eitaa logo
ساحل رمان
8.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
821 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
و فرمود: - اگر از عمر دنيا تنها يـك روز باقى مانده‌باشد، خداوند آن روز را طولانى مى‏‌كــند تا آنكه مردى از نســل من قيام مى‏كند و دنيا را پر از عــدل و داد مى‏ كند، چنانكه از ظلم و ستم پر شده است... 🌏 • . SAHELEROMAN | ساحل رمان
- . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت دویست‌ودوم» «رمان بگذارید خودم باشم» - دایی من فهم این محبت رو دارم؟ می‌فهمم ازدواج چیه اصلا! سر تکان می‌دهد و نگاهش روی سوده می‌ماند. سوده کمی لبانش را می‌گزد و به چرت من خاتمه می‌دهد: - من اون موقع‌ها که راجع به ازدواج جدی فکر می‌کردم خیلی نتایج جالبی گیرم اومد. مثلاً این‌که همه موجودات چه گیاه چه حیوان، چه انسان بحث زوجیت دارند، جالب‌تر هم این بود که فهمیدم جریان رحمت خدا و فوران نعمتش میون زوج‌ها مقدور شده انگار! جالب‌ترترش این بود که بحث جذب کننده و جذب شدن هم بین همهٔ موجوداته. دیگه یه دور حیات‌وحش ببینی حله برات ولی این قصه ازدواج فقط برای انسان حرف دیگه‌ای می‌زنه! یعنی یه جور رشد روحی و معنوی توی بحث ازدواجه دایی با سکوت سوده که انگار می‌خواهد هرچه کشف کرده را یک‌جا برای من نگوید به حرف می‌آید: - یه‌جور خود باوری هم هست، مثل این ورزش‌های کنترل ذهن که تمرین می‌کنی آدم وقتی ازدواج می‌کنه برای این‌که نقش جدیدش رو هنرمندانه ببره جلو، سینه سپر می‌کنه و خلاصه می‌بینه چه توانمندی‌هایی داشته، تازه شکوفا می‌شه و خیلی از نظر روحی این هماهنگی و هم‌بستگی و هم نوایی زن و شوهر اثر می‌ذاره روی پیشرفت باورمندانهٔ خودشون . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🕊| رفتم عزیزم! رفتم.. SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت دویست‌وسوم » «رمان بگذارید خودم باشم» سوده می‌گوید: - خب عرصه باز می‌شه برای این‌که نصف استعدادهای مدیریتی، محبتی بروز کنه نه زیر سایهٔ خانواده و مدرسه و دانشگاه، دیگه خود من مدیر یک تشکیلاتم زیر یه سقف که خودم خواستم و می‌خوام بسازم، یه‌جور اختیاریه که من انتخاب کنم به صورت خودکار، خود انضباطی و مدیریتی که باید هنرمندانه باشه، خردمندانه باشه، عواطف و غرائزم هم باشه، تازه هر روز هم مراقبت کنم، محاسبه کنم که با هر اتفاقی، چه برخوردی کنم که زندگیم رو تهدید نکنه، یه فرصت بشه تا آرزوهام رو از بین نبره! می‌خندم و می‌گویم: - وای اگه فکر کنی فهمیدم چی گفتی، اما دارم کیف می‌کنم قبلا ته تهش فکر می‌کردم ازدواج یعنی لذت گشتن، خرید، رقصیدن، دوباره خرید، مهمونی دونفره، سه باره خرید، دعوا و ناز و خرید و ول گشتن. شما دوتا استاد به هم زدن تصورات و خورد کردن شیشهٔ آرزوهای آدمید! دایی خیلی جدی می‌گوید: - اینایی که گفتی هم هست، لذت گشتن هست چون ازدواج توهم تلخ تنهایی رو بهم می‌زنه، یه همراهی و هم‌دلی شیرین یه فهم حضوری موثر و مفید به ادم می‌ده که توی خرید، مهمونی، گشتن همه بروز داره . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقصیرِ فلک نیست اگر بی سر و پاییم چون ابر، پریشانی ما از کَرَم ماست ...☁️ . SAHELEROMAN |
|🧷| عشق، آدم رو به زندگی سنجاق می‌کنه‌... |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت دویست‌و‌چهارم » «رمان بگذارید خودم باشم» سوده می‌گوید: - ناز و نیاز رو هم به‌هم نمی‌زنه فرشته جون! رفاقت و محبت که میاد، چون ازدواج اتفاق افتاده، عمق هم می‌ده به این رفاقت. شاید همینه که رابطه‌های خارج از ازدواج روان دختر و پسر رو به‌هم می‌زنه! دایی سینه‌ای صاف می‌کند و شانه بالا می‌دهد: - من که همیشه رو فرم بودم اما خدائیش آدم نمی‌تونه دروغ بگه ازدواج پاک آدم رو آروم می‌کنه هیکل رو هم شاداب می‌کنه، رفتار رو هم با وقار می‌کنه، ادب رو هم اجباری می‌کنه، خلاصه ازدواج کارها می‌کند... هی سوده به حرکات دایی چنان با لبخند نگاه می‌کند که یک ستاره شناس به عمق آسمان برای کشف یک راه شیری، یک باغبان به درختان پر ثمرش، یک سوده به شوهرش! درجا احساس افسردگی می‌کنم از این‌که همسری ندارم و این‌گونه تکیه بر دیوار اتاقم داده و رفتن این دو زوج را نظاره می‌کنم و لعن و نفرین می‌فرستم بر خودم که چرا چند صباحی زودتر کسی پیش‌نهاد نداده بود تا من نیز... - فرشته بیا ان‌قدر نرو توی خیالاتت! از جا می‌پرم و چشم‌غره می‌روم به برادر پر رویم که بوهایی برده و حتما از فردا آغاز اذیت‌هایش است! . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|✉️| باقی کارها رو آزادی!¡🚶🏻‍♀ SAHELEROMAN |
•• از ادمین بر ساحلی‌هامون سلام! یکم حال و احوال کردن‌مون نشه؟🤓 @sahele_roman ••
•• بریم برا معرفی یه کتاب جدید؟🤓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت دویست‌وپنجم » «رمان بگذارید خودم باشم» گرد سینی هندوانه نشسته‌ایم و دارم حرص می‌خورم از دست بچه‌ها که چطور هندوانه می‌خورند و دایی هم دارد همراهی‌شان می‌کند و صدای لذت خنده‌شان چنان بلند است که ترجیح می‌دهم کمی بی‌خیال اطوارهایم شوم و من هم با چنگال و بدون بشقاب شخصی همراهی کنم ببینم زندگی بدون دوست ندارم و بدم می‌آید و آه و تخ چه مزه‌ای می‌دهد: - اوم شیرینه چقدر! سوده کنار گوشم می‌گوید: - چی ازدواج؟ اعتراض می‌کنم: - وا سوده جون دارم هندونه رو می‌گم! - آره. تا دیروز چَپَل بازی بود. الان شیرین! سوده هم فهمید که! یک جو آبرو داشتم، خب دیگر ندارم! تا آخر شب هر چه صبر می‌کنم دایی کمی از خواستگار کذایی بگوید عمدا نمی‌گوید. اما زمان رفتن به مامان می‌گوید: - هماهنگ می‌کنم بیان برای خواستگاری. شوهر جانت گفت چون من داماد رو دیدم دیگه نیازی نیست خودش ببینه! از نظر من پسر خوبیه! و با دست اشاره به من می‌کند: - دیگه فرشته هم مونده، هرکی اومده بدیم بره چنان چشم و ابروهایم از صورتم بیرون می‌زند که دایی در لحظه می‌پرد بیرون و سوده را هم می‌کشد و در را محکم می‌بندد. خیز بر می‌دارم تا در را باز کنم اما از آن طرف محکم گرفته است و می‌خندد. . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی؛ غبارِ ره بنشان تا نظر توانی کرد...!🛣 . SAHELEROMAN |
بلننننند بگو به‌به 😌😂❤️ کوهِ کتابُ دیدی یا بیشتر نشون بدم؟ ° پ‌ن: سایه‌ی گوشی ادمینُ اگه ندیدید، دقت کنید که ببینید! و بچه بغل رو😁
•• شاعر می‌فرمایند که بــــــــــه بـــــــــــه! چند نفرتون مثل من مجنونِ سفر کردنید؟🥲✈️ حالا فرض کن بخوای بری به یه دنیای جدید!