#فرهنگ_کتاب_خوانی
📚 #کتاب
«به یاد فقیران» #کودکانه
✍️ احسان مهدیزاده
👈این کتاب یکی از کتابهای مجموعه #حکایت ها و #داستان های مذهبی نشر تیرگان است که برای کودک و نوجوان منتشر میشود. تصویرگری این کتاب را مریم حسینی مطلق انجام داده است.
داستانهای کتاب به یاد فقیران عبارتند از:
مهربان با حيوانات
مردم چشم به راه
به ياد فقيران
يتيم نوازي
حافظ آيات قرآن
دردسر سخن چيني
نامهاي به امام حسين (ع)
مدارا با دشمن
نابينايي كه ميديد
نماز در شلوغي
آگاه به اسرار
اطاعت از فرمان خدا
همه باهم برابرند
چگونه پدرم مسلمان شد
نگين گرانقيمت
افطار با نان خشک
گم شدن در بيابان
#فقر
👌شما میتوانید آنرا قانونی از #طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/95359
◀️ کانال #انس_با_صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#فرهنگ_کتاب_خوانی
📚🔊 #کتاب #کودکانه
«۳۶۵ روز با #پیامبر (صلی الله علیه و سلم)»
https://taaghche.com/audiobook/95652
✍️نویسنده: نوردان داملا
مترجم: مجتبی مرادی
گوینده: حسن همایی
👈 در این کتاب کمنظیر و مفید، کودکان با زندگی و سیره پیامبر اسلام آشنا میشوند و یاران ایشان و شیوه زندگی آنان را نیز میشناسند. داستانها بر اساس سیر تاریخی تدوین شدهاند. عنوان ۳۶۵ روز با پیامبر نیز به این خاطر انتخاب شده که این کتاب برای مطالعه یکساله کودکان یعنی هر روز یک داستان در نظر گرفته شده است.
مفاهیمی همچون صداقت، مهمان دوستی، #جوانمردی، بخشش، گذشت و.... که در زندگی پیامبر و یارانشان تجلی داشته در داستانهای این کتاب آمده است تا الگوی صحیح رشد اخلاقی و دینی را به کودک آموزش دهد.
👈شما میتوانید آنها را بصورت # کاملا قانونی از #طاقچه دریافت کنید
#کتاب_پیامبر صل الله علیه و آله
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#فرهنگ_کتاب_خوانی
#کتاب_خمینی 2
✅ کتاب «در سایه آفتاب: یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی(ره)»
https://taaghche.com/book/55538
✅ «روایت دلخواه پسری شبیه سمیر»
https://taaghche.com/book/132748
✅ مجموعه چهار جلدی «قصههای امام خمینی و بچهها» #کودکانه
1 - «صورتت مثل گل است»
https://taaghche.com/book/75737
2 - «من امام میشوم»
https://taaghche.com/book/75739
3 - « از مدرسهی سرخپوستها»
https://taaghche.com/book/75741
4 - «گردنبندی که به ایران سفر کرد»
https://taaghche.com/book/75743
✅ «سیره آفتاب»
https://taaghche.com/book/98562
#حدیث_سرو
#امام_خمینی
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
4_5839140457048706976.pdf
حجم:
7.37M
📚 کتاب داستان خبربزرگ | ویژه عید غدیر
📣«خبربزرگ» شامل ۱۰ داستان #کودکانه از واقعهی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر کودکان با مفاهیم عید غدیر است.
💎 فرق ما و خدا
❤️ بعضی از بچه ها وقتی با یکی دوست میشن، تمام وسایلی که دارن رو در اختیارش می ذارن.
💔 البته تمام این کارها تا وقتی انجام میشه که با هم دعوا یا قهر نکنن.
🔷 بعد از قهر و دلخوری، سعی می کنن تمام وسائلی که به هم دادن رو پس بگیرن.
✅ اما وقتی بنده ای با خدای مهربون قهر می کنه، خدا تمام نعمت ها رو ازش نمی گیره. بعضی وقت ها یکی از نعمت ها رو ازش دریغ می کنه تا به خودش بیاد.
🌺 برگرفته از بند 5 دعای #چهل_پنج صحیفه سجادیه :" إِنْ مَنَعْتَ لَمْ يَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدِّياً. "
#دعا_چهل_پنج_5 #کودکانه
🆔 @sahife2
💎 " شَهِدْتُ أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ "
خدایا تو آنچه را وسیله زندگی و معاش است ، بین بندگانت به #عدالت تقسیم کردی
#سی_پنج #دعا_سی_پنج_1 #کودکانه
🆔 @sahife2
🐦 داستان #کودکانه: «کتاب پرندهها»
علی، پسر بچهای با قلبی مهربان و کنجکاو بود. او هر روز کنار پنجره مینشست و با پرندهها حرف میزد.
اما یک روز که خیلی دلش گرفته بود، به مادربزرگش گفت:
– مامانی جون، پرندهها دیگه باهام حرف نمیزنن…
مادربزرگ لبخندی زد و کتابی از قفسه آورد. جلدش سبز و زیبا بود. گفت:
– اسم این کتابه صحیفه سجادیه ست. دعاهای امام سجاد (ع) توشه. وقتی با این کتاب حرف بزنی، دلِ آسمونم باهات حرف میزنه.
علی گفت:
– مگه کتاب میتونه حرف بزنه؟
مادربزرگ گفت:
– آره! با دلِ آدم حرف میزنه...
____________________________________
علی آن شب دعای اول کتاب را با صدای آرام خواند. هنوز جملههایش را نمیفهمید، اما حس میکرد دلش آروم شده.
صبح فردا، دوباره کنار پنجره نشست. ناگهان گنجشکی کوچک روی لبه پنجره نشست و جیکجیک کرد.
علی خندید و گفت:
– سلام! تو برگشتی؟
پرنده انگار سر تکان داد.
از آن روز به بعد، علی هر شب یک دعا از صحیفه میخواند…
و هر صبح، پرندهها برایش آواز میخواندند.
____________________________________
📚 پیام داستان:
صحیفه سجادیه حتی برای دلهای کوچک هم نغمهی آرامش است. با زبان دعا میشود با خدا، طبیعت و دلها گفتوگو کرد.
#داستان_صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
📖 داستان #کودکانه: ساعت جادویی علی
بر اساس مفاهیم نورانی دعای اول صحیفه سجادیه ( بند ششم)
*️⃣علی پسری مهربان و کنجکاو بود که همیشه دوست داشت بازی کند و با دوستانش بخندد. یک روز، پدربزرگش یک ساعت قدیمی و زیبا به او داد و گفت:
«علی جان! خداوند برای همهی ما یک زمان مشخص در این دنیا قرار داده است. این ساعت مثل عمر ماست، عقربههایش همیشه جلو میرود و هیچوقت به عقب برنمیگردد.»
علی پرسید:
«یعنی چی پدربزرگ؟»
پدربزرگ گفت:
«یعنی باید از هر لحظهی عمرمان خوب استفاده کنیم؛ همانطور که در دعاهای حضرت سجاد علیهالسلام آمده که :
« خداوند برای زندگی همهی ما، وقتی معین و پایان محدودی قرار داده است و ما با گذر روزها و سالها به پایان عمرمان نزدیک میشویم.»
علی کمی فکر کرد و گفت:
«پس وقت ما طلاست!»
پدربزرگ لبخند زد:
«درست است عزیزم، اما در دین ما وقت از طلا هم باارزشتر است؛ بهترین کار این است که با وقت خود کارهای خوب انجام دهیم، علم یاد بگیریم، به دیگران کمک کنیم و مهربان باشیم.»
از آن روز، علی همیشه سعی میکرد وقت خود را هدر ندهد. هر روز کمی درس میخواند، به مادربزرگش کمک میکرد و با دوستانش بازیهای مفید انجام میداد.
شبها هم، قبل از خواب دعا میکرد و از خدا میخواست که همیشه وقتش را درست استفاده کند. حالا علی میدانست که هر ثانیهی زندگی هدیهای ارزشمند از طرف خداست و باید با ایمان، کار خوب و اخلاق نیکو آن را زیباتر کند.
#دعا_اول_6 #داستان_صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#با_صحیفه_سجادیه_انس_بگیرید
👈داستان #کودکانه: ساعت جادویی علی👇
https://eitaa.com/sahife2/67524
کانال #انس_با_صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2