فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠مدیریت جهانی عالم به وسیله شایسته ترین انسان ها
▪️وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون. إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدین؛[انبیا ۱۰۵]
▪️در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد! در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیّت عبادت کنندگان»
▫️امام باقر علیه السلام می فرماید: «آن ها(عِبادِیَ الصَّالِحُون) یاران حضرت قائم درآخرالزمان هستند»[نور الثقلین، ج۳ ۴۶۴]
▫️از ایشان درباره «عِبادِیَ الصَّالِحُون» پرسیدند، امام در پاسخ فرمود: «ما هستیم». همچنین از «لِقَوْمٍ عابِدین» سؤال شد، امام فرمود: «شیعیان ما هستند»[البرهان، ج۳ ص ۸۴۷]
▪️آیه های مهدوی
▪️انبیا ۱۰۵
▪️شماره 1
#آیات_مهدوی
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾💚﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها♥️🤲
#امامزمان💚
#مهدویت☘
┄═❁🍃🪴🍃❁═┄
«سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
💢«همراهی قلوب مستضعفان» دهمین #عامل_پیروزی_امام_زمان 🔺امام عصر (عج) در زمانی ظهور می کند که زمین ا
💢«سلاح و شمشیر»یازدهمین عامل
#عامل_پیروزی_امام_زمان
🔺بسیاری از روایات یگانه سلاح آن حضرت در هنگام ظهور را «شمشیر» می دانند.[۱] آن امام همام با شمشیر خود ریشه ظلم و ستم را بر می چیند و عدالت جهانی را مستقر می سازد و اساسا یکی از عوامل پیروزی او بر ظالمان جهان همین بهره مندی از سلاح شمشیر است. در اینجا سوال مهمی خود نمائی می کند. این پیروزی چگونه میسر می شود؟ چگونه یک شمشیر می تواند در مقابل تسلیحات نظامی فوق پیشرفته ای که امروزه بشر در اختیار دارد نه تنها یارای مقاوت داشته باشد بلکه بتواند بر همه آنها غالب شود؟! این سوال مهم اندیشمندان حوزه مهدویت را به دو گروه تقسیم نموده است.
🔹گروه نخست بر ظاهر روایات متعهد هستند و اصرار دارند که سلاح حضرت همان شمشیر است و هیچ تاویلی در این معنا صورت نمی دهند اما در عین حال پیروزی یک شمشیر بر سلاح های فوق پیشرفته را به صورت های مختلف توجیه می کنند. برخی این شمشیر را «معجزه» می دانند و معتقدند هر چند به ظاهر شمشیر است اما با قدرت خدادادی اعجاز گونه ای که همراه دارد بر تمام سلاح های فوق پیشرفته بشری فائق می آید. برخی دیگر معتقدند خداوند در عصر ظهور همه تسلیحات نظامی پیشرفته را از کار می اندازد و افراد مجبور می شوند با شمشیر به مقابله بپردازند.[۲]
✅به هر روی این دسته از اندیشمندان حضرت را صاحب «شمشیری خاص» می دانند که سلاحی معجزه گونه است و کسی یارای مقاومت در مقابل آن را ندارد.
[۱] الکافی، ج۱، ص۴۰۸.
[۲] ر.ک: فرهنگنامه مهدویت، ص۲۶۱-۱۶۳.
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾💚﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
#امامزمان💚
#مهدویت☘
┄═❁🍃🪴🍃❁═┄
«سبک شهدا»♥️•𝑱𝒐𝒊𝒏⤹
انسان شناسی 117.mp3
11.51M
#انسان_شناسی ۱۱۷
#استاد_شجاعی
#استاد_صفائی_حائری
- تعریف شما از بهشت و جهنم چیست؟
- آیا تعریفِ شما با تعریف خداوند و ائمه علیهمالسلام مطابقت دارد؟
- آیا این دو واژه در جریان زندگیِ شما موضوعیت دارد؟
⚡️پاسخ به سؤالاتِ بالا، تعیین کنندهی میزان شادی، آرامش و قدرت شما در زندگی است.
1_2286423486.mp3
9.08M
مَندُعآيفَرجمیخوآنَمبیـآآقـا؎ِمَن!
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》 خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برو
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》
خاکهای نرم کوشک💦
🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🕊 قسمت دوازدهم
《فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب(۲)》
🌷 چرا گریه میکنی؟ چیزی نگفت، گریهاش برام غیر طبیعی بود. فکر میکردم شاید از شوق زیاد است. کمی که #آرامتر شد. گفتم: خانم قابله میخواست که ما اسمش رو #فاطمه بگذاریم.
با صدای غم آلودی گفت: منم همین کارو میخواستم بکنم، نیت کرده بودم که اگه دختر باشه، اسمش رو فاطمه بگذارم.🥺😍
🌷 گفتم: راستی عبدالحسین، ما چای، میوه، هر چی که آوردیم، هیچی نخوردن.
گفت: اونا چیزی نمیخواستن.
بچه را گذاشت کنار من حال و هوای دیگری داشت. مثل گُلی بود که #پژمرده شده باشد.
بعد از آن شب هم، همان حال و هوا را داشت هر وقت بچه را بغل میگرفت، دور از چشم ما گریه میکرد. میدانستم #عشق زیادی به حضرت فاطمهٔ زهرا سلامالله علیها دارد.🌺🥺
🌷 پیش خودم میگفتم: چون اسم بچه رو فاطمه گذاشتیم، حتماً یاد حضرت میاُفته و گریهاش میگیره.
پانزده روز از عمر فاطمه گذشت. باید میبردیمش حمام و قبل از آن باید میرفتیم دنبال قابله. هر چه به #عبدالحسین گفتیم برود دنبال او، گفت: نمیخواد.
گفتم: آخه #قابله باید باشه.🛁👧
🌷 با ناراحتی جواب میداد: قابله دیگه نمیآد. خودتون بچه رو ببرین حمام.
آخرش هم نرفت. آن روز با #مادرم بچه را بردیم حمام و شستیم.
چند روز بعد، توی خانه با فاطمه و حسن بودم. بین روز آمد گفت: حالت که #ان_شاءالله خوبه؟
گفتم: آره. برای چی؟
گفت: یک خونه اجاره کردم نزدیک خونهٔ مادرت، میخوام بند و بساط رو جمع کنیم و بریم اون جا.🏡⁉️
🌷 چشمهام گرد شده بود. گفتم: چرا میخوای بریم؟ همین خونه که خوبه، خونهٔ بی اجاره.
گفت: نه این بچه خیلی گریه میکنه و شما اینجا #تنهایی، نزدیک مادرت باشی بهتره.
مکث کرد و ادامه داد: میخوام خیلی #مواظب_فاطمه باشی.😳🥺💚
🌷 طول نکشید که شروع کردیم به جمع و جور کردنِ وسایل. #صاحبخانه وقتی فهمیده بود میخواهیم برویم، ناراحت شد. آمد پیش او، گفت این خونه که دربسته، از شما هم که نه کرایه میخوایم نه هیچی، چرا میخوای بری؟
عبدالحسین گفت: دیگه بیشتر از این مزاحم شما نمیشیم.
گفت: چه مزاحمتی؟! برای ما که زحمتی نیست، همین جا بمون، نمیخواد بری.
قبول نکرد. پا توی یک کفش کرده بود که برویم، و رفتیم.😔🌸
🌷 فاطمه نه ماهه شده بود، اما به یک بچهٔ دو، سه ساله میمانست. هر کس میدیدش، میگفت: ماشاءالله! این چقدر #خوشگله.
صورتش روشن بود و جذاب. یک بار که عبدالحسین بچه را بغل کرده بود و گریه میکرد. مچش را گرفتم، پرسیدم: شما چرا برای این بچه ناراحتی؟
سعی کرد گریه کردنش را نبینم. گفت: هیچی، دوستش دارم، چون اسمش فاطمه است، #خیلی_دوستش_دارم.🥰❤️
نمیدانم آن بچه چه سرّی داشت🕊...
#ادامه_دارد...🔰