eitaa logo
سالن مطالعه
194 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
966 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
✡🔥 🔥✡ ۸۳ 🖋 مقاله‌ی نوزدهم: جولانگاه نفوذیان یهودی قسمت اول؛ پس از آن‌که امیرالمؤمنین علیه‌السلام تصمیم به جنگ با معاویه گرفت و به‌دنبال گردآوری لشکر بود و نامه‌ای هم برای معاویه نوشت، 🔹معاویه مردم شام را جمع کرد و در خطبه‌اش برای آن‌ها گفت: «خدایا ما را یاری کن بر کسانی که خوابیده را بیدار می‌کنند و آرامش را سلب، و خون‌های ما را می‌ریزند و ناامنی به بار می‌آورند. خدا می‌داند که آن‌ها هیچ بهانه‌ای برای این کار ندارند غیر از این‌که به حکومتی حسادت می‌کنند که خدا به ما بخشیده؛ ولی بدانند که ما هیچ‌گاه با رضایت خود، این لباس را از تن بیرون نخواهیم کرد. مردم، شما که می‌دانید من جانشین امیرالمؤمنین عمر و امیرالمؤمنین عثمان در میان شما بودم و من ولی دم و پسرعموی عثمان هستم و خدا هم گفته «هرکه مظلومانه کشته شد، ما به ولیّ او اختیار قصاص داده‌ایم». شما هم که می‌دانید عثمان مظلومانه کشته شد و من اینک می‌خواهم نظر شما را بدانم.» 🔹این‌جا بود که شامیان یک‌صدا فریاد زدند: «به خون‌خواهی عثمان برمی‌خیزیم. و با معاویه بیعت کردند و پیمان بستند که یا جان ببازند یا انتقام عثمان را بگیرند.» [۱] 🔹در معرکه‌های آن هفتادهزار نفر کشته شدند. ۵۴هزار نفر از شامیان و ۲۵هزار نفر از عراقیان که ۲۵ نفرشان از اصحاب جنگ بدر بودند. دو لشکر، صد روز در منطقه‌ی صفین باقی ماندند و در این مدت، ۹۰ درگیری با یکدیگر داشتند. [۲] 🔹هم‌چنین بزودی به نقش پررنگ اشعث بن قیس در قالب یهودی نفوذی حزب اموی در پیشبرد جنگ به‌سوی دلخواه معاویه، و نیز ارتباط وی با معاویه سخن خواهیم گفت. با دقت در آنچه خواهیم گفت، روشن می‌شود که اگر اشعث را – که به یقین نفوذیان دیگری نیز او را یاری می‌کردند – از تابلوی صفین پاک کنیم، تصویری بسیار متفاوت از آن جنگ ترسیم خواهد شد. 🔹رسول خدا (ص) حتی به فکر این شرایط حساس نیز بود و برای امیرالمؤمنین (ع) نشانه‌هایی دالّ بر حقانیّت آن حضرت نصب فرموده بود. از مهم‌ترین این نشانه‌ها، جناب عمار یاسر [۳] و نیز جناب اویس قرنی بودند. ولی همان‌گونه که شاهد آن خواهیم بود، معاویه و حزب اموی چنان نفوذی در روح و جان شامیان داشتند که هیچ نشانی از تأثیرگذاری نشانه‌های رسول خدا (ص) در میان آن‌ها و در این شرایط حساس نیست. 🔹درهرحال، معاویه در وقت اضافه به تمامی انتظارات و اهداف خود از به‌پا کردن آتش جنگ صفین رسید: 👈 ۱- امیرالمؤمنین (ع) به‌عنوان متهم اصلی و همیشگی کشته‌شدن عثمان، و معاویه به‌عنوان مظلوم و حامی از خون به ناحق ریخته‌شده‌ی عثمان، در ذهن شامیان و بسیاری از مردم دیگر جا افتاد و حقِ هرگونه بی‌نظمی و ایجاد ناامنی برای معاویه محفوظ ماند. 👈 ۲- عیار شامیان و عراقیان محک خورد معاویه نسبت به وفاداری کامل شامیان، حتی با وجود علم کامل شامیان به یاوه‌گویی‌های وی، و نیز دمدمی مزاج بودن کوفیان، حتی با علم کامل به حقانیّت خود، و عواقب شوم سرپیچی از فرمانده به اطمینان عملی رسید. به‌گونه‌ای که حتی حضور و به شهادت رسیدن امثال عمار یاسر و اویس قرنی – که از سوی پیامبر (ص) به‌عنوان نمادهای ویژه‌ی صفین معرفی شده بودند – نیز عملاً خاصیت خود را از دست دادند. و این یعنی شامیان پیامبر جداگانه‌ای به‌نام معاویه دارند! 👈 ٣- بار بدنامی‌های جنگ به دوش دیگران افتاد و معاویه خود را در برابر افکار عمومی شامیان تبرئه کرد. برای نمونه کُشتار گسترده‌ی صفین به پای امیرالمؤمنین (ع) نوشته شد – همان‌گونه که شهادت عمار نیز به گردن آن حضرت افتاد – و نیرنگ قرآن بر نیزه کردن و فریب‌کاری در حکمیّت هم به پای عمروعاص تمام شد. 👈 ۴- اعتقاد شامیان به معاویه دوچندان شد ولی عراقیان با دل‌هایی مالامال از دشمنی بازگشتند و یکدیگر را دشنام می‌دادند و با شلاق به جان هم می‌افتادند. [۴] بنابراین پایه‌های حکومت اموی مستحکم‌تر و ارکان حکومت امیرالمؤمنین (ع) لرزان‌تر از سابق شد. 👈 ۵- برخی از افرادی که بیمی از آن‌ها می‌رفت، تکلیفشان در این جنگ روشن شد. [۵] ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7794 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت هشتاد و چهارم؛ چند روز بعد خانمی زنگ زد و همان درخواست را داشت با چاشنی تهدید: «اگه مدارکی رو که می‌خوایم تحویل‌مون ندی، دو تا بچه‌هات رو می‌دزدیم." محکم و قاطع گفتم: "شما کوچک‌تر از این حرف‌هایید که بخواید بچه‌های منو بدزدید!" حسین گفته بود که خیلی با او تماس نگیرم و اگر گرفتم در مورد مباحث امنیتی یا جبهه‌ای چیزی را تلفنی نگویم. به ناچار به سپاه همدان رفتم و موضوع را مطرح کردم گفتند: "تشخیص شما درست بوده! اینا ته‌مونده‌های منافقین‌اند که برای صدام و حزب بعث جاسوسی می‌کنن. خوب جواب‌شون رو دادین." هوا داشت سرد می‌شد برگهای زرد و نارنجی درختان می‌ریخت که یک مورد مشکوک دیگری سر راهمان سبز شد. چند نفر با یک خودروری پیکان سر یک ساعت مشخص می‌آمدند و از آن طرف کوچه خانه ما را ورانداز می‌کردند وهب با هوشی که داشت زودتر از من به آنها مشکوک شده بود به او و مهدی گفتم: اگه کسی با ماشین یا موتور اومد و گفت می‌خوام ببرمتون پیش بابا؛ سوار نشید. از محل استقرار حسین بی اطلاع بودم نباید دل‌شوره و اضطراب می‌گرفتم به خانه حاج‌آقا سماوات رفتم تا از حسین خبری بگیرم گفت: "دقیقاً نمی‌دونم لشکر قدس گیلان کجاست شاید عقبه اونا تو اهواز باشه ولی حسین‌آقا که اهل پشت جبهه نیست با این حال اگه پیغامی دارین بگید بهشون برسونم." ساکت ماندم نمی‌توانستم بگویم که حامله‌ام دست وهب و مهدی را گرفتم به خانه برگشتم. چند روز بعد به سونوگرافی رفتم آرزوداشتم توراهی‌ام دختر باشد تا اسمش را «هاجر» بگذارم این آرزو را از وقتی که به حج رفتم و سعی صفا و مروه می‌کردم داشتم خانم دکتر پرسید: "از بمباران و موشک‌باران که نمی‌ترسی؟" گفتم: "شکر خدا؛ نمی‌ترسم" گفت: «آفرین چون برای این فرشته کوچولوت، اصلاً خوب نیست.» اشک شوق توی چشمانم جمع شد. ناخودآگاه یاد بچه اولم زینب افتادم و گفتم: "خدایا خودت نگهدار هاجر باش." اخبار تلویزیون، خبر از عملیاتی بزرگ و سراسری در جنوب را می‌داد حمله‌ای که منجر به فتح شهر فاو عراق شده بود همدان و بیشتر شهرها به تلافی موفقیت رزمنده‌ها در جبهه، بمباران می‌شدند بسیاری از مردم به باغات اطراف شهر رفتند اما در محله ما که به محله پاسداران معروف بود هیچ خانواده‌ای خانه و کاشانه‌اش را ترک نکرد. در این مواقع آنچه دلم را آرام می‌کرد دعا بود؛ دعای توسل سه شنبه ها دعای کمیل پنج شنبه ها دعای ندبه صبح جمعه و زیارت عاشورا در غروب جمعه چراغ دلم را روشن می‌کرد گاهی با سایر خانم‌ها به خانه شهدا سر می‌زدیم می‌خواستیم روحیه بدهیم ولی بیشتر جاها روحیه می‌گرفتم ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راست می‌گفت... از دنیا که بگذری.. به راحتی از جانت هم می‌گُذری... باشیم... دیدم پاهاش زخمی و خونی شده به سردار بی‌سر شلمچه "ماشاالله رشیدی" گفتم: کفش‌هایت کو!!!؟ گفت: "دادم به اون بسیجی که کفشش پاره بود و نمی‌توانست تو ورزش صبحگاهی هم‌پای دیگران بدود" گفتم: "پس خودت چی؟! پاهات رو ببین خونی و زخمی شده!!!" گفت: "اشکال نداره" گفتم: "یعنی چی؟!" گفت: "اگه از یک کفش نتونم بگذرم چطور از جونم بگذرم!؟" 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 سلیمانی از ناحیه دست راست، بازو، پای چپ، صورت و چشم و ریه و سایر نقاط بدن مجروح شده بود و جانباز هفتاد درصدی بود. هم حقوق جانبازی داشت هم حق پرستاری اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر جمعه با یک؛ جمعه گذشته؛ نام فیلم: شاگرد جادوگر (انگلیسی: The Sorcerer's Apprentice) قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/7463 امروز؛قسمت دهم: ◀️ خلاصه داستان فیلم(گذشت) ◀️ مؤلفه‌های کابالایی فیلم. ۸ 🔸۱. جادومحوری(گذشت) 🔸۲. ماده‌گرایی(گذشت) 🔸۳. شرگرایی 🔸۴. شریعت‌گریزی 🔸۵. انسان‌خدا‌انگاری 🔸۶. آخرالزمان‌سازی و منجی‌گرایی 🔹نکته بعدی «تقدیرگرایی» و پافشاری بر «برگزیدگی» است. «دیوید» به‌شکل اتفاقی به «بالتازار» می‌رسد: او که در دوران ابتدایی به‌همراه هم‌کلاسی‌هایش در گردش علمی حاضر بود، برای دختر مورد علاقه‌اش «بکی» نامه‌ای می‌نویسد، «بکی» جواب نامه را گوشه‌ی سکویی می‌گذارد که رویش نشسته بود و می‌رود؛ وقتی «دیوید» به سراغ نامه می‌رود باد آن را حرکت می‌دهد، نامه به چرخ دوچرخه‌ای و سپس به پای سگی می‌چسبد و این تعقیب و گریز ادامه پیدا می‌کند تا جایی که نامه به درب مغازه «بالتازار» برخورد می‌کند و درست در لحظه‌ای که «دیوید» می‌خواهد آن را بردارد، نامه از ورودی پست، وارد مغازه می‌شود. «دیوید» با نگرانی وارد شده و پس از روبه‌رویی با صاحب مغازه «بالتازار» می‌گوید کاغذ من به داخل مغازه شما آمد و این یک اتفاق است؛ اما «بالتازار» این تصادف را «حکمت» تفسیر می‌کند؛ سپس اژدهای کوچک مرلین را به «دیوید» می‌دهد، «دیوید» در ابتدا از قبول آن اِبا می‌کند، اما پس از مدتی به‌ناچار آن را در دست می‌گیرد و اژدهای کوچک به‌شکل انگشتری به دور دست او می‌پیچد و این خبر از «برگزیدگی» او می‌دهد. 🔹نکته دیگر، سبک زندگی منجی در این فیلم است. زندگی «دیوید» نمونه‌ای از سبک زندگی امریکایی [۱۴] است؛ سبک زندگی که اکثر منجیان فیلم‌های آخرالزمانی هالیوود، مطابق با آن رفتار می‌کنند؛ 🔹برای نمونه می‌توان به چند مورد در این فیلم اشاره کرد: شناختی که انسان در اولین دیدار با فردی پیدا می‌کند، بسیار ماندگار است و شخصیت آن فرد را بر اساس منش اولیه او ارزیابی می‌کند. اولین صحنه‌ای که از «دیوید» می‌بینیم، وقتی است که روی تخت خوابیده و سگش در حال بازی با صورت او است. کارگردان با قراردادن این صحنه برای معرفی «دیوید»، می‌خواهد شخصیت او را برای مخاطب شخصیتی آزاد و رها از قیودات معرفی کند. 🔹در طول فیلم نیز تصویری از خانواده «دیوید» به‌ویژه پدرش مشاهده نمی‌شود و در جوانی هم می‌بینیم او با سیاه‌پوستی شهوتران هم‌خانه شده است. فیلم می‌خواهد تأکید کند که «دیوید» قید و بند مذهبی و اخلاقی ندارد و یکسره آزاد زندگی می‌کند. ◀️ نمادهای فیلم اندیشه‌ی کابالا وابستگی خاصی به جهان اسطوره دارد. از بطن یهودیت، اندیشه‌ها و مفاهیمی ظهور کرده که آماج آنها تعبیر معنای اسطوره بوده و نمایانگر باز زنده‌سازی آگاهی اسطوره‌ای است. این مسأله به‌ویژه در مورد کابالای زوهری و لوریایی صادق است فیلم «شاگرد جادوگر» نیز برای القاء مفاهیم خود از نمادهای اسطوره‌ای متفاوتی استفاده کرده است؛ برای نمونه به چند مورد اشاره می‌شود: 🔸۱. داوود (دیوید) یهودیان او را پادشاه و نماد قدرت و شوکت دولت یهود می‌دانند داوود نمونه‌ی یک پادشاه یهودی و الگوی جاودانی شخص مسیحا گردید و در واقع، برخی انبیا و حکیمان او را مسیحا می‌دانستند. او قهرمانی نمونه بود که با شجاعت و بی‌باکی به جنگ دشمن می‌رفت، امت‌ها را مقهور می‌کرد و قلمرو بنی‌اسرائیل را گسترش می‌داد داوود از قهرمانان قوم یهود شمرده می‌شود و سلطنت داوودی و تشکیل دولت یهودی آرزوی تمام یهودیان است. انتخاب نام داوود برای این شخصیت و تأکید بر برگزیدگی او و منجی بودنش برای نجات بشر از دست جادوگران بدسرشت و غلبه‌ی او بر دشمنان، همگی نشان از قدرت و شوکت پادشاهی داوودی در آخرالزمان است که در متون یهودیان به آن اشاره شده است. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: الان از مواد اولیه داروهای کشور چقدرش تولید داخلیه؟ ‌‌● تولید کننده: ۷۲ درصد مواد اولیه تولید داخلی، خود دارو هم ۹۷ درصد. ‌‌● رهبر انقلاب: خود دارو رو میدونم. قبلا ۹۰ و خورده ای درصد مواد اولیه وارد می کردیم. 📌بخشی از بازدید سه ساعته رهبر انقلاب از نمایشگاه توانمندی‌های داخلی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✳️ حیله‌ی آمریکایی‌ها برای دور زدن قانون لغو برده‌داری 🔹برخی از زندان‌های جنوب به معنای واقعی کلمه بودند. در سال ۱۹۰۱ ایالت می‌سی‌سی‌پی، مزرعه‌ی پارچمنت را خریداری کرد تا افراد زندانی را سر کار بگذارد و تقریباً به همان روشی که مزارع برده عمل می‌کردند، اداره می‌شد. 🔸زندانیان ۶ روز در هفته و ۱۰ ساعت در روز کار می‌کردند. آنها پنبه می‌چیدند و مزارع را شخم می‌زدند. آنها در ساختمان‌های بلند یک طبقه به نام قفس می‌خوابیدند. سرپرست مانند یک عمل می‌کرد و نگهبانان سفیدپوست مانند ناظران عمل می‌کردند. 🔹پارچمنت تنها زندانی نبود که به مزرعه تبدیل شده بود؛ آنگولا در لوئیزیانا بزرگترین زندان حداکثر امنیتی در ایالات متحده و واحد کامینز در آرکانزاس نیز از این دست زندان‌ها بودند. پس چگونه هر یک از این کارها قانونی بود؟ 🔸زیرا اگرچه اصلاحیه‌ی سیزدهم، را لغو کرد اما برای افرادی که به جرم محکوم شدند، استثنا قائل شد. آنها هنوز هم می‌توانند مجبور به کار یدی شوند. بنابراین ایده این بود که اگر می‌توانید سیاه‌پوستان را به زندان بیندازید، دوباره می‌توانید آنها را در مزارع به کار بگیرید! 🔹در آن زمان بود که کدهای سیاه معرفی شدند که بر اساس آن، سیاه‌پوستان می‌توانستند برای پیش پا افتاده‌ترین چیزها مانند نزدیک بودن بیش از حد به یک سفید پوست در مکان‌های عمومی، راه رفتن پس از تاریکی هوا یا راه رفتن بدون هدف دستگیر شوند! 🔸در برخی ایالت‌ها، شخصی به‌خاطر سرقت خوک تا پنج سال زندان محکوم می‌شد. این به همان اندازه که در مورد ابداع راه‌های جدید برای اعمال سلسله مراتب برتری نژادی سفیدپوستان بود، به همان اندازه در مورد پول درآوردن نیز بود! 🔹بعد از جنگ داخلی، اقتصاد جنوب که به کارِ برده وابسته بود از هم پاشید اما زمانی‌که پارچمنت راه‌اندازی شد، دولت در عرض دو سال حدود ۵ میلیون دلار امروزی به دست آورد و تا دهه ۱۹۷۰ مانند یک مزرعه‌ی برده اداره می‌شد. این خشونتِ دولتی، تاریخی تا به امروز ادامه دارد. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ کودکانی که هیچ‌وقت به منزل بازنگشتند... 🔹پس از مهاجرت وحشیانه سفیدپوستان اروپایی به سرزمین آمریکا و کانادا، قبایل مانعی جدی برای توسعه‌طلبی آنان بودند. اروپاییان با تاسیس مدارس شبانه‌روزی، را به اجبار به این مدارس بردند. در این مدارس صحبت کردن به زبان مادری ممنوع بود و باید آداب زندگی به شیوه اروپاییان را یاد می‌گرفتند. 🔸ویلیام پرت ژنرال نظامی مسئول این برنامه می‌گفت «بومی درونشان را بکُش تا نجات پیدا کنند». سال‌ها از آن دوران گذشته اما گهگاهی خبر کشف گورهای دسته جمعی کودکان بومی منتشر می‌شود، کودکانی که هیچ وقت به آغوش پدر و مادرشان بازنگشتند ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۲   قسمت سیزدهم به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده بود اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده بودم سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه از گلویم پایین نمی‌رفت همین حال خرابم خون مصطفی را به جوش آورده بود آخر حرف دلش را زد: «شما اینجا چکار می‌کنید؟» شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی جنگ به این شهر آمده‌ایم به چشمان سعد خیره ماند و با تندی پرسید: «چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شد سمیه می‌خواست مهمانداری کند برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید: «اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت با صدایی گرفته پاسخ داد: «دکتر تو مسجد بود…» مصطفی منتظر همین اعتراف بود با قاطعیت کلامش را شکست: «کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟!» برادرش اهل درعا بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت: «دو هفته پیش عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند با لحنی محکم ادامه داد: «البته قبلش وهابی‌ها خودشون رو از مرز اردن رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» بعد از روی تأسف سری تکان داد و از حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد: «دو ماه پیش که اعتراضات تو سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشت‌زده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده مدام در جایش می‌جنبید مصطفی امانش نمی‌داد رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود: «اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو دمشق و حمص و حلب تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد: «می‌دونی کی به زنت شلیک کرده؟» سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد من نفسی برای حمایت نداشتم صدایش در گلو گم شد: «نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست دروغ می‌گوید صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس‌نفس می‌زد مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همین‌جا مشخص کند با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت: «اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7806 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۱) نویسنده: دیوید دیوک / مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7723 قسمت دوم؛ ✡ شدت خشونت در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی برای کودکان و نوجوانان نگرانی بسیاری را برانگیخته است. در عین حال پخش صحنه‌های وحشتناک هولوکاست بر اساس قوانین ایالتی جزء برنامه‌های اجباری برخی مدارس شده است. گروه‌هایی یهودی با اعمال نفوذ، باعث تصویب قوانینی شدند که بر اساس آن درس هولوکاست در مدارس عمومی الزامی می‌شود. هزاران مدرسه محلی نیز با پافشاری یهودیان این درس را اجباری نموده‌اند. ✡ خشونت خونینی که در واضح‌ترین صحنه‌های فیلم‌های تخیلی یا برنامه‌های تلویزیونی نمایش داده می‌شود، احتمالاً واضح‌تر از صحنه‌های فجیع هولوکاست نیست. آیا آن مدارس حاضر هستند فیلم قربانیانِ به خون آغشته‌ی سوانح هوایی را به دانش‌آموزان نوجوان خود نشان بدهند؟! آیا آن‌ها حاضر هستند گورهای دسته‌جمعی زنان و کودکان فلسطینی را که در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا در منطقه‌ی لبنانیِ تحت اشغال اسراییل ذبح شده‌اند یا قربانیان قتل‌عام شده به دست کمونیست‌ها در کامبوج را به بچه‌های نه ساله نشان بدهند؟! ✡ من از خود پرسیدم به چه دلیلی آن‌ها باید تصاویر وحشتناک قربانیان یهودی متعلق به نیم قرن پیش را به کودکان کم سن و سال نشان بدهند؟! طرفداران درس هولوکاست برای دانش‌آموزان می‌گویند: "جریحه‌دار کردن احساسات کودکان برای یاد دادن خطرات نژادپرستی و یهودستیزی ضروری است." اما آن‌ها هیچ‌گاه برای یاد دادن خطرات قتل‌های جنایی، تصاویر قربانیانی را که مغز سرشان بیرون ریخته است به کودکان نشان نمی‌دهند!؟ ✡ کودکان هیچ صحنه‌ای از جنازه‌ی میلیون‌ها انسانی که از گرسنگی جان باخته‌اند یا توسط قاتلان شوروی کشتار شده‌اند مشاهده نمی‌کنند تا با خطرات کمونیسم آشنا شوند. هیچ دانشکده‌ای بخشی به نام «بخش مطالعات گولاگ» ندارد و هیچ دبیرستان عمومی‌ای درسی را در مورد زندان‌های گولاگ جزء شرایط فارغ‌التحصیل شدن قرار نداده است! ✡ یکی از استدلال‌های کسانی که مطالعه هولوکاست را برای نوجوانان ما ترویج و تبلیغ می‌کنند، این است که هولوکاست بیانگر آثار سوء نژاد‌پرستی است. هولوکاست نشان می‌دهد که قتل‌عام، نتیجه‌ی نهاییِ گرایش نژادی است ولی آن‌ها اشاره نمی‌کنند که تعداد انسان‌هایی که به نام برابری قربانی شده‌اند بسیار بیشتر از کسانی است که به نام نژادگرایی کشته شده‌اند. ✡ از روزهای تجاوزات خونین انقلاب فرانسه گرفته تا میلیون‌ها کشته شوروی در زندان‌های گولاگ ارتش سرخ سفاک چین، و میدان‌های اعدام کامبوج هیچ مسلکی به اندازه‌ی کمونیسم انسان‌ها را به قتل نرسانده است حال آن‌که شعار سرسپردگی متعصبانه برابری‌طلبی سرلوحه کمونیسم است. ✡ صحنه‌های رقت‌بار رنج و مرگ یهودیان احساسات مرا به عنوان یک جوان عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و تا امروز نیز تأثیر آن باقی است. آن صحنه‌ها مرا از رفتار غیرانسانی‌ای که پدیدآورنده آن فجایع بود متنفر و منزجر نمود. و در واقع خشمی را درون همه ما نسبت به مسئولین آن کشتار برانگیخت. ✡ با این وجود، وقتی من از سیطره یهودیان از دیرباز بر جنبش‌های بین‌المللی کمونیستی مطلع شدم، تعجب کردم که چرا رسانه‌ها تقریباً فقط رنج‌ها و سختی‌های یهودیان را پوشش می‌دهند و به دیگر قربانیان قتل‌عام‌ها توجه اندکی دارند. تنها قربانیانی که واقعاً آن‌ها را می‌شناختم یهودیان بودند. آن‌ها تنها قربانیانی بودند که من درباره‌شان مطالعه می‌کردم. در تئاترهای تلویزیونی مشاهده می‌نمودم و تصاویر واضح و فیلم‌های خبری آن‌ها را می‌دیدم. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7808 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee