا که از تو نمانده به‌جا ردی به خرابه مرددی سر ماندن به احترام دل من اگر هرآینه در رفت‌وآمدی به خرابه چقدر فاصله افتاده است بین من و تو که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه خوش‌آمدی که خوش‌آمد مرا رسیدن بابا که آرزوی دل دختر است دیدن بابا همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه شده‌ست با تو برآورده آرزوی رقیه دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه دوباره راه مغیره رسیده است به مادر همین که زجر می‌آید به جست‌وجوی رقیه دلم خرابه‌نشین شد، از آن زمان که شنیدم که یک‌خرابه گرفته‌ست رنگ‌وبوی رقیه برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه صدای هاتفی آمد که خواند مرثیه‌ای را؛ " فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه سری به‌نیزه بلند است رو‌بروی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه" دوباره در دل صحرا غزل به‌بار می‌آید به احترام تو روزی که آن سوار می‌آید ( با اندکی تصرف) 📝 |
به استعانتِ اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین شروع می‌کنم این ماه را به نام حسین دوباره چشمه‌ی خون بین عرش جوشیده تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده هزار شکر عجینیم با غم تو حسین رسیده‌ایم به ماه محرم تو حسین هزار شُکر که درگیر ماتمت شده‌ایم دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده‌ایم قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم لباس نوکری شاه را به تن کردیم اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم سیاهه‌های عزا را دوباره نصب کنیم میان سینه‌ی ما آهِ تازه..، دم شده است بساط چایی و اسپند هم علم شده است چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم چقدر پادویی روضه‌ی تو را کردیم بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است به روضه آمدن ما دعای فاطمه است در این حسینیه تحت لوای مولائیم به زیر سایه‌ی چادر نماز زهرائیم خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد کسی که گریه‌کُن‌ات شد..، عزیز زهرا شد قسم به کوثر و زمزم، شفاست گریه‌ی تو برای هرچه مریضی، دواست گریه‌ی تو قسم به تذکره‌ی قدسی خدای جهان "حسین"..، راه علاج است..، آی بیماران اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب مرا فقیر نگاهت بدانی‌ام خوب است گدای شاه خراسان بخوانی‌ام خوب است رکوع اشک شدم، گریه‌ی نماز شدم به جان دختر تو کربلا‌نیاز شدم چه می‌شود که به سمتت قدم قدم برسم چه می‌شود که دم اربعین حرم برسم ** چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود... هزار نیزه‌ی خونین درون یک تن بود نفس نفس زدن او به آه بند شده صدای چکمه‌ی یک بددهن بلند شده سنان کشانده عقب جمع نیزه‌داران را... خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را... ✍ 📝 |
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد @hosenih بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من گلایه می کند از این که گوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد @hosenih بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
زمزمه میکنم اسمتو رو لبم مست حلاوت یا رب و یا ربم تو این حرم بالا میره دعای من جواب بندتو میدی خدای من یا رب باز امشب نگاهم کن یا رب بیزار از گناهم کن یا رب بازم سر به راهم کن **** کجا برم جز حرم منه رو سیاه بگو بجز‌ تو به کی ببرم پناه ببین چه کرده دلم رو ذنوب من بیا شفا بده قلبمو خوب من یا رب کاری کن رها باشم یا رب مثل بنده ها باشم یا رب شیعه‌ رضا باشم یا رب **** اگه خراب بشه پشت سرم پلا منو به تو میرسونه توسلا همه‌ دردا با گریه دوا میشه اشکا مهر قبولی دعا میشه امشب اشک چشم بی تابم نذر ریحانه‌ اربابم خانم یا رقیه دریابم **** خدا مرگم بده چه لبهای پر از خونی خدا مرگم بده چه موهای پریشونی خدا مرگم بده چه اوضاعی چه مهمونی نه فرشی و نه چراغونی و نه سر دارم و نه سامونی به ماها سر زدی سر زده اومدی کو بدنت مگه پر زده اومدی بابا نگو که کجا بودی بابا همه جا با ما بودی بابا زیر دست و پا بودی بابا **** خدا صبرت بده شده ناموس آواره خدا صبرت بده دخترت بین بازاره خدا صبرت بده به غارت رفته گوشواره نمونده گوشی و گوشواره بگو با عمو شبم تاره سر تو خاکی خاکی معجرا منو زدن مثه تک تک دخترا بابا تو موج بلا بودم بابا با نا محرما بودم بابا من انگشت نما بودم بابا **** خدا خیرش بده سر من عمه آزرده خدا خیرش بده به جای من کتک خورده خدا خیرش بده روزی صد مرتبه مرده علم به دوش حرم بوده و تو هر کوچه سپرم بوده حالا مراقب زخمای تازمه بیا که لحظه تشییع جنازمه بابا چشمم خوب نمیبینه بابا سیلی خوردم از کینه بابا گوشم خیلی سنگینه
ی هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم "از حرم جا مانده ای" هم صحبت جامانده هاست @hosenih یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم؛ این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد آقا! نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب! از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین! حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست @hosenih " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه