❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت924
حال و حوصله چک و چونه نداشتم سوار ماشینش شدیمو هر چی نزدیکتر میشدیم دلم آشوب تر میشد ، جرات به زبون آوردن فکری که مدام تو سرم چرخ میزد رو نداشتم
بارها تماس گرفتمو گوشی همه شون خاموش بود و این استرسمو چند برابر کرده بود
وقتی رسیدیم سریع پیاده شدم و بدون اینکه منتظر ترنم بمونم دویدم به طرف ستاد و یک راست رفتم طبقه دوم
به دفتر حاج حیدر که رسیدم بدون در زدن دستمو گذاشتم رو دستگیره و به پایین هل دادم که باز نشد ، چند دفعه بالا و پایین کردم که تازه مغزم درک کرد این ینی درِ لعنتی قفله
نفس نفس زنون به اطراف نگاه کردم و به اولین شخصی که نگاهم افتاد پرسیدم : حاج آقا نیستند ؟
_ نه رفتن بیرون
_ من باهاشون کار دارم
_ فکر نکنم امروز بیان
_ آقا من کارم خیلی واجبه میشه شمارشونو بهم بدید ؟
_ من ندارم اگرم داشتم اجازه نداشتم شمارشونو به کسی بدم
_ ترنم که رسید گفت : چی شد؟
_ نیست
عقب عقب رفتمو بیاختیار شروع کردم به در اتاقا رو باز کردن
_ عه ... خانوم چیکار میکنی ؟
بلند گفتم : میگم کارم واجبه ... یکی باید اینجا باشه که حداقل زنگ بزنه باهاشون حرف بزنم
_ بیا برو بیرون خانوم دردسر برای ما درست نکن
_ تا با حاج آقا حرف نزنم از اینجا نمیرم بیرون
در یکی از اتاقهای انتهای سالن باز شد و یکی اومد بیرون
_ چه خبره اینجا ؟؟!!
_ بخشید قربان الان بیرونشون میکنیم
_ گفتم بیرون نمیرم تا با حاج آقا حرف نزنم
_ خواهرِ من تشریف ببرید بیرون خواهش میکنم
_ شما خانم پارسا هستید ؟
_ بله
_ تشریف بیارید اتاق من
_ میشه با حاج آقا تماس بگیرید ؟
_ الان سرشون شلوغه جواب نمیدن ؛ مگه نیومدید از همسرتون خبری بگیرید ، تشریف بیارید بهتون بگم
با تعجب به ترنم نگاهی انداختم و هر دو وارد اتاقش شدیم
_ بفرمایید بشینید
_ ممنون میشم زودتر خبرتونو بفرمایید
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
.
خدایا فقط امیرحسین برگشته باشه
🙏🙏🙏
لینک نظرات در مورد رنج عشق 😉🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*دࢪدهایٰۍ هست..
ڪھ داࢪویش آمدن شمــٰاست؛
جوابمـٰان ڪردند نمیآیۍ؟!
برگࢪد انتظارِ اهالیِ آسمان 🍃💔
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
هدایت شده از حَنا خانوم🧑🏻🍳🥘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان،به کسانی که برای کوچکترین
داشتهها شاکرند و بر نداشتهها کمتر غر
میزنند، بیشتر میبخشد. آنها نعمات
بیشتری را از هستی جذب میکنند.
بیاین امروز شکرگزار داشتههایمان باشیم.
خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنی🙏
صبح بخیر زندگی ❤️🌱
╲\╭┓
╭ 👩💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ما مأموریت داریم برای فرج امام زمان (عج) کارکنیم
#امام_زمان
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ بحق حضࢪٺ زینب ڪبرۍ سلام الله علیها
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت925
_خب راستش ... وقتی درگیری تو منطقه شدید میشه همسرتون به همراه اون چریک موفق به فرار میشن
دستمو به لبه ی صندلی گرفتمو چشمم به دهان اون آقا دوخته شد
_ و حین فرار ... متأسفانه زخمی میشن
نیروی پاهام رفت و هر لحظه سست تر میشدم ... حس کردم آروم آروم میخواد خبر شهادتشو به زبون بیاره
_ ترنم صندلی گوشه ی اتاقو آورد و گفت : بشین اینجا مریم جان
مات زده نشستم و نمیدونم چی تو صورتم دید که سریع گفت نترسید خانوم پارسا ، خدا رو شکر الان بیمارستانند
_ ترنم نفس حبس شده شو رها کرد و گفت : کِی ... کِی انتقالشون میدن ایران ؟
_ انتقال دادند ... الان ایران هستند و طبق درخواست خانواده تون بیمارستان بقیه الله بستری شدند
بدون اینکه پلکی بزنم خیره به گلدون روی میز موندم ، طول کشید تا تونستم جمله ای که گفت رو درک کنم
ترنم گریه ش گرفت و سرمو گرفت تو بغلش
_الهی قربونت برم مری جونم خدا جواب تموم گریه ها و بی تابی هاتو داد آبجیه صبورم ...
نا خودآگاه زمزمه کردم :
_ ینی ... تموم شد ؟؟؟
_ ب ... باور کنم که امیرم برگشته ؟؟؟
_ بله خانوم ، به فضل خدا ایشون بالاخره برگشتند اما ...
اماشو نشنیدم ، ینی دیگه هیچ صدایی نمی شنیدم ، میدیدم داره هنوز حرف میزنه اما من فقط اون لحظه به این فکر میکردم که باید برم ...
دلم پر میزد ، برای لمس نفس هاش که ضربان قلبمو مثل همیشه به شماره بندازه
برای دوباره دیدن مشکیه چشمای آرومش که فکر میکردم دیگه تا ابد برام حسرت شدند
باید میرفتم
بلند شدمو وسط حرفاشون بدون اینکه چیزی بگم رفتم سمت درو بازش کردم و راه افتادم به سمت بیرون
هر قدمی که برمیداشتم قدم بعدیم بی اختیار بلند تر میشد و سرعتش بیشتر
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت926
به خیابون که رسیدم دیگه داشتم میدوییدم که دستم کشیده شد
_ ترنم : صبر کن ، کجا واسه خودت داری میری ؟
_ ب .... باید زودتر برم ترنم
_ باشه قربونت برم ، پیاده که نمیشه تا اون سر شهر بری ، بیا باهم میریم
سوار ماشین که شدم گفت ی کوچولو صبر کن الان برمیگردم
دستشو گرفتمو گفتم : صبر نمیکنم بیا بریم
_ ببین ازین مغازه ، ی آب طالبی شیرین بگیرم برات ی وقت تا اونجا غش نکنی بیفتی رو دستم
_ نمیخورم بیا بریم
_ قیافه ی خودتو دیدی ؟ داری پس میفتی ، ی چیز شیرین باید بخوری
که حالت بد نشه ...بشین برمیگردم
آب میوه رو که گرفت راه افتادیم
و همینطور که میخوردم خندیدم ... بعد از ۵۳ روز ... بالاخره از ته دل خندیدم و ترنم حین رانندگی گهگاهی با محبت نگاهم میکرد و لبخند میزد
اما تو حال خودم نبودم کم کم خنده هام تبدیل به اشک شد و ترنم هم دست گذاشت روی دستم و پا به پام شروع کرد به گریه کردن که گوشیش زنگ خورد
_ بله ؟؟؟
سلام آقا وحید ...
بله مریم با منه...
میدونیم آقا وحید ، ستاد بودیم اونجا ی آقایی بهمون گفتن داریم میایم بیمارستان تو راهیم ...
نه نگرانش نباشید مواظبشم ...
چشم حتما رسیدیم تماس میگیرم باهاتون
_ مریم همش داری گریه میکنی حداقل آبمیوه تو بخور که اونجا پس نیفتی
_ ترنم !!!
_ جانم
_ من متوجه حرفای اون آقا نشدم ، میگم ... نگفت امیرحسین چرا بیمارستانه ؟
_ نگران نباش ..گفت موقع فرار ی ترکش کوچیک خورده
چشمامو بستمو لب زدم : به کجاش ؟
_ پرسیدم گفت نمیدونه ، میریم میبینیش دیگه ، مهم اینه که الان برگشته
_ آره ... مهم همینه ... خدا رو شکر که برگشت مگه نه
_ آره مهربون من خدا رو شکر
بالاخره بعد از یک ساعت و نیم تو ترافیک موندن این مسیر لعنتی تموم شد و همین که نزدیک بیمارستان ماشینو پارک میکرد هنوز نایستاده درو باز کردمو بی معطلی شروع کردم به دویدن
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
.
چشمت روشن مریم جون ، مسافرت برگشت ☺️☺️
لینک نظرات در مورد رنج عشق 😉🌱
https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید
📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید
https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f
✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه.
💢💢💢💢💢💢💢💢💢
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😃 باید برای شاد کردن خانوادهات برنامه داشته باشی!
#استاد_شجاعی
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401