eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
849 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی - دکتر سعید عزیزی.mp3
34.48M
🔻فضل یا توجه خاص یعنی چی؟ 🟣یکی ازراه های جلب فضل خدا هست. 🎙 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی از مردم امام گذشته رو عاشقند نه امام حاضر را... 👤 «اهل زمان» شهید مرتضی آوینی تقدیم نگاهتان . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن روزِ خوب امروز است😍 کیفش را نکنی، از آن لذت نبری مواظبش نباشی، می‌رود روزهایِ خوب نمی‌آیند می‌روند...🌞🌹 ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺رو داشت دنبال می‌گشت اما گذاشت تو ..... . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : الان خانواده ی برادرتون تو بحرانی ترین موقعیتند حداقل شما از اینی که هست شرایطو براشون سخت تر نکنید دست به دست هم بدید کمک حال مریم خانوم بشید تا بچه های امیرحسین تو آرامش بیشتری باشند در باز شد و مهدی و هادی نگاهشون تو پذیرایی چرخید و پیدام که کردن دویدن به سمتم _هادی : مامان عمو میشم اَژینا خلیده بلامون (از اینا خریده برامون ) _دست عمو میثم درد نکنه مهدی بسته چیپلتی که برای خودش بود داد بهم _ این واشه مامانی روی سرشونو بوسیدم و گفتم : ممنون مامانم من نمی‌خورم برید تو اتاق خودتون با هم بخورید امیرمحمدو زینب که از در وارد شدن با نگرانی بهم چشم دوختند ، شک نداشتم امیرمحمد با دیدن حال و روزم متوجه شرایط شده بود ، نیم نگاهی بهشون انداختمو از ترس اینکه با دیدنشون بغضم نشکنه خودمو با بچه‌ها سرگرم کردم آقا میثم زهرا به بغل وارد شد و با لحن شادی که ساختگی بودنش کاملاً واضح بود سلام کرد و با آرام نشستن روی مبل _ زن داداش بچه‌هاتون چقدر قانعند ، بردمشون فروشگاه هر کدومشون فقط یه چیز برداشتن ، این جغله ها هم دیدن بزرگا برنمی‌دارن هر چی گفتم برنداشتند حالا اگه آرش (بچه ی میثم و آرام ) بود درو می‌کرد فروشگاهو _ زینب : آخه بابا امیرحسین همیشه میگه هرچی دوست دارید انتخاب کنید اما فقط یکی چونش لرزیدو با بُغضی که جیگرمو خون می‌کرد ادامه داد : دلم می‌خواد وقتی برگشت ببینه ما چقدر برای مامان مریم بچه‌های خوبی بودیم پلکامو روی هم گذاشتم و اشکی که راه خودشو پیدا کرده بود رو با سر انگشت گرفتم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : مهدی خودشو انداخت تو بغلم _ ماما گِله می‌تونی ؟ (گریه میکنی) _ نه عزیزم ... برو مامان هادی رفته تو اتاق ، برو باهاش بازی کن بغض کرده خودشو بهم چسوند و لب زد : نیمیلم ( نمیرم ) آقا حامد بغلش کرد و گفت بیا اینجا ببینم خوشگل عمو ، یه ذره از این چیپلتی که گرفتی به عمو میدی _ نه ... واشه مامانمه _ چه رکم هست ناقلا و شروع کرد به بالا انداختنشو مهدی به آنی بغضش تبدیل شد به غش غشِ خنده هادی از تو اتاق دوید و از آقا حامد آویزون شد ، بچم که تقریبا هر روز کلی از امیرحسین آویزون بودو مدام با باباش بازی میکرد حالا برای ی بالا انداختن به یکی دیگه التماس می‌کرد ، دلم آتیش گرفت با دیدن این صحنه _ عمو منم میخوام جلوی چشمم ناخودآگاه بازی‌های امیرحسین با بچه‌ها زنده شد _ هادی : بابا دوباله منم بنداژ بالا _ دیگه نفسه بابا بالا نمیاد یه ذره استراحت ... همین که نشست روی زمین بچه‌ها فکر کردن بازم بازیه و ریختن سرشو شروع کردن به مشت زدن بهش و اونم بدون اعتراضی می‌خندید و شروع کرد باهاشون کشتی گرفتن همینطور که نگاهشون میکردمو میخندیدم با چنگال یه تیکه سیب اومدم بذارم تو دهنم که رو هوا قاپیده شد ؛ با چشمای گرد شده به سر چنگال نگاه کردم که با خنده گفت اینطوری نگاه نکن چشم عسلی ... نمیشه که اینجا من از دست اینا نِفله شم اون وقت تو سیبشو بخوری ... با گرمای دستی روی دستام به خودم اومدم و به آرامی که با لبخند غمگینی بهم چشم دوخته بود نگاه کردم _ مامان مریم ... صدای امیر محمد بود که روبروم وایستاده بود و برای اولین بار مامان صدام کرد چیزی تو قلبم فرو ریخت سرمو که بالا آوردم ساک کوچولویی رو به دستم داد و گفت : این هدیه رو من و زینبو امیرعلی با پولای قلک مون برات خریدیم ، جای دوری هم نرفتیم از روسری فروشی کنار مسجد گرفتیم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
. ای جانممممممم، امیرمحمد چه خوب به خواهر و برادراش حرف اول و آخرشو نشون داد 👏👏👏👌 لینک نظرات در مورد رنج عشق 😉🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید 📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f ✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه. 💢💢💢💢💢💢💢💢💢
🍃وقتی حاجاتت را به تاخیر میندازد دارد چیز بزرگتری به تو میدهد منتها تو حواست به خواسته خودت هست و متوجه نمیشوی؛ تو نان میخواهی،او به تو جان میدهد.🍃 «میرزا اسماعیل دولابی» . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401