eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
530 عکس
119 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  حضرت مادر
سلام عزیزان شبتون بخیر ماشین لباسشویی به لطف خدا و کمک شما عزیزان به مبلغ ۱۲میلیون خریداری و تحویل داده شد ممنون از همراهی شما خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده اجرتون با حضرت مادر(س) دوستان مبلغی که باقی مونده بود برای دانش آموزی که کفش نداشت و با دمپایی میرفت مدرسه یه جفت کفش خریداری شد ممنون از اینکه کنارمون هستید
هدایت شده از  حضرت مادر
عزیزان کفش های که خریده شده
دوستان یه خانواده برای پرداخت بدهی که دارن پنج میلیون کم دارن برای دخترشون که مریض دارو خریدن هر عزیزی میتونه از۲۰هزار تا هرچقد در توانشه واریز بزنه بتونیم این پنج میلیون جمع کنیم بزارن روی پولشون بدهی تسویه کنن بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س) عزیزان اگر بیشتر جمع بشه برای کارهای خیر دیگه ای هزینه میشه
📌متن شبهه👇 چرا برای شهید سیدحسن نصرالله سه روز عزای عمومی اعلام شد ولی برای عزیزان معدن کار ما عزای عمومی اعلام نشد ؟ 📌پاسخ به شبهه👇 🔹در حوادث و رویدادهای تلخ ملّی، معمولا هیئت دولت اعلام عزای عمومی می‌کند. 🔹عزای عمومی نیز گاهی در یک استان و گاهی در کل کشور اعلام می‌شود. 👈در حوادث پلاسکو، متروپل، هواپیمای اوکراینی و ... هیئت دولت اعلام عزای عمومی کرد. 👈در حادثه قطار مشهد_یزد نیز هیئت دولت فقط در استان یزد اعلام عزای عمومی کرد. ✅برای جانباختگان حادثه معدن طبس نیز در استان خراسان جنوبی، سه روز عزای عمومی اعلام شده. ⭕️ بنابراین، طبق عرف اگر لازم بود عزای عمومی در سراسر کشور اعلام شود، وظیفه دولت بود که آن را اعلام کند و باید این موضوع از دولت سوال شود. 🔹اما معمولا در حوادث کلان‌تر و عظیم‌تر، رهبر انقلاب به عنوان رهبر مسلمین جهان عزای عمومی را اعلام می‌کند. 🔹شهادت سیدحسن نصرالله را نباید به عنوان کشته شدن یک شخص عرب در یک جنگ قومیتی دید... 🔰سیدحسن نصرالله بزرگترین فرمانده جنگ در مقابل رژیم کودک‌کش صهیونیستی بود. ❌اگر با جمهوری اسلامی هم مشکل داریم، نباید اصول انسانی را زیر پا بگذاریم. ✅سیدحسن نصرالله واقعا یک انسان با وجدانی بود که تمام عمر خود را صرف مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم کرد. بزرگداشت این شخصیت در سرتاسر جهان باید صورت بگیرد تا همه با منش انسانی او آشنا شوند.
روزهای التهاب🌱
📌متن شبهه👇 چرا برای شهید سیدحسن نصرالله سه روز عزای عمومی اعلام شد ولی برای عزیزان معدن کار ما عزای
چرا برای شهید سیدحسن نصرالله سه روز عزای عمومی اعلام شد ولی برای عزیزان معدن کار ما عزای عمومی اعلام نشد ؟
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# چند دقیقه ای به تعارفات و صحبتهای دیگه گذشت و حاج عباس، مهمونی که با خودش آورده بود رو معرفی کرد -خب آقا رحمان، ما امشب مزاحمتون شدیم، بهتره زودتر بریم سر اصل مطلب و رفع زحمت کنیم. حاج آقا علوی که معرف حضورتون هستند. از مردان با صفای روزگار که ما سالهاست در خدمتشونیم. صدای ضعیف حاج آقا رو شنیدم که در جواب حاج عباس گفت -اختیار دارید، ما کوچیک شماییم. -امشب با حاج آقا اومدیم بلکه بتونیم با کمک شما یه گره کور رو باز کنیم. البته اگه آقا سعید هم موافق باشند. -خواهش می کنم حاجی، شما صاحب اختیارید -زنده باشی. ما قبلا به اتفاق آذر خانم و آقا ماهان اومدیم تا یک سری حرفهای ناگفته، گفته بشه بلکه هم مشکل این پرونده ی شما حل بشه هم ببینیم حرف حساب ماهان چیه. ولی خب بهتر بود قبلش یه هماهنگی می کردیم که نکردیم و متاسفانه اون جلسه به نتیجه ای نرسید. حالا با حاج آقا علوی اومدیم که اگه اجازه بدید یه زمان دیگه رو تعیین کنیم و این حرفها گفته بشه. بعد از تموم شدن حرف حاج عباس، صدای سعید رو شنیدم که کمی دلخور و حق به جانب گفت -مگه شما می دونید ماهان چی می خواست بگه؟ -نه والا منم نفهمیدم ماجرا چیه ولی آذر خانم اصرار داشت که حتما با هم یه صحبتی بکنیم -خب اگه این آقا ماهان شما خواسته ی نا معقولی داشته باشه چی؟ اگه با تهدید و این حرفها بخواد که ما دست از شکایتمون برداریم بتظرتون بازم لازمه بشینیم به حرفهاش گوش بدیم. - آقا سعید خدا رحمت کنه مادرتون رو من به شما حق میدم رو این مسله اینقدر حساس باشید. ولی من فکر نمی کنم ماهان همچین هدفی داشته باشه. این صدای حاج آقا علوی بود که وارد بحث شده بود و سعید گفت -مگه شما چقدر ماهان رو می شناسید؟ چقدر از کارهاش خبر دارید؟ مگه می دونید با پدرش چه کارهایی کردند و چه بلایی سر ما آوردند؟ سعید داشت دوباره کلافه می شد و حاج آقا با خونسردی جوابش رو می داد -شاید من از گذشته ی ماهان به اندازه ی شما با خبر نباشم و چیزی ندونم. ولی از وضعیت الانش خیلی خوب خبر دارم. بخاطر همین میگم بعید می دونم انتظار بی جایی از شما داشته باشه. -حاج آقا، اگه شما چند ماهه باهاش آشنا شدید. ما سالهاست که با این خونواده مثلا فامیلیم و صابونشون به تنمون خورده. الان چجوری انتظار دارید همه ی اون گذشته رو بذاریم و کنار و باور کنیم که این آقا نیتش خیره و فقط می خواد به ما کمک کنه؟ -البته که من در این مورد باهاش صحبت کردم. خودش می گفت بیشتر از اینکه هدفش کمک به شما باشه، خواسته که یه بار از دوش خودش برداره. انگار یکی یه حرفی بهش زده که خیلی براش سنگین تموم شده. منم دقیق نمی دونم ولی انگار متهمش کردند که اونم تو اون تصادف نقش داشته و باعث فوت مادرتون شده. بخاطر همین یه مدت سفت و سخت افتاد دنبال این موضوع تا بفهمه ماجرا چی بوده و بتونه به اون طرف ثابت کنه که بی گناهه. با این حرف حاج اقا، قلبم به تپش افتاد. دوباره یاد اون روز توی ماشین ماهان افتادم و حرفهایی که بینمون رد و بدل شد. من گفته بودم که با پدرش تو این جریان نقش داشته، من متهمش کرده بودم و اون حرفها رو بهش زدم. حالا ماهان می خواد چی رو به من ثابت کنه؟ -ببخشید حاج آقا هیچ کسی به اندازه ی ما تو این ماجرا ضرر نکرده و هیچ کسی هم به اندازه ی ما حق نداره. ماهان اگه بخواد به کسی جوابگو باشه، اون ماییم. حالا کی متهمش کرده که ایتقدر براش سنگین تموم شده که راه افتاده دنبال مدرک جمع کردن؟ با این سوال سعید، نگاهم به در خشک شد. حس کردم عرقی روی تنم نشست و ترسیده بودم از جواب این سوال! شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫
😍😍رمان کامل شد😍😍 با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال رمان"باعشق تو برمی خیزم" با ۲۱۴۷ پارت در وی آی پی کامل شده و اعضایی که تمایل دارند، می تونند برای اشتراک وی آی پی اقدام کنند👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3765633929C40614dec86
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# لحظه ای با تصور اینکه ماهان در مورد من حرفی زده باشه، چشم هام رو بستم و گوشم رو تیز کردم تا ببینم حاج آقا علوی چه جوابی میده باز با خونسردی گفت -این که طرف اصلی این ماجرا شمایید که شکی درش نیست. ولی خب حالا فرقی هم نمی کنه کی همچین حرفی رو زده. مهم اینه که ماهان بخاطر تبرئه ی خودشم که شده افتاده دنبال اینکه بفهمه قضیه چی بوده؟ -نمی دونم حاج آقا چی باید بگم؟ احترام شما و حاج عباس بر من واجبه. پدرمم یه چیزایی در مورد ماهان گفته که جدیدا عوض شده و این حرفها. ولی راستش برای من اصلا قابل باور نیست که اون آدمی که می شناختم الان افتاده باشه دنبال حلال و حروم مردم. اصلا چجوری میشه؟ شما نمی دونی این آدم با پدرش چه کارها که تکردند. -البته نباید دور از انصاف هم حرف زد. تو ماجرای اختلافی که با خانم و مادر خانم من داشتند منصور خودش همه کاره بود و گاهی پسراش رو با خودش همراه می کرد و میاورد. وگرنه همون موقع هم تا منصور نبود، ماهان سر خود نمیومد سر وقت ما. این صدای بابا بود که می خواست جانب انصاف رو رعایت کنه. پشت بندش حاج آقا علوی گفت -شاید هر کس دیگه ای هم بود مثل شما به راحتی نمی تونست خیلی چیزا رو باور کنه. ولی گاهی وقتها یه اتفاقاتی خارج از مخیله ی ما ادمهاست. من که یه عمره خودم رو خادم در خونه ی سیدالشهدا می دونم، موندم تا کار جوونی که تازه راهش به این خونه باز شده حالا اینجور داره سختی راه رو به جون می خره و دلش نمی خواد راهی که اومده رو برگرده. نفسش رو عمیق بیرون داد و با لحن پر حسرتی گفت -ما یک عمر تلاش کردیم در این خونه خودی نشون بدیم تا شاید آقا نیم نگاهی به ما بکنه. با این وجود باز هم یه جاهایی کم آوردیم و پامون لغزیده اما امان از اون وقتی که خود آقا یه نگاه خاص و زیر چشمی به یکی بندازه. عجیب درگیرش می کنه و دیگه رهاش نمی کنه. ما بچه هیاتی ها هر کاری می کنیم حتما مینویسیم به حساب آقا و شاید انتظار داریم آقا ببینه. ولی یه آدمهایی شاید یه جایی، یه کاری کردند و خودشون نفهمیدند و حسابشم نکردند، اما اون کار خیلی به چشم آقا اومده. حکایت آقا ماهان هم شاید همینه! حالا که صحبت به اینجا کشید، بذار بگم اولین بار ماهان رو کجا دیدم... حاج آقا شروع به گفتن کرد و دل و فکر اماده ی من هم دوباره راهی خاطرات گذشته شد. شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫
😍😍رمان کامل شد😍😍 با عرض سلام خدمت اعضای محترم کانال رمان"باعشق تو برمی خیزم" با ۲۱۴۷ پارت در وی آی پی کامل شده و اعضایی که تمایل دارند، می تونند برای اشتراک وی آی پی اقدام کنند👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3765633929C40614dec86
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
سلام وقت همگی بخیر حتما شما هم از طریق اخبار مطلع شدید که رژیم صهیونیستی، حملۀ زمینی به لبنان رو داره آغاز می کنه. آقایون! خانما! شرایط، ویژه ست. درسته ما نمی تونیم الان در کنار بچه های حزب الله باشیم؛ اما می تونیم اولا با دعامون و ثانیا با کمک های مالی به یاری اونا بریم. تضرع در خونۀ خدا رو فراموش نکنید. ختم صلواتی که از چند شب پیش به نیت توسل به امام زمان علیه السلام برای پیروزی جبهۀ مقاومت شروع کردیم رو ادامه بدیم. لطفا وارد این نشونی بشید و تعداد صلوات هاتون رو بنویسید: https://eitaabot.ir/counter/zx8qb در ضمن برای کمک مالی هم به این مطلب مراجعه کنید: https://eitaa.com/abbasivaladi/16601 @abbasivaladi
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# - ما تو هیاتمون یه رسمی داریم که هر وقت کار پذیرایی از مهمونها تموم میشه و غذا اضافه بیاد هر شب یکیمون اون غذاها رو میبریم برای خونواده ی حاشیه نشین شهر که کم بضاعت هستند. یه شب بارونی نوبت من شد. داشتیم غذاها رو تو ماشین میذاشتیم که یه جوونی رو دیدم که مادرش رو از رو ویلچر سوار ماشین می کرد. این جوون رو دیده بودم سر شب حسابی معرکه بپا کرده بود. چند شب قبلش هم کلی سر و صدا راه انداخته بود. می دونستم اعتقادی به دم و دستگاه امام حسین نداره ولی نمی دونم چرا یه حس خاصی نسبت بهش داشتم وقتی میدیدم اونجوری به سختی مادرش رو سوار ماشینش می کرد. هر دو راه افتادیم و از قضا تا یه جایی هم مسیر بودیم. هوا بارونی بود اون جوون تند می رفت. منم پشت سرش بودم. تا اینکه رسیدیم یه جایی که ترافیک بود. از یه طرف دسته ی عزاداری داشت رد می شد و از یه طرف دیگه ماشینها گیر کرده بودند. من زدم کنار تا راه باز بشه و برم. ولی اون جوون پیاده شد. تو اون بارون یکی یکی ماشینها رو راهنمایی می کرد. از‌سر و صورتش آب می چکید و اون کار خودش رو می کرد. چند دقیقه گذشت تا بالاخره راه باز شد. من انتظار داشتم حالا که راه ماشینها باز شده خودشم بشینه پشت فرمون و راهش رو بره. ولی وایساد جلوی ماشینها که کسی جلو نره. راه رو برای مردمی که تو دسته ی عزاداری داشتند خیس می شند باز کرد. اول اونها رو رد کرد و بعد از جلوی ماشینها کنار رفت. وقتی اومد سمت ماشینش حسابی خیس شده بود. از اون شب خیلی فکرم درگیر این جوون بود. اون که این چیزا رو قبول نداشت چرا به خودش زحمت داد و راه دسته رو باز کرد؟ راه که باز شده بود، خودش می تونست بره، ولی نرفت. چند وقت گذشت و سراغش رو از حاج عباس می گرفتم. تا اینکه فهمیدم با مادرش زائر کربلا شدند. یاد حرف یکی از اساتیدمون افتادم. یه روز به حاجی گفتم فهمیدی ماجرای کربلا رفتن این جوون چطور شد؟ گفت نه والا، من خودمم حیرون موندم چی شد که گذرشون اونطرف افتاد؟ ماجرای اون شب رو براش تعریف کردم و گفتم استادمون همیشه می گفت اگه هیچ عملی در خونه ی خدا و اهل بیت ندارید، حداقل ادب رو حفظ کنید. ادب در خونه ی سیدالشهدا آدم رو به خیلی جاها می رسونه. از اون شب می گفتم اون پسر، بدون اینکه خودش متوجه باشه ادب کرد و اول از همه راه رو برای دسته ی عزا باز کرد.‌ پس عجیب نیست که آقا اینجور براش جبران کرد... حاج آقا هنوز می گفت و من یاد اون شب بارونی افتادم. کاملا یادم بود که ماهان تو اون بارون با اینکه غر می زد ولی تمام تلاشش رو برای باز کردن راه انجام داد. وقتی تو ماشین نشسته بود تمام لباسهاش خیس بود. یکی یکی صحنه های اون شب بارونی رو از ذهنم می گذروندم و ناخوداگاه به گذشته ی دورتر رفتم. اون شبی که سوار ماشین نیما از بزم عیش و نوش خونه ی جاوید برمی گشتیم. شبهای محرم بود و چشمم دنبال دسته ی عزا رفت. از نیما خواستم چند لحظه توقف کنه تا هم دسته ی عزاداری رد بشه و هم من بتونم ببینم. اما نیما با بی حوصلگی راهش رو کج کرد و از مسیر دیگه ای رفت تا زودتر به خونه برسه. چقدر فرق بود بین این دو صحنه ماهان ادم بی اعتقادی بود که حالا به گفته ی حاج اقا علوی با اون ادبی که ناخواسته بخرج داده بود، حالا مسیر زندگیش به سمت کربلا تغییر کرده بود و نیما که تو خونواده ی به ظاهر مذهبی بزرگ شده بود و کم کم از ارزشهاش فاصله گرفت و مجلس امام حسین براش بی اهمیت شد و به کجا رسید! شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫