eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ثانیه های مهدوی 19.mp3
2.4M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ دوستانت از هجوم دردهای گلوگیر، به تنگ آمده اند و دشمنانت از هرسو تیرِ فتنه رها کرده اند. تو عزت بخش دوستانی و خوار کننده ی دشمنان... بیا و رها کن چشم بِرَهان ملتهب را از اندوهِ غیبت و فراق ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 امام علی علیه‌السلام فرمودند: 🔺 وَ اعْمَلُوا في غَيْرِ رياء وَ لاسُمْعَة، فإنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللهِ يَکِلْهُ اللهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ نَسْأَلُ اللهَ مَنازِلَ الشُّهَداءِ و مُعايَشَةَ السُّعَداءِ وَ مُرافَقَةَ الاَْنبياءِ 🔻 اعمال خود را از ريا ، پاک کنيد! چرا که هر کس، کارى براى غير خدا انجام دهد، خداوند، او را به همان کس واگذارد; از خدا تقاضا مى کنيم که درجات شهيدان و زندگى سعادت مندان و همنشينى پيامبران را، به ما عنايت فرمايد. 📚 نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳ 🌹امام خمینی (ره): 🔺 مادامی که بر طریقه اسلام باشد، و از دولت، مادامی که دولت بر طریقه اسلام باشد، و از رئیس جمهور، مادامی که رئیس جمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری می‌کنند. هر کدامتان بلغزید، دیگر از شما طرفداری نمی‌کنند. برای اینکه مردم اسلام را می‌خواهند. ۱۳۶۰/۰۳/۰۶ 🌹 امام خامنه‌ای: 🔺 ملت ایران مجلسی می‌خواهد که علاج درد مردم را بشناسد. متدین، متعهد و شجاعی که فریب ترفند را نخورد، مجلسی که به عزت و استقلال اهمیت دهد و مقابل طمع قدرت‌هایی که دستشان از ایران کوتاه شده و می‌خواهند برگردند بایستد؛ مجلسی که را موظف به درون‌زا کند. ۹۴/۱۲/۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨❤️ 💐استادمون میگفت: 🚘ماشینوکه طراحی میکنن یه آینه کوچیک میزارن واسه👈 👇 نگاه کردن به عقب، 🔷یه شیشه بزرگ میزارن واسه دیدن جلو، 💠 همونقدر باید محدود به گذشته نگاه کنید،،،ولی ✅نگاهتون به جلو باشه. 📚🚘📚🚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣امیر المومنین _علیه السلام _می فرماید : ✨وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ فالنَّشْأَةَ الاُْخْرَى وَهُوَ یَرَى النَّشْأَةَ الاُْولَى 💠«تعجب مى کنم از کسى که جهان دیگر را انکار مى کند در حالى که این جهان را مى بیند» ✍در این دنیا صحنه هاى معاد و زندگى پس از مرگ پیوسته دیده مى شود; 🍂🍁 درختان در فصل زمستان مى میرند یا حالتى شبیه به مرگ دارند، هنگامى که باد بهارى مى وزد و قطرات حیات بخش بارانِ بهار فرو مى افتد تولد تازه اى پیدا مى کنند و آثار حیات همه جا نمایان مى شود. 🥀 بعد از شش ماه فصل پاییز که شبیه خزان عمر است فرا مى رسد و بار دیگر دوران مرگ و سپس حیات تکرار مى شود. این صحنه را بارها و بارها در عمر خود دیده ایم و بازگشت به زندگى پس از مرگ را آزموده ایم. چرا بیدار نمى شویم⁉️ ✔️در عالم جنین پیوسته تطورات زندگى یکى پس از دیگرى نمایان مى گردد که شبیه حیات پس از مرگ است. 🔻 وانگهى خدایى که در آغاز، جهان را آفرید باز گرداندن حیات پس از مرگ براى او چه مشکلى دارد❓ از همه اینها گذشته خداوند را حکیم مى دانیم و از سویى نه نیکوکاران در این دنیا غالباً به جزاى خود مى رسند و نه بدکاران. چگونه ممکن است خداوند حکیم و عادل در جهان دیگرى نتیجه اعمالشان را به آنها ندهد⁉️ 📚حکمت ۱۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خادم امام زمان علیه السلام: قدیما مثل الآن تب و و یجورایی مسابقه برای رواج نداشت. روانشناسا معتقدند انجام عمل‌های زیبائیِ غیر ضروری بخاطر عدم اعتماد به نفس فرده،که برای تأیید ظاهرش از طرف دیگران تن به انواع با عوارض احتمالیِ زیادش میده! جامعه ای که معیار ارزش‌ رو ها تعیین می‌کنند درواقع نسل آینده شون رو از دست میدن چرا⁉️ چون فردا اونقدر به زیبایی های ظاهریشون اهمیت میدن که ،زیبایی‌های درونی وارزش‌های معنوی و تربیت صحیح فرزند، در سایه ی اون تاریک و کم کم محو میشه ... 📚منبع : کتاب جمال و زیبایی 📝نویسنده : بهرام محمدیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این کتاب روایتی از وقایعی است که در جریان تجربه نزدیک به مرگ (NDE) برای راوی رخ می‌دهد. قلب راوی در اتاق عمل به مدت چند دقیقه از تپش می‌ایستد و در این مدت راوی شاهد وقایعی می‌شود که آنها را با جزییات برای خواننده بیان کرده است. به مسائلی از جمله رسیدگی به اعمال و مسائلی مانند حبط (از بین رفتن اثر) عمل، آثار اعمال نیک، اهمیت نیت، ضرورت پرهیز از عادات زشت، جایگاه افراد در عالم برزخ و... در این کتاب پرداخته شده است. راوی پس از بازگشت به حیات دنیوی به توانایی‌هایی از جمله پیشگویی آینده دست می‌یابد و از این توانایی‌ها برای اثبات تجربه خود بهره می‌گیرد. با توجه به ناشناخته بودن عالم پس از مرگ، مطالب کتاب احتمالاً برای خواننده باورمند به حیات پس از مرگ جذاب خواهد بود. #سه_دقیقه_در_قیامت #جهان_پس_از_مرگ #معرفی_کتاب ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
بریده کتاب: همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم؛ اواسط دهه هشتاد. یک بار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیه‌السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند. نمی دانید چقدر خوشحال شدم! اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید… پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند…. #سه_دقیقه_در_قیامت #جهان_پس_از_مرگ #بریده_کتاب ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
گلچینی رؤیا بر انگیز از کتاب سه دقیقه در قیامت: من وارد باغی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمنهای عبور میکردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند . میوه هایی زیبا و درخشان.من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. به بالای سرم نگاه کردم. درختان میوه و یک درخت پر از خرما را دیدم . با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد ؟ یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی از این دنیا مثال بزنم. آن خرما نمی دانید چقدر خوش مزه بود. #سه_دقیقه_در_قیامت #بهشت #بریده_کتاب ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 گام‌های شیطان 🔻 اولويت ما رشد، کمال، ارتقاء، پيشرفت، توحيد، معرفت و ولايت است؛ همه اين‌ها در يک کلمه گمشده‌ شيعه هستند و همه اين‌ها نزد اهل‌بيت(ع) و نه در جاي ديگر يافت مي‌شوند. 🔸 ما آمده‌ايم که به فضائل متصف شويم. اگر در من رذيله و صفت بدي هست، آن را اصلاح کنم و واقعاً يک انسان کامل بشوم. انسان کامل انساني است که نگاه خدايي دارد، دل او بيدار است و متصف به فضيلت و نه رذيله و دنياطلبي است. 🔹 شيطان الگویی است براي بدي‌ها؛ از ابتدا که حق تعالي اراده کرد حضرت آدم و فرزندان آدم را بيافريند، شیطان حاضر بود، خداوند او را قرار داده است و به ما می گويد دوري کن: « لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ. نور/۲۱» خطوه به معناي قدم است، يعني اين راهي که شيطان مي‌رود، تو نرو، پايت را جاي پاي او مگذار. 🔸 در آيات نگاه کنیم شيطان پايش را کجا مي‌گذارد که ما پا نگذاریم؟ شيطان از سجده بيزار است و همين مورد او را بيچاره کرد و او را از درگاه خدايي راند. کبر و غرور او، مانع شد که به امر خداوند تن در دهد. لذا وقتي که مي‌بيند انسان‌ها در مقابل حق تعالي سجده مي‌کنند خيلي بر او گران تمام مي‌شود که در روايات هم گفته شده است. [بحارالانوار، ج66، باب طول السجود] هم در قرآن و هم روایات گام های شیطان معرفی شده است و در این باره کتاب نوشته اند. ‌ ‌ ادامه مطلب قبل... 🔻 در کتاب گناهان کبيره، مرحوم آيت‌الله دستغيب نمونه‌هايي از چيزهايي که شيطان بر آن اصرار دارد، آورده است؛ از جمله شيطان دوست ندارد که شما نماز بخوانيد و اگر هم خوانديد دوست ندارد با توجه بخوانيد و دوست ندارد که اول وقت بخوانيد، خيلي سعي مي‌کند که بين مردم با نماز فاصله بيندازد. 🔸 نماز ابزار عجيبي است براي اينکه انسان‌ها داراي فضيلت و توجه شوند و با خدا ارتباط پيدا کنند؛ حضرت فرمودند: مانند چشمه‌اي است که آبي زلال و گوارا داشته باشد و در شبانه‌روز پنج نوبت مؤمني در اين چشمه فرو رود، خود را بشويد، هيچ رذيله و بدي به او نمي‌ماند. [وسائل الشیعه، ج 2، ص7) 🔹 اما شيطان نماز را دوست ندارد و اگر هم اجازه داد که نماز بخوانيد، دوست دارد که خيلي زود و گذرا بخوانيد. اگر به برخي آيات قرآن توجه شود، واقعاً سر انسان سوت مي‌کشد، مي‌فرمايد: «فَوَيلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ؛ وای بر نماز گزاران که از نماز شان غافل و سهل انگارند. ماعون/4و5» 🔸 روح نماز به توجه است، سهو و لهو، خيالات و حواس‌پرتي به انسان اجازه نمي‌دهد که از نماز بهره ببرد. اگر انسان درست نماز بخواند، نماز انسان را زنده مي‌کند، به روح انسان حيات مي‌دهد، نمازِ با توجه، به انسان نشاط مي‌دهد. 🔹 شما اصحاب اهل‌بيت(ع) را نگاه کنيد. گاهي يک شب تا صبح مشغول بودند، با اين نماز عشق مي‌کردند، اين‌ها چه مي‌ديدند که اينطور از نماز لذت مي‌بردند و نشاط پيدا مي‌کردند. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨♥️✨ هیچوقت از توبه خسته نشوید آیاهر بار که لباست کثیف میشود آن را نمیشویی؟ گناه هم این چنین است باید پشت سر هم استغفار کرد تا گناهان پاک شود 【أستَغفِرُ اللّهَ رَبّی‌وأتُوبُ إلَیه】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ ❤️ آیت الله مجتهدی(ره): ✅ حدیث داریم قلب هایمان به ده دلیل مرده است و باعث شده دعاهایمان مستجاب نشود: ① خداوند متعال را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم. ② قرأن او را قرائت کردیم ولی به آن عمل نکردیم. ③ گمان بردیم پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم. ④ نعمت خداوند را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم. ⑤ گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم. ⑥ گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم ⑦ گفتیم که جهنم حق است ولی از آن نگریختیم. ⑧ دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم. ⑨ به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم ⑩ و مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۱۲ - ببخشید استاد این مسئله هائی که گفته بودید حل کنیم چند تاییش واقعاً سخته. هرکار
پارت۱۱۳ صدای قیژ در راهرو از خواب بیدارش کرد. از پنجره نگاه کرد. چیزی توی حیاط نبود. فکر کرد دوباره گربه از لای در وارد خانه شده. از اتاق بیرون رفت. آرام آرام گربه را صدا زد: - پیشی؟ پیش .... پیش ... اما توی راهرو خبری نبود. نگاهی به آشپزخانه انداخت. می خواست وارد اتاقش شود که دید در اتاق شروین باز است. یواشکی از لای نگاه کرد. شروین را دید که کنار رختخوابش نشسته! زانوهایش را بغل کرده بود و سرش را روی زانوها گذاشته بود. دست دراز کرد و از جلویش چیزی را برداشت. تسبیح بود. بدون اینکه بشمرد دستش گرفته بود. شاهرخ لبخندی از سر رضایت زد و برگشت توی اتاق ! * شروین با ناراحتی گفت: - آخه برای چی؟ - چون اونا خانواده تو هستن و این رفتار درست نیست - وقتی هیچ علاقه ای به من ندارن چرا باید برام مهم باشن؟ - اینطوری که تو فکر می کنی نیست. اونا تو رو دوست دارن. قبول دارم که بهت بی توجهن اما خیلی از کارهائی که می کنن به خاطر علاقه است هرچند ظاهرش اینطور نیست شروین با ناراحتی از روی صندلی بلند شد. پشت به شاهرخ ایستاده بود و سعی می کرد آرام باشد بعد برگشت و گفت: - نمی فهمم. مگه الان چه مشکلی داریم که من باید برگردم؟ حاضرم برم کار کنم. اصلا من میخام یه اتاقت رو اجاره کنم. پولشو می دم - خودت هم می دونی که مشکل سر پول نیست - پس چیه؟ - تو از خونه فرار کردی شروین و این کار درستی نیست. این روش نمی تونه تا ابد ادامه داشته باشه شروین با ناراحتی گفت: - فکر می کردم تو یکی حال منو درک می کنی و راه افتاد. شاهرخ مدتی به رفتنش خیره ماند. بعد بلند شد و در حالی که صدایش می زد دنبالش رفت. - صبر کن شروین... با توام... وایسا اما شروین بی توجه به صدا زدن های شاهرخ با قدم هائی بلند دور می شد. شاهرخ چند قدمی دوید تا به شروین برسد. دستش را روی شانه اش گذاشت. – وایسا دیگه، کارت دارم... شروین با تندی برگشت و با نگاهی که آمیزه ای از غم و عصبانیت بود به شاهرخ خیره شد و داد زد: - برای چی؟ وایسم که نصیحتم کنی؟! دیگه به هیچی گوش نمیدم. رفتی پدر و مادرم رو دیدی که این حرف ها رو تحویلم بدی؟ مادرم تو رو هم خرید؟ در ازای تحویل من چه قیمتی بهت پیشنهاد ... صدایی بلند شد و حرف شروین نیمه ماند. آدم هائی که آن اطراف بودند همه شان با تعجب بهشان خیره شدند. شروین سرش را که به خاطر سیلی شاهرخ چرخیده بود برگرداند و دستش را روی صورتش گذاشت. شاهرخ داد زد: - فکر می کنی نگهت داشتم که قیمتت رو بالا ببرم؟ چطور به خودت اجازه میدی اینطور راحت راجع به آدم ها قضاوت کنی؟ شروین کمی سرش را بالا گرفت و از زیر موهائی که از شدت ضربه سیلی روی پیشانی اش ولو شده بود با چشم هائی غمزده و پر از اشک به شاهرخ خیره شد. قطره اشکی از چشمش پائین افتاد. شاهرخ با دیدن اشک همه عصبانیتش را فراموش کرد. شروین سرش را پائین انداخت و در حالی که گریه اش شروع می شد گفت: - من نمی خوام برگردم اونجا شاهرخ دست کرد چانه شروین را گرفت و سرش را بالا آورد. سیل اشک بود که آرام و بیصدا از چشمانش جاری بود. چقدر شبیه فرهاد بود. یادش آمد که یک بار همینطور فرهاد را زده بود. احساس کرد همه درد دنیا را یکجا توی قلبش گذاشته اند. دستش را روی شانه اش گذاشت. شروین که اشک پهنای صورتش را پوشانده بود سرش را روی شانه شاهرخ گذاشت و شاهرخ که سعی می کرد آرام باشد یک دستش را دور شروین گذاشته بود با دست دیگرش سرش رانوازش می کرد. شروین احساس می کرد می تواند از شر بغضی که مدت هاست گلویش را فشار می دهد راحت شود. برایش مهم نبود چند نفر نگاهش می کنند. آغوش شاهرخ برایش حکم آغوش پدری را داشت که هیچ وقت تجربه نکرده بود. بلند بلند گریه می کرد و آنهائی که اطرافشان بودند با نگاه هایی متعجب وبعضا وغم آلود و همراه با اشک نگاهشان می کردند. ادامه دارد.... ✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۱۱۳ صدای قیژ در راهرو از خواب بیدارش کرد. از پنجره نگاه کرد. چیزی توی حیاط نبود. فکر
پارت۱۱۴ فصل بیست و سوم پشت سر شاهرخ از میان قبرها رد می شد. قدم های شاهرخ را - که سعی داشت پا روی قبرها نگذارد – می پائید. مثل بچه ها تقلا می کرد که پایش را جای پای شاهرخ بگذارد. پایش را بلند کرد اما شاهرخ قدمی بر نداشت تا شروین پایش را جای پایش بگذارد. ایستاده بود. او هم دست از تعقیب و گریز قدم هایش برداشت. شاهرخ نشست و شروع کرد به شستن قبر با بطری آبی که در دست داشت. کنارش ایستاد و نوشته روی قبر را زیر لب خواند: - راحله ساعت چی ... تولد: آذر 63 ... وفات مهر 88 شروین چرخید و روبروی شاهرخ ایستاد. می خواست چیزی بپرسد اما پشیمان شد. با خودش احساس کرد شاید شاهرخ بخواهد تنها باشد: - میرم یه گشتی بین قبرا بزنم ببینم خونه کدومشون می شه رفت مهمونی. هر وقت کارت تموم شد زنگ بزن شاهرخ با نگاهی کوتاه حرفش را قبول کرد. نگاهش مالامال از غم بود. شروین رفت تا شاهرخ راحت تر با راحله اش درد دل کند. کمی میان قبرها گشت زد و سنگ نوشته هایشان را خواند و بعد به طرف ماشین رفت. سوار که شد شاهرخ زنگ زد: - بله؟ من تو ماشینم دقایقی بعد سروکله شاهرخ پیدا شد. با اینکه صورتش را شسته بود اما هنوز سرخی چشم هایش معلوم بود. سوار که شد شروین بدون اینکه حرفی بزند راه افتاد شاهرخ گفت: - ببخشید، معطلت کردم - نه، مهم نیست. خودم خواستم بیام دنده را عوض کرد، دستش را روی فرمان گذاشت و گفت: - حالا حتماً می خوای بری دیدن بابا؟ - آره هفته پیش هم ندیدمش، دلم تنگ شده - جداً؟ همچین بابائی دلتنگی هم داره؟ - بعضی چیزا حتی اگه بد هم باشن حداقل به خاطر تک بودنشون ارزش دارن شروین نگاهی به شاهرخ کرد و گفت: - فکر نمی کردم اینقدر خسیس باشی. اقلا یه دسته گل می گرفتی برای سرخاک - بیشتر از اون تیکه سنگ، خودش به گل احتیاج داشت ... پول دسته گل رو صدقه دادم شاهرخ این را گفت و عینکش را به چشم زد... ماشین را جلوی در خانه نگه داشت. نگاهی به خانه کرد. ویلائی با درب های بزرگ آهنی. شاهرخ پیاده شد و زنگ زد. وقتی خودش را معرفی کرد درب ها باز شدند. وارد خانه شد و به شروین هم اشاره کرد که وارد شود. با سرعت کم پشت سر شاهرخ راه افتاد. خانه خودشان پیش این ویلا هیچ بود. حیاطش بیشتر شبیه پارک جنگلی بود! دو طرف خیابان چمن کاری شده بود. درخت های بزرگ و قطور که بیشتر فضای باغ را با سایه خودشان پوشانده بودند. فوراه ها در جاهای مختلف در حال اب پاشی چمن ها بودند. نیمه های راه بودند که مردی جلیقه پوش دوان دوان آمد. احتمال داد که خدمتکارشان باشد اما شاهرخ آنچنان گرم حال و احوال کرد که فکر کرد اشتباه می کند. صدایشان را می شنید: - خوبی مشت غلام؟ خوش می گذره؟ - شکر آقا، خوبیم! هفته پیش نیومدید - کار داشتم نشد - آقا همش منتظرتون بودن. هر چند به روی خودش نمیاره اما اگه یه هفته نبینتتون عینهو مرغ سرکنده می شه. هی با این و اون دعوا می کنه! شاهرخ خندید. - خانمت خوبه مشتی؟ بهتر شده؟ - به مرحمت شما، بردمش پیش اون دکتری که آدرسش رو دادید. حالش بهتره - خدا رو شکر. ان شاءا... خوب میشه. بابا کجاست؟ - توی سالن. پای تلویزیون. دراز کشیده بود. همین که فهمید شما اومدید پا شد. بهش می گم شما که گفتی حالم خوش نیست می خوای بگم نیستی تا بخوابی؟ می گه تو فضولی نکن شاهرخ خنده ای کرد دستی به شانه پیرمرد زد و گفت: - شما هم بابای ما رو تنها گیر آوردی خوب اذیتش می کنی ها! ادامه دارد.... ✍ میم مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به روایت حاج محمود کریمی عزیز فوق العاده زیبا صحبت کردند این مداح عزیز گوش کنید خطاب این حرف ها تک تک ما هستیم، تک تک ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا