🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت160 📝
༊────────୨୧────────༊
کمی از مسیر گذشته که فرزاد میپرسد:
-منصور خان میگفت شما به خاطر دوستتون خوابگاه میمونید؛ درسته؟
ابرویی بالا میدهم و به مهتاب زل میزنم که نیشخندی میزند:
-عه؟ اینجوری به شما گفته؟
-بله، مگه غیر از اینه؟
سر تکان میدهم، امان از این منصور، مهتاب توضیح میدهد:
-چه فرقی میکنه؟ ببینید آقای فرزاد من هیچ قصد و نیتی برای ازدواج ندارم، میدونم اگه مادرم و منصور بفهمن قشرق راه میندازن، به همین خاطر میخوام یکم مردونگی به خرج بدی بهشون بگی خودت نپسندیدی و نمیخوای!
چشمان سیاه فرزاد از داخل آینه نمایان میشود و خونسردانه میگوید:
-مشکل تون چیه؟ به کسی علاقه مندید؟
گوشه لبم را میجوم و منتظرم مهتاب به حرف بیاید، سرش را به شانه ام تکیه میدهد:
- آره خب من یه عاشقم!
آرام میخندم، هر که نداند من که خوب میدانم در زندگی مهتاب هیچ جنس مذکری وجود ندارد، فرزاد سکوت میکند، عجیب است که عکس العملی نشان نمیدهد، کنار گوش مهتاب پچ میزنم:
-جوووون؛ حالا اسم عشقت چی هس خانم؟
سرش را بلند میکند و حین دیدن چشمانم میگوید:
-تویی دیگه خره!
خنده ام دست خودم نیست و میخندم، طوری که فرزاد توجهش سمتم جلب میشود و میپرسد:
-چی شد یهو؟
چشمانم را ریز میکنم و میگویم:
-هیچی تازه فهمیدم اسم عشق دوستم مهتاب چیه!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
میانبر پارت 50 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/23547
میانبر پارت 100 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683
میانبر پارت 150 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/35557