128:)🇵🇸
-
آدمیزاد است دیگر ،
روزهایی میرسد که چنان خسته میشود ،
چنان زیر بار زندگی
غمگین میشود که یادش میرود..
آنچه که یک عمر مرور کرده است
اما ، بودن آدم هایی که تسلی میشوند
بودن آدم هایی که یادمان میاندازند..
یادم میاندازند عشق را ، محبت را
که یادمان میاندازن هنوز میشود صبر کرد
یادمان میاندازند زندگی آنقدر ها بد نیست...
آدمهایی که باید باشند تا ما حضور خدا
را بیشتر حس کنیم...
بودنشان توان میشود..
نیرو میشود و یادآوریشان ما را باز روی پا نگه میدارد..!
خیلی وقته برای شما ننوشتم...
خیلی وقته که باشما حرف نزدم..
خیلی وقته دور شدم..
تنها شدم... خیلی وقته رها شدم.. کدر شدم...
آه آقاجان کدر شده ام...
من بیهوده شده ام...
بیهوده شدن از تنها شدن هم سختره
از رها شدن دردناکتر
بیهوده شدم ، تهی..
کدر و بیهوده شدم و از خجالت است
که گردنم کج شده...
از خجالت است که مدتها ننوشتم...
من دور شدم...
چقدر بدم ، و این را خوب میفهمم این روزها...
این روزهایی که کدر و بیهوده ام ...
ولی آقا جان، من دوستتون دارم...
هنوز این دل کدر شده تا نام شما رو میشنوه ادب میکنه ، بغض میکنه..
هنوز غم دوری و فراق منو میسوزونه ها..
کاش نجاتم بدید از این بیهودگی...
به خدا که خسته شدم..
نجاتم بدید که من از دست خودم خسته ام..
من دلتنگم... نه فقط برای کربلا
برای اون خود نزدیکم به شما...
منو از دست خودم نجات بدید...💔
در این بیهودگی دارم غرق میشم..
بدون شما نمیتونم..
دلم تنگه خیلی تنگ...💔
#حضرتِصدُبیستُهشت
ما بدین در ، نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم...