eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️ مجموعه ۵ 👈 نخستین گام عملی در عرصه فعالیت سیاسی 🔻 در محرّم سال ۱۳۳۴ استاندار خراسان دستور داد سینماهای مشهد فقط از اوّل تا دوازدهم محرّم تعطیل شود؛ در حالی که پیش از آن معمولاً به احترام روز عاشورا و واقعه‌ی کربلا و اربعین شهدا، در هر دو ماه محرّم و صفر تعطیل می‌شد. همین کافی بود تا انگیزه‌ی ما برای اقدامِ مخالفت‌آمیز شود. با دوستان جمع شدیم، بیانیّه‌ای نوشتیم و این تصمیم را محکوم کردیم و  هشدار دادیم و همه را به امر بمعروف و نهی از منکر دعوت کردیم. این نخستین گام عملی در عرصه‌ی فعّالیّت سیاسی بود. خاطرات خودگفته کتاب خون دلی که لعل شد 💻 Farsi.Khamenei.ir 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ 🖋 مقاله‌ی مقاله سی و یکم: دستگاه خلافت و داستان‌سرایان اسرائیلی قسمت دوم؛ 🔹معاویه مردی را مأمور ساخت تا پس از اقامه‌ی نماز صبح برای نمازگزاران داستان بگوید این مرد نیز هر روز پس از نماز رو به نمازگزاران می‌کرد خدا را یاد می‌نمود بر پیامبر خدا (ص) درود می‌فرستاد سپس برای خلیفه، خاندان، سپاه و پیروان او دعا می‌کرد دشمنان خلیفه و کسانی را که فرمانبری او را نپذیرفته بودند، نفرین می‌نمود.(۸) 🔹عبدالله بن‌ سلام، کعب‌الأحبار و وهب بن منبه از جمله داستان‌سرایانی بودند که هر یک سهم فراوانی در نقل داستان‌های پیامبران و افسانه‌های پیشینیان داشته، کم‌وبیش ردّ پای آنان را در روایات تفسیری مشاهده می‌کنیم. 🔹ابن‌کثیر درباره‌ی کعب‌الأحبار می‌گوید: کعب‌الأحبار در زمان خلافت عمر اسلام آورد. وی از کتاب‌های کهن برای عمر نقل سخن می‌کرد. چه بسا عمر به سخنان وی گوش فرا می‌داد و مردم را نیز در شنیدن سخنان وی آزاد می‌گذارد مردم نیز گفته‌های او را، چه درست و چه نادرست، نقل می‌کردند؛ در حالی که، به خدا قسم، این مردم، هیچ نیازی حتی به یک کلمه از حرف‌های او نداشتند. (۹) 🔹چنان‌که ملاحظه شد، در میان خلفا، عمر و معاویه بیش از دیگران به دانشمندان اهل کتاب تمایل داشته، آنان را در نقل داستان‌های تاریخی تورات و افسانه‌های خرافی آزاد گذارده‌اند؛ بلکه در زمان معاویه بیشترین جعل حدیث در فضیلت‌سازی برای حکّام و جلوگیری از نشر فضایل اهل‌بیت پیامبر اکرم (ص) صورت گرفت. و نیز بهترین شیوه‌ی بنی‌امیه برای دور نگه‌داشتن مردم از مسائل مهم سیاسی – اجتماعی و انحراف اذهان آنان، بهره‌گیری از روایات ساختگی دانشمندان یهود و نصارا بوده است. 🔹برای روشن شدن این حقیقت تلخ، به سه مطلب مهم اشاره می‌کنیم: 👈 الف) رویکرد خلیفه دوم به منابع دینی اهل کتاب 🔹چون اهل‌کتاب دارای کتاب آسمانی و پیشینه‌ی تاریخی کهن بودند، عرب‌های عصر جاهلیت برای آنان احترام خاصی قائل بودند، در موارد زیادی برای آگاهی از مسائل دینی خود به آنان مراجعه می‌کردند. این هیمنه دروغین اهل کتاب، نه تنها توده‌ی مردم را فریفته بود، بلکه بسیاری از خواص دوران صدر اسلام را نیز شیفته خویش ساخته بود. 🔹خلیفه دوم نسبت به تمیم داری بسیار احترام می‌کرد و از او با عبارت «خیرُ اهل ‌المدینة» یاد می‌نمود (۱۰) و به وی اجازه داده بود قبل از نماز جمعه، برای مردم سخن بگوید و خود نیز به شنیدن سخنان وی علاقه نشان می‌داد. 🔹جابر نقل می‌کند که روزی عمر بن خطاب با نسخه‌ای از تورات به نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: "ای رسول‌خدا! این نسخه‌ای از تورات است." پیامبر اکرم سکوت کردند. عمر خواست تا تورات را بخواند؛ پیامبر ناراحت شده، هر لحظه رنگش برافروخته‌تر می‌گشت. ابوبکر آنجا حضور داشت و جریان را متوجه بود. وی با تندی، خطاب به عمر گفت: "زنان داغ دیده به عزایت بنشینند! نمی‌بینی که صورت پیامبر از شدت غضب و ناراحتی، به چه رنگی درآمده است؟!" عمر پیامبر را نگریست و گفت: "از خشم خدا و پیامبر او به خدا پناه می‌برم؛ به ربوبیت خداوند و آیین اسلام و نبوت پیامبر خشنودیم." پیامبر (ص) فرمودند: "ای فرزند خطاب! مگر شما در دین خود تردید و حیرت دارید؟ سوگند به آن کس که جانم در دست قدرت او است، من شریعتی پاک و روشن آورده‌ام." بعد فرمودند: "از اهل کتاب چیزی نپرسید؛ آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند؛ زیرا خودشان گمراهند. اگر موسی(ع) زنده بود و در میان شما زندگی می‌کرد، برای وی جایز نبود جز از من پیروی کند."(۱۱) 🔹این حدیث به طرق گوناگون در کتاب‌های حدیثی معتبر اهل‌سنت آمده است. روایات مشابه دیگری نیز وجود دارد که از نقل آن‌ها خودداری می‌شود. (۱۲) ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت نود و نهم؛ دوستان اسیر حسین که یکی‌یکی می‌آمدند مردم گل روی گردن‌شان می‌انداختند و روی دوش، آنها را تا پشت بامی که مشرف به محوطه باز بود می‌بردند مجری اسم‌ها را با مسئولیت‌هاشان را خواند، بیشتر اسم‌ها برایم آشنا بودند؛ فرمانده سپاه همدان حاج حمید نوروزی، مسئول پرسنلی سپاه حاج احمد قشمی؛ مسئول بسیج سپاه آقا یحیی ترابی؛ جانشین فرمانده سپاه حاج‌سعید فرجیان‌زاده مسئول اطلاعات - عمليات لشكر انصار الحسین حاج رضا مستجیری جانشین گردان مسلم بن عقیل باقر سیلواری؛ مسئول محور جبهه قصرشیرین کاظم جواهری و آقاجمشید ایمانی که لباس سبز و قشنگ سپاه به تنش بود. لحظه اول دیر او را شناختم؛ از بس لاغر و تکیده شده بود. تقریباً همه کسانی را که می‌شناختم صورت‌هاشان سوخته و گونه‌هاشان استخوانی و لاغر اندام شده بودند. حسین را هم از دور می‌دیدم از شادی در پوست خود نمی‌گنجید دست اسرا را یکی‌یکی می‌گرفت و مثل یک قهرمان ملی آنها را روی پشت‌بام بلند می‌کرد کنارشان می‌ایستاد و گاهی نمی‌توانست اشک شوقش را پنهان کند. فردا صبح زود دیدم که کاغذ و قلم برداشته و نامه‌ای خطاب به فرمانده کل سپاه تنظیم می‌کند به شوخی گفتم: «جنگ که تمام شد. داری وصیت‌نامه می‌نویسی؟!» جواب داد: "از وصیت‌نامه هم مهم‌تره. به آقامحسن نامه می‌نویسم که من و همکارانم توی این چند سال امانت‌دار سپاه بودیم. حالا که توی کاروان اسرا از فرمانده سپاه تا معاوناش هستن، اونا بر من و معاونام ترجیح دارن و ما آماده‌ایم که کار رو تحویل‌شون بدیم و هرجا صلاح بدونن کار کنیم." حسین نامه را نوشت و مسئولین و شورای فرماندهی سپاه همدان و لشکر انصارالحسین را با خود به تهران برد و یکی دو روز بعد برگشت. پرسیدم: "چی شد؟" گفت: "متأسفانه آقامحسن قبول نکرد. ناچارم ادامه بدم. هرچند از ته دل راضی بودم که معاون حاج حمید نوروزی بشم." کار حسین بعد از جنگ، سرحال نگاه داشتن روحیه و انرژی بسیجی‌های از جنگ برگشته بود می‌خواست با روشی تازه ظرفیت‌های متراکم رزمنده‌ها را از حیث معنوی، اخلاقی و ورزشی حفظ کند و حتی به نوجوان و جوانان انتقال دهد. دائم میان بسیجیان و پایگاه‌های مقاومت می‌چرخید تا پاسی از شب با آنها هم‌کلامی می‌کرد تا راهکاری برای ایجاد انسجام رزمندگان بسیجی و سپاهی و انتقال میراث دفاع مقدس به آیندگان پیدا کند سرانجام با راه‌اندازی اولین کانون بسیج جوانان در سطح کشور این خواسته را عملی کرد. کانون بسیج پاتوقی برای رزمندگان و جوانان بود که یک روز متعلق به برادران بود و یک روز در اختیار خواهران... حسین همه همکاران پاسدار و بسیجی را تشویق می‌کرد که پای فرزندان دختر و پسر و حتی همسران خود را به کانون باز کنند و مثل همیشه خودش جلودار شد و اسم وهب و مهدی را نوشت. وهب به شنا علاقه داشت و مهدی به کشتی وقتی که وهب و مهدی از کانون برمی‌گشتند با آب و تاب از آنچه که یاد گرفته بودند، تعریف می‌کردند وهب می‌گفت: "علی‌آقا شمسی‌پور مربی شنای ماست. توی جنگ غواص بوده. آدم شوخ و بامزه‌ایه. کنار استخر دست و پا زدن شنای کرال و قورباغه رو یادم داد. بعد ولم کرد وسط چهار متری و گفت حالا بیا بیرون. دست و پا زدم باور نمی‌کردم به این زودی شنا یاد بگیرم. وقت برگشتن پول تاکسی نداشتم راه خانه دور بود از شوق یادگیری شنا تا خونه دویدم مهدی هم از کلاس کشتی تعریف می‌کرد. حسین هم که خودش در نوجوانی و جوانی کشتی‌گیر قابلی بود؛ تشویقش می‌کرد کم‌کم کانون بسیج الگویی فراگیر در سطح کشور شد و زمینه ارتباط حسین را با فرماندهان نیروی مقاومت بسیج بیشتر کرد. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱چشــم‌هایمان را می‌بندیم ڪه مبادا نـگاه‌مـان به نـگاه‌شان گره بخورد... ڪه، ڪم گذاشتیم برای‌شان خیلے ڪم ....😓 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
💢 😍 خاطره «هم‌بازی بچه‌ها» گوشه‌ای از خاطرات شهید حاج‌قاسم سلیمانی ✍ برگ‌های پاییزی، حیاط را پر کرده بودند. بابا یک عبای پشمی قهوه‌ای رنگ انداخت روی دوشش و رفت سراغ نوه‌ها که داشتند توی حیاط بازی می‌کردند. هر وقت می‌رفتیم خانه‌شان با نوه‌هایش هم‌بازی می‌شد! می‌شد یکی مثل خودشان. پرده را کنار زدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم. بابا خوابیده بود کف‌حیاط و بچه‌ها برگ‌های زرد و نارنجی را ریخته بودند روی سر و بدنش. ذوق زده می‌خندیدند و شادی می کردند. بابا فرمانده نظامی بود و ذات کارش خشن و زمخت؛ ولی لطیف بود و خوش قلب و مهربان. 💢 💢 📚 منبع: کتاب ص ۱۳۲ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🌹در محضر شهیدان: 🔸جنازه مرا بر روی مین‌ها بیاندازید، تا منافقین فکر نکنند، ما در راه خدا از جنازه‌مان دریغ داریم، به دامادیِِ دوماهه من نگریید، دامادیِ بزرگی در پیش داریم. خدا کند که حکومت سرنگون گردد، اما منحرف نگردد، چون انحراف، خیانت به خون شهداست. بگذارید بگویند حکومت دیگری هم به جز حکومت علی (ع) بود به نام خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد، ما از سرنگونی نمی‌هراسیم بلکه از انحراف می‌ترسیم. من در این راهی که انتخاب کرده‌ام، سختی بسیار کشیده‌ام؛ خیلی محرومیت‌ها لمس نموده‌ام. همه‌ی هدفم این است که زحماتم از بین نرود. از خدا می‌خواهم که حتماً این کارها را از من قبول کند و اجرم را بدهد. 🌷فرازی از وصیتنامه شهید والامقام غلامعلی پیچک 🌷برای شادی روحش صلوات... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
⭕️ روز عشق 🌺 رهبر انقلاب: بعضی از زن‌ها تاب سختی‌های زندگی مردشان را نمی‌آورند. غرغر می‌کنند که این چه وضعی است و اینها. اما هستند خانم‌هایی که نه تنها نق نمی‌زنند، بلکه حتی دلگرمی هم می‌دهند، به مرد می‌گویند: ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر می‌کنیم، می‌گذرد. چنین زن‌هایی واقعاً قیمت دارند. ❤️ الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است. ❤️ وقتی در زندان بودم، به دیدن من که می‌آمد، از اوضاع و احوال می‌پرسیدم، می‌گفت: "اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم،" با اینکه ما بچه‌ی کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بی‌پول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذره‌اش هم در زندان به من منتقل نمی‌شد. ❤️ خدا می‌داند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همین‌طور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند. وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمی‌آورم، می‌گفتم چطور اینها را آن موقع به من نمی‌گفتی. ❤️ مرحوم مادرم به خانم من می‌گفت: "تو چرا ساکتی، چیزی بگو، آه و ناله کن، چون تو همه‌اش احساس راحتی می‌کنی، او هم دلگرم می‌شود و به دنبال این کارها می‌رود!" به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر می‌کنم. ۱۳۸۰/۱۲/۲۲ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✡ 🕎 (۲) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی 🔸قسمت ششم؛ ✡ با مطالعه ادبیات هولوكاست به‌طور گسترده و مقایسه‌ی داده‌ها و اطلاعات قدیم و جدید با یکدیگر، کم کم متوجه شکاف‌هایی در پایه‌های هولوکاست شدم که تمام بنیان آن را متزلزل می‌کرد. اما معمولاً در مورد سربازان آمریکایی خوانده‌ایم یا شنیده‌ایم که از جنایات نازی‌ها اظهار اطلاع کرده‌اند زیرا آن را با چشمان خود دیده‌اند. ✡ سربازان امریکایی در واقع چه چیزی را دیده‌اند؟ آیا آنان صحنه‌ی دلخراشی از رنج و مرگ انسان‌ها را مشاهده کرده‌اند؟ همان‌طور که گروه‌های نظامی شمال طی نبرد میان ایالت‌های امریکا در اندرسون ویل دیدند. با این وجود، آیا هیچ امریکایی‌ای اتاق گاز را دیده است؟ صاحب‌نظران مطرح در این زمینه از جمله شکارچی معروف نازی‌ها سیمون ویزنتال معتقدند امریکایی‌ها چنین صحنه‌هایی را در آلمان ندیده‌اند و امکان ندارد دیده باشند، زیرا اتاق‌های گازی که ظاهراً برای کشتن یهودیان بکار می‌رفته است، در اروپای شرقی وجود دارد! ✡ یک عکس قدیمی که در سرتاسر جهان به نمایش درآمد، سربازی آمریکایی با کلاه نظامی را در داخائو نشان می‌دهد که در کنار یک در فلزی سنگین ایستاده است. بر روی در تصویر جمجمه و علامت خطر مرگ و هشداری به زبان آلمانی نوشته شده است «مواظب باشید. خطر مرگ». در زیر تصویر این عنوان به چشم می‌خورد: «اتاق گاز در اردوگاه ننگینِ مرگ متعلق به نازی‌ها در داخائو» ✡ کسانی که تصویر و عنوان زیر آن را می‌بینند طبیعتاً تصور می‌کنند مشغول مشاهده‌ی اتاق گازی هستند که در آن آلمانی‌ها انسان‌ها را به قتل رسانده‌اند. نمی‌توان این افراد را به‌خاطر این تصور نکوهش کرد. من نیز هنگامی که برای اولین‌بار این تصویر را دیدم، چنین تصوری پیدا کردم ولی سال‌ها بعد متوجه شدم آنچه دیده بودم در واقع اتاق گازی بود که برای ضدعفونی لباس‌ها جهت از بین بردن شپش‌ها، یعنی حشرات ناقل تیفوس و سایر بیماری‌های عامل مرگ و میر در اردوگاه‌ها به کار می‌رفته است. در واقع چند صد تن از سربازان متفقین هم در اثر همین بیماری‌هایی که توسط حشرات شیوع می‌یافت، طی دوران جنگ و پس از آن جان خود را از دست دادند. سربازی که در آن عکس معروف در کنار اتاق ضدعفونی ایستاده است، قصد نجات جان ساکنین اردوگاه و نه گرفتن آن را دارد. ✡ در اواخر جنگ، حکومت‌های متفق ناچار بودند بدترین تصویر ممکن از دشمن آلمانی را به نمایش بگذارند. شایعه‌ها رواج یافت و مبالغه‌ها و بزرگنمایی‌ها به سرعت افزایش پیدا کرد. حتی نشان دادن اتاق‌های ضدعفونی مخصوص شپش‌ها به عنوان اتاق‌های گاز ویژه‌ی انسان‌ها یک جهش بزرگ در حمله تبلیغاتی جنگ به‌شمار نمی‌رفت. ✡ فاتحان امریکایی اردوگاه که هزاران بار درباره خفه کردن یهودیان توسط آلمانی‌ها خوانده و شنیده بودند، باور کردند که حاصل این جنایت را با چشمان خود دیده‌اند. این مسأله یک پدیده روانی است که هم قضات و هم روزنامه‌نگاران با آن آشنا هستند. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8518 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee