بسم الله
✅ #دستورالعمل پنجم:
🔸 برای جلب محبت حلال و نرم کردن قلوب به همدیگر، با ترتیب و تعداد خاصی از ذکر اسماء الله، بر اساس ترتیب و نوع حروفِ اسم کوچکِ فرد طالب و فرد مطلوب
🔸
📌 {گوهر شب چراغ (اثر آیت الله ذهنی تهرانی)، ج٢، ص٣٢٧}
🔹 «طریفة»
گویند در نرم کردن قلب عموم خلق هرکس باشد از اعلى و ادنى، ببیند که اسم آن شخص چند حرف باشد، به ازای هر یک حرفى از آن، اسمى از اسماء ٢٨ گانه (در ابتدای ٩٩ نام خداوند تعالى) که مناسب و موافق حروف آن است بردارد و «به عدد ابجد همان اسم الهی» با ذکر همان اسماء (بترتیب حروف در اسم آن شخص) خدا را بخواند.
🔻مثلا اسم آن شخص طالب (که میخواهد جلب محبت حلال و نرم کردن قلب محبوبش را بدست آورد) نام خودش «محمود» باشد. وقتی خواستیم اسماء الهی مرتبط با نام وی را استخراج نمائیم، ابتدا حروف تکراری را حذف میکنیم.
🔻مثلا این اسم محمود که پنج حرف است یک حرف مکرّر را که «میم» است حذف میکنیم، سپس به ترتیب در اسمش چهار حرف باقى میماند: م ح و د
🔻حال، به ترتیب همین حروف، اسماء الله معادل مرتبط با هرکدام از این حروف را (که در لیست زیر آمده) بدست آورده و به تعداد خاص اشاره شده، ذکر میگوییم.
🔻مثلا در اسم محمود، که حروف غير تکراریاش شد م ح و د، بترتیب، اسم الهیِ مرتبط با حرفِ میم «یا بارئ» است، و عدد بارئ در حساب ابجد کبیر 213 است. این اسم را بهاین عدد میخوانیم.
🔻در حرف بعدیاش، اسم الهیِ مرتبط با حرفِ حاء «یا مهيمن» است، که عدد ابجد مهیمن در حساب ابجد کبیر 145 است، پس (بعد از آنکه 213 بار ذکر «یا بارئ» گفتیم) ذکر «یا مهیمن» را 145 بار ذکر میگوییم.
🔻به همین ترتیب، اسم حرف واو «سلام» است و عدد آن 131 است، ذکر «یا سلام» را نیز 131 بار با توجه به خداوند ذکر میگوییم.
🔻و در آخر هم، اسم حرف دال «مَلِک» است، و عددش 90 است، ذکر «یا مَلِک» را نیز 90 بار میخوانیم.
🔻و در تمام اسمهای افراد، به همین طریق باید خواند.
🔸سپس، همین روش را بر اساس حروف غیر تکراری در اسم فرد مطلوب باید انجام دهیم.
🔻یعنی، یک نوبت دیگر اسمهای الهیِ متناظر با نام شخص مطلوب (که مورد نظر شخصِ طالب است) را به ترتیب حروفش و بعدد اسم های مرتبط با نام مطلوب بخوانیم، که ان شاء الله محبت او را را جلب کرده و قلبش را نرم کند. انشاء اللّه تعالى.
🔹
🔻قول دیگر (و در برخی اسامی، آسانتر) آن است که اسماء الهی به عدد ابجد همان حروف اسم خود شخص خوانده شود، که برخی قائلند که در این روش زودتر اثر مىدهد.
🔻مثلا میم (در نام محمود) که عدد ابجد «م = 40» است ذکر «یا بارئ» که مخصوص میم است را 40 مرتبه بخواند (بجای 213 بار، که عدد ابجد «بارئ» بود).
🔻و سپس ح که عددش 8 است، ذکر «یا مهیمن» را که مخصوص او است 8 مرتبه بخواند، و همچنین اسمِ حرفِ و (یا سلام) را 6 بار (به عدد حرف و)، و اسمِ حرفِ د (یا مَلِک) را 4 بار (به عدد حرف د). ان شاء الله محبت او را را جلب کرده و قلبش را نرم کند. بعون اللّه تعالى.
🔹
📌 ترتیب «حروف، ابجد حروف، اسماء الهی مرتبط با حروف، و ابجد اسماء الهی» در لیست زیر است:
الف (١) یا الله ۶۶
ب (٢) یا رحمن ۲۹۸
ج (٣) یا رحیم ۲۵۸
د (۴) یا ملک ۹۰
ه (۵) یا قدوس ۱۷۰
و (۶) یا سلام ۱۳۱
ز (۷) یا مومن ۱۳۶
ح (۸) یا مهیمن ۱۴۵
ط (۹) یا عزیز ۹۴
ی (۱۰) یا جبار ۲۰۶
ک (۲۰) یا متکبر ۶۶۲
ل (۳۰) یا خالق ۷۳۱
م (۴۰) یا بارئ ۲۱۳
ن (۵۰) یا مصوّر ٣٣۶
س (۶۰) یا غفار ۱۲۸۱
ع (۷۰) یا قهار ۳۰۶
ف (۸۰) یا وهاب ۱۴
ص (۹۰) یا رزاق ۳۰۸
ق (١۰۰) یا فتاح ۴۸۹
ر (٢۰۰) یا علیم ۱۵۰
ش (٣۰۰) یا قابض ۹۰۳
ت (۴۰۰) یا باسط ۷۲
ث (۵۰۰) یا حافظ ۹۸۹
خ (۶۰۰) یا رافع ۳۵۱
ذ (۷۰۰) یا معز ۱۱۷
ض (۸۰۰) یا مذل ۷۷۰
ظ (۹۰۰) یا سمیع ۱۸۰
غ (١۰۰۰) یا بصیر ۳۰۲
(انتهای مطلب از کتاب گوهر شبچراغ، ج٢، ص٣٢٧)
🔸
🔹 مثال دیگر:
🔻مثلا برای نام «فاطمه» :
طبق ترتیب حروفش (با حذف حروف تکراری در همین اسم فاطمه)👇
ف : یا وهاب ١۴
ا : یا الله ۶۶
ط : یا عزیز ٩۴
م : يا بارئ ٢١٣
ه : یا قدوس ١٧۰
🔹
🔻و مثلا برای نام «مریم»، حروفش (با حذف مکرر):
م : يا بارئ ٢١٣
ر : یا علیم ۱۵۰
ی : یا جبار ۲۰۶
🔹
📌 این روش برای نرم کردن قلب زن و شوهر به همدیگر و حل اختلافات زناشویی با توجه به خدای عزیز در اسمائش کاربرد داره (که یکی از زن و شوهر بخوانند)
🔹
📌همچنین میشه که ما بخوانیم بقصد اصلاح شدن روابط عاطفی بین دو نفر دیگر.
البته در این حالت باید طبق اسم سه فرد ذکر گفته بشه👇
اسم طالب (اسم کوچک خود ما که طالب این نرمی قلوب بین آن دو نفر هستیم)
اسم دو نفر مطلوب (اسم کوچک آن دو نفر که میخواهیم قلبشان به هم نرم بشه)
📌ترتيب اسماء ذکر شده به ازای ٢٨ حرف عربی، همان ترتیب اسماء الله در روایت ۹۹ اسم الهیست که در تواشیح معروف اسماء الحسنی هم به همان ترتیب است
hadith.inoor.ir/fa/hadith/372744
🔹
یاعلی
🔸
@Salehi786
زبدة الهیئة در علم نجوم اثر خواجه نصیر الدین طوسی - تصحیح و تعلیقه علی یعقوبی - حجم کم .pdf
52.77M
🔸کتاب زبدة الهیئة
🔻در #علم_هیئت و نجوم
#PDF
🔹اثر #خواجه_نصیر_طوسی، به زبان فارسی
🔻 تصحیح و تعلیقه حجتالاسلام علی یعقوبی (دائر) بن کاظم، متولد ١٣۶٨
🔻 با تصاویر رنگی
📌 فایل PDF حدود 50 مگ هست
🔖چاپ ایران، نشر میراث فرهیختگان
🔸
@Salehi786
هدایت شده از پاورقی
49.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢شمال خلیج فارس؛ جنوب خلیج فارس
▫️مقایسه ایران با کشورهای جنوب خلیج فارس، مسئلهی تازهای نیست؛ بسیاری از عامه مردم و البته برخی نخبگان و اساتید دانشگاه هم که باید نگاهی واقعبینانه داشته باشند، گرفتار همین مقایسههای سطحی و ظاهری هستند و چه بسا با تکیه بر تبلیغات فضای مجازی، کشورهای حاشیه خلیج فارس را پیشرفتهتر و توسعهیافتهتر از ایران میدانند.
در برنامه یکشنبه شب اما نگاهی متفاوت به این مسئله داشتیم و سعی کردیم جور دیگری به قضیه نگاه کنیم.
⏰شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو
📺 #پاورقی | @pavaraghi_tv2
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
⭕️ سیل و سانسور
#داستان_فکت
🔻خالد با تعجب به خیابان آب گرفته جلوی خانهشان خیره شده بود.
دبی، شهری که همیشه با آسمانخراشهای بلند و ماشینهای لوکسش شناخته میشد، حالا شبیه یک شهر ساحلی شده بود. سیل آمده بود و همه جا را آب گرفته بود. خالد گوشیاش را برداشت تا از این منظره عجیب فیلم بگیرد اما به یاد قانون جدید دولت افتاد. هرکس از سیل فیلم بگیرد، جریمه سنگینی میشود.
🔺خالد با ناراحتی گوشیاش را گذاشت کنار. دوستش، حمد، که از راه رسید گفت: «شنیدی؟ میگن دولت نمیخواد کسی بفهمه که شهرمون اینقدر آسیبپذیره. میخوان به همه دنیا نشون بدن که همیشه همه چی اوکیه».
🔻حمد ادامه داد: «فکر کن زیر این همه برج و بنای بلند، چقدر لولههای آب قدیمی و فرسوده وجود داره. دولت همیشه به ظاهر شهر اهمیت میداده و به زیرساختها توجهی نکرده».
🔺خالد و حمد با هم حرف میزدند و به فقر و نابرابری که در شهر وجود داشت فکر میکردند. خیلی از کارگرهای ساختمانی که این همه ساختمان بلند را ساخته بودند، در خانههای کوچک و کثیف زندگی میکردند و حقوق کمی میگرفتند.
🔻خالد گفت: «شاید این سیل یه نشونه باشه. یه نشونه از اینکه این همه تجمل و ظاهرسازی، فایدهای نداره».
🔺حمد با تأسف سر تکان داد و گفت: «شاید. ولی متأسفانه خیلی از مردمِ دنیا این حقیقت رو نمیبینن، حتی کشورهای همسایه هم نمیدونن».
🔻روزها گذشت و آب کمکم فروکش کرد. اما خاطره سیل در دل مردم باقی ماند. آنها میدانستند که این پایان ماجرا نیست و ممکن است بار دیگر شاهد چنین اتفاقی باشند...
📚 #داستانهای_تبیینی
#دبی #برج_خلیفه #سیل
=======================
⚠️ این داستان، الهامگرفته از آمارهای پژوهشی است که میتوانید در اینجا مشاهده کنید.
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ جالب #حجت_السلام_راجی
در ۵ثانیه به شبهه خانمی که #کشف_حجاب کرده بود
🔻 به مناسبت ۱۷دی، سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی از ماجرای کشف حجاب که قطعا نشنیدهاید!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از سازمان اطلاعات فراجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯سپاه بزرگترین محمولۀ تجهیزات و سلاحهای ویژه آشوب را در شمالغرب کشور کشف کرد.
🗯این محموله شامل ۱۸ هزار باتوم، ۵۳ هزار شوکر و ۵۴ هزار چاقوی خطرناکِ ضامندار بوده است.
🔰 سازمان اطلاعات فراجا
در ایتا و روبیکا
🆔 @S_Etelaat_faraja
بسم الله
#حدیث
#سلوکی
🔸
جامع الاحادیث
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/280614
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۹۰، ص ۳۴۹
🔸 عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) :
⚡ عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ،
⚡ وَ عِنْدَ قَطْعِ اَلْعَلاَئِقِ عَمَّا دُونَ اَللَّهِ.
🔹
🔻حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
⚡ هنگام یاد کردن از صالحین و خوبانِ خدا رحمت خداوند نازل میشود،
⚡ و نیز هنگام بریدن علاقهها از ما سوی الله، رحمت خداوند نازل میشود.
🔸
@Salehi786
بسم الله
🔸 داستان عنایت عارف بالله، آیت الله محمدجواد انصاری همدانی (رحمة الله علیه) به مؤمنان (١)
🔻 دستگیری از سالک الی الله مرحوم حاج محمدحسن بیاتی همدانی (ره)
🔸
#عرفان #سلوکی #ذکر_صالحین
#آیت_الله_انصاری_همدانی
🔸قال رسول الله (صلی الله علیه و آله):
🔻 عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ
⚡ هنگام یاد کردن از صالحین و خوبانِ خدا رحمت خداوند نازل میشود،
https://hadith.inoor.ir/hadith/280614
🔹
🔸این ذکر صالحین، به نقل از کتاب مطلع الانوار علامه طهرانی ج١ ص٢١٣ الی ٢١٧، در مورد مرحوم حاج محمدحسن بیاتی (رحمة الله علیه) شاگرد آیت الله محمدجواد انصاری همدانی (رحمة الله علیه) است.
🔻مزار شريف مرحوم بياتي(ره) كنار مزار شاگرد دیگر، مرحوم حاج هادي ابهري(ره)، در كنار تربت پاك استادشان حضرت آيت الله محمدجواد انصاري همداني(ره) در گلزار شهدای قم است.
📌لوکیشن:
🌐 https://nshn.ir/04sbsVs5Wxv4nI
🔻 علامه طهرانی (ره) مینویسند که عارف بالله اقا سیدهاشم حداد (ره) در توصیف مرحوم آقای بیاتی چنین گفتند:
⚡ "خیلی از رفقا در معنی توحید گیر دارند , ولی آقای بیاتی خیلی روشن است و خداوند به ایشان عنایت بسیاری فرمود و ایشان در ردیف رفقای درجه اولی هستند که ما شب و روز با هم هستیم. او همیشه با من است."
علامه طهرانی میگوید عرض کردم (به آقای حداد) : کلمه ای بفرمایید که برای ایشان بنویسم .
آقای حداد فرمودند: بنویسید "فاستقم کما امرت".
🔸
🔻 اما نقل کتاب مطلع الانوار 👇
🔸 [مكاشفه آقاى بياتى رحمة الله عليه]
🔻 جناب صديق ارجمند آقاى بياتى مىگويند:
در همان زمان حيات مرحوم آيةالله انصارى پس از رحلت استاد عظيم آيةالله قاضى (ره) يكى از شاگردان مرحوم قاضى به من معرّفى شد، ولى او را نشناختم و سپس معلوم شد او عارف كامل حاج سيد هاشم حدّاد است.
توضيح آنكه: مرحوم آيةالله انصارى (ره) به من دستورى داده بودند كه بايد روزها آن را در خلوت انجام دهم و من روزها آن را در خلوت انجام مىدادم؛ تاروز جمعهاى بود كه براى بجا آوردن آن محل خلوتى را پيدا ننمودم، چرا كه در هر جاى خلوت، احتمال تردّد و آمدن افراد بود.
مىدانستم كه يك شبستان در مسجد پيغمبر متروك است، (مسجد پيغمبر يكى از مساجد همدان و در مقابل سراى قلمدانى است) به آن مسجد در آمدم و درِ شبستان متروك را گشودم، ديدم روى حصيرها به قدرى خاك جمع شده است كه در حال راه رفتن گرد و خاك برمىخيزد، داخل شبستان شدم و در را از پشت كولون كردم و با خيال راحت در يك زاويۀ بسيار تاريك مسجد كه از در شبستان دور بود نشستم و مشغول انجام دادن آن دستور شدم.
آن دستور مدّتش يك اربعين بود و چند روزى بيشتر نمانده بود كه پايان پذيرد، در حال انجام آن عمل مكاشفهاى رخ داد كه:
خود را بر روى كرۀ زمين احساس كردم و تمام كره، نيمكرۀ جنوبى و نيمكرۀ شمالى آن به تمامه را مىديدم، و بر آن سيطره داشتم، در محور كره از قطب شمالى ستونى از نور بود بسيار عجيب و زلال و درخشان و آرام بخش كه آن عبارت بود از ولايت كليه، و بايد تمام مردم كره، خود را بدان برسانند.
بسيارى از افراد روى زمين در ظلمت بسر مىبردند و در نيمكرۀ جنوبى دور از شعاع آن محور نورانى زندگى مىكردند و آنها اكثريت اهل جهان را تشكيل داده بودند.
آنها هرچه حركت مىكردند در ظلمات بود؛ چنان تاريكى آنها را فراگرفته بود كه هيچ چيز را نمىشناختند. بعضى چون مىخواستند به جلو بيايند دورتر مىشدند.
برخى از آنها چنان در تعفّن غوطهور بودند كه انسان قدرت تماشاى آنها را نداشت. عجيب اينجاست كه آنها هم همگى خواستار نور بودند و مىخواستند خود را به محور برسانند.
و امّا نيم كرۀ شمالى كه نورانى بود، در آنجا افراد متفاوت بودند: بعضى با سرعت رو به بالا و قطب مىآمدند امّا در وسط راه توقّف مىكردند، بعضى آرامو آهسته مىآمدند، (روى اين نيمكره أقليت روى زمين بودند كه به صورت دستهها و گروهها، گروه گروه دور هم مجتمع بودند) بعضى مقدارى راه آمده امّا پشيمان شده و متحير بودند، بعضى مانند اسب سوار و يا با سرعت بيشتر رو به بالا مىرفتند؛ خلاصۀ امر اينكه: تمام اين افرادِ واقع در منطقۀ نور نيز هركدام شكل و شاكلۀ خاصّى داشتند.
هرچه به بالا مىرفتيم افراد كمتر مىشدند تا نزديك قطب و محور چند نفرى بيشتر به چشم نمىخوردند كه مىخواستند وارد ستون نور شوند.
امّا من خودم نفهميدم به چه وسيله اين راه را طى كردم، گويا روى هوا با سرعتى همينطور چرخ مىخوردم و بالا مىرفتم تا رسيدم به كنار محور، ديدم در آنجا دو نفر ايستادهاند: يكى حضرت آيةالله انصارى و ديگرى را در آنوقت نشناختم و سپس مشهود شد كه حضرت آقاى حدّاد است! من همينكه بدان محل رسيدم فوراً آيةالله انصارى مرا گرفت و در داخل ستون نور پرتاب كرد.
🔻عجيب عالَمى بود از عظمت و ابّهت و سكون و اطمينان و حيات و قدرت و احاطه بر ماسوى! در آنجا ارواح چهارده معصوم بدون شكل و صورت و بدون تعين بودند! چنان مرا لذّت و بهجتى دست داد كه تا حال كه دهها سال از آن مىگذرد مزۀ آن در زير دندانهاى من و در كام من باقى است.
من در آنجا غرق در تحير و بُهت بودم و مستغرق در لذّت ولايت كه ناگهان مرحوم آقاى انصارى (ره) به شانۀ من زدند و فرمودند: بس است تا اينجا كه رفتى! برخيز برويم، ساعت قريب ظهر است!
و از مسائل لازم الذّكر: من خودم در شبستان را از پشت كولون كردم و آقاى انصارى از در بسته وارد شدند.
و دوّم اينكه: احدى از جاى من خبر نداشت و به حسب موازين ظاهرى، ورود من در شبستان متروك مسجد پيغمبر آن هم با آن كيفيت محال مىنمود، و غير از اطّلاع غيبى مرحوم انصارى بر محل من محملى ديگر ندارد.
و سوّم: مشاهدۀ مرحوم آقاى انصارى مكاشفۀ مرا بود كه معلوم بود از تمام جريانات و مشاهدات من مطّلع بودهاند.
🔸
🔸 [مكاشفه آقاى بياتى رحمة الله عليه از فوت آقاى انصارى]
🔻 جناب آقاى حاج بيات در تحت تربيت مرحوم انصارى بودند، تا ايشان در جمعه دوّم ذوالقعده ١٣٧٩ هجريه قمريه (۹ اردیبهشت ١٣٣۹ ش)، دو ساعت بعد از ظهر، رحلت نمودند.
آقاى بيات مىگويند: من به امر و دستور آيةالله انصارى گذرنامه گرفته بودم و در همان روز جمعه صبح عازم كرمانشاه (باختران) بودم براى اخذ جواز و رواديد از قونسولخانۀ عراق؛ چون فقط ويزا و رواديد را از باختران مىدادند. از طرفى حركت و مسافرت ما مقارن شد با ايام ارتحال و كسالت ايشان كه مجموعاً چند روزى بيش طول نكشيد؛ زيرا مرض ايشان سكتۀ مغزى بود كه طرف راست بدن را فلج نموده بود.
من در آن روزها مترصّد بودم حال ايشان بهبود يابد و خداحافظى كنم و براى زيارت مشرّف شوم و هر روز براى عيادت مىآمدم. امّا چشمان ايشان بسته و با وجود شعور و احساس كامل، قادر بر بازكردن چشم نبودند. اين گذشت تا صبح جمعه پيش از ظهر به منزلشان رفتم و ديدم سخت بىهوشند.
در آن لحظه در اطاق ايشان يك نفر هم نبود، رفقا همگى در اطاق جلو كه اطاق پذيرائى بود مشغول مشورت بودند، (در كيفيت حال و ارجاع ايشان به طبيبى ديگر در صورت امكان) در آن لحظه بدون اختيار من خودم را روى بدن ايشان انداختم و گفتم: فدايت شوم! چه كنم؟
از طرفى شما امر به مسافرت و زيارت نمودهايد (و در اين ساعت مقرّر ماشين سوارى كرايه نموده تا مرا به باختران ببرد) و از طرف ديگر شما بدين حال مدهوش و بىهوش افتادهايد و من تاب و توان رفتن را با اين وضع فعلى شما ندارم؟ اگر ارتحالى حاصل شد من پس از شما به كه رجوع كنم؟!
در آن عالم مكاشفه فرمودند: فرزندم! تو آمادۀ سفر باش و زيارتت را به طور كامل انجام بده! من بعد از چهل روز به تو استادى را براى تربيت معرّفى مىكنم.
من در آن عالم از ايشان خداحافظى نموده و بيرون آمدم و تا وقت حركت با سوارى يكى دو ساعتى بيشتر طول نكشيد كه در ده پانزده فرسخى همدان، ماشين كه از گردنههاى اسدآباد بالا مىرفت و فكر و ذكر و توجّه من يكسره به ايشان بود؛ ناگهان به صورت كبوتر سپيدى از بالاى منزلشان پرواز كرده و به من فرمودند: خداحافظ! من دانستم ايشان رحلت نمودهاند.
به باختران رسيديم، و پس از تحصيل ويزا عازم عتبات عاليات شديم و تقريباً مدّت يك ماه طبق دستور ايشان زيارت نموده و به همدان مراجعت كرديم.
درست از تاريخ ارتحال ايشان چهل روز گذشته بود كه با طريقى كه شرح و بسط فراوان دارد، حضرت آقاى حاج سيد هاشم حدّاد (ره) را كه تا آن زمان زيارت نكرده بودم، و فقط در ميان زمرۀ تلامذۀ مرحوم آيةالله قاضى (ره) نامى از ايشان شنيده بودم، به من معرّفى شد.
من با نهايت اشتياق و خلوص و كمال ارادت و تمكين به محضرشان شرفياب شدم. تا چشمم به ايشان افتاد ديدم عجبا! اين همان مردى است كه در جنب آقاى انصارى در آن مكاشفه، پهلوى ستون نور بر فراز كرۀ زمين، در جنب قطب شمالى ايستاده بود!
از آن به بعد تا زمان ارتحال مرحوم حدّاد كه در شهر رمضان المبارك ١٤٠٤ هجريه قمريه در كربلا - موطن ايشان - رخ داد، مدّت بيست وچهار سال تمام دست ارادت به ايشان داده، و در تحت تعليم و ارشاداتشان بودهام.
🔹
🙏 #فاتحه_و_صلواتی به روح همه اولیاء الهی هدیه کنیم 🙏
🔸
@Salehi786
🔸 مزار سالک الی الله مرحوم حاج محمدحسن بیاتی همدانی (ره)
(در جوار استادشان عارف باللّٰه مرحوم آیت الله محمدجواد انصاری همدانی رحمة الله علیه)
📌لوکیشن:
🌐 https://nshn.ir/04sbsVs5Wxv4nI
🙏 #فاتحه_و_صلواتی به روحشان هدیه کنیم.
🔹
🔸داستانی زیبا در مورد دستگیری استادشان #آیت_الله_انصاری_همدانی (رحمة الله علیه) از ایشان👇
🌐 eitaa.com/salehi786/3564
#ذکر_صالحین
🔸
@Salehi786
@Salehy
بسم الله
🔸 داستان عنایت عارف بالله، آیت الله محمدجواد انصاری همدانی (رحمة الله علیه) به مؤمنان (٢)
🔻 دستگیری از سالک الی الله مرحوم مهندس حاج سید جلال تناوش» (ره)
🔸
#عرفان #سلوکی #ذکر_صالحین
▫️ ١
🔸قال رسول الله (صلی الله علیه و آله):
🔻 عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ
⚡ هنگام یاد کردن از صالحین و خوبانِ خدا رحمت خداوند نازل میشود،
https://hadith.inoor.ir/hadith/280614
🔹
🔸این ذکر صالحین، در مورد مرحوم حاج سید جلال تناوش» (ره) ، و دستگیری مرحوم آیت الله انصاری همدانی از ایشان، به نقل از مطالب دو اثر پیرامون شخصیت معنوی ایشان، در کتاب «عارف ترین مهندس قرن» و همچنین در کتاب «از خود رسته» در ادامه خواهدآمد.
mozafarbook.ir/shop/کتاب-عارف-ترین-مهندس-قرن
ahlevela.com/عارفان-شیعه/2606-از-خود-رسته
🔻 مهندس حاج سید جلال تناوش، نوه دختری آیت الله حاج سیدمحمد لواسانی، خواهرزاده و شاگرد سلوکی آيت الله سيد مصطفی لواسانی، شاگرد سلوکی و داماد آیت الله شیخ محمد جواد انصاری، اعجوبهی صنعت نساجی بود که با تزکیه نفس به حالات معنوی و قرب الی الله رسید.
🔻مزارِ شريف مرحوم حاج سید جلال تناوش در جوار آستان شاه عبدالعظیم حسنی در شهر ری تهران، آرامستان باغ طوطی، ش ۲۳۲۳ است. ایشان در سال ١٣٧۶ ش به رحمت خدا رفتند.
📌لوکیشن مزار:
🌐 https://nshn.ir/077bQqbo0xug4n
🔻 همسر مرحوم مهندس جلال تناوش، خانم فاطمه انصاری (دختر آیت الله انصاری همدانی) نقل می کرد که:
⚡پس از مرگ مهندس تناوش، به دلیل مشکلات مادی، برای هزینه مراسم حدود سه میلیون تومان بدهکار شدم. پس از آن به سبب عدم توانایی دادن قرض، بسیار ناراحت و نگران بودم.
یکی از روزها که بسیار به قرضم فکر می کردم، ناگهان همسر مرحومم را دیدم؛ او حال مرا پرسید و گفت: «نگران نباش». پس از این که آرامم کرد، به سمتی از اتاق اشاره کرد و گفت: «ان شاءالله قرضت ادا خواهد شد». به لطف الهی و عنایت و توجه آن ولی خدا به صورت معجزه آسایی آن قرض ما ادا شد.
(البته باید توجه داشت که طلب ما از خداست، و ارواح اولیاء الهی با دعا از خداوند برای ما کمک میخواهند و خدا به سبب مقام ایمان و یقین و آبروی والای ایشان عندالله، دعای آنان را برای ما به اجابت میرساند).
🔹
🔻همچنین همسر مرحوم تناوش (خانم انصاری) نقل می کند:
⚡ «مرحوم تناوش در اواخر عمرش، هر چند روز یک بار به من میگفت: استاد و همه دوستانم به رحمت خدا رفته اند، اگر اجازه دهید، من هم به آنان ملحق شوم. اما من چون فرزندی هم نداشتم، در صورت نبود ایشان بسیار تنها می شدم؛ ازاین رو همیشه نگران بودم.
یکی از روزها که در مورد همین موضوع صحبت می کردند، به من گفتند: «ببین»؛
من ابتدا چیزی نمی دیدم، اما او تصرفی معنوی کرد و من هم توانستم آن چه را او میدید، ببینم. جلسه ای برقرار بود و مرحوم آقای انصاری و دوستان ایشان حاضر بودند. مهندس تناوش با افسوس به آنان مینگریست و حسرت پیوستن به آنان را میخورد.
من وقتی این صحنه و حسرت مهندس تناوش را دیدم، راضی شدم و به او گفتم: «اگر شما قصد رفتن دارید، من هم راضیام».
چند روز بعد، مهندس تناوش به رحمت خدا رفت.
📌به نقل از کتاب «دلشدگان: شرح حال و کرامات اؤلیاء الهی»، ص١٣٢.
🔸
🔻 اما نقل مطلب از دو کتاب عارف ترین مهندس قرن، و کتاب از خودرسته👇
🔸 آغاز جوانی
🔻زندگی سید جلال در آغاز جوانی غرق در رفاه و خوش گذرانی و اشتباهات بود. ۴ سال برای تحصیل لیسانس نساجی به هند رفته بود و آنجا در پی مرتاض ها هم رفته بود. سپس برای تحصیلات تکمیلی در رشته نساجی به آمریکا رفت و در آنجا به استادی در این رشته رسید.
مهندس تناوش زبان های انگلیسی، فرانسوی، اردو و هندی را بلد بود.
پس از بازگشت به ایران، یکبار که همراه سه نفر از رفقایش که همراه خوشگذرانیهایش بودند تصمیم گرفتند مسافرت بروند گفتند: «کجا برویم؟»
سید جلال - که شاید به نوعی میخواست آنها را امتحان کند تا ببیند چه قدر اهل همراهی هستند - گفت: «برویم کربلا!»
دوستانش که اهل رعایت ظواهر شرع نبودند اول گفتند: «ما کربلا نمی آییم آن جا ما را تحویل نمیگیرند! اما بالاخره قبول کردند و هر سه به کربلا رفتند. دوستان سید جلال حتى نماز خواندن بلد نبودند.
در حرم دوستانش به سید جلال میگویند نمازت را بلند بخوان تا ما هم با تو بخوانیم.
سید جلال می گفت:
من دست و پا شکسته نماز را بلد بودم همین که رسیدم به رکعت سوم و خواستم تسبیحات اربعه را بگویم. خب طبق احکام نماز باید آن را آهسته می خواندم، در همین حال بغل دستی ام که منتظر بود تا هرچه را می گویم او هم تکرار کند وقتی در آن شلوغی حرم صدای مرا نشنید، با دست به من زد و گفت: «پس چرا لال شدی؟!»