هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_عرفانهای_کاذب
#مریمیه:
از فریتیوف شوان تا #سیدحسین_نصر
🔶🔸آغاز سخن
🔶🔸رنه گنون - ترادیشنالیسم - تئوسوفیسم
🔶🔸تئوسوفیسم و بهائیت
🔶🔸پارلمان جهانی ادیان و احیای باستانگرایی
🔶🔸رنه گنون، اسلام و شاذلیه
🔶🔸فریتیوف شوان ؛ مریدی که زود مراد شد!
🔶🔸فرقهسازی فریتیوف شوان
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_و_عرفانهای_کاذب
#مریمیه:
از فریتیوف شوان تا #سیدحسین_نصر (۷)
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24666
◀️ قسمت ۲۶م:
🔶🔸فرقهسازی فریتیوف شوان
🔸شیخ، نقاش، سرخپوست
در سال ۱۹۳۷ شوان دومین رؤیای خود را دید: نام تبارک و تعالی بر او ظاهر شد و از خواب بیدار شد. «از خواب بیدار شدم در حالی که یقین داشتم شیخ شدهام.» اندکی بعد به روشی که روشن نمیکند چگونه بود رسالههای «شش اصل مراقبه» و «مرگ و زندگی» و «آرامش و عمل» و «دانش و هستی» به او الهام شد. این دو الهام را باید آغاز رسمی جدایی فرقه شوان از علاویه الجزایر دانست. اگر شوان «شیخ» است طبعاً «مقدّم» نیست و در برابر کسی جز خداوند پاسخگو نیست. از این زمان، رساله «شش اصل مراقبه» در پایه عملکرد پیروان شون قرار گرفت. [۱۲]
بدینسان، فریتیوف شوان به «شیخ عیسی نورالدین احمد» بدل شد. «عیسی نورالدین احمد» نامی است که در زمان ورود به طریقت علاویه برگزیده بود. بعدها، پس از مرگ شوان، سید حسین نصر در رثای او چنین نوشت:
«اکنون که فریتیوف شوان این ساحت خاکی را ترک گفته و بر همه روشن شده است که نام اسلامی وی شیخ عیسی نورالدین احمد شاذلی علوی مریمی بوده، تبیین ارتباط او با سنت اسلامی امری مهم مینماید، سنتی که وی بهعنوان مرشد معنوی شاخهای از مهمترین طریقتهای تصوف که پس از قرون اولیه تاریخ اسلام تبلور یافت، به خدمت مشغول بود.» [۱۳]
رابطه شوان با مادلین در لوزان در سال ۱۹۴۳ به پایان رسید یا به تعبیر شوان به «عشق کیهانی به معشوق» فراروئید. پنج سال بعد (مه ۱۹۴۹)، شوان ۴۲ ساله برای اولین بار ازدواج کرد. زنش، کاترین فییر [۱۴] دختر ۲۵ ساله دیپلماتی سوئیسی و عضو طریقت شوان بود. گویا ازدواج با کاترین نیز، که اینک «لطیفه» نامیده میشد، بر اساس الهام انجام گرفت؛ آنگونه الهامهایی که شوان را «مسلمان» و سپس «شیخ» کرد.
کاترین را زنی جاهطلب میدانند که دخالتهایش مطبوع پیروان شوان نبود. اندکی پس از ازدواج، اعضای طریقت را مجبور کرد آپارتمان بزرگتری برای «شیخ» تهیه کنند و در سال ۱۹۵۳ به آپارتمان جدید در پولی، حومه لوزان، مشرف بر دریاچه ژنو (دریاچه لمان)، نقل مکان کرد. میگویند در وجوهاتی که شوان بهنام «زکات» میگرفت تصرّف میکند.
کاترین نقاش بود و شوان را، که تا آن زمان شعر میگفت، مجبور کرد بهطور جدّی نقاشی کند. یکی از اولین نقاشیهای شوان تصویر دو سرخپوست آمریکایی است: یکی با لباس و دیگری برهنه. این نقاشی را اینگونه تفسیر میکنند که پوشیده نماد «ظاهر» است و برهنه نماد «باطن». [۱۵]
علاقه شوان به سرخپوستان آمریکا بیشتر به تأثیر از تحقیقات جوزف اپس براون [۱۶] استاد دانشگاه ایندیانا، بود. براون در رشته مردمشناسی محققی برجسته بود و مؤلف کتابهایی درباره آئینهای رازآمیز و نمادین سرخپوستان، که مشهورترین آنها چپق مقدس [۱۷] است.
براون مسلمان و با نام اسلامی «فتحالدین» عضو طریقت علاویه بود و کتابهای خود را برای شوان میفرستاد. کتابهای براون از اولین کتابهایی بود که شوان در سال ۱۹۴۸، پیش از ازدواج، برای مطالعه به کاترین داد. در این زمان کاترین تازه به طریقت شوان راه یافته بود. [۱۸]
شوان در پائیز ۱۹۵۳ در پاریس با سرخپوستی آمریکایی بهنام توماس یلوتیل [۱۹] دوست شد. یلوتیل و هیئت همراه او برای نمایش آئین دینی سرخپوستان شمال آمریکا، موسوم به «رقص خورشید» به پاریس رفته بودند. این آئین سه چهار روز طول میکشد و سرخپوستان مناسک متعددی را اجرا میکنند. یلوتیل از پاریس به لوزان رفت و میهمان شوان شد. این دوستی تداوم یافت و علاقه شوان را به دین سرخپوستان آمریکا افزایش داد. او در تابستان ۱۹۵۹ به دعوت یلوتیل برای اولین بار به آمریکا سفر کرد و بار دوم در سال ۱۹۶۳. او در این سفرها به میان سرخپوستان رفت و در مناسک آنها حضور یافت. [۲۰]
شوان در «خاطرات و تألمات» مدعی است به این سفرها رفت برای نجات دادن سرخپوستان آمریکا از مدرنیته، ولی، چنانکه خواهیم دید، تأثیر مناسک دینی سرخپوستان شمال آمریکا بر شوان بیش از تأثیر شوان بر آنها بود!
بهنوشته سجویک، شوان و کاترین در سفر سال ۱۹۵۹ طی مراسمی نمادین بهعنوان عضو قبایل سرخپوست سو، یا به تعبیر خود ایشان «ملّت بزرگ سو» پذیرفته شدند. شوان «ویساپی ویاکپا» [۲۱] (ستاره درخشان) و کاترین «ووان وینیان» [۲۲] (زن هنرمند) نام گرفتند. [۲۳] درباره پیوند فزاینده شوان با سرخپوستان سو در دوران پایانی زندگی شوان سخن خواهیم گفت.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24730
🔸🌺🔸--------------
"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
📚@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#صهیونیسم_مسیحی
🗞 پروتستانتیزم، روشنگری و میستیسیزم عبرانی
🗞 پروتستانتیزم، عهد عتیق و مارتین لوتر
🗞 پیوریتانها یا یهودیان انگلیس
🗞 پیوریتانها در آمریکا
🗞 ماسونها و جریان روشنگری
🗞 بنیاد یهودیگری خداباوری نیست
🔗 ادامه دارد ...
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#صهیونیسم_مسیحی
بنیاد یهودیگری خداباوری نیست
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24668
◀️ قسمت دوم:
🔸رنسانس، عقل، جهانبینی انسانمحور و قرآن
«ای رسول ما، مینگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مُهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده، پس او را بعد از خدا دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمیشوید؟». (جاثیه/۲۳)
خلاصه اینکه، علمانیگری (سکولاریسم) با رویگردانیدن کامل از خدا، پذیرای اندیشه اشتباه و اصولاً نادرستی شد که احتیاجی به خداوند احساس نمیکرد و در جهت ارتقاء مقام انسان تلاش مینمود، در همان حال نیز متد اندیشهای به نام «عقل» را در اختیار انسان قرار داد. این متد اندیشه بر «اله انگاری انسان» مبتنی بود. به تعبیر دیگر هیچ نصیبی از تقوا و پرهیز الهی نبرده و در نتیجه فاقد نور و درک و فهمی بودکه توسط آن بتواند خوب را از بد تشخیص دهد. فاقد «قلب» و «عقل» بود.
وقتی سخن از فقدان قلب میشود، منظور از آن فقدان احساسات نیست بلکه دقیقاً بر عکس، اندیشهی غیرمعقول غالباً به میزان قابل توجهی به احساسات تکیه دارد. قلبی که در قرآن به بیان آن پرداخته شده است، آنگونه که در فهم اجتماعیِ غیر قرآنی به مثابه سمبل احساسات تلقی میگردد نیست، بلکه سمبل عقل است. وجدان نیز یک مفهوم احساسی به شمار نمیرود.
اصولاً علمانیگری در سطحی وسیع موجب پدید آمدن سیستم و ایدئولوژیهایی گردید که هوشمندانه ایجاد شده و در عین حال ظالمانه و فاقد قلب بود. حال در پرتو اینها میتوان این سؤال را که از جانب فرانکیستها و دیگر نهانگرایان عبرانی در رابطه با پیوند کابالا با علمانیگری مبنی بر اینکه «وجوه اشتراک علمانیگری با کابالا کدام است؟» پاسخ گفت:
انحراف بنیادی علمانیگری، «انسانمحوری» و پذیرش اندیشه و فلسفهای بود که برای انسان مقام خدایی قایل گردید و جالب توجه اینکه همین انحراف در کابالا و به عنوان «انسانمحوری یهودی» دیده میشود.
در کابالا (شکلگیری) دنیایی انسانمحور و به تعبیر درستتر، یهودیمحور پیشبینی میشود. بنیاد دین یهود خداباوری نیست. بلکه دیدگاهی مبتنی بر برتری و حاکمیت یهودیان است. آنچه مهم است حفظ یهودیان، برتری یهودیت و دفاع از یهودیت است نه خداباوری، که «یهودی بودن» مهم است.
بعضی موارد مندرج در شالوم، ارگان یهودیان ترکیه، در ارتباط با تئولوژی یهودی و توضیح این موضوع بسیار گویاست:
اعتقاد به خداوند نکته آغازین و بنیاد یهودیت نیست. ارمیای نبی طغیان و نافرمانی یهودیان را از زبان خداوند چنین نقل میکند:
«شما از پدرانتان هم بدکارترید، شما در پی هوسهای گناهآلود خود میروید. و نمیخواهید مرا پیروی کنید». (۱۰)
تفسیر این سخن از جانب خاخامهای پیشین نیز چنین است: «از اعتقادات خود در گذرند اما قانونها را اجرا نمایند.» (۱۱)
نصیحت و ارشادات حاخامها «در گذشتن از باورها و انجام مجموعه قوانین» است. زیرا قوانین مترادف است با یهودی بودن. این موضوع با مفهوم واژه «عبد» و بنده و عبادت و بندگی برگرفته شده از ریشه مذکور نیست و کلاً با آن متفاوت است. بسیاری از عناصر و موارد در یهودیگری نه از حیث بزرگداشت خداوند، بلکه در راستای بزرگداشت یهودیان توسط خودشان است. در تأیید این سخن باید به کلاه شاپو که به مثابه سمبل دین یهود است اشاره کرد. این کلاه به مثابه سمبل «تاج» است که نشانه تعلق حاکمیت و فرمانروایی دنیا به یهود است.
🤲 والحمدلله
🇵🇸🔸🌺🔸 --------------
"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_در_قرآن_و_روایات
عوامل ترقی و انحطاط انسان
در آینه داستانهای قرآن از بنیاسرائیل
◀️ قسمت اول:
از خدایگان مصر تا کدخدای جهان
🔶🔸اشاره
🔹قرآن کریم گاهی برای ارشاد و هدایت مردم مطالبی را بهصورت قاعده یا موعظه کلّی بیان میفرماید
به عنوان مثال میفرماید:
و لَو أَنَّ أَهلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَ اتَّقَواْ لَفَتَحنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَ الأَرْضِ؛
[اعراف، ۹۶] اگر مردم شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، ما درهای رحمت را از آسمان و زمین به روی آنها باز میکردیم.
این یک سبک بیان است که یک قاعده کلی را بیان میکند که رعایت تقوا این برکات را در همین زندگی دنیا هم دارد.
🔹ولی گاهی برای اینکه این بیانات مؤثرتر باشد به قضایا یا رفتار خاصی که در زمان یا مکانی ویژه یا برای قوم خاصی اتفاق افتاده و نتیجهی خوب یا بدی داشته، اشاره میکند
همچنین غالباً اشارهای به تحلیل آن قضایا میفرماید که؛
دلیل هلاکت فلان قوم چه بود
یا از آنجا که آن قوم فلان کار خوب را انجام دادند مشمول رحمت الهی قرار گرفتند
این سبک هم بخش مهمی از آیات قرآن را تشکیل میدهد و در بیش از نیمی از سورههای قرآن این روش به کار گرفته شده است
🔹توجه به این بخش از تعالیم قرآن؛ هم برای زندگی فردی و هم برای زندگی اجتماعی و سیاسی ما مفید است
زیرا اگرچه در بعضی از این داستانها بیشتر تکیه روی شخص است، ولی اغلب آنها مربوط به اقوام و جمعیتهایی است که ویژگیهایی داشتهاند و میشود از آنها برای زندگی خود درس گرفت
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ 👇👇👇
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
#یهود_در_قرآن_و_روایات
عوامل ترقی و انحطاط انسان
در آینه داستانهای قرآن از بنیاسرائیل
◀️ قسمت اول:
از خدایگان مصر تا کدخدای جهان
🔶🔸سرگذشت بنیاسرائیل؛
پرکاربردترین داستان در قرآن
🔹اگر روی داستانهای قرآن مروری کنیم به روشنی میبینیم که به تاریخ و داستانهای بنیاسرائیل بسیار اهتمام شده است. حتی نام یکی از سورههای قرآن «بنیاسرائیل» است.
بیش از چهل سوره اشاره به داستانهای بنیاسرائیل و افراد مربوط به این داستانها دارد.
بیش از همهی انبیاء نام حضرت موسی علیهالسلام در قرآن آمده است.
نام ایشان ۱۳۶ مرتبه در قرآن برده شده است.
همچنین خطابها و تعبیراتی که دربارهی این قوم شده دربارهی هیچ قوم دیگری به کار نرفته است.
همهی اینها نشانهی این است که قرآن اهتمام خاصی به داستانهای بنیاسرائیل و حضرت موسی و سایر انبیای بنیاسرائیل علیهمالسلام دارد.
🔹یکی از سورههایی که به داستان بنیاسرائیل پرداخته است، سورهی قصص است.
از همان ابتدای سوره میفرماید:
طسم
تِلْک آیَاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ
نَتْلُوا عَلَیْک مِن نَّبَإِ مُوسَى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛
این قرآن از آیات آشکار الهی است
و ما در اینجا به داستان موسی و فرعون میپردازیم.
نه اینکه این را بنویسیم تا درباره انسانهای مختلف داستانسرایی کرده، به تاریخ اطلاع پیدا کنند.
نه! ما اینها را برای مؤمنان مینویسیم و مؤمنان باید از آن استفاده کنند.
🔹هدف از بیان این داستانها این است که اهل ایمان از آن بهرهمند شوند؛
البته از ابتدا هم تأکید میکند که این داستانها واقعی است و خیال نکنید که داستانپردازی شده است؛
نَتْلُوا عَلَیْک مِن نَّبَإِ مُوسَى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ؛
عین حق است,
نه افراط و تفریطی در آن است و نه مبالغهای.
قهرمانان این داستان نیز دو نفر هستند؛
نَتْلُوا عَلَیْک مِن نَّبَإِ مُوسَى وَ فِرْعَوْنَ.
یکی سمبل هدایت و راه حق و تقوا، یکی هم نقطهی مقابل آن.
🔹حضرت موسی علیهالسلام مبعوث شد و به طرف فرعون آمد و جریاناتی داشت و منتهی شد به اینکه از مصر به طرف شامات مهاجرت کند.
ولی این داستان ابعاد گوناگونی دارد که گاهی هر جملهاش آموزندگی خاصی برای زندگی از جهات مختلف فردی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی دارد.
🔹یک بُعد این داستان این است که چهطور میشود انسانی چون فرعون به این درجه از فساد و انحراف کشیده میشود؛
فسادی که دیگر بالاتر از آن تصور نمیشود.
توجه و دقت در این نکات از این جهت مفید است که همهی ما در معرض این خطرها هستیم و هیچکدام از ما مصون نیست.
🔶🔸برتریطلبی؛ مشکل اصلی فرعون
🔸خداوند در سورهی قصص ابتدا داستان را از ویژگیهای فرعون آغاز میکند. میفرماید:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ؛
کأنه میخواهد بفرماید مشکل اصلی فرعون برتریطلبی بود.
این خوی شیطانی که میخواست؛
از همه بالاتر باشد،
همه تحتالشعاع او قرار بگیرند،
مطیع او باشند،
دستور او را عمل کنند،
به نفع او حرکت کنند
و طبق میل او رفتار کنند.
🔹ما باید خوب دربارهی خودمان بیاندیشیم، شاید مرتبهای از این در ما هم باشد.
آیا دلمان نمیخواهد در میان جمع ما از همه برتر باشیم و ما دستور بدهیم و دیگران عمل کنند؟!
آیا در جایی اگر منافعی هست دلمان نمیخواهد سهم ما بیشتر باشد؟!
آیا بهدنبال شهرت نیستیم؟!
اینها همه عُلُوّ و برتریطلبی است.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ.
این درس نیست؟!
اگر میخواهید فرعونی نشوید مواظب باشید که از این راه فرعون نروید!
🔶🔸تفاوت کمالطلبی و برتریطلبی
🔹البته برتریطلبی غیر از این است که انسان درصدد پیشرفت، تکامل و رشد و ترقی برآید.
کمالطلبی فطریِ انسان است و خدا آن را قرار داده است. اگر این فطرت نبود، انسان دنبال کمال و ایمان هم نمیرفت.
🔹کمالطلبی غیر از برتریطلبی است.
در برتریطلبی انسان خود را با دیگران مقایسه میکند و میخواهد بر آنها برتری داشته باشد.
اما کمالطلبی اینگونه نیست.
اگر روی زمین فقط یک انسان زندگی میکند، میتواند کمالطلب باشد و وقتی احساس میکند که نقصی دارد، دلش میخواهد که این نقص برطرف شود.
اگر احساس میکند که میتواند پیش خدا مقام عالیتری داشته باشد، دلش میخواهد این کمال را بهدست آورد.
🔹به عبارت دیگر برتریطلبی بر دیگران، معنایی اضافی است، اما کمال معنایی حقیقی است.
اینکه انسان خودش را با دیگران مقایسه کند و بگوید من بالاتر باشم اشکال دارد، اما هیچ عیبی ندارد که انسان بهدنبال کمال باشد.
ممکن است انسانی با اینکه بالاترین کمالات را دارد، در عین حال بیشترین تواضع را هم داشته باشد.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/24733
🇵🇸🔸🌺🔸 --------------
"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
📚@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
خدایا!
گناهانم را
همیشه جلوی چشمم قرار بده
🇵🇸🔸🌺🔸--------------
📚@salonemotalee