eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
962 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
راهکار بازدارندگی از گناه ۳.mp3
12.08M
🎙سخنرانی دهه محرم - استاد احمد غلامعلی ✨راهکارهای بازدارندگی از گناه و ایجاد توکل از منظر سید الشهدا علیه السلام ◾️جلسه سوم -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥توزیع قمه و پرچم عزاداری توسط سفارت انگلیس در ماه برای دسته‌جات عزاداری! -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡ وقتی عرفان نیهیلیستی به همجنسبازی رسید! 🔸با حمایت (پسردایی فرح و مدیرعامل رادیو و تلویزیون ملی) و پشتیبانی دفتر فرح، در سال ۱۳۴۷ تشکیلاتی به‌نام ایجاد شد. مسئولیت این کارگاه بر عهدهٔ فردی به‌نام قرار گرفت. 🔸 صفاری از نزدیک‌ترین اعضای محفل نزدیکان ، معمار و عضو هیات امنای بنیاد فرح پهلوی، مشاور سازمان رادیو و تلویزیون، مدیر هنری کارگاه نمایش تلویزیون، از برنامه‌ریزان بود. 🔸 بیژن صفاری طراح بود که از همان زمان ساخت در دورهٔ ، به‌عنوان پاتوقی برای شناخته می‌شد. 🔸 صفاری عضو محفلی از به‌اصطلاح «هنرمندان» نوگرا بود که در زمینهٔ نقاشی، معماری، و مجسمه‌سازی و سایر حوزه‌های تجسّمی فعال بود و فرح دیبا به‌واسطهٔ آن‌که خود در رشتهٔ در فرانسه تحصیل کرده بود، با بیشتر آن‌ها از دوران دانشجویی در ارتباط بود. 🔸 این حلقه شامل افرادی چون صفاری، ، (پسرعموی فرح)، ، ، سهراب محوی و… بود که ویژگی کاری بسیاری از آن‌ها ، ، بی‌پروایی در نمایش عناصر بود. 🔸 این حلقه یک محفل خاص خود در ساختمانی شکل دادند که پاتوق آن‌ها بود و به «کلوب رشت ۲۹» (پلاک ۲۹ خیابان رشت تهران) مشهور شد. پرویز تناولی، عضو محوری این حلقه که به نوعی بانی تشکیل بود، در کنار «کامران دیبا» و «رکسانا صبا» آن را راه انداختند. 🔸 از جمله همراهان و شرکای پرویز تناولی در ادارهٔ محفل «رشت ۲۹» بود. دیبا که یک معمار مدرنیست و فرم‌گرا بود، ساختمان کنونی تئاتر شهر را طراحی کرد. 🔸 اما شهرت دیبا در کنار معماری، به داستان‌های متعدد از او بازمی‌گشت و روابطی که با فردی به‌نام داشت. 🔸 کیوان خسروانی، طراح لباس ، که او هم در زمینهٔ معماری در فرانسه تحصیل کرده بود، فرزند سپهبد مرتضی خسروانی، از فرماندهان رده بالای ارتش شاهنشاهی و برادرزاده سپهبد ، بنیانگذار و مالک باشگاه بود. خسروانی‌ها از های مشهوری بودند که به‌واسطهٔ روابط نزدیک با به مدارج بالا رسیدند. 🔸 کیوان خسروانی و کامران دیبا به اتفاق هم یک بوتیک لباس موسوم به «N1» (نامبر وان) راه انداختند که به پاتوقی برای تبدیل شد. 🔸 فضاحت این بوتیک و دو صاحب همجنسباز آن، آن اندازه بالا گرفت که در نهایت با دستور سپهبد (رئیس کل شهربانی)، پلیس به محفل اصلی فرزندان همجنسباز امرای ارتش و وابستگان دربار (یعنی کلوب رشت ۲۹) حمله برد و همهٔ آن‌ها را دستگیر کرد. 🔸 لیکن این حمله به‌شدت برای سپهبد مبصر گران تمام شد و با اعمال نفوذ شخص ، که حامی اصلی این محفل محسوب می‌شد، هم دستگیرشدگان آزاد شدند و هم سهپبد مبصر از کار برکنار و مغضوب شد. 🔸 رویدادی در سال ۱۳۵۶ با محوریت رخ داد که نه‌تنها زلزله‌ای در فضای اجتماعی پایتخت ایجاد کرد، که به نمادی از دربار و وابستگان آن تبدیل شد. 🔸 در یکی از شب‌های بهمن ۵۶، در ، واقع در خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی)، که یکی از پاتوق‌های اصلی هنرمندان به‌اصطلاح ، فرزندان مقامات و البته پایتخت بود، یک مراسم عروسی بسیار مجلّل و پُر خرج برگزار شد. 🔸 در رستوران «فیروزه» در طبقهٔ بالای این هتل که ویوی ۳۶۰درجه به تهران داشت، آن شب جشنی برگزار شد که مهمان صاحب نام و مقام کم نداشت. کارت‌های دعوت به زبان فرانسه برای بسیاری از مقامات لشکری و کشوری ارسال شده بود. 🔸 ، پیام تبریکش را توسط دوست نزدیک و مشاورش، لیلی متین‌دفتری فرستاده بود و از دربار هم (از برادرزادگان پادشاه) حضور داشت. اما مهم‌ترین مهمانان «هنری» این جشن، چهره‌های اصلی خانه نمایش و محفل بودند. 🔸 نکتهٔ فاجعه‌بار این جشن این بود که در این مراسم «بیژن صفاری» (از برنامه‌ریزان و از صمیمی‌ترین دوستان ملکهٔ پهلوی) با «پسر» دیگری به نام ازدواج می‌کرد! این‌دو آن اندازه وقیح بودند که تصمیم گرفتند رابطهٔ عفن و تهوع‌آور چندسالهٔ خود را «رسمی» کنند و در پایتخت یک کشور شیعه عقد ازدواج ببندند!! 🔸 سهراب محوی (متعلق به فرقهٔ )، فرزند از تاجران عصر پهلوی (پدرخواندهٔ مافیای فاسد در عرصهٔ هتلداری، کازینو و آژانس‌های هوایی و تجارت اسلحه) و جزو حلقهٔ فاسدی بود که کارشان فراهم کردن بساط عیاشی‌های جنسی محمدرضا بود. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
36.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیگه راهی نمونده... 🔺نماهنگی زیبا از نوحه مهدی رسولی -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی۱.mp3
11.26M
🎙سخنرانی دهه محرم ✨تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی ◾️بخش اول -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۱۶۵) به نامه خدای منجی گمراهان جویای حق سلام خداوند عالی در قرآن متعالی فرموده: قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ یوسف به آن دو نفر که خواب دیده بودند گفت: من قبل از آنکه جیره غذایی شما برسد، تأویل خوابتان را خواهم گفت. این از اموری است که پرودگارم به من آموخته است. همانا من آئین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به قیامت کفر می ورزند، رها کرده ام. سوره یوسف آیه ۳۷ در ترجمه بخش اوّل آیه، این احتمال نیز وجود دارد که معنای آیه اینگونه باشد: من از جانب خداوند می دانم غذایی که برای شما خواهند آورد چیست؟ پس می توانم خواب شما را تعبیر کنم. یعنی یوسف علاوه بر تعبیر خواب از چیزهای دیگر نیز خبر می داده است. مثل حضرت عیسی علیه السلام که از غذای ذخیره شده در منازل و یا آنچه می خوردند، خبر می داد. سؤال: چرا حضرت یوسف علیه السلام خواب آنان را فوری تعبیر نکرد و آن را به وقتی دیگر و ساعتی بعد موکول کرد؟ پاسخ: فخررازی در تفسیر کبیر، چند وجه برای آن بیان کرده است: ۱. می خواست آنها را در انتظار قرار دهد تا کمی تبلیغ و ارشاد کند، شاید شخص اعدامی ایمان آورد و با حسن عاقبت از دنیا برود. ۲. می خواست با بیان نوع غذایی که نیامده، اعتماد آنان را جلب کند. ۳. می خواست آنها را تشنه تر کند تا بهتر بشنوند. ۴. چون تعبیر خواب یکی از آنها اعدام بود، کمی طفره رفت تا قالب تهی نکند و از نظر روحی آماده شود. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🌈 ۲ ✅"مواظب باش نیفته" 🔷یک میوه مثل سیب یا پرتقال را در قاشق بگذارید. بچه‌ها باید از یک سمت اتاق به سمت دیگر بروند، بدون این که میوه‌ها از قاشق بیفتد. هرکسی زودتر به خط پایان رسید و میوه‌اش نیفتاد، برنده است. 🔹میوه‌ها به اندازه‌ای باشد که در کف قاشق جا بگیرد. 🔶 این بازی را در محیط‌های باز با هیجان بیشتری می‌شود انجام داد؛ زیرا مسیر مسابقه طولانی‌تر می‌شود. 🔺 این بازی قدرت تعادل برقرار کردن کودک میان اعضای بدن خود و اشیاء خارجی را زیاد می‌کند. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150535087261.pdf
12.24M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز شنبه ۲۲ مرداد ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت شانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب آمرلی در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای افطار به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو قرآن می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با خمپاره می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم امانت عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🏴 🏴 🖋قسمت دوم؛ 🔸 در قسمت قبل گفتیم: نکته‌ی دیگری که مأمور ویژه‌ی شام بودن شمر بن ذی الجوشن را بیشتر تقویت و تثبیت می‌نماید، دقت در حضور شمر در بزنگاه‌های کربلا و نقاط ترحّم یا احترام‌آمیز آن است. نقش شمر در هرچه جنایت‌آمیزتر شدن ماجرای عاشورا بسیار ویژه و منحصر به‌فرد است. گوشه‌ای از نقش‌آفرینی‌های تأثیرگذار او را در ادامه مرور می‌نماییم؛ 🔸مورد سوم: ٣. وقتی زهیر مشغول خطبه‌خوانی بود، عده‌ای او را دشنام دادند و گفتند: «ما شما را رها نمی‌کنیم، مگر آن‌که یا بکُشیمتان یا تسلیم دستور عبیدالله شوید.» زهیر دوباره به نصیحت کردن آن‌ها پرداخت و گفت: «لااقل حسین را با یزید تنها بگذارید». این‌جا بود که شمر تیری به‌سوی زهیر پرتاب کرد و فریاد زد: «ساکت شو! حوصله‌ی ما را سر بردی!» زهیر به او گفت: «ای پسر آن کسی که بر پاشنه‌ی پای خود ادرار می‌کرد! من با تو سخن نمی‌گویم. تو حیوانی بیش نیستی…» [۹] ۴. وقتی امام حسین علیه‌السلام مشغول خطبه‌خوانی و ارشاد مردم بود و امید آن می‌رفت که منطق حضرت لااقل در برخی از کوفیان مؤثر واقع شود، این شمر بود که فریاد برداشت: «او منافق است؛ اصلاً نمی‌داند چه می‌گوید.» [۱۰] ۵. وقتی شمر دید که کوفیان در برابر حملات امام، راهی جز فرار ندارند، اسب‌سواران را پشت‌سر پیاده‌نظام مستقر کرد تا راه فرار نداشته باشند و تیراندازان را نیز مأمور کرد امام را هدف بگیرند. این کار باعث کاسته‌شدن توان امام شد و شمر به سواران و پیاده نظام نهیب زد تا به امام حمله‌ور شوند. [۱۱] ۶. این شمر بود که با دیدن امام سجاد (ع) که در تب بیماری می‌سوخت، دستور کشتن ایشان را داد. این دستور چنان سنگدلانه بود که دیگران را به اعتراض واداشت و عمر سعد نیز آن را نپذیرفت. [۱۲] ۷. پس از اسارت نافع بن هلال که دو دستش شکسته شده بود، شمر و یارانش او را پیش عمر سعد آوردند…؛ شمر به عمر گفت: «او را بکُش.» عمر گفت: «خودت آورده‌ای، خودت هم هر کاری می‌خواهی بکن.» شمر شمشیر کشید ... نافع گفت: «اگر تو مسلمان بودی، از این‌که با گناه کشتن ما به پیشگاه خدا بروی شرم داشتی. خدا را شکر که مرگ ما را به دست بدترین آفریده‌های خود قرار داد.» ... و شمر او را کشت! [۱۳] ۸. شمر و همراهانش با رسیدن به دربار یزید، سر امام (ع) را مقابل او پرتاب کردند و شمر چنین گفت: "ای امیرالمؤمنین! این [مرد] با هجده نفر از خاندانش و شصت نفر از همراهانش به‌سوی ما آمد و ما هم از او خواستیم فرمان عبیدالله بن زیاد را بپذیرد و چون او نپذیرفت، هنگام طلوع آفتاب به آن‌ها حمله‌ور شدیم. آن‌ها همچون کبوترانی بودند که به‌دنبال فرار از چنگال باز شکاری بودند. در چشم برهم‌زدنی آن‌ها را کشتیم و جنازه‌هایشان هم در بیابان رها شده است!!" [۱۴] 🔸از مجموع این گزارش‌ها به‌روشنی به‌دست می‌آید که شمر بن ذی الجوشن یک فرستاده‌ی ویژه از سوی شام است. فرستاده‌ای با مأموریتی سرّی و برای پیشبرد ماجرا؛ همان‌گونه که دربار شام – به‌عنوان محصول مشترک دو شاخه‌ی باطل – مأمور به هدایت آن است. این نقش ویژه آن‌چنان برجسته است که اهل بیت علیهم‌السلام نیز از میان تمامی وحشی‌های حاضر در کربلا، نگاه خاصی به شمر دارند. 🔸رسول خدا (ص) در خواب خود، شمر را به‌صورت سگی سیاه و سفید دیده بود که خون خاندانش را می‌لیسد! [۱۵] ضمناً شمر از شهود علیه حجر بن عدی بود. [۱۶] 🔸نکته‌ی دیگر در خصوص شمر این‌که رفتار شمر مهم‌ترین دلیل بر بی‌دینی کامل اوست. پیش از این، تصریح نافع بن هلال و زهیر بن قین در این زمینه گذشت. 🔸هم‌چنین باید توجه داشت که شمر تنها کسی بود که در کوفه «طیلسان» بر سر می‌گذاشت. [۱۷] در ماجرایی تاریخی آمده که انس بن مالک با دیدن جماعت طیلسان‌پوش در بصره، به یاد یهودیان خیبر افتاد. [۱۸] 🔸گذشته از این‌ها نام پدر شمر، شرحبیل است [که ظاهراً همانند نام خود او، نامی عبری است] و ذی‌الجوشن تنها لقب اوست. [۱۹] بنابراین حتی می‌توان شمر را از یهودیان ساکن کوفه به‌شمار آورد. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 (۱) 🎞این قسمت؛ مالیات‌ عقب افتاده -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
تصمیم گیری و تصمیم سازی حسینی ۲.mp3
10.67M
🎙سخنرانی دهه محرم ✨تصمیم سازی و تصمیم گیری حسینی ◾️بخش دوم -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۸۵ قرآن کریم
(۱۶۶] به نام خداوند عادل سلام خداوند علیم در قرآن عظیم فرموده: قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ یوسف به آن دو نفر که خواب دیده بودند گفت: من قبل از آنکه جیره غذایی شما برسد، تأویل خوابتان را خواهم گفت. این از اموری است که پرودگارم به من آموخته است. همانا من آئین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به قیامت کفر می ورزند، رها کرده ام. سوره یوسف آیه ۳۷ از این آیه شریفه می توان نکات زیر را دریافت نمود: ۱. گاهی برای تأثیرگذاری بیشتر، لازم است انسان قدرت علمی و کمالات خود را به دیگران عرضه کند. (اول پیشگویی غذای زندانیان را کرد بعد تعبیر خواب و دعوت به خدا) ۲. از علم خود برای بهره رساندن به دیگران استفاده کنیم. (تعبیر خواب علم حضرت یوسف بود) ۳. معلومات و دانسته های خود را از خدا بدانیم. ۴. هدف از آموزشها نیز پرورش است. ۵. خداوند حکیم است و بی جهت دری را به روی کسی باز نمی کند. ۶. کسی که از ظلمات کفر فرار کند، به نور علم می رسد. (دلیل علم یوسف ترکِ کفر است.) ۷. از فرصت ها، بهترین استفاده را بکنید. (یوسف قبل از تعبیر خواب،کار فرهنگی و اعتقادی خود را شروع کرد.) ۸. اساس ایمان، تبرّی و تولّی است. در این آیه برائت از کفّار، «إِنِّی تَرَکْتُ» و در آیه بعد پیروی از ولایت اولیای الهی مطرح است. «وَ اتَّبَعْتُ» ۹. باید از انتساب مستقیم افراد به انحراف پرهیز کرد و با روش غیر مستقیم تبلیغ کرد. (یوسف نفرمود: شما از کفر دست بکشید، بلکه فرمود: من راه کفر را رها کردم) (اول خودت بعد دیگران) ۱۰. در تمام ادیان، عقیده به توحید و معاد در کنار یکدیگر بوده است.* -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150535187261.pdf
11.16M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز یکشنبه؛ ۲۳ مرداد ۱‌۴۰۱ ۱۶ محرم ۱۴۴۴ ۱۴ آگوست۲۰۲۲ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee