#انس_با_قرآن
⏪برنامه ی روزنامه ی
✅ #ختم_قرآن کریم
👈 روزی یک صفحه
#صفحه_501
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ اعمال روزها و شب های #هفته
🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #شنبه
👉🏻 1da.ir/TXfZ6s2I
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️لاتی که با عشق به امام حسین علیه السلام عارف شد !!!!
🔴 #رسول_ترک یکه بزن محله بود؛ از آن آدمهایی که خدا نکند دست به تیزی شوند و به سیم آخر بزنند. اما رسول قصه ما سرنوشتی عجیب در انتظارش بود. او با تمام رذایل اخلاقی، یک ویژگی مهم داشت؛ از کودکی با محبت امام حسین علیهالسلام بزرگ شده بود و برای هیئت و عزای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام حرمت قائل بود و همین ارادت دستش را گرفت؛ آنقدر که او را تبدیل کرد به یکی از اولیاء الهی؛ کسی که روزگاری نفسش بوی شراب و نجاست میداد با عشق به اهلبیت (علیهمالسلام) طلا شد و مدتی بعد مردم نفسش را مقدس میدانستند و معروف شده بود ، وی «آزاد شده امام حسین علیه السلام» است و حتماً حکمتهایی زیادی در زندگی او وجود دارد؛ مردی که سبک زندگی اش را با عشق مولا تغییر داد و رستگار شد.
📔 https://plink.ir/si4f8
✳️ مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامنگیر یا رب منزلی بود
هنر بیعیب حرمان نیست لیکن
ز من محروم تر کی سائلی بود
بر این جان پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که #حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
🔅 برنامه ی روزانه #حافظ_خوانی
#حافظ #حافظ_غزل_217
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️لاتی که با عشق به امام حسین علیه السلام عارف شد !!!! 🔴 #رسول_ترک یکه بزن محله بود؛ از آن آدمها
🔴این غزل تقریبا نشان میدهد که حافظ ابتدا یک شخصیت رسمی ومصلحت اندیش داشته وغم دل راباتبدیرمعمولی رفع میکرده وباعث پشتگرمی صاحبدلان نیز بوده است وکاردان وکامل حساب میشده وبعد اینچنین دل مصلحت اندیش را به قول خودش در کوی جانان ازدست داده واز تعلیم عشق
بهر ه مند گردیده وبیت آخر ظاهرا تلمیحی است برگذشته اش که خود را محکم جاهلی دانسته است
بدنیست احوال #مولوی را به یاد بیاوریم که ابتدا یک دیندار رسمی وسجاده نشین با وقاری بوده وبعد در
ملاقات با شمس احوالش دگرگون گردیده است
در مورد #عطار هم گفته شده که مرگ ارادی یک درویش باعث انقلاب روحی او شده ودر مورد #سنائی هم گفته شده که از شنیدن سخن خاصی
ناگهان متحول گردیده است و نیز مرحوم محمد جواد #انصاری_همدانی ره ....به هر حال همه اهل معرفت دستخوش انقلاب روحی شده اند منتها بعضی ناگهانی بوده وکسانیکه که خبر خاصی ازتحول آنها نرسیده مسلما تحول تدریجی داشته اند
در مورد حافظ خبرخاصی در این مورد نداریم ولی به نظر میرسد که او در غزل فوق به تحول روحی خود اشاره کرده است
آیا تحول مزبور چه تعریف و توجیهی میتواند داشته باشد؟باتوجه به احوال این بزرگان میتوان گفت که آن عدول از کیش ومرام میراثی ورسمی و رسیدن به کیش فطری و نوعی بیداری است (گویا به نسبت در بعضی کسان ازهمه اقوام وملل این حالت پیش میآید)
#حافظ #حافظ_غزل_217
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت اول
🔴مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو
خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان
باز گردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود
بیبهارش غنچهها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت
چنگ شعر مثنوی با ساز گشت
مثنوی که صیقل ارواح بود
باز گشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود
سال اندر ششصد و شصت و دو بود
بلبلی زینجا برفت و بازگشت
بهر صید این معانی بازگشت
ساعد شه مسکن این باز باد
تا ابد بر خلق این در باز باد
آفت این در هوا و شهوتست
ورنه اینجا شربت اندر شربتست
این دهان بر بند تا بینی عیان
چشمبند آن جهان حلق و دهان
ای دهان تو خود دهانهٔ دوزخی
وی جهان تو بر مثال برزخی
نور باقی پهلوی دنیای دون
شیر صافی پهلوی جوهای خون
چون درو گامی زنی بی احتیاط
شیر تو خون میشودر از اختلاط
یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس
شد فراق صدر جنت طوق نفس
همچو دیو از وی فرشته میگریخت
بهر نانی چند آب چشم ریخت
گرچه یک مو بد گنه کو جسته بود
لیک آن مو در دو دیده رسته بود
بود آدم دیدهٔ نور قدیم
موی در دیده بود کوه عظیم
گر در آن آدم بکردی مشورت
در پشیمانی نگفتی معذرت
زانک با عقلی چو عقلی جفت شد
مانع بد فعلی و بد گفت شد
نفس با نفس دگر چون یار شد
عقل جزوی عاطل و بیکار شد
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایهٔ یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
آنک در خلوت نظر بر دوختست
آخر آن را هم ز یار آموختست
خلوت از اغیار باید نه ز یار
پوستین بهر دی آمد نه بهار
عقل با عقل دگر دوتا شود
نور افزون گشت و ره پیدا شود
نفس با نفس دگر خندان شود
ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود
یار چشم تست ای مرد شکار
از خس و خاشاک او را پاک دار
هین بجاروب زبان گردی مکن
چشم را از خس رهآوردی مکن
چون که مؤمن آینهٔ مؤمن بود
روی او ز آلودگی ایمن بود
یار آیینست جان را در حزن
در رخ آیینه ای جان دم مزن
تا نپوشد روی خود را در دمت
دم فرو خوردن بباید هر دمت
ادامه دارد ....
#اول_دفتر_دوم #مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت دوم
کم ز خاکی چونک خاکی یار یافت
از بهاری صد هزار انوار یافت
آن درختی کو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سر تا پا شکفت
در خزان چون دید او یار خلاف
در کشید او رو و سر زیر لحاف
گفت یار بد بلا آشفتنست
چونک او آمد طریقم خفتنست
پس بخسپم باشم از اصحاب کهف
به ز دقیانوس آن محبوس لهف
یقظهشان مصروف دقیانوس بود
خوابشان سرمایهٔ ناموس بود
خواب بیداریست چون با دانشست
وای بیداری که با نادان نشست
چونک زاغان خیمه بر بهمن زدند
بلبلان پنهان شدند و تن زدند
زانک بی گلزار بلبل خامشست
غیبت خورشید بیداریکشست
آفتابا ترک این گلشن کنی
تا که تحت الارض را روشن کنی
آفتاب معرفت را نقل نیست
مشرق او غیر جان و عقل نیست
خاصه خورشید کمالی کان سریست
روز و شب کردار او روشنگریست
مطلع شمس آی گر اسکندری
بعد از آن هرجا روی نیکو فری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود
شرقها بر مغربت عاشق شود
حس خفاشت سوی مغرب دوان
حس درپاشت سوی مشرق روان
راه حس راه خرانست ای سوار
ای خران را تو مزاحم شرم دار
پنج حسی هست جز این پنج حس
آن چو زر سرخ و این حسها چو مس
اندر آن بازار کاهل محشرند
حس مس را چون حس زر کی خرند
حس ابدان قوت ظلمت میخورد
حس جان از آفتابی میچرد
ای ببرده رخت حسها سوی غیب
دست چون موسی برون آور ز جیب
ای صفاتت آفتاب معرفت
و آفتاب چرخ بند یک صفت
گاه خورشیدی و گه دریا شوی
گاه کوه قاف و گه عنقا شوی
تو نه این باشی نه آن در ذات خویش
ای فزون از وهمها وز بیش بیش
روح با علمست و با عقلست یار
روح را با تازی و ترکی چه کار
از تو ای بی نقش با چندین صور
هم مشبه هم موحد خیرهسر
گه مشبه را موحد میکند
گه موحد را صور ره میزند
گه ترا گوید ز مستی بوالحسن
یا صغیر السن یا رطب البدن
گاه نقش خویش ویران میکند
آن پی تنزیه جانان میکند
چشم حس را هست مذهب اعتزال
دیدهٔ عقلست سنی در وصال
سخرهٔ حساند اهل اعتزال
خویش را سنی نمایند از ضلال
هر که بیرون شد ز حس سنی ویست
اهل بینش چشم عقل خوشپیست
گر بدیدی حس حیوان شاه را
پس بدیدی گاو و خر الله را
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنیآدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
نامصور یا #مصور گفتنت
باطل آمد بی ز صورت رفتنت
نامصور یا مصور پیش اوست
کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست
ادامه دارد ....
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی
قسمت سوم
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج
ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
پردههای دیده را داروی صبر
هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
چون خلیل آمد خیال یار من
صورتش بت معنی او بتشکن
شکر یزدان را که چون او شد پدید
در خیالش جان خیال خود بدید
خاک درگاهت دلم را میفریفت
خاک بر وی کو ز خاکت میشکیفت
گفتم ار خوبم پذیرم این ازو
ورنه خود خندید بر من زشترو
چاره آن باشد که خود را بنگرم
ورنه او خندد مرا من کی خرم
او جمیلست و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیر زال
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان را طالباند
چشم چون بستی ترا جان کند نیست
چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی ترا تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت
تاسهٔ تو جذب نور چشم بود
تا بپیوندد به نور روز زود
چشم باز ار تاسه گیرد مر ترا
دانک چشم دل ببستی بر گشا
آن تقاضای دو چشم دل شناس
کو همیجوید ضیای بیقیاس
چون فراق آن دو نور بیثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات
پس فراق آن دو نور پایدار
تا سه میآرد مر آن را پاس دار
او چو میخواند مرا من بنگرم
لایق جذبم و یا بد پیکرم
گر لطیفی زشت را در پی کند
تسخری باشد که او بر وی کند
کی ببینم روی خود را ای عجب
تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب
نقش جان خویش من جستم بسی
هیچ میننمود نقشم از کسی
گفتم آخر آینه از بهر چیست
تا بداند هر کسی کو چیست و کیست
آینهٔ آهن برای پوستهاست
آینهٔ سیمای جان سنگیبهاست
آینهٔ جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو
رو به دریا کار بر ناید بجو
زین طلب بنده به کوی تو رسید
درد مریم را به خرمابن کشید
دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد
شد دل نادیده غرق دیده شد
آینهٔ کلی ترا دیدم ابد
دیدم اندر چشم تو من نقش خود
گفتم آخر خویش را من یافتم
در دو چشمش راه روشن یافتم
گفت وهمم کان خیال تست هان
ذات خود را از خیال خود بدان
نقش من از چشم تو آواز داد
که منم تو تو منی در اتحاد
کاندرین چشم منیر بی زوال
از حقایق راه کی یابد خیال
در دو چشم غیر من تو نقش خود
گر ببینی آن خیالی دان و رد
زانک سرمهٔ نیستی در میکشد
باده از تصویر شیطان میچشد
چشمشان خانهٔ خیالست و عدم
نیستها را هست بیند لاجرم
چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال
خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال
تا یکی مو باشد از تو پیش چشم
در خیالت گوهری باشد چو یشم
یشم را آنگه شناسی از گهر
کز خیال خود کنی کلی عبر
یک حکایت بشنو ای گوهر شناس
تا بدانی تو عیان را از قیاس
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_1
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#هزار_قانون_زندگی
از #مثنوی_معنوی
قانون 21
مؤمنان را بُرد باشد عاقبت
بر منافـق مـات اندر آخـرت
سرانجامِ مؤمنان و حق جویان و حق خواهان، رستگاری و برنده شدن در مسابقه زندگی است. چرا که در پایان کار، زمان درو کردن محصول عمر فرا می رسد و آنانکه راستی پیشه کردند و صراط حق رفتند با رهایی و سعادتمندی مواجه می شوند و آنان که با خود و با خلق و با خداوند نفاق ورزیدند و با حیله و نیرنگ زیستند و راه صدق و صفا نرفتند، دچار زیانکاری خواهند شد و چون درخت تلخ کاشتند، ناگزیر محصول تلخ نصیب آنان می شود. دو رنگی و نفاق علاوه بر اینکه نتایج ناگواری در پی دارد، انسان را در طول زندگی به عدم دستیابی به آرامش درونی مبتلا می کند و همواره بر نگرانی او می افزاید و زندگی و مرگش را با سختی ها و دشواری های فراوان مواجه می سازد.
هرکس در پایان کار به سوی جایگاه ابدی که خود برای خویش فراهم کرده است، رهنمون می شود. آنکه گندم کاشته است گندم درو می کند و آنکه بذر جو پاشیده است محصول جو برداشت می کند.
#مولوی #مثنوی_معنوی_11
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
#صحیفه_سجادیه_صفحه_ای
#صفحه_172
دعای #سی_یک
🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام )
" در یاد کردن #توبه و درخواست آن "
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#صحیفه_سجادیه_بصورت_بند_به_بند
#دعا_سی_یک_12
دعای سیدالساجدین (ع ) در یاد کردن #توبه و درخواست آن:
🔹اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ الْقَنِى بِمَغْفِرَتِكَ كَمَا لَقِيتُكَ بِإِقْرَارِى، وَ ارْفَعْنِى عَنْ مَصَارِعِ الذُّنُوبِ كَمَا وَضَعْتُ لَكَ نَفْسِى، وَ اسْتُرْنِى بِسِتْرِكَ كَمَا تَأَنَّيْتَنِى عَنِ الانْتِقَامِ مِنِّى🔹
🔸خدايا درود بر محمد و آل او فرست و چنانكه من با اقرار و#اعتراف به گناه حضور تو آمدم، تو به مغفرت مرا بپذير، و چنان كه خود را پيش تو بر خاك مذلت افكندم، تو از لغزش گناه دست مرا بگير و چنان كه در عقوبت من تاءخير كردى لغزش هایم را با پرده عفو خود بپوشان🔸
#سی_یک
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح
#دعا_سی_یک_12
✳️آمرزش با #اعتراف به گناه
👈خدايا! پس بر محمّد و آلش درود فرست و با من با آمرزشت برخورد كن؛ چنانكه من با اعتراف به گناه با تو برخورد كردم، و مرا از لغزشگاههاى گناهان برگير؛ چنانكه خود را براى تو پست كردم، و به پرده پوشيت بر من پرده پوشان، چنانكه از به كيفر رساندن من درنگ كردى.
📜 اعتراف به گناه، انتقاد از نفس و جبران خطاها با اعمال نيك، زمينه ساز بخشايش الهى است.
در صدر اسلام رسم بر اين بود اگر انسانِ خطاكارى كه عمل او جنايت بر نفس يا خيانت به اسلام و مسلمانان محسوب مىشد و بنابر توبه داشت، به چند شيوه اقدام مىكرد.
بعضى مستقيم به نزد پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله يا معصومان عليهم السلام رفته و اقرار به گناهش مىكرد و آن بزرگواران حدّ يا تعزير شرعى را بر او جارى مىكردند و يا براى او طلب بخشش از درگاه خداوند مىنمودند.
بعضى كه از جرمشان بسيار شرمسار و پشيمان بودند، سر به بيابان گذاشته و مدتى در پناه كوه يا شكاف غارى يا به درختى خود را در بند مىكشيدند تا در اثر استغاثه و مناجات با حق، راهى براى توبه بيابند.
بعضى ديگر هم به خاطر تخلف از دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ، به مسجد رفته و گوشه نشين مىشدند و يا خود را به ستونى بسته و اظهار پشيمانى و طلب آمرزش مىكردند.
در تاريخ صدر اسلام آمده است كه:
چند نفر از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از شركت در جنگ تبوك به خاطر كار و زندگى و دلبستگى به دنيا امتناع كردند، سپس خداوند متعال آيهاى بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره خطاى آنان نازل فرمود كه:
وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»
و ديگرانى هستند كه به گناهانشان اعتراف كردند، [و] اعمال شايسته را با اعمال بد درآميختند، اميد است خدا توبه آنان را بپذيرد؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
آنان پشيمان گشتند و خود را به نشانه توبه به ستون مسجد بستند تا آنكه خداوند توبه آنان را پذيرفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله طناب را گشود و آنها آمرزيده شدند.
اين گونه روشها، نشانگر بازگشت حقيقى به راه حق بوده است و به همين خاطر خلافى دوباره از سوى اعتراف كننده و ديگران تكرار نمىگشت.
امام على عليه السلام درباره اعتراف به گناه مىفرمايد:
حُسْنُ الْاعْتِرافِ يَهْدِمُ الْاقتِرافَ.
اقرار نيك به گناه، اثر آن را نابود مىكند.
و نيز مىفرمايد:
الْاعْتِرافُ شَفِيعُ الْجانِىّ.
اقرار به گناه، واسطه گرى گنهكار است.
و نيز مىفرمايد:
مَنِ اعْتَرَفَ بِالْجَريرَةِ اسْتَحَقَّ الْمَغْفِرَةَ.
هر كه به گناه اعتراف كند؛ آمرزش نصيب او گردد.
حضرت على عليه السلام در مناجات خويش با پروردگار مىفرمايد:
إِلَهى إِنْ كانَ قَدْ دَنا أَجَلى وَ لَمْ يُقَّرِبْنى مِنْكَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الْاعْتِرافَ بِالذَّنْبِ إِلَيكَ وَسائِلَ عِلَلِى فَإِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلى مِنْكَ بِذلِكَ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ أَعْدَلَ مِنْكَ فِى الْحُكْمِ هُنالِكَ.
خدايا! اگر مرگم نزديك گشته و كردارم مرا به تو نزديك نساخته، من همان اعتراف به گناهم را وسيله كوتاهى كردن و تقصيرهاى خويش قرار مىدهم.
خدايا! اگر بگذرى در اين صورت پس كيست كه از تو به اين كار سزاوارتر باشد و اگر كيفر بنمايى پس كيست كه در حكم آن عادلتر از تو باشد.
بنابر آنچه از آيات و روايات استفاده مىشود؛ هنگامى كه انسان گناه مىكند سه حالت براى او اتفاق مىافتد:
الف- نفس او توجّه و تنبّه پيدا مىكند و به خاطر داشتن قلب روشن و درون آشفته، به دعا و توبه روى مىآورد و به گناهان اعتراف مىكند، در نتيجه گناهان او بخشيده مىشود.
ب- خداوند تازيانه بلا و ادب را بر جان يا مال يا فرزند او مىنوازد تا بيدار شود و اين برنامه تا هوشيارى كامل بندهاى را كه دوست مىدارد، ادامه پيدا مىكند.
ج- وجود او شايستگى هيچيك از آنها را ندارد، پس خداوند به جاى توفيق بازگشت يا چوب ادب، به او نعمت يا مال بيشتر مىدهد، و به عذاب #استدراج و اندك اندك به محروميّت از رحمت و بركت و مغفرت دچار مىشود. سپس در غفلت و مستى حيوانى فرو مىرود و در قيامت به صورت حيوانات مسخ شده محشور مىگردد.
#سی_یک
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ اقرار به گناه وسیله نزدیکی به خدا
🔴 #مناجات_شعبانیه
إِلَهى إِنْ كانَ قَدْ دَنا أَجَلى وَ لَمْ يُقَّرِبْنى مِنْكَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الْاعْتِرافَ بِالذَّنْبِ إِلَيكَ وَسائِلَ عِلَلِى فَإِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلى مِنْكَ بِذلِكَ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ أَعْدَلَ مِنْكَ فِى الْحُكْمِ هُنالِكَ.
خدايا! اگر مرگم نزديك گشته و كردارم مرا به تو نزديك نساخته، من همان #اعتراف به گناهم را وسيله كوتاهى كردن و تقصيرهاى خويش قرار مىدهم.
خدايا! اگر بگذرى در اين صورت پس كيست كه از تو به اين كار سزاوارتر باشد و اگر كيفر بنمايى پس كيست كه در حكم آن عادلتر از تو باشد.
🔴 #دعا_سی_یک_12
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ الْقَنِي بِمَغْفِرَتِكَ كَمَا لَقِيتُكَ بِإِقْرَارِي وَ ارْفَعْنِي عَنْ مَصَارِعِ الذُّنُوبِ كَمَا وَضَعْتُ لَكَ نَفْسِي وَ اسْتُرْنِي بِسِتْرِكَ كَمَا تَأَنَّيْتَنِي عَنِ الانْتِقَامِ مِنِّي]
خدايا! پس بر محمّد و آلش درود فرست و با من با آمرزشت برخورد كن؛ چنانكه من با اعتراف به گناه با تو برخورد كردم
#سی_یک
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_57
◀️ ارزش #قناعت
وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.
قناعت، ثروتى است پايان ناپذير.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی #نهج_البلاغه_حكمت_57 ◀️ ارزش #قناعت وَ قَالَ (علیه السلام): الْ
◀️ سرمايه بى پايان
📋 امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه و حکمت آمیز به اهمیت #قناعت اشاره کرده مى فرماید: «قناعت مالى است که هرگز تمام نمى شود»; (الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ یَنْفَدُ).
در تعریف قناعت مى توان گفت: حالتى است که انسان با داشتن آن به حد اقل ضروریات زندگى مى سازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتى که فکر و وقت انسان را پیوسته به خود مشغول مى دارد و آلوده انواع محرمات مى کند نمى رود.
داشتن این روحیه به منزله ثروت پایان ناپذیر است، چرا که انسان را از تمام ثروت هاى دنیا بى نیاز مى سازد; همواره سربلند زندگى مى کند و با عزت و آبرو ادامه حیات مى دهد. دست نیاز به سوى دیگران دراز نمى کند و عمر خود را در مسیر تشریفات و تجملات بر باد نمى دهد.
در #نهج_البلاغه_حکمت_44 امام(علیه السلام) در فضیلت قناعت پیشگان فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ; خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند. به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد».
در خطبه 192 نیز امام در میان اوصاف انبیا این وصف برجسته را شمرده بود: «مَعَ قَنَاعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ غِنًى; آنها داراى قناعتى بودند که دل ها و چشم ها را پر از بى نیازى مى کرد».
در بحارالانوار نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «طَلَبْتُ الْغِنَى فَمَا وَجَدْتُ إِلاَّ بِالْقَنَاعَةِ عَلَیْکُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا; من در جستجوى توانگرى برآمدم ولى آن را جز در قناعت نیافتم (زیرا حرص، غالب توانگران را راحت نمى گذارد) بنابراین قناعت پیشه کنید تا غنى شوید».
قابل توجه این که این گفتار حکیمانه از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز نقل شده است همان گونه که سیّد رضى مى گوید: «وَقَدْ رُوِىَ هذا الْکَلامُ عَنِ النَّبِىُ(صلى الله علیه وآله)».
این حدیث را «متقى هندى» در کتاب کنز العمال که از منابع معروف اهل سنت است آورده است.
این نکته نیز حائز اهمیت است که سرچشمه بسیارى از نارضایى هاى مردم و شکایت آنها از وضع زندگى کمبودها و فقر نیست، بلکه گاه مى بینیم همه چیز دارند اما باز ناله و فریاد مى کنند. عامل اصلى آن عدم قناعت و توقعات بى حد و حساب است و اگر همگى به مقدار نیاز قانع باشند آرامش بى مانندى در جامعه حاکم مى شود و بسیارى از پرونده هاى جنایى و تجاوز بر اموال برچیده خواهد شد و کرامت انسانى و پاکى دامان از گناه فراهم مى شود.
ابن ابى الحدید در اینجا گفتار زیبایى از «بقراط» (سقراط) نقل مى کند که مردى او را در حال خوردن بعضى از سبزى هاى بیابان دید. به او گفت: اگر در خدمت پادشاه بودى نیاز به خوردن این نداشتى. سقراط گفت: اگر تو نیز این گونه غذا مى خوردى نیازمند نوکرى پادشاه نبودى.
شاعر مى گوید:
گنج آزادگى و گنج قناعت گنجى است
که به شمشیر میسر نشود سلطان را
#نهج_البلاغه_حكمت_57
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2