راستی امشب صدقه بدید تا بلای سال ازتون دفع بشه
از طرف امام حسن صدقه بده.
اینم شماره کارت👇
6104337338149907
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهشتادویکم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
و منی که برای اولین بار حس وحشتناک تنها بودن را، قضاوت شدن را، فحش شنیدن را، اسیر بودن را، دارم تجربه میکنم و با تمام قوا بغضم را فرو میخورم تا مقابل نامردها و دخترهای نادان دانشگاه اشک نشود.
صدای موبایلم را با بغض میشنوم و اسم دایی را که میبینم وصل میکنم و لرزان زمزمه میکنم:
- دایی!
و نفس نفس میزنم.
مکث میکند و میگوید:
- بسمالله، جان دایی!
چی شده فرشته؟
کجایی!
- میون یه عالمه خفاشم!
به دادم برس، دانشگام بچهها اذیتم کردن حالام میترسم!
نفس عمیقی میکشد و میگوید:
- گوش کن هرچی میگم رو انجام بده.
پنج تا صلوات بفرست.
اولیش رو به نیت مادرمون حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) بفرست.
یه زن قدرتمند که پوزهٔ همهٔ نامردا رو به خاک مالیده.
نیت میکنم، سلولهایم میلرزند و همراه دایی زمزمه میکنم.
- دومیش رو به نیت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بفرست، خیلی غیرت داشتند روی دختر، دیگه کسی نمیتونه هیچ غلطی بکنه
زمزمه میکنم و اشکم میایستد
- سومیش رو به نیت امیرالمؤمنین بفرست که یدالله و هیچکس حریفش نیست!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید این یه گفتگو بین وحید و آرشام باشه🌝
بفرست برای دوستات توی هر فضایی که خواستی، دعوتشون کن به ساحلمون.
این روزای آخر تعطیلی یه رمان درست درمون بخونن😁
SAHELEROMAN | ساحل رمان
و إذَا دَخَلتُم القُلُوب، فَأَحسِنُوا سُكْنَاهَا...
«وقتی واردِ قلبها شدید،
در آنها به نیکویی زندگی کنید...»🫀
.
#نزار_قبانی
SAHELEROMAN | #شعریجات
••
[روز دوازدهم] هم گذشت!
شما هم مثل من دارید کیف میکنید با این چالش یافقط من رو ابرهام؟! ☁️🥹
#حالا_چلیک
••
موضوع: شهرِ من، شهرِ . . . 🗺
(جای خالی رو پر کنید و عکس بفرستید!)
#حالا_چلیک | #عصر_سیزدهم
SAHELEROMAN | ساحل رمان
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهشتادودوم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
شانه افتادهام را صاف میکنم و زمزمه میکنم
- چهارمی رو به نیت امام حسن(علیهالسلام) بفرست که دست حمایت از مظلومش همیشه هست و پنجمی رو به نیت امام حسین(علیهالسلام) بفرست که امکان نداره کسی بتونه آقا رو حقیقت رو پنهان کنه حتی اگه بکشه، فحش بده، تخریب کنه
آرام شدهام و میان صدای دایی خالی میشوم از همه شعارهایی که کف دانشگاه پراکنده میدهند و از دیدن دخترهایی که رایگان خودشان را در آغوش پسرها حذف میکنند و نزدیکم به در دانشگاه که دایی میگوید:
- حالا آروم آروم زمزمه کن یا صاحب الزمان ادرکنی، آقاجان مواظب من باش مقابل هرچیزی که آسیب میزنه به من!
دلم میشکند در یک آن و میگویم:
- دایی پس روزهای قبلی که من توی جهالت دست و پا میزدم آقاجان کجا بودند!
صدایش میشکند، بغض صدایش هم میشکند.
من دایی را میشناسم میدانم که حالش متغیر شده است.
میرسم به درب دانشگاه.
او سکوت است و من تصمیم میگیرم که پیاده در خیابان راه بیفتم که نشان بدهم، هم زن هستم، هم آزادم، هم دارم در امنیت زندگی میکنم و از لاشخورهای دیکتاتور هم نمیترسم!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
••🌙 ✒️...
افطار خوردند که نه، انگار بمب خورده بودند، خیالشان که راحت شد، اهالی خانه رفتند مراسم دعا و هرکدام طرفی ولو شده بودند! آرشام خندهاش گرفت و گفت:
- خداوکیلی مصطفی من آدمی هستم که تا یه چیز رو برام زرق و برق ندن و منسجم نکنن جذبش نمیشم، کلاً مدلم عوض شده، اراده و استقلال هم ندارم باید حتماً یه دست تلقین و تبلیغ بشه، برم.
جواد دستی برای مصطفی تکان داد و گفت:
- ما بهش میگیم شوری شعوری! تو تعجب نکن، یه مدل غربیه!
مصطفی ابرو بالا میاندازد و میگوید:
- فکر کنم از ناخودآگاه فرد وارد میشن، به روح نفوذ میکنند و تاثیر میذارن همینه که میگی استقلال و اراده هیچ! تو تصمیمگیریهاتون.
آرشام گفت:
- آره حرفم همینه، مدل خدات مصطفی اینجوری نیست، شهر فرنگی نیست! یه طوریه!
مصطفی خندهاش گرفته:
- چه طوریه!
- یه جور دیگهست! انگار خدا اول یه استپ میزنه، مجبور میشی وایسی، صبر کنی نگاه کنی، بفهمی، خودت طالب بشی!
بعدش آزادت میکنه که همونی که دیدی و دریافت کردی رو با اختیارت به سمتش راه بیفتی!
مصطفی مینشیند و میگوید:
- خودتی آرشام!
- آدم باش مصطفی!
- نه جدی! من اینطوری نگاه نکرده بودم! برای تشکر برم برات چایی بیارم.
- نه توروخدا من الان ترکیدم معده هم ندارم!
#حالا_راه | #سحر_شانزدهم
@SAHELEROMAN