••
پرونده #حالا_چلیک رو دو روز پیش
بستیم! روزهای خوشی رو گذروندیم
باهاتون و چه استعدادهایی شناسایی
شدن!😎
خوشحال میشیم نظرتون رو درمورد
این چالش پانزده روزه بدونیم!👐🏻😇
@sahele_roman
••
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهشتادوششم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
صاف میایستم تازه میبینم مامان کمی مضطرب است و این اضطرابش یعنی اینکه دوست دارد بیایند برای خاستگاری و از جواب من دلش در تابوتب است!
دلم از این حال مادر میگیرد و پیش خودم حس میکنم که چه دختر منفوری هستم؛ مادرم از طرف من احساس نگرانی دارد.
چرا نتوانستهایم طوری باهم باشیم که مایهٔ آرامش و امنیت خاطر هم باشیم؟
لبخندی میزنم و میگویم:
- شما دوست داری بیان؟
متعجب میشود تمام صورتش از سوال من و میپرسد:
- من؟
چه میدونم؟
زندگی خودته!
ظرفها تمام میشود و مینشینم مقابلش میگویم:
- زندگی من به شما رابطه داره دیگه.
دایی چی گفته؟
اگه شما صلاح میدونی بیان خب!
و بلند میشوم و پناه میبرم به اتاقم و تازه متوجه میشوم که دقیقا الانی که دلم میخواهد با کسی حرف بزنم رویم نمیشود و دقیقا آن کسها دایی هست و...
که خب بیشتر خجالت میکشم!
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
به تعداد کتابهایی که میخری، تخفیف بگیر😍
خرید ۱ کتاب: ۱۰ درصد تخفیف
خرید ۲ کتاب: ۲۰ درصد تخفیف
خرید ۳ کتاب: ۳۰ درصد تخفیف
خرید ۴ کتاب: ۴۰ درصد تخفیف
خرید ۵ کتاب : ۵۰ درصد تخفیف
تازهههه، همراه با خریدت شگفتانه هم بگیر!✌️
•°
اطلاع از موجودی و قیمت کتـب:
📪- @sefaresh_namaktab
سفارش از طریق:
📚|@ketab98_99
مهلت ثبت سفارش:
از میلاد امام حسن علیهالسلام تا عید فطر✨
•°
بفرست برای رفیقت که اونم کتاب مورد علاقهش رو بگیره🥸
#تخفیف_ویژه
#ماه_رمضان
👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2615869456C65e7ea9c67
👆👆👆👆👆👆👆👆
••🌙 ✒️...
مصطفی لب گزید و سرش را پایین انداخت تا خندهاش معلوم نشود اما جواد با آرنج کوبید به پای آرشام و گفت:
_ خیلیاشم دخلتو میاره، بدون غصه میمیری آقای گاو
آریا داشت میگفت:
_ اما نسخههای دینی اینجور نیستن.
که آرشام گفت:
_هر چی لذت داره از نظر دین حرومه!
جواد نگذاشت آرشام ادامه دهد و گفت:
_کسی گفته شما لالی؟
آرشام خندهاش را رها کرد و گفت:
_ نه به جان تو ، باشه بابا آقا مهدوی اثبات کرد که دین میگه هر چی لذتش کمه، کوتاه، ضرر میزنه، تموم میشه رو دین تبلیغ نمیکنه، میگه لذت ببر عالی. مواظب باشند گاو نباشی.
آریا حواسش کمی پرت این دو نفر شد، نگاهی کرد و ادامه داد:
_ نسخههای دین رو هرچی بیشتر بفهمیم، و داروهاش رو هرچی بیشتر بشناسیم، بیشتر اثر داره.
علم و فکر برا تأثیرگذاری رفتارهای دینی مخصوصا تو عبادت نقش بالایی داره.
_دین نمیخواد گاو باشی. اینو کسی نگفته بود!
_ارشام بقیه رو که گفتن من و تو رفتیم دنبالش!
_به جون جواد که برام عزیزتر از این مصطفایی مهمه بگن، ولی مهمه چطور بگن، کی بگه!
_ البته هر کس به قدر معرفتش، به قدر عقلش، دقتش، اثر کارهاشو میبینه.
رمضان میاد و میره و بالاخره ما هم، روزه میگیریم، قرآن و دعا میخونیم و...، اما اگه بدونیم روزه و رمضان، چجوری میخواد در ما اثر بذاره، میتونیم به پرثمر و پراثرتر بودن روزه تو روح و روانمون، کمک کنیم و استفادهٔ بیشتری از این ماه ببریم.
حتی اگه کار خاصی رو هم در اثر این آگاهیها انجام ندیم.
همینه که امام سجاد(ع) از خدا میخواد که:
" و ألهِمنَا مَعرِفَةَ فَضلِهِ؛ خدایا شناخت برتریهای رمضان را به ما الهام کن"
جواد کوبید رویپای مصطفی وگفت:
_ پاشو بریم که این آریاتون ما روشست و چلوند و پهن کرد.
#حالا_راه | #سحر_نوزدهم
@SAHELEROMAN
در جریان باشید
که رمان در خصوصی تموم شد.
عروسی آرشام و فرشته خوش گذشت جای شما خالی!😉
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
⭕️💯یکی از پر سروصداترین کنسرتهای جهان!💯⭕️
یعنی ممکنه هنوز اینو نشنیده باشی؟!😳
بابا تو دیگه خیلی از دنیا عقبی!!!!
•
•
جوری که مخاطباش تحت تاثیر قرار گرفتن>>>>>>>🥺💔
#منشور
SAHELEROMAN | ساحل رمان
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️پاسخ ایرانی ساکن آمریکا به حسن آقامیری!
#آرامید_جون
@takrang1
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهشتادوهفتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
به اینکه اولین خواستگارم باشد، نه دخترها اگر اهل زندگی باشند نه در ایران که فضایمجازی را به لجن کشیدند این سلبریتیها و اذنابشان با کودک همسری بلکه در تمام دنیا خاستگار دارد.
البته که با رابطه آزاد، ازدواج حذف شد، رابطهٔ جنسی ظالمانه و قطع ارتباط عاطفی ظالمانه حل شد.
من هم از همان پانزده سالگی گاهی جایی از مامان خواستگاری میشدم و چون خوب تربیت نشده بودم و مسئولیت پذیریم در حد جلبک هم نبود،
رد میشد، به هجده هم که نرسیده به تباهی کیان و آزادی زن مبتلا شدم.
حالا که در تنهایی این اتاق گیر افتادهام خودم دارم روراست با خودم دو دو تا میکنم و میفهمم که از همان چهارده، پونزده سالگی دلم ارتباط عاطفی کلامی با جنس مخالف را میخواست،
خدا بابا و دایی را سر راه من گذاشته بود، شانزده و هفده واقعا به ازدواج و تمام پس و پیش آن در خیالاتم فکر میکردم، در مدرسه هم که مدام بین همه میچرخید حرف و حدیثش،
اما نه خانواده، نه مدرسه اجازه عمل نمیدادند، همهٔ ما خودمان را آزاد میکردیم از این اسارت با روابط خارج از عرف و شرع!
ازدواج حلال نه، ارتباط حرام آری!
بهانهٔ درس و کار بدترش کرد!
دوست داشتیم و جرأت نداشتیم!
از حق هم نگذریم دختر به درد بخوری هم تربیت نشده بودیم.
هنوز لقمه برایمان میگرفتند.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸 P A L E S T I N E
ما را به هر طریق، فلسطین بخوان فقط!
گیرم که نقشههای جهان نابلد شدند
#شعریجات | #روز_قدس
@SAHELEROMAN
••🌙 ✒️...
مصطفی رفته بود تا بستنی برایشان بگیرد و هر دو تکیه داده بودند به دیوار و مغازهٔ شلوغ را رصد میکردند که آرشام گفت:
- دقت کردی؟
جواد سکوت را ترجیح داد. و میدانست آرشام خودش ادامه میدهد:
-منظور آریا این بود که خدا آدم رو آدم حساب میکنه!
-خب!
-خب نداره جواد، همهٔ سرمایهدارا آدم رو مثل یه طعمه میبینن، گربه در کمین موش! خدا میگه برو تلاش کن، بفهم، با فهمت انتخاب کن.
_ خدا سرمایهدار بینهایتیه که آدم حسابمون میکنه! خوبه!
_ راضیم ازش! ولی به جان تو که من تشنم میشه مثل شتر به آب نگاه میکنم، ولی خب نمیشه بخوری یه حالی میشم!
بالاخره مصطفی آمد با سه بستنی قیفی و غُر بر لب:
_ بگیرش! بگیرش افتاد! یه تکون به خودتون ندید! بگیرش!
جواد خندان گرفت و گفت:
_ آخیش بالاخره تو هم غر زدی!
آرشام میخ بستنیای شده بود که با یک لیس بزرگ نصفش را به دهان کشیده بود و گفت:
_ صبح رو بیشتر خوشم میاد! مجبوری نخوری درحالی که داری لهله میزنی براش! الان دوباره شدم همون آرشامی که هوس میکنه بهش میرسه!
با لیس دوم بستنی بیشتری به دهان وارد کرد جواد ابرو بالا انداخت و گفت:
- کامل مشخصه!
آرشام یک لگد حوالهاش کرد و جواد پا عقب کشید و شنید:
- حواست باشه صبح تا غروب گفته نخور الان که مشکلی نداره!
برای من که هیچ محدودیتی نبوده، یکی که مثل همه نیست محدودیت گذاشته یعنی چی؟
- یعنی میخواد اراده و همتت رو بکشه بالا!
استراحت به همهٔ اعضا و افکارت بده!
یادت بده که متفاوت رو هم تجربه کنی!
کلا یعنی میشه تغییر کرد!
مصطفی نگاهی به آرشام کرد و دید بستنیاش هیچ شده و آرشام دارد چهار چشمی بستنی او را رصد میکند؛ پا عقب کشید و در لحظه بقیه بستنیاش را گذاشت داخل دهانش!
تا سحر راه رفتند و سحری، با وسوسهی قیمههای متفاوت مادر راهی خانه مصطفی شدند! زنگ اول را همه خواب ماندند!
#حالا_راه | #سحر_بیستم
@SAHELEROMAN
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت صدوهشتادوهشتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
اتاقمان هم که میدان جنگ بود، دائم هم که قهر و غر و توقع بودیم!
چه نسلی بالا آماده از بین ما!
چه حقی ضایع شد
در اتاق که زده میشود از حق و حقوقم خجالت زده بیرون میآیم و مثل باد دفتری را مقابلم باز میکنم و مامان میآید داخل اتاق!
مقابلش بلند میشوم و دفتر را میگذارم روی میز!
میدانم میخواهد چه بگوید میداند که دیوانه شدهام برای دانستن.
مینشیند و مینشینم.
این حد از متانت از من بعید است، نگاهش چرخی در اتاق میزند و این حد از نظم و نظافت هم عجیب است و بیمقدمه میگوید:
- یکی از استادای دانشگاه به دایی راجع به یه دانشجوشون صحبت کرده، دایی یکم تحقیق کرده، اومده بود صحبت کنه ببینه ما چی میگیم!
خوب تا حالا مشخص شده فرد مورد نظر دانشجو است، دایی هم با اندکی تحقیق به نتیجهای تقریبی رسیده.
سکوت بهتر است!
- راستش دایی با خود پسر هم صحبت کرده، یه چیزایی میگفت که من خیلی متوجه نشدم
میخواهم بگویم شما چند ساعت با دایی صحبت کردید چیزی متوجه نشدید یا نه الان به صلاح نیست من بدانم!
سکوت را همچنان ادامه میدهم که میشکندش با سوالی که شاید باید اول میپرسیدند:
- اصلا تو میخوای ازدواج کنی؟
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...