ماه ذی‌الحجه، یادآور بهترین خاطرات‌شان بود. حسن عاشق زیارت بود و از انرژی بیکران حج، برای کارهای بزرگش نیرو می‌گرفت. چندین بار توفیق حج نصیبش شده بود اما حسرت آخرین حج، از ذهنش بیرون نمی‌رفت. آبان 1388، هر دو با اشتیاق منتظر یک سفرِ دونفرۀ زیبا به سرزمین پیامبر بودند. اما دو روز قبل از پرواز، نامه‌ای همه چیز را به‌هم زد! ـ به‌دلایل امنیتی سردار حسن مقدّم نباید به سفر حج برود! الهام پس از بیست‌وشش سال زندگی با مردی که همیشه وقف کارهای سخت برای کشورش بود، با این دستور، به هم ریخته بود! در مقابلِ حسن که سکوت کرده بود و چیزی نمی‌گفت، او گریه می‌کرد و می‌گفت: «مگه این همه آدم مهم نمی‌رن حج؟! مگه دو سال پیش، رئیس جمهور نرفت؟! یعنی تو از اونا مهم‌تری؟! اگه بخوان می‌تونن برات محافظ بذارن! مگه نمی‌دونن تو بعد از این‌همه کار، چقدر به این سفر احتیاج داری؟!» حسن سعی می‌کرد با شیرین زبانی، همسرش را از دست غم‌ها بگیرد. همسری که به هر دری چنگ می‌زد تا اجازۀ این سفر را بگیرد، اما نشد!... 🌱جلد 1 مرد ابدی، فصل اول، ص 54 🌱🌱 عکس مربوط به آخرین سفر حج عمره شهید طهرانی مقدم با خانواده‌اش در سال ۱۳۸۰ می‌باشد. https://eitaa.com/lashkarekhoban