🌈 #کودکانهها
#معرفی_بازی ۱
✅ خاکبازی
▫️ حضرت رسول اکرم(ص):
خاک، بهار کودکان است.
🔷 ما در روایات داریم که تفرجگاه کودکان خاک است و این بدین معناست که یکی از تفریحهای اصلی بچهها باید خاکبازی باشد و امروزه دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که خود خاک بازی در ابعاد رشد فرزندان بسیار موثر است.
🔸درحالی که خاکبازی نیاز دوران کودکی است. برخی از والدین دلیل ممانعت از بازی با اشیاء طبیعی را نگرانی از به خطر افتادن سلامتی بچه ها معرفی میکنند.
ما نمیخواهیم بگوییم که این نگرانی، کاملا بیجاست؛ اما راه رفع این نگرانی، ممانعت کلی از بازیهای طبیعی نیست.
🔷 میتوان با در نظر گرفتن تدابیری میزان آسیب پذیری سلامت را به حداقل رساند؛
🔸 مثلا با تهیه خاک رس تمیز میتوانیم بدون این که مانع خاکبازی کودکان شويم، لحظات خوشی را برای آنان رقم بزنیم.
🔸باید در کنار دغدغه سلامت جسمانی کودک، نگران سلامت روحی او هم باشیم. بازی با خاک مایه آرامش روحی کودک است و بدین خاطر کودک این بازی را دوست دارد.
🔷 تاثیرات بازی با خاک:
🔺افزایش یادگیری تا دو برابر.
🔺خاک ضد #افسردگی است و باعث نشاط بیشتر در کودکان میشود.
🔺 مقاوم شدن بدن به علت آنزیمهای موجود در خاک.
🔺 ضد درد است و بدن را در مقابل درد مقاوم می کند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت پانزدهم
💠 در تاریکی هنگام سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
💠با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
💠عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
💠صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
💠صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
💠اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
💠و من میترسیدم تا آغاز عملیات کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
ادامه دارد....
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🏴 #تحلیل_تاریخی
🏴 #دشمنشناسی
✡ #شمر_بن_ذیالجوشن
✡ #فرستاده_مخصوص_یهود
▪️ماجرای عاشورا هرچند در نزدیکی کوفه رخ داد، ولی ردپای شام در آن آشکار است.
در یک نگاه مقایسهای میان سه واقعهای که بهدست یزید لعنةاللهعلیه و در عراق و حجاز رخ داد، تشابه و تجانس بسیار بالایی میان آنها مشاهده می شود.
▪️نهایت وحشیگری و رفتارهای حیوانی، اصرار بر حرمتشکنی و اهانت به مقدّسات، و نگاه کینهتوزانه و انتقامجویانه، برخی از مهمترین نقاط اشتراک این سه فاجعه در کوفه و مدینه و مکه است.
▪️از دیگرسو ناگفته پیداست که چنین رفتارهایی تنها در توان مردم شام است که غلام حلقهبهگوش بنیامیه بودند و هیچچیز غیر از نسل ابوسفیان برایشان مقدّس بهشمار نمیآمد.
از دید شامیان، تنها گناه مردم مدینه این بود که حاضر به پذیرش یزید نشده بودند و حتی این نکته برایشان مهم نبود که مردم مدینه معاویه را پذیرفته بودند.
▪️در ماجرای کربلا نیز تنها گناه سیدالشهدا علیهالسلام ساکت ننشستن در برابر یزید بود.
روشن است که این مسأله هیچگاه از دید کوفیان، بهعنوان یک گناه نابخشودنی، مطرح نبود؛
از همینرو است که عموم کوفیان ابتدا با حرکت سیدالشهدا علیهالسلام همراهی کردند.
بنابراین تنها کسانی میتوانند در برابر سیدالشهدا علیهالسلام با کمال وقاحت بایستند و هیچ حرمتی نگه ندارند که نگاهی صددرصد شامی داشته باشند.
▪️نکته اینجا است که بر اساس طبیعتشناسی شهرهای آن روزگار [۱] این نگاه در کوفه طرفدار چندانی نداشت تا چه برسد به آنکه لشکری از طرفداران آن شکل بگیرد.
▪️البته این بدان معنا نیست که نقش عثمانیان کوفه نادیده گرفته شود و دامان آنها از این ننگ پاک گردد، بلکه به این معناست که ظرفیت انجام چنین جنایتی در کوفه بسیار پایین است و این شهر فاقد فدائیان اموی لازم و کافی در این زمینه است.
بنابراین طبیعی است که بخشی از نیروی لازم برای مبارزه با قیام سیدالشهدا علیهالسلام از شام آمده باشند؛ چراکه اهل بیت برایشان هیچ جایگاه ویژهای ندارند و اساساً شخصی بهعنوان «حسین بن علی» علیهماالسلام برایشان قابل احترام نیست.
▪️گذشته از دو نکتهی یاد شده – یعنی عمق جنایت و نگاه تطبیقی به سه فاجعهی بزرگ دوران یزید – بر اساس برخی گزارشها لااقل بخشی از نیروی تحت امر شمر بن ذی الجوشن – که نیروهای ویژهی فاجعهی کربلا بهشمار میآیند [۲] – از افراد اعزامی از شام بودند. [۳]
▪️خود شمر بن ذی الجوشن را نیز باید از نیروهای نفوذی شام در کوفه و از دلدادگان و سرسپردگان بنیامیه بهشمار آورد.
پس از آنکه شمر با تعدادی از یارانش به سوی خیمههای امام حسین علیهالسلام یورش برد، امام فریاد برداشت:
«ای شیعیان خاندان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت باکی ندارید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید!» [۴]
▪️شمر بن ذی الجوشن به رسم مردم شام، کینهی عجیبی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشت.
وی بعدها در توجیه تمامی رفتارهای کثیف خود، به قانون «مأمور و معذور بودن» استناد میکرد! که استدلالی کاملاً شامی است.
▪️همچنین با توجه به ماجرای به قدرت رسیدن شمر در ماجرای کربلا و نیز رفتارهای دَدمنشانهی وی در عاشورا، تردیدی نمیماند منظور وی از مأمور و معذور بودن، دستوری بوده که از شام در این زمینه داشته است. [۵]
این نکته را انتخاب شمر برای گسیل داشتن اُسرای کربلا به شام و نیز ارائهی گزارش ماجرا به یزید تقویت میکند. [۶]
▪️یک نکتهی دیگر که مأمور ویژهی شام بودن شمر بن ذی الجوشن را بیشتر تقویت و تثبیت مینماید، دقت در حضور شمر در بزنگاههای کربلا و نقاط ترحّم یا احترامآمیز آن است.
نقش شمر در هرچه جنایتآمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر بهفرد است. گوشهای از نقشآفرینیهای تأثیرگذار او را در ادامه مرور مینماییم:
۱. اوست که نمیگذارد رایزنی عمرسعد با عبیدالله به نتیجه برسد و گزینهای را مطرح میکند که هیچکس تردیدی ندارد که امام حسین علیهالسلام آن را نخواهد پذیرفت. گزینهای که تمام سنگینی ماجرای کربلا را بر سر عبیدالله خراب میکند. [۷]
۲. پس از آنکه به دستور امام حسین علیهالسلام، هیزمهای انباشتهشده در خندق را آتش زدند، این شمر بود که فریاد برداشت: «حسین، میخواهی پیش از قیامت، خود را به آتش بیندازی؟» امام با شناختن شمر فرمود: «پسر زن بزچران! تو به آن آتش سزاوارتری.» [۸]
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانهها
#نامههای_ماریه
قسمت دهم
▪️این آخرین نامه ماریه است. اون از بدترین روز زندگیش نوشته. از روزی که آدم بدها آقای امام حسین و یارانشون رو شهید کردن و به دستهای همه مادرا و بچهها زنجیر زدن.
▪️اون به کبوترش گندم سپرده تا داستان امام حسین رو برای همه پرندههای جهان تعریف کنه و به گوش همه آدمها دنیا برسونه
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
29.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #بدون_تعارف با خانواده سردار شهید حسین همدانی؛ بزرگ مردی که یار حاجقاسم بود و در سوریه او را "ابو وهب" صدا میزدند
هدایت شده از سالن مطالعه
راهکار بازدارندگی از گناه ۳.mp3
12.08M
🎙سخنرانی دهه محرم - استاد احمد غلامعلی
✨راهکارهای بازدارندگی از گناه و ایجاد توکل از منظر سید الشهدا علیه السلام
◾️جلسه سوم
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_احمد_غلامعلی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
#شیعه_انگلیسی
🎥توزیع قمه و پرچم عزاداری توسط سفارت انگلیس در ماه #محرم برای دستهجات عزاداری!
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#سیاسی
#جهاد_تبیین
#پهلوی
#همجنس_بازی
✡ وقتی عرفان نیهیلیستی به همجنسبازی رسید!
🔸با حمایت #رضا_قطبی (پسردایی فرح و مدیرعامل رادیو و تلویزیون ملی) و پشتیبانی دفتر فرح، در سال ۱۳۴۷ تشکیلاتی بهنام #کارگاه_نمایش ایجاد شد. مسئولیت این کارگاه بر عهدهٔ فردی بهنام #بیژن_صفاری قرار گرفت.
🔸 صفاری از نزدیکترین اعضای محفل نزدیکان #فرح_دیبا، معمار و عضو هیات امنای بنیاد فرح پهلوی، مشاور سازمان رادیو و تلویزیون، مدیر هنری کارگاه نمایش تلویزیون، از برنامهریزان #جشن_هنر_شیراز بود.
🔸 بیژن صفاری طراح #بوستان_دانشجو بود که از همان زمان ساخت در دورهٔ #پهلوی، بهعنوان پاتوقی برای #همجنسبازان شناخته میشد.
🔸 صفاری عضو محفلی از بهاصطلاح «هنرمندان» نوگرا بود که در زمینهٔ نقاشی، معماری، و مجسمهسازی و سایر حوزههای تجسّمی فعال بود و فرح دیبا بهواسطهٔ آنکه خود در رشتهٔ #معماری در فرانسه تحصیل کرده بود، با بیشتر آنها از دوران دانشجویی در ارتباط بود.
🔸 این حلقه شامل افرادی چون صفاری، #کیوان_خسروانی، #کامران_دیبا (پسرعموی فرح)، #پرویز_تناولی، #آیدین_آغداشلو، سهراب محوی و… بود که ویژگی کاری بسیاری از آنها #فرانکوفیلیسم، #نیهیلیسم، بیپروایی در نمایش عناصر #جنسی بود.
🔸 این حلقه یک محفل خاص خود در ساختمانی شکل دادند که پاتوق آنها بود و به «کلوب رشت ۲۹» (پلاک ۲۹ خیابان رشت تهران) مشهور شد. پرویز تناولی، عضو محوری این حلقه که به نوعی بانی تشکیل #رشت۲۹ بود، در کنار «کامران دیبا» و «رکسانا صبا» آن را راه انداختند.
🔸 از جمله همراهان و شرکای پرویز تناولی در ادارهٔ محفل «رشت ۲۹» #کامران_دیبا بود. دیبا که یک معمار مدرنیست و فرمگرا بود، ساختمان کنونی تئاتر شهر را طراحی کرد.
🔸 اما شهرت دیبا در کنار معماری، به داستانهای متعدد از #همجنسبازی او بازمیگشت و روابطی که با فردی بهنام #کیوان_خسروانی داشت.
🔸 کیوان خسروانی، طراح لباس #فرح_پهلوی، که او هم در زمینهٔ معماری در فرانسه تحصیل کرده بود، فرزند سپهبد مرتضی خسروانی، از فرماندهان رده بالای ارتش شاهنشاهی و برادرزاده سپهبد #پرویز_خسروانی، بنیانگذار و مالک باشگاه #تاج بود. خسروانیها از #بهایی های مشهوری بودند که بهواسطهٔ روابط نزدیک با #امیرعباس_هویدا به مدارج بالا رسیدند.
🔸 کیوان خسروانی و کامران دیبا به اتفاق هم یک بوتیک لباس موسوم به «N1» (نامبر وان) راه انداختند که به پاتوقی برای #همجنسبازان تبدیل شد.
🔸 فضاحت این بوتیک و دو صاحب همجنسباز آن، آن اندازه بالا گرفت که در نهایت با دستور سپهبد #محسن_مبصر (رئیس کل شهربانی)، پلیس به محفل اصلی فرزندان همجنسباز امرای ارتش و وابستگان دربار (یعنی کلوب رشت ۲۹) حمله برد و همهٔ آنها را دستگیر کرد.
🔸 لیکن این حمله بهشدت برای سپهبد مبصر گران تمام شد و با اعمال نفوذ شخص #فرح_دیبا، که حامی اصلی این محفل محسوب میشد، هم دستگیرشدگان آزاد شدند و هم سهپبد مبصر از کار برکنار و مغضوب شد.
🔸 رویدادی در سال ۱۳۵۶ با محوریت #بیژن_صفاری رخ داد که نهتنها زلزلهای در فضای اجتماعی پایتخت ایجاد کرد، که به نمادی از #سقوط_اخلاقی دربار و وابستگان آن تبدیل شد.
🔸 در یکی از شبهای بهمن ۵۶، در #هتل_کومور، واقع در خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی)، که یکی از پاتوقهای اصلی هنرمندان بهاصطلاح #آوانگارد، فرزندان مقامات #رژیم_پهلوی و البته #همجنسبازان پایتخت بود، یک مراسم عروسی بسیار مجلّل و پُر خرج برگزار شد.
🔸 در رستوران «فیروزه» در طبقهٔ بالای این هتل که ویوی ۳۶۰درجه به تهران داشت، آن شب جشنی برگزار شد که مهمان صاحب نام و مقام کم نداشت. کارتهای دعوت به زبان فرانسه برای بسیاری از مقامات لشکری و کشوری ارسال شده بود.
🔸 #فرح_پهلوی، پیام تبریکش را توسط دوست نزدیک و مشاورش، لیلی متیندفتری فرستاده بود و از دربار هم #سروناز_پهلوی (از برادرزادگان پادشاه) حضور داشت. اما مهمترین مهمانان «هنری» این جشن، چهرههای اصلی خانه نمایش و محفل #رشت۲۹ بودند.
🔸 نکتهٔ فاجعهبار این جشن این بود که در این مراسم «بیژن صفاری» (از برنامهریزان #جشن_هنر_شیراز و از صمیمیترین دوستان ملکهٔ پهلوی) با «پسر» دیگری به نام #سهراب_محوی ازدواج میکرد! ایندو آن اندازه وقیح بودند که تصمیم گرفتند رابطهٔ عفن و تهوعآور چندسالهٔ خود را «رسمی» کنند و در پایتخت یک کشور شیعه عقد ازدواج ببندند!!
🔸 سهراب محوی (متعلق به فرقهٔ #بهاییت)، فرزند #ابوالفتح_محوی از تاجران عصر پهلوی (پدرخواندهٔ مافیای فاسد در عرصهٔ هتلداری، کازینو و آژانسهای هوایی و تجارت اسلحه) و جزو حلقهٔ فاسدی بود که کارشان فراهم کردن بساط عیاشیهای جنسی محمدرضا بود.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
36.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#محرم
#امام_مهدی_عج
🎥دیگه راهی نمونده...
🔺نماهنگی زیبا از نوحه مهدی رسولی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی۱.mp3
11.26M
🎙سخنرانی دهه محرم
✨تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی
◾️بخش اول
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_احمد_غلامعلی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته (۱۶۵)
به نامه خدای منجی گمراهان جویای حق
سلام
خداوند عالی در قرآن متعالی فرموده:
قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ
یوسف به آن دو نفر که خواب دیده بودند گفت: من قبل از آنکه جیره غذایی شما برسد، تأویل خوابتان را خواهم گفت. این از اموری است که پرودگارم به من آموخته است. همانا من آئین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به قیامت کفر می ورزند، رها کرده ام.
سوره یوسف آیه ۳۷
در ترجمه بخش اوّل آیه، این احتمال نیز وجود دارد که معنای آیه اینگونه باشد: من از جانب خداوند می دانم غذایی که برای شما خواهند آورد چیست؟ پس می توانم خواب شما را تعبیر کنم. یعنی یوسف علاوه بر تعبیر خواب از چیزهای دیگر نیز خبر می داده است. مثل حضرت عیسی علیه السلام که از غذای ذخیره شده در منازل و یا آنچه می خوردند، خبر می داد.
سؤال: چرا حضرت یوسف علیه السلام خواب آنان را فوری تعبیر نکرد و آن را به وقتی دیگر و ساعتی بعد موکول کرد؟
پاسخ: فخررازی در تفسیر کبیر، چند وجه برای آن بیان کرده است:
۱. می خواست آنها را در انتظار قرار دهد تا کمی تبلیغ و ارشاد کند، شاید شخص اعدامی ایمان آورد و با حسن عاقبت از دنیا برود.
۲. می خواست با بیان نوع غذایی که نیامده، اعتماد آنان را جلب کند.
۳. می خواست آنها را تشنه تر کند تا بهتر بشنوند.
۴. چون تعبیر خواب یکی از آنها اعدام بود، کمی طفره رفت تا قالب تهی نکند و از نظر روحی آماده شود.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌈 #کودکانهها
#معرفی_بازی ۲
✅"مواظب باش نیفته"
🔷یک میوه مثل سیب یا پرتقال را در قاشق بگذارید.
بچهها باید از یک سمت اتاق به سمت دیگر بروند، بدون این که میوهها از قاشق بیفتد.
هرکسی زودتر به خط پایان رسید و میوهاش نیفتاد، برنده است.
🔹میوهها به اندازهای باشد که در کف قاشق جا بگیرد.
🔶 این بازی را در محیطهای باز با هیجان بیشتری میشود انجام داد؛ زیرا مسیر مسابقه طولانیتر میشود.
🔺 این بازی قدرت تعادل برقرار کردن کودک میان اعضای بدن خود و اشیاء خارجی را زیاد میکند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412150535087261.pdf
12.24M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت شانزدهم
💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
💠 تا اولین افطار ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
💠 شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
💠 زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💠 یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
💠 زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
💠 در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
💠 ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🏴 #تحلیل_تاریخی
🏴 #دشمنشناسی
✡ #شمر_بن_ذیالجوشن
✡ #فرستاده_مخصوص_یهود
🖋قسمت دوم؛
🔸 در قسمت قبل گفتیم:
نکتهی دیگری که مأمور ویژهی شام بودن شمر بن ذی الجوشن را بیشتر تقویت و تثبیت مینماید، دقت در حضور شمر در بزنگاههای کربلا و نقاط ترحّم یا احترامآمیز آن است.
نقش شمر در هرچه جنایتآمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر بهفرد است.
گوشهای از نقشآفرینیهای تأثیرگذار او را در ادامه مرور مینماییم؛
🔸مورد سوم:
٣. وقتی زهیر مشغول خطبهخوانی بود، عدهای او را دشنام دادند و گفتند:
«ما شما را رها نمیکنیم، مگر آنکه یا بکُشیمتان یا تسلیم دستور عبیدالله شوید.»
زهیر دوباره به نصیحت کردن آنها پرداخت و گفت:
«لااقل حسین را با یزید تنها بگذارید».
اینجا بود که شمر تیری بهسوی زهیر پرتاب کرد و فریاد زد:
«ساکت شو! حوصلهی ما را سر بردی!»
زهیر به او گفت:
«ای پسر آن کسی که بر پاشنهی پای خود ادرار میکرد! من با تو سخن نمیگویم. تو حیوانی بیش نیستی…» [۹]
۴. وقتی امام حسین علیهالسلام مشغول خطبهخوانی و ارشاد مردم بود و امید آن میرفت که منطق حضرت لااقل در برخی از کوفیان مؤثر واقع شود، این شمر بود که فریاد برداشت:
«او منافق است؛ اصلاً نمیداند چه میگوید.» [۱۰]
۵. وقتی شمر دید که کوفیان در برابر حملات امام، راهی جز فرار ندارند، اسبسواران را پشتسر پیادهنظام مستقر کرد تا راه فرار نداشته باشند و تیراندازان را نیز مأمور کرد امام را هدف بگیرند.
این کار باعث کاستهشدن توان امام شد و شمر به سواران و پیاده نظام نهیب زد تا به امام حملهور شوند. [۱۱]
۶. این شمر بود که با دیدن امام سجاد (ع) که در تب بیماری میسوخت، دستور کشتن ایشان را داد.
این دستور چنان سنگدلانه بود که دیگران را به اعتراض واداشت و عمر سعد نیز آن را نپذیرفت. [۱۲]
۷. پس از اسارت نافع بن هلال که دو دستش شکسته شده بود، شمر و یارانش او را پیش عمر سعد آوردند…؛
شمر به عمر گفت:
«او را بکُش.»
عمر گفت:
«خودت آوردهای، خودت هم هر کاری میخواهی بکن.»
شمر شمشیر کشید ...
نافع گفت:
«اگر تو مسلمان بودی، از اینکه با گناه کشتن ما به پیشگاه خدا بروی شرم داشتی. خدا را شکر که مرگ ما را به دست بدترین آفریدههای خود قرار داد.»
... و شمر او را کشت! [۱۳]
۸. شمر و همراهانش با رسیدن به دربار یزید، سر امام (ع) را مقابل او پرتاب کردند و شمر چنین گفت:
"ای امیرالمؤمنین! این [مرد] با هجده نفر از خاندانش و شصت نفر از همراهانش بهسوی ما آمد و ما هم از او خواستیم فرمان عبیدالله بن زیاد را بپذیرد و چون او نپذیرفت، هنگام طلوع آفتاب به آنها حملهور شدیم. آنها همچون کبوترانی بودند که بهدنبال فرار از چنگال باز شکاری بودند. در چشم برهمزدنی آنها را کشتیم و جنازههایشان هم در بیابان رها شده است!!" [۱۴]
🔸از مجموع این گزارشها بهروشنی بهدست میآید که شمر بن ذی الجوشن یک فرستادهی ویژه از سوی شام است.
فرستادهای با مأموریتی سرّی و برای پیشبرد ماجرا؛ همانگونه که دربار شام – بهعنوان محصول مشترک دو شاخهی باطل – مأمور به هدایت آن است.
این نقش ویژه آنچنان برجسته است که اهل بیت علیهمالسلام نیز از میان تمامی وحشیهای حاضر در کربلا، نگاه خاصی به شمر دارند.
🔸رسول خدا (ص) در خواب خود، شمر را بهصورت سگی سیاه و سفید دیده بود که خون خاندانش را میلیسد! [۱۵]
ضمناً شمر از شهود علیه حجر بن عدی بود. [۱۶]
🔸نکتهی دیگر در خصوص شمر اینکه رفتار شمر مهمترین دلیل بر بیدینی کامل اوست.
پیش از این، تصریح نافع بن هلال و زهیر بن قین در این زمینه گذشت.
🔸همچنین باید توجه داشت که شمر تنها کسی بود که در کوفه «طیلسان» بر سر میگذاشت. [۱۷]
در ماجرایی تاریخی آمده که انس بن مالک با دیدن جماعت طیلسانپوش در بصره، به یاد یهودیان خیبر افتاد. [۱۸]
🔸گذشته از اینها نام پدر شمر، شرحبیل است [که ظاهراً همانند نام خود او، نامی عبری است] و ذیالجوشن تنها لقب اوست. [۱۹]
بنابراین حتی میتوان شمر را از یهودیان ساکن کوفه بهشمار آورد.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانه
🖥 #کارتون #پهلوانان (۱)
🎞این قسمت؛ مالیات عقب افتاده
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
تصمیم گیری و تصمیم سازی حسینی ۲.mp3
10.67M
🎙سخنرانی دهه محرم
✨تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی
◾️بخش دوم
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_احمد_غلامعلی
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee