#مرثیه_امام_عسکری سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم
به هواى حرم سامره برخاسته ایم
روضه غربت تو حال عجیبى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
که تفاوت بکند، همسر تو... همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بى حرم است
حسنى، آه تو پرداختنى میخواهد
حسنی، داغ تو بر سرزدنى میخواهد
حسنى، نام تو دور از وطنى میخواهد
حسنى، روضهی تو سوختنى میخواهد
دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى
مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى
خانهی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست
زندگى با زن و بچه به خدا آسان نیست
خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟
اصلا این غصه به پیمانهی تو ریخته اند؟
اصلا آقا سر پروانهی تو ریخته اند؟
شعله بر دامن کاشانهی تو ریخته اند؟
چل نفر در وسط خانهی تو ریخته اند؟
راه ناموس تو را بسته کسى در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟
کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین
حسن عسکرى، آنجا حسنى خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند…
گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشک تو از جام محرم دادند
عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین…
نفس تشنه حلقوم تو میگفت حسین…
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ریخت
لحظهی تشنگى ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت
خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى
پسرى داشتى و زود کفن کرد تو را
کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را
درخور شأن تو تشییع بدن کرد تو را
تیرباران چه کسى مثل حسن کرد تو را؟
نیتم بود حسین و ز کفن میگفتم
ناخودآگاه همش یاد حسن می افتم…
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت
#محمدجواد_پرچمی
@poem_ahl