eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 «به یاد فقیران» ✍️ احسان مهدی‌زاده  👈این کتاب یکی از کتاب‌های مجموعه  ها و ‌های مذهبی نشر تیرگان است که برای کودک و نوجوان منتشر می‌شود. تصویرگری این کتاب را مریم حسینی مطلق انجام داده است.   داستان‌های کتاب به یاد فقیران عبارتند از: مهربان با حيوانات مردم چشم به راه به ياد فقيران يتيم نوازي حافظ آيات قرآن دردسر سخن چيني نامه‌اي به امام حسين (ع) مدارا با دشمن نابينايي كه مي‌ديد نماز در شلوغي آگاه به اسرار اطاعت از فرمان خدا همه باهم برابرند چگونه پدرم مسلمان شد نگين گرانقيمت افطار با نان خشک گم شدن در بيابان 👌شما میتوانید آنرا قانونی از دریافت کنید https://taaghche.com/book/95359 ◀️ کانال 🆔 @sahife2
📚🔊 «۳۶۵ روز با (صلی الله علیه و سلم)» https://taaghche.com/audiobook/95652 ✍️نویسنده: نوردان داملا مترجم: مجتبی مرادی گوینده: حسن همایی 👈 در این کتاب کم‌نظیر و مفید، کودکان با زندگی و سیره پیامبر اسلام آشنا می‌شوند و یاران ایشان و شیوه زندگی آنان را نیز می‌شناسند. داستان‌ها بر اساس سیر تاریخی تدوین شده‌اند. عنوان ۳۶۵ روز با پیامبر نیز به این خاطر انتخاب شده که این کتاب برای مطالعه یکساله کودکان یعنی هر روز یک داستان در نظر گرفته شده است. مفاهیمی همچون صداقت، مهمان دوستی، ، بخشش، گذشت و.... که در زندگی پیامبر و یارانشان تجلی داشته در داستان‌های این کتاب آمده است تا الگوی صحیح رشد اخلاقی و دینی را به کودک آموزش دهد. 👈شما میتوانید آنها را بصورت # کاملا قانونی از دریافت کنید صل الله علیه و آله ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
2 ✅ کتاب «در سایه آفتاب: یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)» https://taaghche.com/book/55538 ✅ «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر» https://taaghche.com/book/132748 ✅ مجموعه چهار جلدی «قصه‌های امام خمینی و بچه‌ها» 1 - «صورتت مثل گل است» https://taaghche.com/book/75737 2 - «من امام می‌شوم» https://taaghche.com/book/75739 3 - « از مدرسه‌ی سرخ‌پوست‌ها» https://taaghche.com/book/75741 4 - «گردنبندی که به ایران سفر کرد» https://taaghche.com/book/75743 ✅ «سیره آفتاب» https://taaghche.com/book/98562 ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
4_5839140457048706976.pdf
حجم: 7.37M
📚 کتاب داستان خبربزرگ | ویژه عید غدیر 📣«خبربزرگ» شامل ۱۰ داستان از واقعه‌ی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر کودکان با مفاهیم عید غدیر است.
💎 فرق ما و خدا ❤️ بعضی از بچه ها وقتی با یکی دوست میشن، تمام وسایلی که دارن رو در اختیارش می ذارن. 💔 البته تمام این کارها تا وقتی انجام میشه که با هم دعوا یا قهر نکنن. 🔷 بعد از قهر و دلخوری، سعی می کنن تمام وسائلی که به هم دادن رو پس بگیرن. ✅ اما وقتی بنده ای با خدای مهربون قهر می کنه، خدا تمام نعمت ها رو ازش نمی گیره. بعضی وقت ها یکی از نعمت ها رو ازش دریغ می کنه تا به خودش بیاد. 🌺 برگرفته از بند 5 دعای صحیفه سجادیه :" إِنْ مَنَعْتَ لَمْ يَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدِّياً. " 🆔 @sahife2
💎 " شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ " خدایا تو آنچه را وسیله زندگی و معاش است ، بین بندگانت به تقسیم کردی 🆔 @sahife2
🐦 داستان : «کتاب پرنده‌ها» علی، پسر بچه‌ای با قلبی مهربان و کنجکاو بود. او هر روز کنار پنجره می‌نشست و با پرنده‌ها حرف می‌زد. اما یک روز که خیلی دلش گرفته بود، به مادربزرگش گفت: – مامانی جون، پرنده‌ها دیگه باهام حرف نمی‌زنن… مادربزرگ لبخندی زد و کتابی از قفسه آورد. جلدش سبز و زیبا بود. گفت: – اسم این کتابه صحیفه سجادیه‌ ست. دعاهای امام سجاد (ع) توشه. وقتی با این کتاب حرف بزنی، دلِ آسمونم باهات حرف می‌زنه. علی گفت: – مگه کتاب می‌تونه حرف بزنه؟ مادربزرگ گفت: – آره! با دلِ آدم حرف می‌زنه... ____________________________________ علی آن شب دعای اول کتاب را با صدای آرام خواند. هنوز جمله‌هایش را نمی‌فهمید، اما حس می‌کرد دلش آروم شده. صبح فردا، دوباره کنار پنجره نشست. ناگهان گنجشکی کوچک روی لبه پنجره نشست و جیک‌جیک کرد. علی خندید و گفت: – سلام! تو برگشتی؟ پرنده انگار سر تکان داد. از آن روز به بعد، علی هر شب یک دعا از صحیفه می‌خواند… و هر صبح، پرنده‌ها برایش آواز می‌خواندند. ____________________________________ 📚 پیام داستان: صحیفه سجادیه حتی برای دل‌های کوچک هم نغمه‌ی آرامش است. با زبان دعا می‌شود با خدا، طبیعت و دل‌ها گفت‌وگو کرد. 🆔 @sahife2
📖 داستان : ساعت جادویی علی بر اساس مفاهیم نورانی دعای اول صحیفه سجادیه ( بند ششم) *️⃣علی پسری مهربان و کنجکاو بود که همیشه دوست داشت بازی کند و با دوستانش بخندد. یک روز، پدربزرگش یک ساعت قدیمی و زیبا به او داد و گفت: «علی جان! خداوند برای همه‌ی ما یک زمان مشخص در این دنیا قرار داده است. این ساعت مثل عمر ماست، عقربه‌هایش همیشه جلو می‌رود و هیچوقت به عقب برنمی‌گردد.» علی پرسید: «یعنی چی پدربزرگ؟» پدربزرگ گفت: «یعنی باید از هر لحظه‌ی عمرمان خوب استفاده کنیم؛ همانطور که در دعاهای حضرت سجاد علیه‌السلام آمده که : « خداوند برای زندگی همه‌ی ما، وقتی معین و پایان محدودی قرار داده است و ما با گذر روزها و سال‌ها به پایان عمرمان نزدیک می‌شویم.» علی کمی فکر کرد و گفت: «پس وقت ما طلاست!» پدربزرگ لبخند زد: «درست است عزیزم، اما در دین ما وقت از طلا هم باارزش‌تر است؛ بهترین کار این است که با وقت خود کارهای خوب انجام دهیم، علم یاد بگیریم، به دیگران کمک کنیم و مهربان باشیم.» از آن روز، علی همیشه سعی می‌کرد وقت خود را هدر ندهد. هر روز کمی درس می‌خواند، به مادربزرگش کمک می‌کرد و با دوستانش بازی‌های مفید انجام می‌داد. شب‌ها هم، قبل از خواب دعا می‌کرد و از خدا می‌خواست که همیشه وقتش را درست استفاده کند. حالا علی می‌دانست که هر ثانیه‌ی زندگی هدیه‌ای ارزشمند از طرف خداست و باید با ایمان، کار خوب و اخلاق نیکو آن را زیباتر کند. 🆔 @sahife2