eitaa logo
متن روضه اهل بیت (آرشیو کانال روضه های مکتوب)
3.4هزار دنبال‌کننده
24 عکس
15 ویدیو
72 فایل
این کانال پشتیبان کانال روضه های مکتوبه اینجا متون گذاشته میشه راه ارتباط: @Yazahra1357 لینک کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub لینک منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی ✅صفحه ۲ 🔸فاطمه بنت اسد نسبت برسول خدا صلى اللّه عليه و آله علاقه زيادى داشت، بجهت محبّت و برهانهائى كه از رسول خدا به آن بى‌بى وعده داده بودند عنان صبر را از دست داده بود. فاطمه بنت اسد ميگفت: بخداى آسمان قسم كه نذر من قبول و سعى من مقبول و دعاى من مستجاب گرديد، من محبّت حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله را در قلبم جاى ميدهم، بوسيله‌ رؤيت آن حضرت از كليه اشخاصى كه نظير او هستند چشم‌پوشى مينمايم، چه كسى از من سزاوارتر است كه مثل حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله باو عطا شود، امر حضرت محمّد امر خلق نيست بلكه امرى است از طرف خداى بزرگ فاطمه بنت اسد پيغمبر خدا را (چون نور) چشم خود قرار داده بود، چنانچه خود آن حضرت يك لحظه از نظر فاطمه غائب ميشد تمثال او از نظر فاطمه بنت اسد غائب نمى‌شد، آن حضرت را مفقود نميدانست، ناراحت بود تا اينكه پيغمبر را حاضر نمايد و مشغول غذا دادن، شستشو كردن، نظيف نمودن، لباس پوشانيدن، روغن مالى كردن، خوشبو كردن و اصلاح كار آن حضرت شود، در روز مواظب شير دادن آن بزرگوار بود، همين‌كه شب مى‌شد مشغول بحاضر كردن رختخواب و (وسائل) خواب و متّكا و گهواره آن حضرت ميگرديد. 🔸صفات پسنديده رسول الله  حضرت صادق ع فرمود: در خانه ابو طالب درخت خرمائى بود كه زياد بار ميگرفت و بسيار خوش طعم و خوش خوراك بود، بدنبال طعم آن بوى خوش و معطرى نظير بوى زعفرانى كه با عسل آب شده باشد استشمام مى‌شد، آن درخت خرما پرپوست و كم خوار بود و هسته آن باريك بود. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله همه روزه با همسال‌هاى خود از قبيل ابو سفيان كه عموزاده آن حضرت بود و ابو سلمه و مشروح بن نويبه نزد آن درخت مى‌آمدند و آنچه را كه از آن خرما بوسيله وزيدن باد و منقار زدن پرندگان ريخته بود جمع ميكردند. فاطمه بنت اسد نميديد كه پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله در جمع كردن خرماى نارس و رسيده به هم‌سال‌هاى خود سبقت بگيرد ولى كودكان ديگر براى جمع كردن خرما بر يكديگر پيشدستى ميكردند، اما پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در بين آنان با سكون و وقار و تواضع و تبسّم حركت مى‌كرد، از حرص و عجله كودكان ديگر تعجب مينمود! ولى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چنانچه بعد از رفقايش چيزى از خرما مى‌افتاد آن را بر ميگرفت و الا با صورت باز و انبساط و خوش‌روئى تمام برمى‌گشت. 🔸فاطمه بنت اسد از كثرت حياء، نيكوكارى، دل نازكى، سرعت اشك و دل رحمى پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله تعجب ميكرد! گاهى مى‌شد كه فاطمه بنت اسد قبل از آمدن كودكان براى آن حضرت خرما جمع مى‌كرد-، موقعى كه آن بزرگوار مى‌آمد خرماها را به او تقديم مينمود ولى آن برگزيده خدا دوست داشت كه خرماها را با كودكان ديگر بخورد. 🔸فاطمه بنت اسد ميگويد: روزى همسالان و هم‌بازيان حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله آمدند و من خوابيده بودم. چون حضرت محمّد را با آنان نديدم از آنها سراغ آن حضرت را گرفتم و گفتم: محمّد چه شد؟؟ گفتند: با عموى خود ابو طالب در عقب ما هستند، دل من اندكى آرام گرفت، بچه‌ها آن خرماهائى را كه در زير درخت بود بطورى جمع كردند كه در زير آن درخت چيزى ديده نمى‌شد. آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بطرف آن درخت رفت و در زير آن توقف كرد، آن درخت خرما خيلى بلند بود. پيغمبر خدا بدست خود اشاره كرد، آن درخت خوشه‌هاى خود را بقدرى پائين آورد كه نزديك شد ميوه آن بزمين برسد، پس رسول خدا آنچه كه ميخواست از آن‌ خرما بر گرفت و دست خود را از آن درخت برداشت و اشاره كرد تا آن درخت بجاى خود برگشت، آن حضرت گمان ميكرد كه من خوابم ولى من خوابيده و بيدار بودم. چون اين معجزه را از آن حضرت ديدم ترس بر من غلبه كرد، نتوانستم خوددارى نمايم پس نزد ابو طالب آمدم و در مكان خلوتى باو گفتم: من از حضرت محمّد چنين و چنان ديدم؟! ابو طالب گفت: آرام باش و اين گفتگو را جاى ديگر مكن كه شايد خوابهاى دروغى بوده است. گفتم: نه بخدا قسم بلكه بطور يقين در حال بيدارى بود نه در حال خواب، بچشم بيدارى ديدم نه در چشم خواب، من بخدا اميدوارم كه اين گمان مرا نسبت به محمّد صلى اللّه عليه و آله ثابت نمايد و آنطور باشد كه بوسيله پرورش آن حضرت بمن بشارت داده شده و من به جهت كفالت و عهده‌دارى نفقه آن بزرگوار رستگار گردم. 🔸بعد از آن فاطمه بنت اسد در شب و روز از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله جدا نمى‌شد، از آن حضرت غفلت و از خدمتش كوتاهى نمى‌كرد، در جستجوى غذا و آب پيغمبر بود، پس رسول اللّه آن بى‌بى را مادر ميگفت. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی ✅صفحه ۳ 🔸پیامبر اکرم به فاطمه بنت اسد دستور داد برای خداوند متعال قربانی انجام دهد بعد از آن فاطمه بنت اسد قربانى را آماده كرد و گفت: من اين فرمان را از حبيب خود محمّد صلى اللّه عليه و آله قبول كردم و اين قربانى را محض خدا براى خدا ذخيره مينمايم. 🔸فاطمه بنت اسد آن شب را صبح نكرد مگر اينكه حسنى بر حسن و جمالى بر جمال او افزوده گرديد و عقيل را متولد نمود، بعد از عقيل حامله شد و طالب را زائيد، بعد از طالب حامله شد و جعفر را متولد كرد، هر روز نور صورت آن بى‌بى بجهت اينكه به پاك و پاكيزه‌ترين و نيكوكارترين آنان يعنى على حامله شده بود رو بزيادى ميرفت. آنگاه فاطمه بنت اسد على  را زائيد و در موقع ولادت امير المؤمنين بعضى از مشكلات دچار آن بى‌بى شد. 🔸آنگاه فاطمه بنت اسد فرزند خود على  را در منزل پدرش ابو طالب آورد تا اينكه پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله كام او را برداشت، او را در كنار خود نهاد، قبل از اينكه كسى على را قنداق كند پيغمبر خدا او را در كنار خود قنداق كرد. بعد از حضرت على ام هانى كه نام او فاخته بود و مباركه و پاكيزه و خواهر فرزندان پاكيزه پدر خود ابو طالب بود بفاطمه بنت اسد نصيب گرديد. 🔸ولادت اولين وصى پيغمبر عظيم الشأن اسلام  فاطمه بنت اسد در دهم ماه ذى حجه بعلى بن أبي طالب حامله شد و در روز پانزدهم ماه رمضان او را متولد كرد [این نقل برخلاف تاریخ مشهور ولادت آن حضرت در ۱۳ رجب است] 🔸فاطمه بنت اسد پنج روز بعد از حامله شدن به على  نشسته بود درحالى‌كه صورتش را نور و جمال فرا گرفته بود، صورت آن بى‌بى نورانيت مخصوصى داشت، پيشانى فاطمه بنت اسد در بين عده‌اى از زنان قبيله قريش كه نام همه فاطمه بود ميدرخشيد 🔸تربيت رسول خدا ص امير المؤمنين ع را از كودكى‌] راوى گويد: علي 7 در موقعى متولد شد كه سى سال از عمر شريف رسول خدا صلى اللّه عليه و آله گذشته بود، پيغمبر خدا على را زياد دوست ميداشت بطورى كه بفاطمه بنت اسد ميفرمود: اى مادر گهواره على 7 را نزد رختخواب من قرار بده، پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله شخصا متصدى‌ پرورش و تربيت على مى‌شد، در موقع شيرخوارگى على  شير را در حلق آن حضرت ميريخت، در موقع خواب على گهواره جنبان على بود، در وقت بيدارى با على هم سخن ميشد و آن بزرگوار را گاهى بسينه و گاهى بدوش خود حمل و نقل ميفرمود. 🔸رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ميفرمود: اين على برادر، دوست، معين، وصى، ذخيره، مورد اعتماد، داماد، شوهر دخترم و امين بر وصيّت من است. پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله على را گردش بكوههاى مكه، شكاف كوهها، رودبارها و جاده‌ها مى‌برد. 🔸همين‌كه حضرت محمّد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله خديجه دختر خويلد را تزويج كرد و آن بى‌بى از محبت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بعلى آگاه شد از على 7 ديدن ميكرد، با بهترين لباس و جواهر آن حضرت را زينت ميداد، كنيزان خود را با على ميفرستاد، كنيزها ميگفتند اين على برادر محمّد و محبوبترين مردم در نزد او و نور چشمى خديجه و آن كسى است كه آرامش و اطمينان بر او نازل شده است. [قصه کفالت پیامبر از امیر مومنان (صلوات الله علیهما و آلهما)] 🔸هديه و احسان خديجه متصلا در خانه ابو طالب روان بود تا آن موقعى كه قحطى شديد و خشكه‌سالى دچار قريش شد، چون حضرت ابو طالب مردى بخشنده و سرشناس بود لذا تهى دست گرديد و نانخوار او زياد شد، سال قحط آن حضرت را نيازمند كرد. پس رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عموى خود عباس را كه در آن وقت در ميان بنى هاشم كار و بارش خوب بود صدا زد، فرمود: اى عمو! برادر تو ابو طالب نان‌خوار زيادى دارد، نيازمند گرديده و تو ميبينى كه اين قحطسالى دچار مردم شده، ارحام هم سزاوارترند كه بآنان كمك شود، بايد نانخوار آنان را برد و نان داد، پس تو با ما بيا تا برويم و بعضى از عائله او را بياوريم بلكه نيازمندى او را تخفيف داده باشيم. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰داستان ولادت امیرالمومنین از کفالت ابوطالب و فاطمه بنت اسد از پیامبر تا کفالت پیامبر از امیر المومنین (صلوات الله علیهم اجمعین) از کتاب اثبات الوصیة مسعودی ✅صفحه ۴ 🔸عباس در جواب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله گفت: اى برادرزاده پيش‌بينى بسيار خوبى كردى، براى من هم صواب دارد، بخدا قسم كه مرا براى بخشش و رسيدگى بقوم و خويش بيدار و هشيار كردى. آنگاه با يكديگر نزد ابو طالب آمدند، بطرز نيكوئى با او صحبت كردند و گفتند: حقا كه تو سوابق پسنديده و منقبتهائى دارى كه قابل انكار نيستند. تو اصل و ريشه پدران بزرگوار هستى، جوانمردى و بخشش براى تو جمع و مطيع شده، ما نميتوانيم بصفات تو نائل شويم، در اين سال قحط و خشكه‌سالى نانخوار تو زياد است، ما ناچاريم كه بعضى از نانخواران ترا سبك نمائيم تا اين سختى از مردم برطرف گردد، حضرت ابو طالب گفت: (من حرفى ندارم) ولى عقيل و طالب را براى من بگذاريد و اختيار باقى اطفال كوچك با شما باشد، آنگاه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله على را و عباس جعفر را برگرفتند. رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله از آن وقت ببعد عهده‌دار على  گرديد و خود آن حضرت شخصا متصدى غذا و تعليم امير المؤمنين بود، على 7 دو سال قبل از آنكه نبوّت پيغمبر خدا صلى اللّه عليه و آله ظاهر شود با رسول خدا نماز ميخواند. [....] منبع عربی: https://b2n.ir/h79817 منبع ترجمه کتاب اثبات الوصیه توسط محمد جواد نجفی https://b2n.ir/r55494 کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰حمایت ابوطالب و فاطمه بنت اسد (علیهما السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) 🔸بعد از اینکه پیامبر در سن کودکی پدر و مادر را از دست داد مدتی نگذشت که جد مکرم ایشان حضرت عبد المطلب (علیه السلام) نیز در بستر بیماری افتاد و در آن حال اینگونه به ابوطالب درباره پیامبر وصیت کرد: «اى عبد مناف (ابوطالب!) نگاهدارى و حفاظت شخصى را که مانند پدرش یکتاپرست است، بر دوش تو مى‏گذارم» و ابوطالب در پاسخ گفت: «پدرجان! محمد(ص) هیچ احتیاجى به سفارش ندارد؛ زیرا، او فرزند من است و فرزند برادرم.» (ابوطالب با عبدالله پدر پیامبر(ص) از یک مادر بودند). 🔸وقتى که عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پیامبر(ص) را پیش خود برد، و با این که ثروتى نداشت و نادار بود، امّا بهترین سرپرست براى آن حضرت بود؛ على(ع) مى‏فرماید: «پدرم در عین نادارى، سرورى کرد و پیش از او هیچ فقیرى سرورى نیافت». 🔸ابوطالب نسبت به پیامبر(ص) چنان دوستى و محبت شدیدى ابراز مى‏داشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمى‏داشت، در کنار پیامبر(ص) مى‏خوابید و هرگاه بیرون مى‏رفت، او را نیز همراه خود مى‏برد و چنان دلبستگى شدیدى به پیامبر(ص) داشت که، نسبت به هیچ‏کس چنان نبود و خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار مى‏داد. 🔸«ابن عباس» و سایر صحابه مى‏گویند: «حضرت ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست مى‏داشت؛ به طورى که او را از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مى‏نمود! بنابر این هرگز از وى دورتر نمى‏خوابید و خود هر جا مى‏رفت او را نیز با خود مى‏برد.» 🔸علامه مجلسى(ره) نقل مى‏کند: «هرگاه رسول خدا در رختخوابش مى‏خوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه مى‏خوابیدند، به آرامى او را بیدار مى‏کرد، و رختخواب على را با وى جابجا مى‏نمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وى مأمور مى‏ساخت.» 🔸یعقوبى مى‏نویسد: از رسول خدا(ص) روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، همسر ابوطالب، که زنى مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «الیوم ماتت اُمّى؛ امروز، مادرم وفات کرد»، و او را در پیراهن خویش کفن کرد و در قبرش فرود آمد و در لحد او خوابید و چون از ایشان پرسیدند: چرا براى فاطمه بنت اسد چنین بى‏تاب شده‏اى؟ فرمود: «او به راستى مادرم بود؛ زیرا، کودکان خود را گرسنه مى‏گذاشت و مرا سیر مى‏کرد. آنان را گردآلود مى‏گذاشت و مرا تمیز و آراسته مى‏نمود، و راستى که مادرم بود». 🔸حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگى به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگى رسول خدا(ص)، لحظه‏اى از یارى و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم مى‏داشت!! و خطرهاى احتمالى را که متوجه رسول خدا مى‏گردید، خود و فرزندانش با جان و دل مى‏خریدند، و آن چنان فداکارى و ایثار مى‏نمودند که ملائکه و جبرئیل بر آنها مباهات مى‏کردند!! 🔸در تاریخ آمده است که کفار قریش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند که جلوى تبلیغات پیامبر اسلام(ص) را که به نظر آنان اهانت به آیین و مقدّسات بت پرستى بود، بگیرد. پس از چندین بار تذکر، سرانجام با اخطار و هشدار شدیدتر پیش آمدند؛ به گونه‏اى که جان رسول خدا(ص) و حضرت ابوطالب مورد تهدید جدى قرار مى‏گرفت؛ در چنین موقعیتى ابوطالب با تمام قوا از رسول خدا حمایت مى‏کرد و مى‏گفت: «اذهب یا بن اخى؛ فقل ما احببت فوالله لا اُ سلمک لشى‏ء ابدا؛ تو نگران نباش و به دنبال مأموریت الهى‏ات انجام وظیفه کن؛ به خدا سوگند! به هر قیمتى (و لو جان من در خطر باشد) دست از حمایت تو برنمى‏دارم!!» منبع مقاله ابوطالب شخصیت مظلوم تاریخ مجله پاسدار اسلام کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰چند روضه کوتاه برای بی بی دو عالم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) 🔸مجلس اول: ذکر مصیبت ورودیه کربلا وقتی وارد کربلا شدن بانوان حرم رو با احترام از محمل ها پیاده کردن اون زینبی که امیر المومنین شبها برای زیارت پیامبر می فرستاد حسنین دور و بر زینب می رفتن چراغ حرم رو خاموش می کردن تا کسی قد و قامت زینبو نبینه اینجا هم لابد عباس اومد علی اکبر اومد جوانان بنی هاشم اومدن دور و بر زینبو گرفتن با احترام و جلالت پیاده کردن اما عرض کنیم حسین جان کجا بودی روز یازدهم محرم اون لحظه که زینب همه رو سوار کرد امام سجاد با حال بیماری شدید سوار بر مرکبی شد یه وقت زینب یه نگاهی دور و برش کرد ببینه یه محرم دور وبر زینب نمانده کمکش کنه شاید صدا زد حسین جان کجایی خواهرو کمک کنی شاید یه نگاه به علقمه کرد عباسم از وقتی دستای تو رو جدا کردن لباس اسیری به تن کردم ... راوی می گه: یادم نمیره روز یازدهم محرم َ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ ع وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ‏ حَزِينٍ‏ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ ناله بزن بگو یاحسین کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس دوم: پیوند بین روضه لحظات آخر عمر شریف حضرت زهرا و سید الشهدا نمیدونم چه سریه دو نفر بودن نذاشتن لحظه آخر کسی بالا سرشون باشه اولی مادر ساداته حسنین رو فرستاد مسجد علی هم مشغول نمازه صدا زد اسما چند لحظه صبر کن بعد صدام بزن اگه صدام زدی جوابتو ندادم برو علی خبر کن اصلا نمی دونم مظهر وفا است مظهر حیا است هیچ وقت کاری که علی نتونه انجام بده نخواست آخه هر زنی زمین بخوره شوهرشو صدا میزنه اما قربونت برم مادرجان یه وقت دیدن ناله زد یا فضه خذینی فضه بیا که محسنمو کشتن دومی هم خود حسینه امام زمان فرمود لحظه آخر یه نگاه غریبانه ای می کرد به سمت خیمه ها تدیر طرفا خفیا الی رحلک حضرت آیت الله بهجت فرموده بودن نگید زینب داشت نگاه می کرد آخه تا دید زینب اومده داره تماشا می کنه با چشم اشاره کرد خواهرم برگرد یعنی زینب جان همین که مادرم تماشا می کنه بسه ناله بزن بگو یا حسین کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس سوم: روضه وداع سید الشهدا با خیمه ها عرضه بداریم یا صاحب الزمان همون زینبی که شب عاشورا خبر شهادت برادر رو نتونست تحمل کنه چه کرد اون لحظه که دید ظهر عاشورا حسین آمد کنار خیمه برا وداع یا زینب یا ام کلثوم یا سکینه علیکن منی السلام صدا زد یه پیراهن کهنه برام بیارید فإنی مقتول مسلوب اینا اگه منو بکشن منو برهنه می کنن ‏ لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش که تا برون نکند خصم بدمنش زتنش لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش همه عالم رو غم گرفته بود لحظه وداع حسین ملائکه داشتن تماشا می کردن یه وقت زینب دید برادر به گریه افتاد صدا زد برادر جان چشمت گریان نباشه فرمود چطور گریه نکنم وقتی می بینم ساعتی بعد شما رو به اسیری می برن اما یه وقت دید ناله سکینه بلند شد یه نگاهی به سکینه انداخت گفتن و کان یحبها حبا شدیدا دیدن سکینه رو بغل کرد اشکاشو پاک کرد صدا زد سکینه جان تو دیگه با گریه هات دل بابارو آتش نزن لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی بعد از من گریه فراوان دارید دیدن حسین راه افتاد به سمت لشگر اما بعضی نقل کردن یه وقت دید خواهرش صدا میزنه مهلا یا اخی بذار یه بار دیگه نگات کنم موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص482 و نیز موسوعة شهادة المعصومین ج2 ص381 عن الاسفراینی: ثمّ إنّ الحسين عليه السّلام أراد وداع النّساء، و هو آيس باكي العين، فتلقّته أخته زينب، و قالت له: لا أبكى اللّه عينك.فقال: كيف‏ لا أبكي‏ و عمّا قليل تساقون بين الأعداء فأقبلت سكينة و هي صارخة، و كان يحبّها حبّا شديدا، فضمّها إلى صدره و قال: سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي‏ منك البكاء إذا الحمام دهاني‏ لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة ما دام منّي الرّوح في جثماني‏ فإذا قتلت فأنت أولى بالّذي‏ تأتينه‏ یا خيرة النّسوان‏ موسوعة الامام الحسین موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص476 به نقل از البهبهاني، الدّمعة السّاكبة، 4/ 345- 346- مثله الدّربندي، أسرار الشّهادة،/ 423 همچنین ر،ک: ترجمه ذریعة النجاة ص290 فأراد عليه السّلام أن يخرج من الخيمة، فلصقت به زينب، و قالت: مهلا يا أخي توقّف حتّى أزوّد من نظري وداع‏لأتلاق بعده: فمهلا أخي قبل الممات هنيئة لتبرد منّي لوعة و غليل‏ فجعلت تقبّل يديه و رجليه، و أحطن به سائر النّسوان، يقبّلن يده و رجله‏ کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس چهارم: روضه بازگشت ذوالجناح وارد میدان شد کاری کرد مردم یاد رزم علی تو میدان افتادن هربار حمله می کرد برمی گشت وسط میدان صدا میزد لاحول و لا قوة الا بالله شاید می خواست به زینب خبر بده هنوز زمین نیافتادم هر کس زمین می افتاد به حسین خبر می داد اما بمیرم حسین کسی رو نداشت بهش خبر بده غریبانه روی زمین افتاد یه وقت اهل حرم شنیدن یه صدایی از بیرون خیمه ها بلند شد شاید گفتن دوباره حسین برگشته اما بمیرم همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند هر کی یه جور درددل می کرد اما میگن مجلس بابا رو دختر گرم می کنه آمد کنار ذو الجناح ذوالجناح یه سوالی دارم میدونم بابامو کشتن اما بگو ببینم یا جواد ابی هل سقی ابی ام قتل عطشانا (1) راوی میگه هیچ وقت فراموش نمی کنم زینب را شب عاشورا است روضه باید روضه عاشورایی باشه یه وقت نگاه کنه ببینه هر کی با هر چه در دست داره به بدن عزیز زهرا می زنه چرا این حرفو میگم آخه امام باقر فرمود همه با شمشیر نبود بعضیا با نیزه می زدن بعضیا با تیر می زدن هرکی سلاح نداشت سنگ می زد (2) بمیرم زینب سه چهار سال نداشت دید مادرش بین در و دیوار رسول الله رو صدا می زنه حالا زینب به اضطرار افتاده یه وقت رو کرد به سمت پیغمبر پس با زبان پرگله آن بضعه بتول رو کرد بر مدینه که یا ایها الرسول این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست. اللهم صل علی محمد و آل محمد (1) این نقل را از آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی و برخی علمای دیگر دیده ام اما عجالتا مدرک آن را پیدا نکردم برخی سایت ها به تذکره الشهدا آدرس داده بودند. 2. الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستري) ؛ المتن ؛ ص122 بعض اصحابنا رواه ان ابا جعفر (ع) قال‏ كان ابى مبطونا يوم قتل‏ ابو عبد الله الحسين بن على عليهما السلم و كان فى الخيمة و كنت ارى موالياتنا كيف يختلفون معه يتبعونه بالماء يشد على الميمنة مرة و على الميسرة مرة و على القلب مرة و لقد قتلوه قتلة نهى رسول الله ص، ان يقتل بها الكلاب و لقد قتل بالسيف و السنان و بالحجارة و بالخشب و بالعصى و لقد اوطأه الخيل بعد ذلك. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس پنجم: شام غریبان امشب اگه چشم دلتو باز کنی شاید هنوز خیمه گاه حسین داره می سوزه گفت داداش اینان که طبل خاتمه جنگ می زنند پس از چه رو به خیمه ما سنگ می زنند زینب بچه ها رو زیر خیمه جمع کرده نمی دونم دیگه آیا توانی تو بدن زینب مونده یا نه؟ آخه زینب چه کنه عرضه بداریم حسین جان کنار بدن عباس گفتی بیچاره شدم حالا ببین حال زینبو از یه طرف دلش گوشه قتلگاهه بدن برادرش روی زمین گرم کربلا از یه طرف امام سجاد با اون حال بیماری گوشه خیمه افتاده از یه طرف هرکدوم از این بچه ها تو بیابونا فرار کردن انقدر تو این بیابونا دویده آخه تا حمله کردن به خیمه ها هر چی تو این خیمه ها بود غارت می کردن یا صاحب الزمان یا غیرة الله عذر می خوام دو تا گوشواره از بانوان حرم آل الله بهش جسارت شد یکی تو کوچه بنی هاشم امام صادق فرمود طوری با سیلی به صورت مادرم زدن گوشواره مادرم شکست یه جا همین جا یعنی عصر عاشورا بود نوشتن حمله کردن طوری گوشواره ام کلثومو کشیدن گوش رو پاره کردن برادر جان از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از مشت ها بپرس که با گوشواره بود کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس ششم: روضه وداع اهل حرم با قتلگاه تا اومدن قافله رو حرکت بدن بانوان حرم اصرار کردن بذارید ما یه بار دیگه با عزیزانمون وداع کنیم تا رسیدن به قتلگاه خودشونو انداختن رو این بدن ها چه غوغایی به پا شد نگاه کنن ببینن این ملعون ها کشته های خودشونو نماز خوندن دفن کردن اما بدن عزیز زهرا در نقل داره امام سجاد فرمود من طوری به این بدن ها نگاه می کردم گویا جان داشت از بدنم خارج می شد زینب آمد حال امام سجاد رو دید صدا زد یادگار برادرم داری با جون خودت بازی می کنی گفتم عم چطور ناله نزنم وقتی میبینم عزیزانم رو روی خاک رها کردن کاروان اومدن خودشونو رو این بدن ها انداختن مبریدم! که در این دشت مرا کاری هست گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل که در این دشت مرا قافله سالاری هست عرضه بدرایم علی جان شب شام غریبان زهرا تا اومدی بندهای کفنو ببندی بچه ها خودشونو انداختن رو بدن مادر از آسمان ندا آمد یا ابا الحسن بچه ها رو از بدن مادر بردار ملائکه خدا به گریه افتادن علی جان این فرشته ها کجا بودن کربلا کنار گودی قتلگاه آخه اینجا شما بچه ها رو آرام می کردی می بوسیدی از بدن مادر حدا می کردی اما آیا کسی بود کربلا عزادارای حسینو آروم کنه نه به خدا فقط یه عده جمع شدن با تازیانه به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند/ نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند/ سر تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی/ نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس هفتم: مکالمه امام سجاد با زینب کبری با مشاهده قتلگاه 🔸خودش فرمود وقتی نگاه کردم دیدم بابام اهل بیت پیغمبر همه کشته رو زمین افتادن طوری غم دلم رو گرفت داشت جون از بدنم خارج می شد زینب متوجه شد صدا زد مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی چرا داری با جونت بازی میکنی تو یادگار برادرمی فرمود عمه جان چطور گریه نکنم وقتی می بینم پدرم برادرم عموهام مضرجین بدمائهم مرملین بالعری وقتی می بینم عزیزان خونی رو خاک افتادن این ملعون ها همه کشته های خودشون رو دفن می کنن اما شهدای ما روی زمین افتادن قافله سالار من ، کجایی ای دوای دردم … پی تو هرکجا میگردم ، تو رو تو قتلگاه گم کردم… ای بدن صد پاره ، رو خاک داغ این صحرایی!! چرا مقطع الاعضایی ، بگو کجا برم تنهایی ، وای من از عاشورا… زمین و آسمون غمگینه ، یه خواهری داره میبینه!!! یکی میشینه روی سینه ، وای من از عاشورا… باید بمیره از غم دنیا ، تو قتلگاه به پیش زهرا… دوازده ضربه زد واویلا ،داغته روی سینم و… چه حالی داشت امام سجاد علیه السلام گفتن چندین سال شتری که بر او سوار می شو تازیانه نمی زد. عمری بر بابا گریه می کرد مگه یادم میره اون داغی که کسی ندیده مگه یادم میره من بودم و گلای چیده مگه یادم میره من بودم و سر بریده مگه یادم میره یک کاروان بچه و زن رو مگه یادم میره اون ماجراهای کفن رو مگه یادم میره طعنه های خولی به من رو کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس هشتم: روضه ورودیه شام رسمه همه جا از زائرای کربلا استقبال می کنن اما یه مشت زائر کربلا رسیدن به شهر شام اما عجب قافله ای یه مشت زنها و دختران معصوم! اما آیا مردم شام از این زوار حسین پذیرایی کردن یا نه؟ دستور دادن در رو بستن سه روز همه شهر رو آذین کردن گفتن هزاران نفر جمع شدن همه کف می زدن و می رقصیدن نگفتن این دخترا عزادارن به خدا همین مصیبت برای یه عمر گریه کردن کافیه مثیر الاحزان نقل می کنه میگه ام کلثوم اومد پیش شمر لعین صدا زد یه خواسته ای دارم ببین کار دختر علی به کجا کشیده باید از دشمن خدا خواهش کنه صدا زد دو تا خواسته دارم اول اینکه ما رو از یه دروازه خلوت وارد شهر کنید دوم اینکه دستور بده این سر ها رو از بین محمل ها جلو ببرن مردم به این سرها نگاه کنن دیگه به خانواده پیغمبر تماشا نکنن چه کرد شمر؟ گفتن دستور داد از یه دروازه شلوغ از وسط جمعیت قافله رو وارد شهر کردن از طرفی هم دستور داد سر ها آوردن کنار محمل ها نمی دونم شاید سر زینب و کنار محمل حسین سر علی اکبر رو کنار محمل سکینه ... حسین اما ای کاش به همین اکتفا می کردن دستور داد ناموس علی رو روی شترای بی محمل آوردن جلوی مسجد جامع همون جا که مردم اسیرا رو تماشا می کردن قافله رو نگه داشتن کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس نهم: مجلس یزید گفتن از دروازه تا کاخ راه زیادی نبود اما این قدر جمعیت زیاد بود و اهل بیت رو در شهر گردوندن غروب بود کاروان رسیدن به کاخ یزید ملعون اقبال الاعمال به نقل از امام سجاد علیه السلام نقل می کنه من رو روی شتر بی محمل سوار کرده بودن «و راس الحسین علی عَلَم» سر حسین بالای نیزه دور و بر ما همه با نیزه آماده بودن هر کدام از این زن وبچه گریه می کرد با نیزه آرام می کردن اما عرضه بداریم یا صاحب الزمان همه این مصیبت ها رو عمه سادات دید و صبر کرد اما یه جا بود طاقت زینب تمام شد اونم اون لحظه ای بود که ببینه سر بریده برادر روی تشت طلا داره قرآن تلاوت می کنه اما اون ملعون دست ببره با چوب خیزران ... اینجا بود گفتن زینب دستهای بسته شو بالا برد گریبان چاک کرد ... فاما زینب فاهوت ای جیبها فشقتها ... و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس دهم: حال و هوای اربعین همه وظایفی که به دوش داشت انجام داده حسین جان همه دستوراتتو انجام دادم چهل منزل مدافع حرمت بودم هرکدوم از این بچه ها که می خواست که تازیانه میخوره من سپر می شدم هرکس آب می خواست من بهش آب می دادم اما حالا که داره بر می گرده دیگه خیالش راحته حالا می تونه بیاد یه دل سیر برای برادرش گریه کنه کدوم زینب؟ همون زینب که شب ازدواج با عبد الله جعفر شرط کرد هر مسافرتی که حسین بره من هم همراهش باشم. اما حسین جان این اولین مسافرت بدون تو نمی دونم چطور خودشون رو رسوندن کنار قبور شهدا شاید نمی تونستن تحمل کردن بعضی نقل کردن از روی شتر ها خودشونو پرت کردن هرکس یه ناله ای داره هرکسی یه صدایی میزنه اما جانسوز تر از همه ناله های ربابه اینو خانوما می فهمن چقدر سخته برای یه مادر نتونه به بچه ش شیر بده کجا خفتی کجا گنجینه من بیا بیرون ز خاک آیینه من از آن روزی که آب آزاد گشته کمی شیر آمده در سینه من اما یه زبان حالم زینب داره حسین جان یادته اومدم کنار بدن پاره پاره ات آخه برخی نقل کردن یه نگاهی به بدن برادر کرد صدا زد حسینم آیا تو برادر منی هل أنت أخی و ابن أبی اربعینم زبانحال حسین با خواهر این بود زینب جان آیا تو خواهر منی؟ ... شایدم تا اومد کنار قبر حسین صدا زد حسین جان پس از تو جان برادر چه رنجها که کشیدم چه کوچه ها که نرفتم چه شهرها که ندیدم حسین جان نگم با ما چه کردن فقط اگه دور و برم نامحرم نبود لباسمو کنار می زدم ببینی چقدر تازیانه خوردم ... کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس یازدهم: روضه شب عاشورا و گودی قتلگاه شب عاشورا ابی عبدالله شروع کرد کم کم دل زینبو آماده کنه همین طور که شمشیر رو اصلاح می کرد با خودش شعری رو می خوند یا دهر اف لک من خلیلٍ ... ای روزگار اف بر تو باد تو دوست خوبی برا حسین نبودی طبق نقل امام سجاد می فرماید من فهمیدم بابا داره چی میگه بغض گلومو گرفت اما تحمل کردم اما عمه جانم زینب تا این جمله ها رو از حسین شنید شروع کرد به سر و صورت زدن و ناله زدن حسین من لیت الموت اعدمنی الحیاة ای کاش می مردم این روز رو نمی دیدم آخه تو یادگار مادرم بودی یا خلیفة الماضین الیوم مات جدی محمد المصطفی الیوم مات ابی علی المرتضی الیوم ماتت امی فاطمه حسین من هر کدوم از این عزیزانم رو از دست دادم دلم به تو خوش بود اما امشب نشستی داری به من خبر رفتن می دی برخی نوشتن طوری زینب ناله زد دیدن بی بی غش کرد حسین شروع کرد آب پاشیدن و آروم کردن خانم. عرضه بداریم حسین جان این زینب که از شنیدن خبر فراق این طور به سر و صورت می زنه و بیهوش میشه چه می کنه فردا عصر عاشورا ... اون لحظه که میاد کنار گودی قتلگاه یه وقت نگاه کنه ببینه یه بدن بی سر قطعه قطعه زخم وجراحت تمام این بدن رو گرفته زبان حالش این باشه ای بدن بی سر هل انت اخی و ابن امی یعنی ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم آیا تویی برادر من نیست باورم با اینکه در کنار تو یک عمر بوده ام نشناسمت کنون که تو باشی برادرم یه وقت زینب ببینه سکینه خاتون خودش رو برسونه کنار بدن بابا زبان حالش این باشه: یا ابتاه انظر الی عمتی المضروبة حالا هم ناله شو با امام زمان ناله بزن یا حسین کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
مجلس دوازدهم: روضه تیر خوردن امام حسین (علیه السلام) 🔸نوشتن فوقف لیستریح ساعةً دیگه انقدر جراحت ها ، تشنگی بر ابی عبدالله غلبه کرد فاتاه حجر فسالت الدماء من جبهته از پشت خیمه دیدم هرسو ره تو بستند با سنگ های کینه پیشانیت شکستند تا لباس عربی رو بالا زد خون رو از پیشانی پاک کنه فاتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب دیگه ترجمه نکنم فقط زینب شنید حسین داره یه خبری بهش میده صدا زد بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰قصه و دفاع از ✅صفحه ۱ ابو عبیده نقل می کند: پدرم و ابن ابو رافع روایت کرده اند: سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله، به علی ابن ابی طالب علیه السلام نامه ای نوشت و در آن به وی دستور داد که بدون تأخیر و انتظار نزد او بیاید. فرستاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابو واقد لیثی بود. هنگامی که نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله، به او رسید، برای بیرون آمدن و هجرت آماده شد، و به کسانی از مؤمنان مستضعفی که همراه وی بودند نیز دستورِ پیامبر را ابلاغ کرد و به آنان دستور داد که به طور مخفیانه بیرون بیایند و عجله کنند. هنگامی که شب، درون هر درّه ای را تا ذی طوی فرا گرفت. علی علیه السلام، سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مادرش بنت اسد فرزند هاشم، و دختر زبیر فرزند عبد المطلب را با خود همراه کرد. گفته شد که: این زن، ضُباعه بوده است. أَیْمَن بْن أُمِّ أَیْمَن غلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابو واقد، فرستاده رسول خدا نیز به دنبال آنان به راه افتادند. او شترها را تند می‌راند و با آنان (مسافران) با خشونت رفتار می‌کرد. علی علیه السلام فرمودند: - ای ابوواقد! - با زنان، مهربان باش؛ چرا که آنان ضعیف اند. گفت: من می‌ترسم که جویندگان به ما برسند. علی علیه السلام فرمودند: صبر کن و عجله نکن. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمودند: ای علی! آنان نمی توانند به تو آسیبی برسانند. و خود افسار شتران را در دست گرفت و به آرامی آنان را می‌برد و با خود این شعر را زمزمه می‌کرد: کسی نیست جز خدا؛ پس به او گمان نیک داشته باشید و پروردگار آدمیان، آن چه را که تو را محزون ساخته است، کفایت می‌کند. هنگامی به کوه ضجنان رسید، تعقیب کنندگان به او رسیدند و تعداد آنان هفت سوار کار از قریش بود که همگی نقاب بر صورت داشتند و هشتمین آنان بود که جَناح نام داشت. علی علیه السلام که آن گروه را از دور مشاهده کردند، نزد ایمن و ابو واقد آمدند و به آن دو فرمود: شتران را فرود آورید و آن‌ها را ببندید و جلو آمد و زنان را پیاده کرد. سواران نزدیک شدند. علی علیه السلام در حالی که شمشیرش را بیرون کشیده بود به مصاف آنان رفت. آنان به طرف او هجوم آوردند و گفتند: ای - مکار - آیا گمان برده ای که تو با زنان نجات خواهی یافت، ای بی پدر، برگرد. فرمود: و اگر این کار را نکنم؟ گفتند: تو را مجبور می‌کنیم و یا با پر موترین قسمت‌های بدنت (یعنی سرت) برخواهیم گشت و مرگ برای تو آسان تر است. آن سوار کاران به زنان و شتران نزدیک شدند تا شتران را رم دهند. علی علیه السلام جلوی آنان را گرفت و یکی از آنان شمشیرش را بر آن حضرت فرود آورد. حضرت خود را کنار کشید و ضربه شمشیر به او اصابت نکرد و سپس بر او نیرنگی زد و شمشیرش را بر شانه اش فرود آورد. شمشیر در بدنش فرو رفت و به اسب رسید. و علی علیه السلام مانند اسبی که روی پاهای خویش بایستد یا مانند سوار کاری بر روی اسب با شمشیرش به آنان حمله ور می‌شد، در حالی که این شعر را می‌سرود: راه مرا که جاهد و مجاهدم باز کنید. من با خود عهد کرده‌ام که کسی را غیر از خدای یکتا نپرستم. آن گروه در برابر او تار و مار شدند و به او گفتند: ای فرزند ابو طالب! به ما کاری نداشته باش. فرمود: همانا من به سوی پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله در یثرب خواهم رفت، هر کس که می‌خواهد گوشتش را تکه تکه کنم یا خونش را بریزم، به دنبال من بیاید یا به من نزدیک شود. سپس نزد همسفرانش ایمن و ابو واقد آمد و به آنان گفت: شترانتان را حرکت دهید و سپس پیروزمندانه به راه افتاد تا در ضجنان فرود آمد و در آن جا یک شبانه روز ماندند و گروهی از مؤمنان مستضعف به وی پیوستند. در میان آنان‌ام ایمن، کنیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز بود. در آن شب با فواطم نماز گزارد: مادرش فاطمه دختر اسد، فاطمه دختر رسول الله صلی علیه و آله و سلم و فاطمه دختر زبیر. آنان در حالت ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان، به یاد خدا بودند و با ذکر او سپری کردند و تا طلوع بامداد در این حالت بودند و سپس نماز صبح را گزاردند و به راه افتادند. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰 قصه هجرت امیرمومنان به مدینه و دفاع از فواطم ✅صفحه ۲ این کاروان کوچک در تمام طول راه ذکر می‌گفتند و با خضوع و خشوع، خداوند را عبادت می‌کردند تا به مدینه رسیدند، در حالی که فرشته وحی قبل از رسیدن آنان در حالت آنان چنین نازل کرده بود: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً» [همانان که خدا را (در همه احوال) ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند (که) پروردگارا این‌ها را بیهوده نیافریده ای] تا آن جا که: «فاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی» منظور از ذَکَر، علی علیه السلام و مراد از أُنثی، فاطمه سلام الله علیها است «بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ» [از یکدیگرید] می‌گوید: علی از فاطمه سلام الله علیها است - یا گفت: فواطم - و آنان از علی علیه السلام هستند «فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ» -. آل عمران / ۱۹۱ - ۱۹۵ - {پس کسانی که هجرت کرده و از خانه‌های خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند، بدی هایشان را از آنان می‌زدایم و آنان را در باغ‌هایی که از زیر (درختان) آن نهرها روان است، درمی آورم. (این) پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست} و پیامبر این آیه را خواندند «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» -. بقره / ۲۰۷ - {و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد و خدا نسبت به (این) بندگان مهربان است}. و به او فرمودند: ای علی! تو در میان امت، نخستین کسی هستی که به خدا و رسولش ایمان آورد و نخستین کسی که به خاطر خدا و رسولش هجرت کرد و آخرین کسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را قبل از رحلتش دیدار خواهد کرد - و قسم به آن که جانم در دست او است - کسی جز مؤمنی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است، تو را دوست ندارد و کسی جز منافق یا کافر با تو دشمنی نمی کند. -. منبع: بحارالانوار، ج۱۹ص۶۴ به نقل از امالی طوسی: ۲۹۵ - ۳۰۱. تر جمه از بازار کتاب: https://www.ghbook.ir/Book/1014777019 کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰روضه کوتاه امام کاظم (علیه السلام) 🔸مجلس اول: باب الحوائج الی الله است از کنار حرم دخترش فاطمه معصومه دلهامونو روانه کنیم کاظمین کنار حرم باصفای امام کاظم و امام جواد علیهما السلام عرضه بداریم آقاجان! چقدر دوست داشتیم این ماه رجب دستمون می رسید به حرم باصفای شما از باب المراد وارد حرم می شدیم معروف است به باب الحوائج الی الله خیلی ها حاجتشون رو از در خونه این آقا می گیرن 🔸امشب هم ناله بشیم با فاطمه معصومه سالها فراق بابا رو تحمل کرده نمی دونم شاید هر کاروانی که از بغداد وارد مدینه می شد به دلش می گذشت شاید بابام تو همین کاروان باشه و برگرده سالها شاید بیش از ده سال در زندان هارون ملعون گرفتاره چند جمله ذکر مصیبت آقا امام کاظم علیه السلام رو عرض کنیم خیلی باید تو مجلس امام کاظم دل بدی و توجه کنی این آقا خیلی کریمه گفتن اگر یه فقیری میومد آقا امام کاظم علیه السلام بهش عطایی می کرد و از عطا شکایت می کرد خانواده امام کاظم تعجب می کردند چون این قدر عطاهای آقا زیاد بود که جای گله برای فقیر نمی گذاشت. امشب دست توسل بزنیم به درگاه باب الحوائج الی الله 🔸زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت قربان مظلومیتت یوسف زندانی شده زهرا هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت شاید بشه گفت بعد از سید الشهدا هیچ کدام از ائمه مصائبی مانند موسی بن جعفر نداشت سالها تو زندان شکنجه می شد تازیانه می زدن السلام علیک ایها المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر نه فقط زندانی بود در قعر سیاه چال ها آقا رو زندانی کردند و شکنجه می کردند هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت یه وقت دیدن در زندان بغداد وا شد شاید برخی شیعیان خیال کردند موسی بن جعفر آزاد شده اما یه وقت دیدن چهار نفر یه تخته پاره رو روی دست گرفتن یه بدن نحیفی رو روی این تخت پاره گرفتن جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت 🔸میگن وقتی امام کاظم رو وارد زندان هارون کردن حضرت خوشحال شدن که خدایا الحمدلله گوشه ای پیدا کردم برای مناجات با تو شبها تا به صبح و صبح تا به غروب در حال عبادت بود آخه برخی از این زندانبان ها دلشون نمی اومد این آقا با این چهره نورانی رو اذیت کنن تا اینکه آقا رو به زندان سندی بن شاهک یهودی بردن نمی دونم تو این زندان به آقا چه گذشت یه وقت دیدن لحن مناجاتش عوض شده که خدایا دیگه نجاتم بده خلصنی من حبس هارون اما چطور آقای منو شما رو آزاد کردن؟ یا حضرت معصومه نبودی شهر بغداد بابا رو تشییع کنی اما الحمدلله نبودی ببینی وقتی بدن رو وارد کردن ببینن بدن نحیفه اما تابوت سنگینه پارچه رو کنار بزنن ببینن هنوز غل و زنجیرها بر بدن عزیز زهرا ... اینجا گفتن پسر عموی هارون دید دارن با اهانت بدن موسی بن جعفر رو تشییع می کنن شاید به تعصب قریشی و فامیلی نتونست تحمل کنه دستور دادن غلامانش بدن آقا رو گرفتن کفن های قیمتی آوردن آقا رو کفن کردن صدا زدن هر کس می خواد طیب ابن طیب رو تشییع کنه بیاد مردم از هر طرف روانه شدن با احترام بدن موسی بن جعفر رو دفن کردن اما لا یوم کیومک یا ابا عبدالله عرضه بداریم بی بی جان خبر شهادت بابا رو شنیدی حتما خیلی بی تابی کردی اما امام رضا کنار شما بود برادرا بودن تنها نبودی اما دلها بسوزه برا اون دختری که تنها آمد کنار گودال قتلگاه تا خودش رو رساند کنار بدن بابا آیا کسی به این دختر عزادار تسلیت گفت نه یه وقت دیدن یه عده جمع شدن با تازیانه فاجتمعت عدة من الاعراب فجروها عن بدن ابیها 🔸برای مشاهده منابع روضه (مقتل امام کاظم (علیه السلام) در همین کانال را ببینید. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰چند روضه کوتاه از امام کاظم (علیه السلام) 🔸مجلس دوم: السلام علیک ایها المعذب فی قعر السجون سه نفر از اهل بیت پیغمبر بودن که دستشونو بستن اول از همه تو کوچه بنی هاشم بود بعضی گفتن دست علی رو بستن برخی هم گفتن به گردن علی طناب انداختن و تو کوچه ها می کشیدن نمی دونم چه حالی پیدا کرد فاطمه وقتی ببینه علی رو دارن کشان کشان می برن دومین جا روز یازدهم محرم زین العابدین رو سوار بر شتر بی محمل کردن اما به همین اکتفا نکردن دستور داد با زنجیرهای آهنی دست و پای امام سجاد علیه السلام را بستن و صفدوا فی الحدید فوق اقتاب المطیات یساقون فی الفلوات تلفح وجوههم حر الهاجرات گفتن وقتی رسیدن به شهر شام سهل ساعدی اومد جلو آقا جان آیا کاری از دست من بر میاد یا نه؟ فرمود آیا پارچه همراه خودت داری یا نه؟ دیدن تا پارچه رو داد حضرت حلقه زنجیر رو کنار زد پارچه رو روی زخم بذاره یه وقت دیدن خون از بدن امام سجاد علیه السلام جاریه سومین امام هم موسی بن جعفره (ذی الساق المرضوض بحلق القیود) می خوام عرض کنم گفتن از بدن امام سجاد خون جاری شد اما نمی دونم این چه زنجیری بود به بدن موسی بن جعفر بستن و مکبل فی السجن قد رضت بالحدید اعضاوه قربون اون آقای مظلومی که اعضای بدنش از این زنجیرها خرد شده کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰روضه کوتاه امام کاظم (علیه السلام) 🔸مجلس سوم: روز بعد از دفن فاطمه زهرا وقتی اومدن گفتن می خوایم قبر رو نبش کنیم امیر المومنین فرمود اگر یه ریگ از روی زمین بردارید زمین رو از خونتون سیراب می کنم عرضه بداریم بی بی جان سه نفر از شما اهل بیت بعد از شهادت هم به پیکرش جسارت کردن یک همین جا موسی بن جعفر وقتی بدن رو می آوردن هم توهین می کردن والجنازة المنادی علیها بذل الاستخفاف هذا امام الرفضة دومین نفر عزیز حضرت زهرا امام مجتبی است یه وقت سید الشهدا ببینه مروان ملعون دستور داد پیکر مطهر امام مجتبی رو تیر بارون کردن و شهید فوق الجنازة قد شکت اکفانه بالسهام و لکن لا یوم کیومک یا ابا عبدالله لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش که تا برون نکند خصم بدمنش ز تنش لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش زینب کبری نمی دونه نگران سر برادر باشه یا نگران بدن باشه یا نگران خیمه های نیم سوخته باشه یه وقت ببینه دستور داد ده نفر همه اولاد حرام اسباشونو آماده کردن بر بدن یوسف زهرا کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰قدردانی موسی بن جعفر از مرثیه خوان اباعبدالله: 🔸منتهی الامال می نویسد در روز عیدی هدایای فراوانی برای منصور دوانیقی آوردند آخرین نفر پیر مردی بود که آمد و خدمت امام عرض کرد که من مردی فقیر هستم و مالی نداشتم که تحفه بیاورم ولی سه بیت از ابیات جدم در مرثیه حسین را برای شما تحفه آوردم حضرت فرمودند: «هدیه تو را قبول کردم بارک الله فیک» و سپس تمام هدایایی که برای منصور آورده بودند و منصور به امام هدیه کرده بود را به آن شاعر بخشید. عرض کنیم آقاجان امروز هم ما اینطور روضه جد غریب شما رو بخونیم صله ما زیارت کاظمین و کربلا باشه انشاء الله عرض کنیم آقا جان اینجا استخوان بدن شما رو شکستن اما میگن بدترین جایی از بدن که استخوانش بشکنه استخوان سینه است حتی بخواهی نفس هم بکشی نمی تونی دو نفر از اهل بیت بودن سینه شون رو شکستن یکی مادر ساداته تو بین در و دیوار جای دوم عصر عاشورا طوری بر بدن عزیز زهرا تاختند وقتی اومدن تو مجلس یزید ملعون صدا زدن نحن رضضنا الصدر بعد الظهر ... یعنی ما بودیم که عصر عاشورا استخوان های سینه حسین را شکستیم. کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تک و تنها چه غریبونه یه نفر کنج، این زندونه اسیر این شبای تاره روی خاک تیره سر میذاره کسی بجز خدا از حالش، خبر نداره ای صید بی بال و پر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر توی این زندون، دیگه آزاده بدنش روی، خاک افتاده هنوز توی غل و زنجیره رضا براش عزا می گیره محاله دخترش معصومه، آروم بگیره درای زندون، وا شد تو آسمون غوغا شد شفیع این عالم ها حاجتش روا شد ای صید بی بال و پر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر با عزای این غم شیدایی دل عالم شد عاشورایی شهیدی که لبش خشکیده با نیزه ها کفن پوشیده یه روز میاد تو ی محشر با، سر بریده جان اباعبدالله منتقم آل الله ادرکنی یا مولا بقیة الله حسین اباعبدالله کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
🔰قصیده حضرت امام خمینی (سلام الله علیه) درباره تقارن عید نوروز با نیمه شعبان 🔰در این قصیده زیبا نخست در توصیف نوروز و تشبیه رگبار باران به تصویر تیرباران جنگ سخن می گوید و پس از آن به مدح حضرت صاحب زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می پردازد. سپس به مدح ولی فقیه زمان حضرت حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی می پردازد. این قصیده ای تاریخی درباره نگاه بلند امام خمینی به مقام ولایت فقیه و نیابت عام امام زمان است. 🔸مژده فروردین ز نو بنمود گیتی را مُسخّر‏   ‏جیشش از مغرب زمین بگرفت تا مشرق سراسر‏ ‏‏رایَتَش افراشت پرچم زین مُقَرْنَسْ چرخِ اَخْضَرْ‏   ‏گشت از فرمان وی دَر خدمتش گردونْ مقرّر‏ ‏‏بر جهان و هَرچه اندر اوست، یکسر حکمران شد‏ 🔸‏‏قدرتش بگرفت از خطِّ عرب تا مُلْک ایران‏   ‏از فراز تودۀ آنْوِرْس تا سَر حدِّ غازان‏ ‏‏هند و قفقاز و حبش، بلغار و تُرکستان و سودان‏  ‏ هم طراز دشت و کوهستان و هم پهنای عمان‏ ‏‏دولتش از فرّ و حشمت، تالی ساسانیان شد‏ 🔸‏‏کرد، لشکر را ز ابر تیره اُردویی منظّم‏   ‏داد هر یک را ز صَرصَر بادیه پیمای اَدهم‏ ‏‏بر سران لشکر از خورشید نیّر داد پرچم‏  رعد را فرمان حاضر باش دادی چون شه جم‏ ‏‏برق از بهر سَلام عید نو آتشفشان شد‏ 🔸چون سَران لشکری حاضر شدند از دور و نزدیک‏ هم اَمیران سپه آماده شد از تُرک و تاجیک‏ ‏‏داد از امر قضا بر رَعد غُرّان حکم موزیک‏  زان سپس دادی بر آن غژمان سپه فرمان شلیک‏ ‏‏تودۀ غبرا ز شلّیک یَلان بُمباردمان شد‏ 🔸‏‏از شلیک لشکری بر خاک تیره خون بریزد‏  قلبها سوراخ و اندر صفحۀ هامون بریزد‏ ‏‏هم به خاک تیره از گُردان دو صد میلیون بریزد‏  زَهْرَۀ قیصر شکافد قلب ناپلئون بریزد‏ ‏‏لیک زین بُمباردمان عالم بهشت جاودان شد‏ 🔸‏‏روزگار از نو، جوان گردید و عالم گشت بُرنا‏  ‏ چرخْ پیروز و جَهان بهروز و خوش اقبالْ دنیا‏ ‏‏در طربْ خورشید و مه در رقص و در عشرتْ ثریّا‏  ‏ بس که اسبابِ طرب گردید از هر سو مُهیّا‏ ‏‏پیرِ فرتوتِ کُهن از فرطِ عشرت نوجوان شد 🔸‏‏سیب سیم اندامْ فتّان گشت و شد دلدار عیّار‏  ‏ گشت پنهان پشت شاخ، از برگ محکم بست رخسار‏ ‏‏تا که «به»، روزی ورا دید و ز جان گشتش خریدار‏  بس که رو بر آستانش سود آن رنجورافگار‏ ‏‏چهره اش زرد و رُخش پرگَرد و حالش ناتوان شد‏ 🔸‏‏جامۀ گلنارگون پوشیده بَر اندام نار است‏  ‏ گوییا چون من گرفتار بُتی بی اعتبار است‏ ‏‏جامه اش از رنگ خونِ دل چنین گلناروار است‏  ‏ یا که چون فرهادِ خونینْ دل، قتیلِ راه یٰار است‏ ‏‏پیرهَن از خون اندامش بسی گُلنارسٰان شد‏ 🔸جان فزا بزمی طرب انگیز و خوش آراست بلبل تا که آید در حباله ای عقد او گل بی تأمُل‏ ‏‏«تار» صَلْصَل زد، «نوا» طوطی و گرم «رقص» سُنبل‏ بس که روح افزا، طَرب انگیز شد، بزم طَرب، گل‏ ‏‏بَرخلاف شیوۀ مَعشوقگان تصنیف خوان شد‏ 🔸‏‏نی اساس شادی اندر تودۀ غَبرا مهیّاست‏  ‏ یا که اَندر بوستانهای زمینی عیش برپاست‏ ‏‏خود در این نوروز اندر هشت جنّت شور و غوغاست‏  ‏ قُدسیان را نیز دَر لاهوت، جشنی شادی افزاست‏ ‏‏چون که این با توأمان شد‏ 🔸‏‏مَصدرِ هر هشت گردون مبدأ هر هفت اختر‏  ‏ خالق هر شش جهت، نور دل هَر پنج مَصدر‏ ‏‏والی هر چار عنصر حُکمران هَر سه دختر‏  ‏ پادشاه هر دو عالم، حُجّتِ یکتای اکبر‏ ‏‏آنکه جودش شهرۀ نُه آسمان بَل لامکان شد‏ 🔸 سیرت، فر، عصمت خو هم قدرت، علی زهد و مُحمّدعِلم مَهْرو‏ ‏‏شاه جعفر فیض و کاظِم حلم و هشتم قبله گیسو‏  ‏ هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو‏ ‏‏مَهدی قائم که دَر وی جمع، اوصاف شهان شد‏ کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub