هدایت شده از سجده بر خاک
shahid_avini_zendegi_zibast_amma_shahadat_www_shiabooks_ir_.mp3
1.17M
🔺🔺🔺️
🚩 زندگی زیباست اما...
شهادت از آن زیباتر است...
با نوای عرشی
سید شهیدان اهل قلم
شهید سیدمرتضی آوینی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
حیدر، عضو شورای روستا و بانی امور خیریه شده بود. برای لوله کشی آب روستا از مردم پولی جمع کرده بود و بعد از تمام شدن کار، ده تومان از آن باقی مانده بود. وقتی می خواست به جبهه برود، تصمیم گرفت آن ده تومان را به مردم پس بدهد. خنديدم و گفتم: " آخه این پول چه ارزشی داره که بخوای پس بدی؟ " با متانت خاصی گفت: "مال مردم از مردمه و استفاده اون در غیر جایی که مردم گفتند حرومه، پس باید به مردم برگرده. درست مثل خون می مونه، خون نجسه، چه یه بشکه باشه چه یه قطره."
#شهید_حیدر_تیرافکن
💠 @sajdeh63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 #کلام_شهید
هر آنچه از خدا میخواهید با واسطه، از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید.
#سردارشهید_محمود_کاوه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
مسئولیت شرکت تعاونی روستا را به عهده داشت. یک بار که پودر رختشویی مان تمام شده بود، رفتم تا از شرکت یک پودر بردارم. تا متوجه کارم شد با ناراحتی گفت: "حق نداریم بیشتر از سهم مان از شرکت برداریم."
#شهید_حسن_عباسی_کرغند
💠 @sajdeh63
🚩 اول آبان سالروز شهـادت
خلبـان نابغهای که به دستور صدام
پیکرش به دو نیـم شد...
#خلبان_شهید_سیدعلی_اقبالی_دوگاهه
#سالروز_شهادت
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
🚩 اول آبان سالروز شهـادت خلبـان نابغهای که به دستور صدام پیکرش به دو نیـم شد... #خلبان_شهید_سیدع
🚩 #معرفی_شهید
جوان ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش ایران، دلاورمردی که شهادتش حکایت عجیبی دارد....
▫️این شهید بزرگوار در ۲۵ سالگی استاد خلبان جنگنده F5 و در ۲۷ سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی از شاگردان تحت آموزش او بودهاند.
▫️در جریان دفاع مقدس و بمباران مواضع دشمن، اکثر تلمبه خانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته و طرحهای عملیاتی وی هم سبب شده بود صادرات نفت عراق به صفر برسد. از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود.
▫️سرگرد اقبالی در ۱ آبان ۱۳۵۹ در یک مأموریت برونمرزی به عنوان سرگروه با هدف بمباران یکی از سایت های رادار عازم شهر موصل شد . دو فروند هواپیمای F5 پس از رسیدن به منطقه و عدم مشاهده هدف اول برای بمباران پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک به عنوان هـدف دوم ، تغییر مسیر دادند. پس از بمبـاران این پادگان ، در راه بازگشت هواپیمای او مورد اصابت موشک قرار گرفت و در ۳۰ کیلومتری شرق موصل پس از اجکت سقوط کرد.
▫️پس از سقوط هواپیمای او و دستگیری استاد خلبان اقبالی، به دستور صدام و به دلیل ضربات مرگباری که این خلبان به نیروهای عراقی وارد آورده بود توسط یگانهای بعثی در محل استقرار نیروها، با طناب به دو جیپ بسته شده و بدنش را به دو نیـم کرده آنگاه نیمی را در گورستان محافظیه شهر نینـوا و نیمه ی دیگر آن را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپردند.
▫️پس از ۲۲ سال و با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بینالمللی صلیب سرخ، در پنجم مرداد سال ۸۱ بازمانده پیکر سید علی اقبالی دوگاهه به ایران بازگشت و در قطعه شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
🌺" روحش شاد با ذکر صلوات "🌺
#خلبان_شهید_سیدعلی_اقبالی_دوگاهه
#سالــروز_شهـادت
💠 @sajdeh63
🚩 #کلام_شهید
هر کدام از شما یک شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبک زندگـی او را بکار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند.
#سردارشهید_حاج_قاسم_سلیمانی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
مادر شهید صدرزاده در دیداری که با رهبر معظم انقلاب اسلامی داشتند از نذر حضرت عباس علیه السلام روایت کرد و گفت: مصطفی تقریبا ۳ سالش بود که در روز تاسوعا در روضه نشسته بودم که مصطفی جلو در با موتور تصادف کرد و گفتند که از دنیا رفته است. من همینطور که جلوی کتیبه های حضرت عباس علیه السلام نشسته بودم، گفتم یا حضرت ابوالفضل فرزندم را نذرتان کردم، نگهش دارید تا سرباز شما باشد. مصطفی در آن حادثه که قبل از اذان ظهر روز تاسوعا پیش آمده بود، زنده ماند و سالها بعد در روز تاسوعای سال ۹۴ دقایقی قبل از اذان ظهر به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده
💠 @sajdeh63
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه دویست و دو قرآن کریم سوره مبارکه التوبه
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که " این دختر صبح که از خواب بلند میشه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته " اما خدا می داند که مصطفی تا وقتی که شهید شد، با اینکه خودش قهوه نمی خورد همیشه برای من قهوه درست میکرد. میگفتم: واسه چی این کار رو میکنی؟ راضی به زحمتت نیستم. میگفت: من به مادرت قول دادم که این کارها رو انجام بدم. همین عشق و محبت هایش را می دیدم که احساس می کردم رنگ خدایی به زندگیمان داده.
📚 افلاکیان، ج ۴ ص ۷
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
💠 @sajdeh63