📌 سوهان خانگی از وقتی آقا گفته بودند فرض نه، دقیقا از وقتی معنای فرض را فهمیدم شروع کرده‌ام. طرح درسم را تغییر دادم و هر مطلبی که در کتاب آمادگی دفاعی بود را به جهاد تبیین تعبیر می‌کنم. شبهه‌های فضای مجازی را می‌آورم کلاس و با شاگردها حلّاجی می‌کنیم. شماره‌کارت سایت رهبری را گذاشته‌ام داخل لیست پر استفاده‌ها و هرموقع دستم می‌رسد پول واریز می‌کنم. شب قبل از خواب اعلامیه‌‌ی هیئت را می‌بینم: «خبر ویژه: همزمان با مراسم هیئت برپایی بازارچهٔ خیریه به نفع جبههٔ مقاومت» وسط خمیازه به همسرم می‌گویم فردا پسته‌های باغ را به بازارچه برساند و اقلامی که پیامک کردم را تهیه کند. ساعت را برای اذان صبح کوک می‌کنم. با صدای الله اکبر بیدار می‌شوم. نماز را که می‌خوانم شروع می‌کنم. تمام دبه‌های بزرگ و کوچک که قابلیت شیشه‌ترشی شدن دارند را در می‌آورم و حسابی می‌شویم. ظهر همسرم با دست پر برمی‌گردد. هر چه لازم داشته‌ام فراهم است. خرید‌هایش می‌شود ترشی. شب راهی بازارچه می‌شویم. میز را که تحویل می‌گیریم. دخترم بسته‌ها را می‌چیند‌. پسته‌ها و کشمش‌های باغ‌ و چند ظرف سوهان که خودم چند وقت پیش درست کرده‌ام، یکی یکی روی میز قطار می‌شوند. چند دقیقه‌ای طول می‌کشد تا چیزی بفروشیم. دخترم پول را از اولین مشتری می‌گیرد. می‌گویم: می‌تونی سودش رو حساب کنی؟ - چرا؟ - می‌خواهم تمام سودش را بدهیم برای مردم غزه و لبنان. خوشحال است که از دست ما هم کاری برآمده. لبخند می‌زند و شروع می‌کند به حساب و کتاب. روایت خانم جوانمرد به قلم: فاطمه قلمشاهی پنج‌شنبه | ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | مشهدنامه، روایت بچه محل‌های امام رضا علیه‌السلام @mashhadname ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی| شنوتو | اینستا