eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
966 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈• 🍃 ۳۳۱🍃••┈┈• بابام با ماشین زده به سپر عقب یه ماشینی، زنگ زده؛ به من! فحش می‌ده...😐 می‌گم: چی شده؟! می‌گه: تصادف کردم می‌گم: خُب؛ چرا به من! فحش می‌دی؟!!!😬 می‌گه: وقتی تصادف کردم، داشتم به آینده تو فکر می‌کردم😅🤣😂😁😄😃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲 به نام خداوند زیبا سخن سلام 💐 از عليه‌السلام: لِقَنْبرٍ و قد رامَ أن يَشتِمَ شاتِمَهُ: مَهْلاً يا قَنبرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهانا تُرْضِ الرَّحمنَ و تُسخِطُ الشَّيطانَ و تُعاقِبُ عَدُوَّكَ، فَوَالذي فَلَقَ الحَبَّةَ و بَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ، و لا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، و لا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ. امیرالمؤمنین به قنبر، كه خواست به كسى كه بدو ناسزا گفته بود دشنام دهد؛ فرمود: آرام باش قنبر! دشنام گوىِ خود را خوار و سرشكسته بگذار، تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را غضبناک كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را افريد، مؤمن، پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربه‌اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق به چيزى مانند سكوت در مقابل او مجازات نشد. 🗞امالی، ج۲، ص۱۱۸ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121505048203610.pdf
9.39M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا رَبَّ العَالَمِینَ امروز؛ شنبه‌ ۲۰ اسفند ۱‌۴۰۱ ۱۸ شعبان ۱۴۴۴ ۱۱ مارس ۲۰۲۳ تمام صفحات ؛ خدمت شما. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 رابطه‌ خودتان را با امام زمان(عج) مستحکم‌تر کنید... 🔶🔸بیانات سال ۱۳۹۳ رهبر انقلاب درباره ابعاد گوناگون موضوع «مهدویت» در ایام نیمه شعبان سال ۱۳۹۳ در دیدار با مسئولان، کارکنان و خانواده‌های اعضای دفتر رهبری ◀️ معنای صحیحِ مهدویّت با معنای خاصّ شیعی 🔹 در مورد مسئله‌ی مهدویّت و امام زمان (سلام الله علیه) حرف گفتنی بسیار است. درست است که اصل مهدویّت از واضحات و از ضروریّات مذهب تشیّع و از ضروریّات اسلام و همه‌ی ادیان است - امر واضحی است؛ 🔹مهدویّت با معنای خاصّ شیعی آن یعنی مشخّص شدن وجود مبارک و مقدّس مهدی (علیه الصّلاة والسّلام) که در مذاهب دیگر و ادیان دیگر این تشخّص وجود ندارد؛ مخصوص شیعه است که؛ 🔹مهدی را می‌شناسد با نام، با خصوصیّات، با پدر، مادر، خانواده؛ این هم جزو مسائل واضح و قطعی و ضروری در مذهب ما است؛ یعنی جای هیچ ریبی، تردیدی، شبهه‌ای وجود ندارد؛ اینها روشن و مسلّم است. ◀️ دو نکته کلیدی در بحث مهدویّت 🔹 در مجموعه‌ی این عرصه‌ی وسیعی که امروز در مورد مسئله‌ی مهدویّت و مهدویّتِ خاص به این معنا که گفته شد وجود دارد، دو نکته برای ما قابل توجّه است که دل انسان را به خود جذب می‌کند: 👈 یک نکته عبارت است از شرح دیدارهایی که از سوی بندگان خالص و مؤمن با آن بزرگوار شده است؛ نه اینکه حالا هر کسی ادّعا کرد که من خدمت حضرت رسیدم، یا خیال کرد که خدمت حضرت رسیده است - بعضی دروغ نمی‌گویند، خیال می‌کنند - ما اینها را تصدیق کنیم؛ نه، ولیکن موارد قطعی‌ای وجود دارد که جای کمترین تردیدی نیست؛ ذکر اینها، یادآوری اینها، دل را روشن می‌کند... 👈 نکته‌ی دوّم این است که انگیزه‌ها برای مبارزه‌ی با فکر مهدویّت در همه‌ی زمانها وجود داشته است؛ لکن به دلایلی در دوران ما، و در کشور ما، این انگیزه‌ها بیشتر بوده است و دارد تلاش می‌شود و قبلاً هم تلاش می‌شده است. 🔶🔸علت دشمنی و مقابله‌ی طواغیت با فکرِ مهدویّت 🔹 یکی از این دلایل این است که در کشور ما، در جامعه‌ی ما - یعنی جامعه‌ی شیعی مذهب - مردم یک ارتباط قلبی و عاطفی و ایمانی با علمای دین دارند و علمای دین را نوّاب امام زمان می‌دانند؛ علّت ارتباط قلبی‌شان این است. این ارتباط با علمای دین برای صاحبان قدرت و صاحبان ثروت و غاصبان حقوق ملّت، همیشه گران تمام شده. 🔹در طول تاریخ شما نگاه کنید، در صف مقدّمِ مبارزه‌ی با زورگویی و ظلم و سلطه‌ی غاصبانه از سوی طواغیت زمان، علمای دین قرار داشته‌اند؛ در همه‌ی زمانها همین‌جور بوده است - بعضی زمانها بیشتر، بعضی کمتر - لذا گردن‌کلفت‌های جامعه، قدرتمندان جامعه، صاحبان قدرت سیاسی و قدرت مادّی و اقتصادی، همیشه در طول تاریخ با علما مسئله داشته‌اند. 🔹گاهی از روی مصلحت، سازش کرده‌اند، امّا هرگز دلشان با آنها صاف نبوده و اغلب اوقات هم علناً با آنها درافتاده‌اند. این به‌خاطر همین است؛ چون مرجعیّت علمای دین در جامعه، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در مسائل گوناگون زندگی برای قدرتمندان مایه‌ی دردسر است. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9285 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت صدونوزدهم؛ هنر حسین در آرام کردن مریض‌ها زبانزد فامیل بود مثل یک پزشک بهش اعتماد داشتند حتی قبل از پزشک از او کسب تکلیف می‌کردند این ماجرا برای پدرم قبل از خواهرم اتفاق افتاد آقام را هم چند سال پیش از مریضی خواهرم با حسین بردیم پیش دکتر دکتر یواشکی به حسین گفت که ایشون سرطان خون دارن حسین با دکتر مشورت کرد: «صلاحه که به مریض بگیم یا نه؟» دکتر گفت: "اگه از سرطان حرفی نزنید، بهتره. فقط باید هر روز تا می‌تونه آب بخوره با یه قرص. اگه روحیه‌ش بالا باشه تا ده سال زنده می‌مونه." چشم همه ما به دهان حسین بود که به آقام بگیم یا نه!؟ و حسین گفت: «همون رو که دکتر گفت انجام می‌دیم.» آقام از خارش بدنش که حرف می‌زد؛ حسین می‌گفت: "دایی جان! حساسیته. باید زیاد آب بخوری. حداقل روزی به پارچ آب." آقام گوش می‌داد گاهی حسین را صدا می‌زد و می‌گفت: «صورتم تاول زده» حسین می‌پیچاندش: "سرما خوردی! باید این قرص رو مرتب بخوری که نه تاول بزنی و نه بدنت خارش بگیره." آقام این وضعیت را چند سالی سر کرد. از وضع خودش خبر نداشت اما دلش برای ایران خیلی می‌سوخت می‌گفتیم: "آقاجان غصه نخور! بدنت می‌پاشه و خارشت بیشتر می‌شه" با این ،وضعیت بدون اینکه بداند با سرطان کنار آمد. آن سالها زندگی آرامی داشتیم بیشتر به فکر سروسامان دادن بچه ها بودیم که مهدی پایش را کرد توی یک کفش که می‌خوام طلبه بشم من و حسین، حرفی نداشتیم رفتم یک سری خرت و پرت ساده برای یک زندگی طلبگی مثل قابلمه و کاسه‌بشقاب خریدم یکی دو ماه رفت مدرسه مروی در تهران اما زود نظرش عوض شد و گفت: "می‌خوام برم نیرو هوایی سپاه" درس طلبگی را ول کرد آزمون استخدامی برای خلبانی هواپیمای جنگنده در سپاه داد و مرحله اول قبول شد. تستهای چندگانه را یکی‌یکی پشت سر گذاشت خودش و ما داشتیم امیدوار می‌شدیم که گفت: "سر تست شنوایی رد شدم" کلافه و کمی عصبی بود متوسل شد به حسین که: "بابا به این بچه‌های نیروی هوایی بگو که گوشم ضعیف نیست فقط یه صدای ضعیف رو نشنیدم. انصافه که اون همه تست‌های مثبت رو نادیده بگیرن و سر یه صدا گیر بدن؟!" حسین گفت: "باشه! من از همکاران سؤال می‌کنم ولی می‌دونم مو لای درز کار بچه‌های نیروی هوایی نمی‌ره" صحبت کرد بهش گفته بودند: "آقامهدی شما از هر جهت در تمام بخش‌ها سربلند بیرون اومد. اما برای خلبان اونم خلبان هواپیمای جنگنده، نشنیدن یه صدا ولو صدای ضعیف به فاجعه رو به دنبال داره" حسین که از قبل می‌دانست چه پاسخی می‌شنود آمد و مهدی را آرام کرد و گفت: «تو به سپاه علاقه داری؛ برو به بخشهای زمینی. البته اونجا هم من سفارشت رو نمی‌کنم! مثل یه داوطلب معمولی وقتی اعلام جذب شد؛ برو آزمون بده.» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کافی‌ست صبــح که چشمانت را باز می‌کنی، به شهــدا سلام کنی... صبــح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیـر می‌شود . . . 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
خيلي شوخ بود هر وقت بود خنده هم بود هر جايي بود در هر حالتي دست بردار نبود خمپاره كه منفجرشد تركش خورد؛ گفت: "بچه‌ها ناراحت نباشيد، من مي‌رم عقب، امام تنها نباشد!!" امدادگرها كه مي‌گذاشتندش روي برانكارد، از خنده روده بر شده بودند. شمیم یار ۹۲ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
‌ ‌کنارش ایستاده بودم، شنیدم که می‌گفت: 《صلی‌الله‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان》 بهش گفتم: چرا الان به امام‌ زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌ سلام منو به امام ‌زمانم برساند!🌱 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✡ 🕎 (۶) ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9211 قسمت یکم؛ ✡ مقاله دائرةالمعارف «انکارتا» ذیل مدخل «هولوکاست» تألیف مورّخ پیشتاز یهودی در موضوع هولوکاست، رائول هیلبرگ: «بر نیروهای متفقین فشارهایی وارد شد تا پناهگاهی دائمی برای بازماندگان یهودی در فلسطین تأسیس کنند. از این رو تأسیس اسرائیل سه سال پس از شکست آلمان یکی از پیامدهای هولوکاست به شمار می‌رود.» ✡ در طول هر جنگی تبلیغات نیز وجود دارد. این تبلیغات در جنگ‌های امروزی به یک سلاح روانی قوی تبدیل شده است. تبلیغات که لزوماً مبتنی بر واقعیت نیست، می‌تواند هم در مورد نیروهای خودی و هم در مورد نیروهای دشمن به کار رود. ✡ در جنگ جهانی اول، ستاد جنگ بریتانیا اخباری را منتشر کرد که بر اساس آن سربازان آلمانی از بالا بردن کودکان بلژیکی بوسیله سرنیزه‌های خود لذت می‌بردند و سپس برای بدست آوردن فسفات مورد نیاز در مهمّات، بدن آن‌ها را می‌جوشاندند! پس از جنگ، ستاد جنگ بریتانیا تأیید کرد که این داستان‌ها دروغ‌هایی محض بوده است. ✡ در جنگ جهانی دوم (عصر رواج رادیو، فیلم، روزنامه‌ها و مجلات پر تیراژ) تبلیغات کارآمدتر و قدرتمندتر شد. یهودیان که در رسانه‌های امریکا و بریتانیا از توان قابل توجهی برخوردار شده بودند، در مورد فجایع آلمانی‌ها در دهه‌ی سی به داستان‌سرایی و داستان‌پراکنی پرداختند. داستان‌ها با آغاز جنگ شدت گرفت. همان‌طور که یکی از تجدیدنظرطلبان در کتاب «بازبینی بارتز» می‌گوید: "همان‌گونه که آلمانی‌ها در جنگ جهانی اوّل به جوشاندن بدن کودکان متهم بودند، اکنون نیز به ساختن صابون از جنازه قربانیان خود متهم می‌شدند." ✡ اما در هر حال این‌بار نیم قرن طول کشید تا حقایق تاریخی دروغ بودن افسانه‌ی صابون را برملا سازد. دروغ‌پردازی‌های فاحش همچنان تکرار می‌شود. در دوران تحصیل در دانشگاه ایالت لوئیزیانا، یک‌بار در زیرزمین کتابخانه دانشگاه تعداد بسیار زیادی از مجلات منتشر شده بین سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۵۰ را بررسی کردم. آنجا من دلیل‌های قانع‌کننده‌ای برای عدم توقف تبلیغات پس از جنگ یافتم. ✡ هنوز چیزی از آرام شدن تفنگ‌ها در اروپا نگذشته بود که جنگ دیگری که برای جامعه جهانی یهود ضروری و حیاتی بود آغاز شد. یک تجاوز و سپس جنگ یهودی فراگیر برای تشکیل دولت صهیونیستیِ اسرائیل در فلسطین روی داد. موفقیت این جنگ تا حد زیادی به داستان هولوکاست وابسته بود… ✡ رائول هیلبرگ در مقاله خود در دائرةالمعارف انکارتا تأسیس اسرائیل را دقیقاً پیامدی از پیامدهای داستان هولوکاست عنوان می‌کند. البته در واقع تأسیس دولت اسرائیل به تعبیر صحیح‌تر پیامد داستان هولوکاست است نه خود آن. حقایق هولوکاست به اندازه‌ی این تصور که هولوکاستی وجود داشته است اهمیت نداشتند. ✡ امروزه سؤالات تاریخی مهمی درباره وقایعی از قبیل وقایع ذیل مطرح است: 👈 غرق شدن کشتی بواس‌اس‌مین پیش از جنگ اسپانیا و امریکا، 👈 درگیری خلیج «تونکین» پیش از درگیری شدید امریکا در ویتنام 👈 و این‌که آیا کشتی «لوسیتینیا» که آلمانی‌ها در جنگ جهانی اول غرق کردند، حامل مهمّات بوده است؟ اهمیت این وقایع سرنوشت‌ساز بیش از آن‌که بر اساس واقعیت آن‌ها استوار باشد، بر تصوّر عمومی از آن‌ها مبتنی است. همین قضیه در مورد هولوکاست نیز صادق است. ✡ رویای صهیونیست‌ها برای اسرائیل به داستان هولوکاست (آن هم تکان‌دهنده‌ترین هولوکاستِ قابل تصور) نیازمند بود تا بتواند اهداف خود را پیش ببرد. ✡ اسرائیلِ امروزی نمی‌توانست بدون داستان شش میلیون تأسیس شود. ایجاد دولت یهودی نیازمند سرازیر شدن یهودیان از همه‌جای جهان به فلسطین بود. همچنین به جنگ هراس‌انگیز و پیروزمندانه‌ای در برابر بریتانیا که منطقه را تحت قیمومت جامعه ملل اداره می‌کرد و نیز در برابر ساکنین بومی منطقه نیاز داشت. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9296 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "نوام چامسکی"، فیلسوف و دانشمند علوم شناختی در واکنش به اتفاقات اخیر در سرزمین‌های اشغالی گفت: 🔺"هرگز اسرائیل را رژیمی آپارتاید خطاب نکردم چون بدتر از آپارتاید(تبعیض نژادی) است؛ آفریقای جنوبی بر مردمان سیاه‌پوست متکی بود و 85 درصد مردم آفریقا نیروی کار بودند اما اسرائیل می‌خواهد فلسطینی‌ها را نابود کند! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
👆 گرامی داشت روز زن در هلند ! ♦️ در روز جهانی زن و در راستای تکریم زنان؛ هلند اعلام کرده: "یک مرکز روسپی‌گری بزرگ با امکانات تفریحی جای ردلایت تأسیس می‌کنه" زن زندگی آزادی ! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ شاهکار مهندسی قرن بیستم ◀️ کشور کوچک اما تاثیرگذار در تجارت بین‌المللی؛ کشور کشور پاناما رو با کانال پاناما می‌شناسن که شاهراه حیاتی تجارت بین‌المللیه. کشوری کوچک و کم جمعیت که چنین تاثیر مهمی توی تجارت جهانی داره احتمالا کشوری ثروتمند و صنعتی هست اما ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ ادای دین هالیوود به داروین 🔹رسالت هالیوود در خلق واژه "بلایای طبیعی" 🔹ایمان به طبیعت در تقابل با آیات الهی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9233 ◀️ قسمت چهارم؛ ✳️ ادامه مقدمه دوم: 🔹نظام تمدنی غرب تلاش دارد تا «ایمان به وجود آیات مادی» را جایگزین «ایمان به وجود آیات الهی» نماید و در این راستا مبتنی بر فرضیه‌های کیهان‌زایی یا کوسموگونی (Cosmogony)؛ 👈 نشانه‌ها و آیاتی را که در مجموعه‌ی هستی و در آفاق عالم پراکنده می‌باشند، مورد مطالعه قرار داده 👈 و در قالب تئوری‌های حیات‌زایی، بی‌جان‌زایی یا آبیوژنز (Abiogenesis) به بررسی و تشریح چگونگی پیدایش حیات در زمین بر بستر چهار فاز اصلی ماده (State of Matter) پرداخته 👈 و در دایره‌ی حسّ و تجربه به توضیح نحوه‌ی ایجاد زندگی از مواد غیر زنده بر بستر ترکیبات آلی ساده پرداخته 👈 و روند تدریجی پیدایش و فرایند طبیعی ایجاد زندگی از مواد غیر زنده اعم از جامدات (Solid)، مایعات (Liquid)، گازها (Gas) و پلاسما (Plasma) و تشکیل موجودات زنده را مرور 👈 و چگونگی و چرایی به وجود آمدن موجودات زنده و پیچیدگی ایجاد زندگی را بر بستر دو تئوری سوخت‌وساز یا متابولیسم (Metabolism) و همتاسازی از دی.ان.ای (DNA replication) توجیه نماید. 🔹اهتمام ویژه‌ی سینمای غرب به تولید آثاری نظیر: زمین‌لرزه (Earthquake 1974)، شیوع (Outbreak 1995)، شهاب‌وار (Meteor 1979)، طوفان (Storm 1999)، گردباد (Twister 1996)، آتشفشان (Volcano 1997) و صدها آثار دیگر این‌چُنین را می‌توان نمودی بارز از تصویرسازی مدّ نظر نظام تمدنی غرب به منظور تحمیل «ایمان به وجود آیات مادی» معرفی نمود؛ آثاری که اولویت اصلی و ساختار روایی خود را بر پایه‌ی حذف خالق و آفریدگار از معادلات جهان متمرکز ساخته و سعی می‌نمایند تا تمامی پدیده‌های موجود در عالم را نه به‌عنوان نشانه و آیتی بر وجود خالق، بلکه برآمده از فعل و انفعالات مادی تفسیر نمایند. 🔹این‌گونه، هالیوود با تولید آثاری همچون سن آندریاس (San Andreas 2015)، سعی می‌نماید تا نشانه‌ها و آیات عظمای الهی را به‌عنوان پدیده‌هایی مادی تفسیر نموده و از پدیده‌هایی همچون زلزله به‌عنوان بلایای طبیعی (Natural disaster) تعبیر و با حذف وجود خالق در گردونه‌ی آفرینش، ایمان به وجود آیات مادی را جایگزین ایمان به وجود آیات الهی سازد. 🔹در فیلم هسته (The Core 2003)، حتی آن هنگام که هسته‌ی مرکزی کره زمین به دلایلی ناشناخته از چرخش باز می‌ایستد نیز، این امر به‌عنوان نشانه‌ای از وجود و حاکمیت ماده در عالم هستی تفسیر می‌شود و در این شرایط تنها بَشر است که به‌عنوان محور عالم هستی می‌تواند به مرکز زمین برود و دوباره هسته‌ی مرکزی کره زمین را فعال و دنیا را از نابودی حتمی نجات دهد! ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9295 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۲   قسمت پنجاهم؛ مصطفی با همان حال، مردانه حرف زد: «انتقام خون پدر و مادرتون و همه اونایی که دیروز تو زینبیه پَرپَر شدن، از این نامسلمونا می‌گیریم!» نام پدر و مادرم کاسه چشمم را از گریه لبالب کرد مصطفی همچنان لحنش برایم می‌لرزید: «برادرتون خواستن یه مدت دیگه پیش ما بمونید! خودتون راضی هستید؟» نگاهم تا آسمان چشمش پرکشید دیدم به انتظار آمدنم محو صورتم مانده پلکی هم نمی‌زند به لکنت افتادم: «برا چی!؟»… باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان سُنی سوری سپرده باشد مصطفی نمی‌خواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند به زحمت زمزمه کرد: «خودشون می‌دونن…» همین چند کلمه، زخم‌های قفسه سینه و گردنش را آتش زد چشمانش را از درد در هم کشید، لحظه‌ای صبرکرد تا نفسش برگردد دوباره منت حرف دلم را کشید: «شما راضی هستید؟» نمی‌دانست عطر شب‌بوهای حیاط و آرامش آن خانه رؤیای شیرین من است به اشتیاق پاسخم نگاهش می‌تپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم: «زحمت‌تون نمی‌شه؟!» برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید او هم می‌خواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق محبت شد: «رحمته خواهرم!» در قلب‌مان غوغایی شد دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساس‌مان شنیده شود تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم. ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم: «چرا می‌خوای من برگردم اونجا؟» دلشوره‌اش را به شیرینی لبخندی سپرد دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود با آرامشی ساختگی پاسخ داد: «اونجا فعلاً برات امن‌تره!» خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد: «چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چیز رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم. تا رسیدن به داریا سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی دمشق را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقه‌ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبال‌مان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم. حال مادر مصطفی از دیدن وضعیتش به هم خورد ساعتی کشید تا به کمک خوش‌زبانی‌های ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت می‌کرد، آرامَش کنیم. صورت مصطفی به سفیدی ماه می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سر پا بایستد تکیه به دیوار چشمانش را بست. کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده بود هنوز کاری مانده بود و نمی‌خواست من دخالت کنم رو به مادرش خبر داد: «من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا