🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت599
- حامد : مریم خانم امیرحسین وقتایی که خیلی تو خودشه میره بیرون و با خودش خلوت میکنه ، برمیگرده دلواپس نباشید
نمیشد ؛ نمیتونستم دلواپسش نباشم
به غیر از یک شب ، اونم اوایل ازدواجمون که ساعت ده و نیم شب برگشته بود خونه ، دیگه سابقه نداشت اینطوری نیاد
چرا اونقدر عصبانی شدم و اون حرفا رو بهش زدم ؟
رفتم تو حیاط و نشستم تو تاریکیِ کنار باغچه و به در حیاط خیره موندم
اون میخواست تموم لحظه هایی که حالم بده همراهم باشه اما من فقط به دیگران فکر کردم و خجالتم ؛ نفهمیدم چطور شکستمش ، خدایا برگرده فقط
نمیدونم چقدر راه رفتم و نشستم و چند بار طول حیاتو رفتم و برگشتم و به خودم بد و بیراه گفتم
دیگه از زور استرس و دلواپسی دستامو مشت کرده بودم که جلوی لرزششو بگیرم که بالاخره کلید انداخت و از در حیاط اومد تو
کلیدو از کجا آورده بود !!!
به ساعتم نگاه کردم ۴ صبح بود!
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت : تو چرا نخوابیدی هنوز
نفس عمیقی گرفتمو با عصبانیت رفتم به سمتش
- تو ... تو خجالت نمیکشی ؟
این ساعته اومدنه ؟ میدونی چقدر نگرانت بودم ؟ میدونی فکرم به کجاها که نرفت ؟ اصلا میفهمی دلواپسی ینی چی ؟ تا تو قبرم گذاشتمت امیر
حتی یک لحظهام خواب به چشمم نیومد
ناخواسته صدام رفت بالاتر
- کجا بودی تا الان ؟
- هیسسسسس ، صداتو بیار پایین
بلندتر گفتم : میگم کجا بودی تا الان؟؟؟
- بیا بریم بیرون با هم صحبت میکنیم
- خیلی بی فکری ، خیلی بی خیالی ، خیلی بیمسئولیتی ، خیلی بی ... بی ...
- بی شعورم ؟
نفسمو با فشار دادم بیرون و رفتم جلوتر و مشتی به سینه ش زدم
دیگه هیچ وقت حق نداری همچین کاری بکنی ... مردم و زنده شدم ...هیچ وقت این کارو نمیکنی هیچ وقت ...
- باشه عزیزم باشه صداتو بیار پایین
دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گریه م گرفت و خودمو انداختم تو بغلش
- روی سرمو بوسید و گفت : گریه نکن ... بیا بریم بیرون ، موقع اذانه حتماً همه با سرو صدات بیدار شدن
- دیگه حق نداری ...
- باشه بیا بریم بیرون صحبت میکنیم
از در زدیم بیرونو همینطور تو ماشین گریه میکردم که بالاخره ایستاد و از ماشین پیاده شد و درو برام باز کرد
- بیا بریم ببین کجا بودم ، سرمو بلند کردمو نگاش کردم
- بیا دیگه مگه نمیخواستی بدونی کجا بودم
کنار زاینده رود !!!
دستمو گرفت و رفتیم جلو و روی یکی از نیمکتهای کنار رود نشستیم
- من اون همه نگران بودم تو اومدی برای خودت اینجا خوش خوشان ؟
- داغون بودم مریم ، نمیتونستم بمونم خونه
با عصبانیت داد زدم این چه منطقیه که بهت اجازه میده هر وقت احساس کردی داغونی بزاری بری ؟
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
.
این غرور لعنتی
همیشه چوب لای چرخ زندگیهایمان انداخته...
گوش ندادیم به حرف کسی که دلسوزمان بود،
انجام ندادیم کاری را که میدانستیم باید،
پیام ندادیم به کسی که
دلتنگمان بود،
وقت برای عاشقی کردن خیلی کمه تا چشم روی هم بگذاریم عمریه که رفته و حسرتش بر جای مونده ...💔🍃
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شیعه شدن بانوى اهل سنت از کشور انگلیس با فهمیدن نحوه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها !!
👈 او بعد از شیعه شدن گفت: در مورد نحوه شهادت، به من دروغ گفته بودند !!
#ایام_فاطمیه
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
اونیکه برات سخته، همونیه که باعث رشدت میشه...
این کلیپو حتما ببین...
برای هرکس که دوستش داری ارسال کن 🌱🤍🥹
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
#تلنگرانه
حسین یڪٺا:
بچہ ها دۅ دۅٺـا چہارٺاۍ خدا با دۅ دۅٺـا چہارٺاۍ ما
فرق داره
یہ گنـاه ٺرڪ میشہ
همہ چے بہ پآٺ ریخٺہ میشہ
یہ جا حۅاسٺ پرٺ میشہ،صـد ساݪ راهٺ دۅر میشہ
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت600
دستاشو دو طرف خودش روی نیمکت ستون کردو خودشو یکم به سمت جلو متمایل کرد و خیره شد به سطح آب
چند دقیقهای بینمون سکوت بود تا بالاخره گفت : ی زمانی فکر میکردم محاله روزی برسه که مال من بشی میترسیدم پا پیش بزارم که جواب رد بشنوم ، وقتی تو بیمارستان جلوی خودم ازت خواستگاری کردن تازه فهمیدم دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم به خودم جنبیدمو دلمو زدم به دریا و خدا هم خواست و مهرم به دلت افتاد و با اون همه سختی بالاخره پا گذاشتی به زندگیم
تو اون جنجال دم عروسیمون پای همه چیزم وایستادی ، همون موقع به خودم قول دادم همه چیزمو به پات بریزم
همه تلاشم رو هم کردم تا اونی باشم که میخوای ، ولی انگار جز رنج برات چیزی ندارم ؛ هرچی دست و پا میزنم انگار دستم برات خالیتر از خالیه
آوردمت خونه ی خودم که برات بهترین زندگی رو بسازم اما برعکس شده
برادرتو گرفتم ، آسایشتو گرفتم ، آرامشتو گرفتم اونقدر که تصورت این شد که اشتباهی پاتو به این زندگی گذاشتی که حتی اشتباهی داری مادر میشی ؛ نمیدونم چرا نتونستم
- شک کردم مریم ، شک کردم که اصلاً عشقی بینمون وجود داره یا نه
- مسئله اینجاست که اتفاقا منم شک کردم ؛ اگه کسی عاشق باشه هر اتفاقی که بیفته بازم عشقشو فراموش نمیکنه ، تو اون لحظه همه ی هم و غمت بچهت بود اصلاً منو ندیدی
- مریم چرا متوجه نمیشی من عصبی بودم
- آره آره ... کاملا متوجه ام عصبی بودی ؛ چون فرزانه جلوی اون همه آدم لو داد براش چیکار میکردی ؛ و من نباید میفهمیدم و فهمیدم
که تو اون بیپولی صبح تا شب کار میکردی تا براش اون چیزی رو بخری که خانم به چشمشون بیاد ، بیشتر از ۱۰ دفعه بهش زنگ میزدی و قربون صدقهاش میرفتی
- چرت گفته عزیزِ من
- بزار حرفمو بزنم ؛ وقتت که آزاد میشد صبح تا شب با هم بیرون بودید ، و آره میدونم نمیخواد بگی ؛ اون موقع منی وجود نداشته که بخوام حسادت زنونه داشته باشم نسبت بهش
اما ازین میترسم که در کنار تموم اینا چیزای دیگه هم بوده باشه
- مریمممممم
با حرص گفتم : اینقدر مریم مریم نکن ، این حرفای قشنگی که به من میزنی به اونم حتماً زدی
میدونی چی کشیدم وقتی اینا رو میشنیدم ؟
نگاه ترحم آمیز دیگران دیگه داره حالمو به هم میزنه
اشکی که از گوشه ی چشمم چکید رو پاک کردم و ادامه دادم : ولی بدبختیم اینجاست که با همه ی این حرفا من بازم دوستت دارم
اما تو خیلی راحت نیومدی خونه و برات مهم نبود من چی میکشم با نیومدنت ؛ هر لحظهای که میگذشت انگار راه نفسم بستهتر میشد ؛ لحظه به لحظش برام حکم مرگو داشت ، اون وقت نشستی برای من میگی شک کردی ؟؟؟؟
از دیروز تا به حال همش دارم از خودم میپرسم اگر جای من بودی عکس العملت چی بود ، میتونستی ازین به بعدو با آرامش زندگی کنی با وجود دیوونه ای مثل اون ؟
اصلا خاک تو سر تفلونش کنند که مثل آویزونا مدام میخواد خودشو بچسبونه به زندگی ما ، که بعد تو بشینی اینجا اینو بگی
با جمله ی آخرم چشماش گرد شدو ابروهاش پرید بالا و خندش گرفت
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110
.
همسر است دیگر
گاهی آنقدر دلش میگیرد که میخواهد به خاطر بعضی کم محبتیهایت
بهانه گیری کند به هوای
آغوش تو ...
شانههای تو...
که بعد تو آرام ... خیلی آرام
در گوشش زمزمه کنی
- ببین ... من هنوزم عاشقتم❤️🍃
پارت امشبو تقدیم میکنم به اون دو دوست عزیزِ دیارِ نصف جهان
خوبی هاو محبتاتون ثابت شده ست عزیزای من از پارتای اخیر به دل نگیرید 😉🙏❤️
عزیزان در این لینک منتظر نظرات و پیشنهادات ارزشمند شما در مورد رنج عشق هستیم .🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
۱- دوست خوبم اداره کردن گروه گپ خیلی سخته باید مدام تو گروه حاضر باشیم که صحبتی خارج از عرف و یا بعضا بحث و غیره اتفاق نیفته واقعا وقتشو ندارم 🙏🌸
۲- نه دیگه وقتش بود ی حال اساسی بگیره که دیگه ازین کارا نکنه چه معنی داره مرد متاهل تا صبح بیرون باشه هاااااااان😡
3-اینجوری. ⚔ 🪓 🔪😁
۴- نه دیگه پسرمون عاقله ازین کارا نمیکنه 😉
۵- ممنون از لطفتون 😍❤️