📌 بیروت، ایستاده در غبار - ۳۰ بخش سوم خدا هم که با مشرکان حرف می‌زند، حرفش شداد و غلاظ است؛ حاوی کوچک‌انگاریِ دشمن است... این‌ها همه درست؛ اما ما باید در داخل، مردم را برای این سطح از چالش و مبارزه و تحدی آماده می‌کردیم. علاء می‌گفت در فقدانِ این آمادگی، همه‌چیز را به سیدحسن ارجاع می‌دادند. حتی ایران با خودش می‌گفت پرچمِ زرد در لبنان، اسرائیل را نابود می‌کند دیگر، ما نباید به طور حداکثری درگیر جنگ شویم. نشانه‌اش؟ بعد از حمله اسرائیل به ایران، افکار عمومی کم‌تر از گذشته، طالب انتقام‌اند. این را بگذارید کنار این که مردم ایران، عموما از بزرگانشان و فرماندهانشان جلوترند. بعدِ سیدحسن البته بعضی‌ها به این فکر افتاده‌اند که کی باید جلوی اسرائیل بایستد؟ این اتکای حداکثری به سیدحسن، در روحانیون لبنان هم دیده می‌شد. علاء می‌گفت به امام جمعه‌ی مسجدی گفته که چرا کارش شده تکرار حرف‌های آتشینِ سیدحسن؟ گفته حرف‌های سید که نفوذ حداکثری دارد؛ مردم خودشان می‌شنوند دیگر، تو خودت وظیفه داری چه بگویی؟ اگر این‌ها را در تایید حرف‌های سیدحسن می‌گویی که معادله برعکس است؛ مردم حرف‌های تو را با تکیه بر حرف‌های سیدحسن می‌سنجند، نه برعکس! بگذریم! بیایید این مساله را صورت‌بندی کنیم. حرف علا این است: اعتماد عجیب مردم به سیدحسن، تنه می‌زد به اتکال به سیدحسن! این نگاه از طرفی مانع شده بود از این که مردم، نگاهِ واقعا الهی داشته باشند و از طرفی، همه بارها را روی دوش سیدحسن می‌انداخت. وانگهی، غلبه روایت اقتدار بر دیگر روایت‌ها، باعث شد که مردم برای حوادث سخت آماده نشوند. حالا بعدِ شهادت سیدحسن، شوک سختی به جامعه وارد شد؛ خدای جامعه رفت... مردم اما توانستند از این شوک عبور کنند؛ خدای واقعی را دوباره دیدند و تصورات ذهنی‌شان اصلاح شد. این‌ها نویدبخش است. فتامل! محسن حسن‌زاده | راوی اعزامی راوینا @targap چهارشنبه | ۹ آبان ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا