مگر بهرهی هر یک از ما از این کهکشان چقدر است؟
چیزی به اندازهی طول و عرض قامتمان، بیشتر که نیست؟!
مگر بیش از این جا میگیریم؟
یا بیش از این سهم؟
پس فلسفهی این ولع سیریناپذیر چیست؟
سرچشمهاش کجاست؟
کاش میشد این "منِ" بیانتهای زیادهخواه را ذبحش کرد مقابل تمام "نخواستنها"
https://eitaa.com/roznevesht
به بهانهی این روزهای خوب
از یکدیگر خبر بگیرید.
نه مثل خبر گرفتن از گزارشگر اخبار که میگوید در فلان گوشهی جهان جنگ است، نه منظورم اینطور خبر گرفتن نیست.
منظورم این است که حال همدیگر را بپرسید.
با کلامتان گرهی اخم و با کمکتان گرهی زندگی یکدیگر را باز کنید.
همدیگر را دوست بدارید.
https://eitaa.com/roznevesht
اقـرار میکنم بـه گناه
و بعید نیست ...
منکر شود خدا و بگوید کجا؟!
چه بود؟!
یا ستارالعیوب
https://eitaa.com/roznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر مستند
#محروم_روی_گنج
شرح درد مردم مظلوم کهگیلویه و بویر احمد
به بهانه خودسوزی فرزند شهید روح الله برازیده از اهالی مستضعف استان کهگیلویه و بویر احمد.
https://eitaa.com/roznevesht
سلام بر تو ...
سلام بر مهربانیات...
سلام بر پیامبری که به دختران، حق حیات بخشید...
#روز_نوشت
#پیامبر_مهر
https://eitaa.com/roznevesht
استنلی کوبریک یک جایی گفته بود: وحشتناکترین واقعیت جهان خصومتآمیزیاش نیست، بیتفاوتیاش است.
بیتفاوتی آدم را متلاشی میکند.
جنگل پر درخت احساسات آدم را با یک جرقه به آتش میکشد.
گاهی این بیتفاوتی نسبت به خودمان رقم میخورد و گاه نسبت به دیگران، فرقی نمیکند.
ویرانه میسازد آبادی رابطهها را.
لطافت پروانهی روح را به فولادی سخت تبدیل میکند.
ما نیامدهایم اینجا که چند روزی روی خاک زمین بنشینیم، تماشا کنیم، بعد هم خاکهایمان را بتکانیم و برویم.
ما آمدهایم که آدمیت ورزیم و آدم با بیتفاوتی به جایی نمیرسد.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#بی_تفاوتی
https://eitaa.com/roznevesht
ثانیهها گیجاند.
ساعتتان را فقط با ساعت خدا میزان کنید.
هیچ ساعتی دقیقتر از ساعت خدا نیست.
دل آدم مخلوق عجیبیست. آدم گاهی خودش اینجاست و دلش هزار جای دیگر.
گاهی دلش میشود یک تکه پارچهی سبز و گره میخورد به ضریحی
یا شاید دلش میشود تاروپود فرشهای یک حرم.
گاهی هم دل آدم میشود اشک و جمع میشود گوشهی چشم یک کودک سوری.
یک وقتهایی هم دل آدم تمام کوهها و بیابانها و دریاها را پشت سر میگذارد و میرود پشت یک پناهگاه آن طرف دنیا تا از لابهلای فنسهای درهم گره خورده، معنی حیات را دریابد.
گاهی دل آدم میشود مُهر و میچسبد به پیشانی
و گاه میشود مِهر و مینشید بر دلی دیگر.
آدم گاه با دلش گناه میکند و گاه استغفار.
دل آدمیزاد گاهی بس ناجوانمردانه سرد میشود مثل زمهریر و گاه میشود عین جهنم.
مثل آدمی که از دندان درد نمیتواند حرف بزند دل آدم هم گاهی سکوت اختیار میکند و لال میشود.
حتی گاهی آدم دوست دارد با دلش بزند به دل فضا و ماه و مریخ را زیارت کند.
دل آدم گاهی شوخی سرش نمیشود، آنقدر دنیا را جدی میگیرد که یادش میرود اینجا فقط چند روزی مهمان است و خلاص.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#دل_نوشته
https://eitaa.com/roznevesht
تو خیالم مینویسم. پاک میکنم. دوباره مینویسم.
تو خیالم آدمها را میبینم. قضاوت میکنم. خط میزنم.
خیالپردازی سَم مهلکیست که آدم را از حقیقت دور میکند.
دست آدم را میبندد و نمیگذارد پایش پیش برود.
خیالپردازی حواس آدم را پرت میکند تا جایی که حتی راه خانهاش را گم میکند. آنقدر پیش میروی و میروی که یکهو میبینی چند ساعتی گذشته، کارها عقب مانده، به جای سه رکعت نماز، چهار رکعت خواندهای ولی هنوز دلت میخواهد در دریای خیال غرق باشی و دست هیچ غریقنجاتی هم به تو نرسد.
البته خیالپردازی گاهی هم خوب است. آنجا که در خیالت همهی ثروتهای دنیا را یکجا جمع میکنی و بعد از اول، بین سفید و سیاه به شکل مساوی تقسیم میکنی. آنجا که حق مظلوم را از ظالم میگیری. یا مثلا آنجا که با خیالت خنجر را از دست شمر میگیری و داغ جسارت بر "حسین" را به دلش میگذاری. یا کاغذ سقیفه را جلوی چشمان شاهدانش ریز ریز میکنی.
خیالپردازی خوب است. آنجا که ظهور را به تصویر میکشی و از آمدن منجی دلت غنج میرود.
یا مثلا جایی که بچه آهو را از دهان شیر نجات میدهی.
اما اعتیاد به خیالپردازی خوب نیست چون به جای ایستادن، به نشستن عادت میکنی. بهجای تلخی کار به شیرینی رویا و بهجای آب به سراب.
آدم گاهی با خیالش بهشت را تصاحب میکند. با حوریان بهشتی گپ میزند. از جوی شیر مینوشد و کلی گل میچیند از باغ بهشت. غافل از اینکه بهشت خیالی با بهشتی که خداوند مهربان وعدهاش را داده زمین تا آسمان فرق دارد.
تو در خیالت قهرمان قصه میشوی. اگر خواستند کسی را اذیت کنند مثل سوپرمن فرود میآیی و نجاتش میدهی. یا حتی در خیالت عصای موسی را قرض میگیری و هرچه ساحر است را رسوا میکنی. تو در خیالت از گلوله و توپ و تانک هم نمیترسی. تنت را سپر میکنی برای دفاع از ناموست.
اینکه آدم بر روی پردهی سینمای مغزش فرشتهی مرگ را ببیند و در آخرین سکانس بدون توجه به اطرافش او را در آغوش کشد تنها فیلمی خیالیست که تومنی هفتصنار با واقعیت فرق دارد.
باید کودک خیال را به دست مادر واقعیت سپرد تا دلسوزانه تربیتش کند والا آدم در خیالش مَرد است و در واقعیت نامرد. در خیالش شهید است و در واقعیت جلّاد، در خیالش فرشته است و در واقعیت شیطان.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#خیال_پردازی
https://eitaa.com/roznevesht
گفتهاید کمنویس شدهام اینجا و دلیلش را پرسیدهاید.
بله خوب.
قانون من اینجا این است که خودم بنویسم. بنای من بازنشر نوشتههای دیگران نیست.
اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم، نمینویسم.
گاهی لازم نیست خودت را به دیگران ثابت کنی؛
همین که خودت را به خودت ثابت کنی، کافیست.
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
#یادداشت_مهمان
🌀 تهذیب، بال دوم عروج طلبه
🖋 زهرا ابراهیمی
🔸 پیش از این درباره کمالگرایی که در سیستم حوزه تزریق میشود حرف زدهایم. دروس و به تبع آن اساتید حوزه سعیشان بر این است تا طلاب را در مسیر کمال راهنمایی کنند؛ به همین دلیل چگونگی رسیدن به کمال را از لابلای کتابها و درسها و از پیچ و خم کوچه پس کوچههای زندگی فردی و اجتماعی تبیین میکنند و طلبه ها را متوجه وظایف متعددی میکنند که در قبال خود و دیگران دارند؛ اما پرورش شخصیت طلاب در حوزهها به همین جا ختم نمیشود؛ در واقع آرزوی رسیدن به کمال و تلاش برای دستیابی به آن دو نوع آسیب را به همراه دارد که اگر در کنار آموزشها و پرورشها به این آسیبها دقت و توجه نشود نه تنها شخص به جایی نمیرسد بلکه موجبات ضلالت و گمراهی خود و دیگران را هم فراهم مینماید.
🔹 تمیز قائل شدن بین آنچه میخواهیم باشیم و آنچه هستیم نکتهی دقیقی است که اگر به آن توجه نشود طلبه را دچار توهم خودبرتربینی میکند.
❓من میخواهم بندگی کنم و راهش را هم بلدم اما آیا حقیقتاً بندهی خوبی هستم؟! این سوالی است که هر طلبه باید از خود بپرسد.
🔹 طلبهها باید بدانند آرزوی رسیدن به یک امر، لزوماً به معنای کسب آن امر نیست و این نکتهای است که غفلت از آن منجر میشود تا برخی از طلاب بین خود و دیگران دیواری بکشند و کسانی که آن سوی دیوار هستند را نه تنها متفاوت بلکه پایینتر از خود هم بدانند. کلیپهای متعددی که در فضای مجازی مخصوصاً در باب امربهمعروف و نهیازمنکر دیده میشود اکثرا حکایت از همین دیوارکشیها دارد. آنچه در دروس حوزه و در میان تدریس اساتید ارائه میشود آشنایی با شخصیتهای عظیم علمی و معنوی است که شنیدنش نشاط و وجدی عجیب در وجود طلاب ایجاد میکند و این نشاط به قدری قوی است که هر لحظه طلبه دلش میخواهد جای همان شخصیت علمی و معنوی باشد و این دلبخواهیها تا جایی پیش میرود که یک آن حس میکند شخصیتش به شخصیت مزبور نزدیک شده است؛ این احساس قرابت آسیبی جدی است که اگر مورد واکاوی و درمان قرار نگیرد تاثیرات مخربی از خود به جا خواهد گذاشت.
🔹 احساس قرابت نسبت به آنان که در مسیر حق بوده و هستند زمانی ارزشمند است که انسان در گفتار و رفتار و کردار خویش نیز این قرابت را به اثبات برساند و الا اینکه انسان ظاهراً خودش را به دیگری بچسباند اما در باطن شبیه او نباشد میشود وصلهی ناجور.
🔹 آسیب دومی که در این مسیر متوجه طلاب میشود این است که برخلاف آسیب اول که طلبه فقط آرزوی رسیدن دارد و توقعی از خود و رفتارش ندارد، بالعکس در مواجههی با دیگران متوقع بود و فکر میکند دیگران نیز باید همانگونه باشند که او فهمیده و نه حتی عمل کرده.
اجازه دهید کمی آسانتر حرف بزنم. طلاب تصویری از جایگاه معنوی در ذهن خویش ترسیم میکنند این جایگاه حاصل همان دروسی است که از حوزه دریافت نمودهاند. حالا آن تصویر ذهنی به دو شکل عمل میکند؛ در رابطه با خود طلبه، تصور طلاب این است که به آن جایگاه رسیدهاند یعنی دانستن خویش را مساوی با رسیدن میدانند بدون اینکه هیچ توقعی از خود و رفتار خود داشته باشند و از سوی دیگر نسبت به دیگران متوقع بوده و انتظار دارند آنچه را خودشان میدانند، دیگران عمل کنند.
🔹 این دو آسیب بهشدت شخصیت طلبهها را تهدید میکند و لازم است برای رهایی از آن در کنار تدریس، تهذیب هم جدیتر گرفته شود. یکی از فواید تهذیب دور کردن ذهن انسان از این گونه خیالبافیهاست.
#تهذیب
#ضرورت_تهذیب
@Manahejj
واجبالوجود فیلسوف باشی، خِیر محض عارف یا اوسکریم عامی، چه فرقی میکند وقتی آرامِجانِ همهای.
خدای مهربون، ما خیلی دوستتون داریم.
#روز_نوشت
#عرض_ارادت
https://eitaa.com/roznevesht
دیشب با دوستی در رابطه با موضوع جدایی و طلاقشان حرف میزدم.
امروز یادم آمد که قبلا یادداشتی داشتم با همین موضوع.
خواستم شما و دوستم هر دو بخوانیدش.
شاید مفید باشد.
⚡️عشق با اتصال آمیخته میشود.آدمها، جنجالها به پا میکنند تا به یکدیگر برسند. عاشق میشوند و تمام تقلای خویش را در جهت ابراز عشق به کار میگیرند. فکر میکنند فوت و فن عاشقی را خوب بلدند. هر چه فدایت شوم و قربانت گردم و از این آداب عشاق میدانند در مسیر دوست خرجش میکنند. انگار در پروسهی عشق، ادبیات آدمها نیز متحول میشود. استعداد کلام و قدرت بیان عجیبی پیدا میکنند. به راحتی میتوانند موسیوار کلمات بیجان را با یک حرکت تبدیل به واژهای جاندار نمایند و معجزهای جدید در عشقشان خلق کنند. اصطلاح بهار عاشقی، توصیف مناسبی برای بیان این شیداییست.
اما خدا نکند بهار دوستیهایشان، خزان شود؛ آن وقت است که تمام آنچه را بلد بودند فراموش میکنند. اصلا انگار بویی از عشق که نه، بویی از انسانیت هم نبردهاند. هر چه بینشان بوده برملا میسازند و یکدیگر را رسوای زمانه میکنند. از ادبیاتی که تنها واژههای محبت آمیز خلق میشد، حالا فقط تهمتها و فحشها و ناسزاها سرازیر می شود. برچسبی نیست که به یکدیگر نزنند و ملاحظهای نیست که در کار یکدیگر کنند.
اینها را فقط به عنوان مقدمه آوردیم تا حرف اصل کاریمان را بزنیم. ما آدمها در اتمامِ رابطهها منصف نیستیم. انصافِ انتها، همچون اخلاقِ ابتدا دارای اهمیت است. سرانجامها همچون سرآغازها نیازمند احتراماند .
تاوان پایانهای بیاخلاق را نه شخص روبرو، بلکه خود ما میپردازیم؛ چرا که بیاخلاقی در انتهای کار، نوعی توهین به ابتدا و آغاز کار است، آغازی که ما انتخابگر آن بودهایم.
دو دوست، دو همسایه، دو همکار تا وقتی که در میدان یکدیگر بازی میکنند همبازیاند، اما کافیست پایشان را از دایرهی این میدان کمی آن طرفتر بگذارند، ناگهان تبدیل به دشمنی میشوند که تشنه به خونشان میشویم. ما آدمها حافظهی تاریخیمان در عواطف دوستانه بسیار ضعیف است. محبتهای بذل شده در زمان صلح را فراموش میکنیم و تنها به بذر کینههای پاشیده شده در زمان جنگ میاندیشیم. ما آدمها پایان قشنگی از یکدیگر نمیسازیم .
گاهی باید یک ساعتی دور از اغیار نشست و به آغازها فکر کرد و به چرایی پایانهای بیاخلاق. باید به خاطر سپرد که همان خداوندی که نظارهگر آغازهای همراه با محبت ماست حاضر و ناظر پایانهای بیرحمانهمان نیز هست. خداوند در کتاب خویش در آیات طلاق به مردان سفارش میکند که یا به طرز شایستهای زنان را نگاه دارید و آشتی کنید و یا آنها را به طرز پسندیدهای رهاسازید.(۱)
گویا اهمیت رعایت اخلاق در پایان هر کار کمتر از آغاز آن نیست.تمامکردنهایِ غیرمنصفانه نشان از عدم تناسب روحی انسان دارد. آیا وقت تعادل نرسیده است؟!
۱. سوره بقره آیه ۲۳۱
#روز_نوشت
#آغاز_های_زیبا
#پایان_های_وحشتناک
https://eitaa.com/roznevesht
یه جایی محمود درویش میگه:
تُنسی کانک لمتکن...
فراموش میشوی، گویی که هرگز نبودهای...
حالا هی مثل اسپند رو آتیش واسه دنیا بالا و پایین بپریم!
#روز_نوشت
https://eitaa.com/roznevesht
کاش تا اعتراضات مسالمتآمیز است و تا دشمن سوءاستفاده نکرده است در حد چند کلامی هم که شده از مردم اصفهان دلجویی شود. حرف زدن و دلجویی، نشان از دیدهشدن دارد. مسئولین، مردم را که ببینند خودبهخود آرامش بازمیگردد.
#روز_نوشت
#زاینده_رود
https://eitaa.com/roznevesht
این چه خوراک تبلیغاتیست که برای شبکههای آن طرف آبی فراهم میکنید؟!
بیش از ده روز است که مردم، کف رودخانه تحص کردهاند و هشدار میدهند تا کسی به دادشان برسد.
#روز_نوشت
#نگران_شهرم
کارتنهای موزی خیلی محکماند. خیلی به درد اسبابکشی میخورند. این را ما خانمها بهتر درک میکنیم؛ چون مجبوریم چینیهای ویترین را بعد از گردگیری، یکییکی داخل کاغذ باطلهها بپیچیم و با احتیاط توی کارتنها بچینیم؛ بعدش هم چهار طرف کارتن را با چسب پهن آببندی کنیم و با یک ماژیک درشت رویش بنویسیم شکستنیست و خلاص.
این کار، بخشی از هویت مستاجران است. مستاجری سختیهای خودش را دارد. تو برای یک سال یا بیشتر به این خانه دل بستهای، موقع تنهایی با در و دیوارش حرف زدهای، روی دیوارش میخ کوبیدهای و قاب خاطراتت را نصب کردهای، با همسایهها و کوچه و محله و خیابان آشنا شدهای، حتی سبزیفروش سر کوچه هم دیگر برایت غریبه نیست؛ اما حالا مهلتت به اتمام رسیده و یکباره باید جمع و جور کنی و بروی. انگار کن یک سوزن نوکتیز بخورد به بادکنک امید آدمیزاد. روز از نو روزی از نو.
مستاجری اگرچه سختیها و تلخیهای زیادی دارد اما یک امتیاز خوب هم دارد و آن اینکه تو به ماندن عادت نمیکنی؛ به تو هجرت را میآموزد؛ رفتن را و زیادی دلنبستن را؛ میدانی که ماندگار نیستی؛ میدانی چیزی از این خانه از آنِ تو نیست؛ تو نیامدهای که بمانی.
دیدن شرایط خودت از این زاویه، تحمل سختیهایش را برایت آسان میکند. شاید تنها چیزی که میتواند در این شرایط سخت به ما کمک کند همین دیدن قضایا از یک زاویهی دیگر است. به شکل دیگری باید به اتفاقات نگاه کرد. با لنز دوربین دیگری.
آدم اگر بخواهد فقط از یک زاویه به موسیقی زندگیاش گوش دهد، تحمل وقتهایی که زندگی برایش فالش میخواند سخت خواهد بود.
تغییر زاویهی دید، مثل یک پناهگاه میماند برای آدم.
هر وقت زندگی به کامت نبود؛ هر وقت یک به اصطلاح هنرمند گفت که هر کس بعد از سیسال نتواند زندگیاش را تامین کند بیدست و پاست و تو ناراحت شدی؛ یا هنگامی که دیگری در اوج نداری مردم، تبلیغ رژیم لاغری میکند، تو زاویهی دیدت را عوض کن و موضوع را از نگاه دیگری رصد کن. هر وقت زایندهرود بدون آب میشود، هر وقت کف رودخانه ترک میخورد، دلار از مرز سیهزار میگذرد، یا هر وقت از مستاجری خسته شدی، از یک زاویهی دیگر نگاه کن تا کمتر رنجور شوی.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#زاویه_دید
#مستاجر
https://eitaa.com/roznevesht
تو کتاب بادبادکباز یه جملهای بود که دقیقش یادم نیست، ولی منظورش این بود که افغانها وقتی برای یک نفر خیلی ارزش قائل باشند و قصدشون این باشه که برای اون شخص، همهکاری انجام بدهند بهش میگن "بر تو هَزار دَفعَه"
آدم وقتی میخواد برای کسی کاری کنه، وقتی میخواد خدمتی در راه خدا داشته باشه، وقتی قصدش اینه که دستگیری کنه باید کارش را متصف به همین جمله کنه. اینجوری شش گوشهی قلب آدم راضی میشه و میدونه هزار بار هم که زمین بخوره باز بلند میشه و ادامه میده.
به اطرافیانتون با گفتن جملهی "بر تو هَزار دَفعَه" اطمینان و امنیت بدید تا خیالشون برای همیشه راحت بمونه.
#روز_نوشت
#بر_تو_هَزار_دَفعَه