#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_7
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#دعا_هفتم_1
#سختی_ها 6
#فرج_پس_از_شدت 6
#داستان 3
✳️ دعايى براى فرج بعد از شدت
«در روزگار عبدالملك مروان، مردى در مدينه مغضوب وى شد، عبدالملك خون او را هدر گردانيد و فرمان داد كه او را هر كجا يابند به قتل برسانند و گفت: هر كس به وى پناه دهد، او نيز به اعدام محكوم مىگردد.
آن مرد از ترس جبّار شام و خون آشام حزب ننگين اموى حيران و خائف، گرد كوه و كمر و دشت و بيابان مىگشت و در هر موضع يك روز يا دو روز بيشتر مقام نمىگرفت، از گفتن نام و نشان خويش به مردم خوددارى مىكرد، گاه چون نخجير بر كمر كوه بودى و گاه چون آهو در ميان بيابان و گاه چون ابر در صعود قطرات عَبَرات مىباريدى و گاه چون سيل در آن حدود سر بر سنگ زنان مىغلطيدى و گاه چون سايه در پس ديوار مىافتادى و زبان حال اينچنين مىسرودى.
تاكى از حادثه دلتنگ و پريشان بودن
چند از جور فلك بى سر و سامان بودن
گاه چون سيل نهادن به ره دريا سر
گاه چون ابر شدن بر كُه و گريان بودن
گاه چون نخجير از اين كوه به آن كوه شدن
گاه چون آهو در دشت و بيابان بودن
گاه چون سايه نشستن ز پس هر خس و خار
گه چو خورشيد به تنهايى پويان بودن
روزى در ميان بيابانى بر اين حال مىرفت، بزرگى را ديد محاسن سپيد كه جامه سپيد پوشيده نماز مىكرد، در موافقت او به نماز مشغول گشت، چون آن بزرگ نماز را سلام داد، پرسيد از كجايى و اينجا چه مىكنى؟ گفت: گريختهام، متواريم، از جور سلطان خائف شده و بر جان خود ناايمن گشتهام، وادى به وادى مىگردم و از بيابانى به بيابانى ره مىسپرم، ساعت به ساعت هلاك خود را انتظار مىكشم. آن بزرگ به او گفت:
فَأيْنَ أنْتَ مِنَ السَّبْعِ؟
از هفت گانه به كجايى؟
گفتم: كدام هفت كه شش جهت و پنج حس و چهار طبع من چنان مستغرق خوف و وحشت گشتهاند كه دو ساعت در يك موضع نتوانم بود، چه دانم كه كدام هفت مىگويى، من از اندوه نه هفت مىدانم و نه هشت. گفت: گوش دار تا از زبان من بشنوى و به بركات اين دعا چشم فرج بدوزى؛ و اين دعا بخواند:
سُبْحانَ اللَّهِ الْواحِدِ، سُبْحانَ الَّذى لَيْسَ غَيْرُهُ، سُبْحانَ الْقائِمِ القديمِ الّذى لا بَدْءَ لَهُ، سُبْحانَ الَّذى يُحْيى وَ يُميتُ، سُبْحانَ الَّذى كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْن، سُبْحانَ الَّذى خَلَقَ ما يُرى وَ خَلَقَ ما لايُرى، سُبْحانَ الَّذى عَلِمَ كُلَّ شَىْءٍ مِنْ غَيْرِ تَعْليمٍ. اللَّهُمَّ إنّى اسْألُكَ بِحَقِّ هذِهِ الْكَلِماتِ وَ حُرْمَتِهِنَّ أنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا.
و چند بار اعاده كرد تا ياد گرفتم و سپس امن و سكونى در دل من پديد آمد و از آن خوف و رعب هيچ در خاطر من نماند و هم از آن موضع به آرزويى فسيح و اميدى هر چه تمامتر روى به عبدالملك آوردم و به در سراى او رفتم و دستورى خواستم، مرا دستورى دادند، چون به عبدالملك رسيدم گفت: ساحرى آموختى كه بدان استظهار چنين جرأت نمودى؟ گفتم: نه، امر و حال خود با او حكايت كردم و دعا بر خواندم، مرا امان داد و نيكى بسيار كرد و از آن بلا و محنت به بركت دعا نجات يافتم و لذّت فرج بعد از شدّت را چشيدم.»
👈 ادامه دارد ...
تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 5 ، ص: 223
👌
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#هفتم
◀️کانال انس با
#صحیفه_سجادیه
🆔
@sahife2