《 مسجد صنعتگران 》
ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_شانزدهم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان تا
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_هفدهم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۲ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...این مطلبِ بهتر بودنِ حضور یک زن در میان جمعی از خانمها را (آنجا که لازم است و امکانپذیر) حضرت زهراء سلام اللّه علیها با نوع حضور خود برای بیان خطبه فدک به زنان شیعه آموزش دادند:
...وَ أقبَلَت فی لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَومِهَا...
بنده البته سعی کردم که که همراهان بیشتری در این برنامه داشته باشیم لکن هم تلاشم کافی نبود و هم نداشتن آمادگی و طولانی بودن برنامه مانع از پیوستن دیگر خانوادهها به ما شد
برای انجام اینگونه برنامه ها مجموعهای از قوّت قلبها، ذکر مصائب، امیدواریها و... به انسان کمک می کند.
با خودمان حال و روز مردم غزّه را مرور می کردیم که از تمام وسائل زندگیشان و از خانهای که حالا ویرانهای در میان ویرانهها بیشتر نیست، کوله باری را به دوش گرفتهاند و غالبا گرسنه و تشنه و در غم از دست دادن پدر، مادر، برادر یا خواهری به سمت مقصدی نامعلوم یا بیثبات می وند در حالیکه ما داوطلبانه در مسیری میرفتیم که در آن آنگونه مورد اکرام و پذیرایی قرار میگرفتیم که هرگزِ هرگزِ هرگز میان بستگان و دوستان خود آنگونه اکرام و اطعام نشده بودیم و در ظاهر خطری متوجّه ما نبود و پایانش هم مرقد مطهّر امام حسین علیهالسّلام بود
یا آنکه مصیبت اسارت امام سجّاد علیهالسّلام و حضرت زینب سلاماللّهعلیها و خاندان پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را یادآوری می کردیم...
اتّفاقا برخی زائران در این مسیر، روز نوزدهم محرّمالحرام که مشهور به تاریخ حرکت اسرای کربلاء از کوفه به سمت شام است را برای آغاز راهپیمایی انتخاب می کنند که به قدر کمتر از ذرّهای مساوات با آن بزرگواران داشته باشند.
حالا آنها با آنهمه بزرگی و در نقطه مقابل در آن شرائط دشوار و تعداد زیادی از کودکان و ما که خاکِ پایِ غلامِ فدا شده در کربلای امام حسین علیهالسّلام هم نمیشدیم در این شرائط پُر از نعمت و تکریم...
همینجا که مطلب مساوات مطرح شد بگویم که در شروع گزارشات و شرح مسئله قمهزنی در روز عاشورا یکی از عزیزان مسجد، توجیه «مساوات» را در انتقاد به مسائل مطرح شده آوردند که حیرت انگیز است...
باید گفت اگر می خواهید با اهل بیت علیهمالسّلام مساوات داشته باشید به سرزمین بحرین یا آذربایجانِ حیدر علیاف لعنة اللّه علیه بروید که روزی جزء ایران زمین بودند و با ظلم و نیرنگ و وادادگی حاکمان ما جدا شدند و الان شیعیان آنجا اجازه اقامه عزای سیّد الشّهداء علیه السّلام را ندارند و در خفقان شدید هستند (در بعضی نقاط حتّی نباید یک پرچم عزا بر دَرِ خانه یا بام بزنند)
بله به آنجا بروید و با آل خلیفه و آل علیاف بجنگید و در خون خود بلغطید (بغلتید) که اگر مساوات باشد این میشود مساوات یعنی یکسوی این مساوات باید ظالمی باشد که تو با او مبارزه کنی نه آنکه رو به روی حرم امام حسین علیهالسّلام بر سر خودت بزنی در حالیکه در جای جایِ جهان یزیدها و شِمرها سرگرم ظلم هستند (باز اگر هیچ ظالمی در عالم نبود جایِ توجیه داشت ولی حالا که فراوان هست)
حتّی با خودمان گفتیم که مسیر پیادهروی زیارت ما از بصره می گذرد که اگر دیدیم که در مجموع دشواری غیرقابل تحمّل دارد به پایانه مرزی شلمچه باز می گردیم و بنده خانواده را به اهواز می رسانم که از آنجا راهی مشهد شوند و خودم دوباره به مسیر پیادهروی برمیگردم یا چون در بیشتر مسیر از کنار جادّه اصلی عبور میکنیم و از کنار پایانههای مسافربری هم میگذریم اگر دیدیم ادامه راه ممکن نیست خانواده را با خودرو به نجف یا کربلاء می برم و جایی مناسب مستقر میکنم و خودم به مسیر پیادهروی برمیگردم و بعداً به آنها میرسم.
قبلا در کتابی در موضوع تربیت، روایتی از یکی از معصومین علیهمالسّلام با این مضمون دیده بودم که هر از چند گاهی کودکان خود را به کارهای سخت وادار کنید تا در بزرگسالی سخت کوش شوند و در برابر دشواری ها مقاوم شوند...
مجموعه این آموزهها و فکرها و مطلب گاری و... ما ۴ نفر را پس از استراحت قبل و بعدازظهر و صرف نهار، پرچم به دست، عصر روز دوشنبه اوّل مرداد و شانزدهم محرّمالحرام آماده حرکت بعدازظهر از خانه ابومصطفی تا شهر فاو منزل آقای علی مُلّائی کرد...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_هفدهم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان تا
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_هجدهم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۲ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...بعدازظهر با اهالی خانه ابومصطفی و آقای کاظمینی خداحافظی کردیم و در ادامه پیادهروی زیارت اربعین امام حسین علیهالسّلام راهی شهر فاو شدیم
یک دشواری در راهپیمایی نوبت بعدازظهر وجود دارد و آن بازتاب گرما توسّط زمین و دیوارها و درختان و...است
وقتی در ابتدای صبح حرکت را شروع می کنید همه چیز تقریبا خنک است و این مطلب تا ظهر ادامه دارد به جز تابش مستقیم آفتاب که از حوالی ساعت ۸:۳۰ حسابی داغ می شود که آنهم را می توان با استفاده از چفیه یا کلاه آفتابگیر و... تعدیل کرد به خصوص اینکه معمولا باد تندی از مقابل و خلاف جهت حرکت می وزد که چنانچه سر و صورت خود را با آب خیس کنید، شرائط بهتری به وجود میآید امّا گویا تمام محیط قراردادی با خورشید بستهاند که تا ظهر نور خورشید را جذب کنند و از بعدازظهر بازتاب دهند.
وقتی حرکت بعدازظهر را شروع میکنید گمان میکنید که از جهات مختلف به سمت شما وسائل گرمایشی گرفتهاند حتّی بادی که از مقابل میوزد با گرمای محیط همراهی میکند و این مطلب تا نزدیک غروب آفتاب ادامه دارد.
اینجاست که انسان معنایِ فصلِ «خرما پزان» را میفهمد و عجیب است که در خوشه های خرما، بیشترِ دانه ها از وسط خوشهها شروع به پختن و رسیدن می کنند (با آنکه تابش مستقیم و حرارت در ظاهر به خرماهای کناری است)
از غروب آفتاب تا نزدیکی نیمهشب مقداری شرائط بهتر است و تازه از نیمهشب به بعد است که یک خنکی خاصّی در هوا حس می کنید البته در این مسیر دولت عراق از زائران خواسته که از حرکت در شب خودداری کنند زیرا بیشترِ طول مسیر روشنایی لازم را ندارد و جادّهها هم از نظر ایمنی و تصادفات شرائط مطلوبی ندارند پس مانند مسیر نجف به کربلاء نیست که امکان تردّد ۲۴ ساعته زائران فراهم باشد هر چند بعضی زائران در ادامه مسیر و بعد از شهر بصره به خصوص در ایّام شلوغ،شب ها هم پیادهروی می کنند...
تا نزدیک غروب آفتاب راهپیمایی کردیم
گاهی فاطمه خسته می شد که ایشان را قلم دوش میکردم و بعد از آنکه مقداری خستگی در میکرد نوبت بهار می شد...
در راهپیمایی صبح، فاطمه خیلی خوشحال بود و گاهی جلوتر از ما میدوید که باید به او تذکّر میدادیم که خیلی جلو نرود و صبر کند که با هم برویم...
می گویند آینده مشخّص نیست ولی اگر نگاهی دقیق به گذشته داشته باشید آینده را می بینید.
همان ابتدای حرکت بعدازظهر معلوم شد ما نمیتوانیم در طول این مسیر، پیمایش زیادی داشته باشیم.
دختران و پسرانِ خردسال زیادی در مسیر زائران ایستاده بودند که انواع خوراکیها به زائران می دادند و شرائط به گونهای بود که ردّ دعوت آنان ممکن نبود.
در نظر بگیرید که کودکی از ۲۰۰ قدم مانده تا به او برسید، آمدنِ زائران را انتظار میکشید و به محض آنکه زائری میدید به سمت خانه میدوید تا از داخلِ یخچال، آب، دوغ، آبمیوه، شربت، میوه یا خوراکی دیگری را بردارد و بعد با شوق به سمت زائر میدوید... حالا دیگر رد کردن دعوت او امکانپذیر نبود.
بچههای ما یک خوراکی را میگرفتند، برای خوردن آن مقداری میایستادند و هنوز چند قدم نرفته بودیم که کودک بعدی برای پذیرایی میآمد و در نهایت حرکت ما کُند بود.
اینجا مثل مسیر نجف به کربلاء نبود که غالبا کودکان در مسیر میایستند و خدماتی را به زائران تعارف می کنند که اگر زائری نگرفت زائر بعدی از آن کودک بگیرد.
در قسمتی از مسیر دیدم که پنج کودک به جادّه نگاه می کنند و منتظر آمدن زائران هستند بعد به محض آنکه ما را دیدند اوّل چند مرتبه از خوشحالی به هوا پریدند و دور خودشان چرخیدند و بعد هم به سمت ما دویدند... یکی دستمال کاغذی به زائر می داد و دیگری به لباس زائر عطر می زد و...
همان طور آهسته آهسته رفتیم و هنوز به شهر فاو نرسیده بودیم و نزدیک غروب بود که آقای علی مُلّائی در حالیکه پشت موتور دوست خود سوار بود خودش را به ما رساند
چند قدمی با هم رفتیم و بعد چون اذان مغرب نزدیک میشد خودرویی گرفت و ما را به خانه خودش رساند...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_هجدهم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان تا
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_نوزدهم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۴ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
... اوّلین شبِ پس از آغاز پیادهروی زیارت اربعین را در شهر فاو مهمان آقای علی مُلّائی بودیم.
بنده درباره هر یک از میزبانان اگر مطلبی نمینویسم و از شرح حالش نمیگویم بدین معنی نیست که آنها به مانند حاج ابو امیر به کار و نیاز زائران نمیپردازند یا همانند آقای سیّدمحمّد موسوی زندگی مجاهدانهی پُر ماجرایی ندارند که چه بسا برخی از این بزرگواران داستانی شنیدنیتر از دیگران داشته باشند بلکه نوع مواجهه ما طوری بود که زیاد از احوالات آنها باخبر نشدم.
با اینکه این سال سوم بود که مهمان آقای علی مُلّائی می شدم (البته در سال اوّل، ایشان بنده را به خانه یکی از آشنایان خود برده بود) لکن هنوز شغل ایشان را نمیدانم و فقط حدس میزنم که نقاش ساختمان باشند امّا آنچه که ما را با هم آشنا کرد و سبب این دیدارها شد وجود زمینهی مودّتی بود که پروردگار رحمان به وسیله قیام امام حسین علیهالسّلام میان بندگان خود قرار داد و همین مهم بود و به چیز دیگر نمی پرداختیم...
گاهی هم یکی از برادران عراقی اندکی قبل از ظهر یا غروب شما را مهمان می کند و زائران دیگری هم به منزل او آمده اند...
مقداری استراحت می کنید و نماز میخوانید و بعد صرف غذا است و پس از ساعتی یا به راه ادامه میدهید و یا خوابِ شب است و لذا چندان فرصت آشنایی پیش نمی آید.
آقای علی مُلّائی که به برداشت بنده مردی بامحبّت و معرفت و پُرشور است به لحن مدّاحان ایرانی و زبان فارسی و... علاقمند است و همان دقایق کوتاه همنشینی با ایشان بر سر این موضوعات به شیرینی می گذرد.
امسال دیدم که لحن یک قاری عراقی که محزون، آیات قرآن کریم را قرائت میکنند و خیلی از مواکب در مسیر پیادهروی صوت قرائت ایشان را پخش می کنند را تمرین کرده و بسیار خوب می خواند.
برادران عراقی ما به آنکه زائران را به خانه خود می آورد و از او پذیرایی میکند «مؤذّب» میگویند (مانند مُؤذّن، آنکه اذان می گوید) این کلمه با معنیای شبیه پناهدهندگان، مراقبت کنندگان در دعای عهد آمده است: والذّابّین عنه...
وقتی شما در کنار جادّه پیادهروی میکنید، بسیار از شما میپرسند که آیا مؤذّبی برای تو هست، مؤذّب داری؟
در حوالی شهر فاو وقتی به این سؤال جواب مثبت میدادیم سؤال بعدی این بود که چه کسی مؤذّب شماست و به محض اینکه اسم آقای علی مُلّائی را می آوردیم معمولا طرف مقابل سریع دور میشد گویا میترسیدند که دور و بر زائرانی که مهمان علی مُلّائی هستند، بایستند که خودش از جدّیت آقای علی مُلّائی در پذیرایی از زائران خبر می داد.
سال گذشته که همین مسیر را با دو پدر از پدرانِ دانش آموزان سابق مسجد صنعتگران و بستگان آنها (در مجموع ۴ نفر بزرگسال و ۴ کودک) میآمدیم همین مطلب خیلی سبب مزاح در حوالی شهر فاو شد...
صبح روز سه شنبه دوم مرداد و هفدهم محرّم الحرام حوالی طلوع آفتاب آقای علی مُلّائی از یکی از همسایگان خود خواست که با خودرو ما را به همان نقطه دیروز غروب که تا آنجا پیادهروی کرده بودیم و نرسیده به شهر فاو بود برساند.
به همان محل رفتیم و پیادهروی را در روز دوم پِی گرفتیم...
فاطمه در همان اوّلین قدم بلکه لحظهای که فهمید دوباره میخواهیم راه برویم گریه سَر داد که غیر منتظره بود... البته وقتی ایشان را بغل کردم و مقداری دلداری دادم و راه رفتیم، همراهی خوبی کرد.
یک مشکل دیگر که بروز کرد این بود که مقداری شام را دیر میدادند و در نتیجه ساعت خواب عقب میافتاد و از آنطرف معمولا باید برای پیادهروی، همه قبل از اذان صبح بیدار شوند تا آماده باشند و این بیداری برای بچه ها مقداری دشواری داشت...
به شهر فاو رسیدیم و از آن گذشتیم...
در حین عبور از شهر فاو به حیاط مسجد امیرالمؤمنین علیهالسّلام که روزی قدمگاه و مصلّای سربازان رشید ما بود هم رفتیم.
نیاز به خرید کلاه آفتابگیر برای بچه ها بود که از بازار فاو که در مسیر پیادهروی بود تهیّه کردیم
وقتی یکی از کلاهها را سَر بچهها امتحان کردم و به نظر مناسب آمد، قیمت را از فروشنده پرسیدم که پاسخ داد که برای زائر هدیه است و پولی نمی گیرند.
اینکه ما سه کلاه می خواستیم و اصرار هم کردیم که اگر قرار است هدیه باشد فقط یکی باشد و حدّاقل برای دو تا کلاه دیگر بهایش را بگیرند، تفاوتی برای مغازه دار نداشت و انسان را به فکر میبرد و شرمنده می کرد که چرا بعضی از ما وقتی متوجّه زائر بودن یک شخص می شویم از او پول بیشتری برای یک فروش یک کالا یا ارائه یک خدمت می گیریم و یا محبّت و توجّه لازم را به زائران امام رضا علیه السّلام نداریم و اینجا...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_نوزدهم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان ت
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۵ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
... ساعت حدود ۸:۳۰ صبح در دروازه خروجی شهر فاو بودیم...
قبلا با آقای سیّدمحمّد موسوی هماهنگ کرده بودم که حدود همین ساعت به دنبال بچه ها بیایند و آنها را به خانه اش در البِحار نزد همسر و بچه هایش برساند و بنده تا قبل از ظهر خودم را به البِحار برسانم امّا روز قبل آقای کاظمینی گفت که یکی از دوستانش خواهش کرده اند که برای تبرّک،ما ظهر را به خانه او که در فاو هست برویم...اللّهُ اکبر
هم از بزرگواری آن عزیز شرمنده شدم که چه نگاهی به زائران دارند و هم از گناههکاری خودم شرمسار شدم که میان زائران امام حسین علیه السّلام خودم را جا کرده ام و این برادران به من گُمان نیکو برده اند.
مضمون روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام که اگر کسی به تو گمان نیک بُرد،گمانِ او را واقعیت ببخش... و بنده دائم در کوتاهی در عمل به این دستور بودم.
نمی توانستیم دعوت دوست آقای کاظمینی را رد کنیم و لذا به او قول دادیم و به آقای سیّدمحمّد نیامدن خود را اطّلاع دادیم.
قرار شد که آقای کاظمینی با ما در تماس باشد و شماره دوستش را به ما بدهد لکن از قبل از ساعت ۸ هر چه تماس با آقای کاظمینی گرفتم،ارتباط برقرار نشد و راه دیگری هم برای هماهنگی با دوستش نداشتم (بعدا به ما گفت که گوشی اش دچار مشکل شده بود)
مقابل دروازه خروجی فاو بچه ها دیگر خسته شده بودند و تابش آفتاب هم شدید شده بود.
به موکبی برای استراحت رفتیم که مسئول موکب خواست که برای استراحت ظهر به خانه یکی از اهالی فاو برویم که رفتیم.
از رأس البیشه تا بصره چون هنوز جادّه تکمیل نشده مواکب با مصالح ساختمانی بسیار کم هست و بیشتر مواکب خیمه ای هستند.
مواکب خیمه ای در این فصل سال آنهم به شرطی که دستگاه خنک کننده (کولر) داشته باشند آنهم برای دقایقی کوتاه قابل استفاده هستند زیرا در تابش مستقیم آفتاب سقف و بدنه آنها مثل بخاری عمل می کنند
اصلا صاحبان مواکب اجازه استفاده و استراحت طولانی مدّت را به زائر نمی دهند و به محض اینکه اقامت شما در موکب از چند دقیقه بگذرد تلاش بسیار می کنند تا شما را به منزل ببرند
دلیل دیگر این است که در این مواکب معمولا حمّام و وسائل پذیرایی آنگونه که آنها می خواهند برقرار نیست.
دو سال پیش در این مسیر و در غروب یکروز بنده تصمیم گرفتم که به خانه کسی نروم و در موکبی استراحت کنم و غذایی که همراه داشتم را بخورم...
با آنکه صاحب موکب نبود ولی یکی از برادران عراقی از آنسوی خیابان بنده را دید و آمد و اصرار کرد که به خانه او بروم.
هر چه گفتم قبول نکرد و اگر به شما بگویم کار که بالا بگیرد ممکن است چند نفر را خبر کنند که دست و پای شما را ببندند و به خانه ببرند اغراق نکرده ام.
یکبار برادری هموطن به بنده می گفت که خودش سعی می کند در مواکب مستقر شود و به خانه نرود که این برای مسیرها یا فصول دیگر یا دوران شلوغی مسیر ممکن است شُدَنی باشد ولی حالا بسیار سخت یا غیر ممکن است.
گاهی دیدم که صاحبان مواکب همسر و دخترانشان را برای تهیّه غذا و سبزی و...به موکب می آورند که آنها خیلی محفوظ، پشت موکب یا در یک اتاقک مقابل حرارت اجاق و زیر گرمای شدید کار می کنند در حالیکه در خانه ها در آشپزخانه خنک خود و با داشتن امکانات بسیار هستند و نقشه خانه های آنها هم طوری هست که برخورد و مواجههای با زائرانِ آقا ندارند
معدود کواکبی هستند که آقایان خودشان زحمت آماده کردن غذا را می کِشند.
قبلا گمان می کردم که برادران عراقی ما از محبّت بسیار به زائران امام حسین علیه السّلام است که معماری خانه های خود را اینگونه قرار می دهند لکن بعد فهمیدم که این معماری است که زمینه محبّت به زائران را ایجاد می کند یا هر دو مکمّل هم هستند
اتاق ها در اکثر این خانه ها به حیاط درب مجزّا دارد و دستشویی و حمّام مستقل برای اهل خانه و مهمان وجود دارد
در بسیاری از این خانه ها که ما رفتیم نه نامحرمی ما را دید و نه ما نامحرمی را دیدیم...
بله،معماری می تواند به انسان در مسیر بندگی بسیار کمک کند
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_بیستم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان تا
.ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستویکم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۷ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...یکی از دوستانِ مسئولِ موکب، ما را به خانهای در همان حوالی برد و تا عصر برای استراحت و نماز و نهار آنجا ماندیم.
معلوم بود این خانه از خانههایی است که فراوان پذیرایِ زائران میشود
تقریبا در تمامی طول این مسیر و در محلّههای مختلف، خانههایی هستند که مردم محلّی می دانند صاحبان آنها از اینکه زائری به آنجا برود خوشحال می شوند لذا مثلا اگر یک کارگری غروب از سر کار بر می گردد و در راه زائرانی را ببیند، اگر برای خودش مقدور باشد که آنها را به منزل خودش میبرد وگرنه آن زائران را به این خانه ها میآورد.
فضای استراحت، حمّام، شستن لباسها، غذا و اینترنت برای زائران مهیّا است و معمولاً از زائر میپرسند که آیا نیازی دارد و وسیلهای میخواهد و اگر خودشان در زائر نیازی ببینند مثل اینکه جورابش پاره شده و... برایش تهیّه می کنند.
سال گذشته و در شهر ناصریه دوستانِ همراه ما یک ماشین اصلاح لازم داشتند و به صاحبخانه گفتند که این حوالی بازار کجاست؟
میزبان پرسید که چه چیز میخواهید تا به شما بگویم که کجا میتوانید آن را تهیّه کنید و همراهان ما گفتند که ماشین اصلاح می خواهیم بعد میزبان گفت که حالا به شما میگویم و فوری یکنفر را خبر کردند و یک ماشین اصلاح برای دوستان ما خریدند و آوردند و هر چقدر هم اصرار شد که پولش را بگیرند قبول نکردند (بنده نسبت به این موضوع که لباسهایم را برای شستن به صاحبخانه بدهم چندان راحت نیستم و تلاش میکنم همیشه لباسهایم را اگر نیاز به شستن داشت خودم بشویم ولی بارها شد که صاحبخانه از این کار یا ناراحت شد یا لباسهای شسته شده را از روی طناب جمع کرد و مجدّد خودش شُست زیرا این کار را برای خود افتخار میدانند و میگویند غساله لباس زائر برای ما تبرّک است)
آقای علی مُلّائی همان سال اوّل گذر بنده از این مسیر و بدون اینکه بگویم یا حتّی اشارهای کنم یک سیم کارت دائمی عراقی برای بنده گرفت که هنوز هم استفاده میکنم و بسیار کارایی داشته است زیرا در جریان پیادهروی زیارت اربعین تقریبا زمین و زمان با تمام وجود و با سخاوت بسیار به جریان زیارت کمک میکنند به جز برخی رانندگان که کرایه بیشتری از حالت عادّی می گیرند که البته در نقطه مقابلِ آنها رانندگان زیادی هم هستند که بهای عادلانه دریافت میکنند یا هیچ پولی از زائر نمی گیرند و شرکتهای خدمات تلفن همراه که شمشیر را از رو بستهاند و مانند زالو خونِ زائران را می مکند (چه ایرانی و چه عراقی)
در خانهی استراحتِ روزِ دوم ما کبوتر راعبی و کبوترهای دیگر نگهداری میکردند
روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مضمون آن این است که در خانههای خود کبوتر راعبی نگهدارید زیرا آن قاتلان حسین بن علیّ بن ابی طالب علیهمالسّلام را لعنت می کند و خداوند قاتلان حسین را لعنت کند
«اتّخذوا الحمام الرّاعبیّة فی بیوتکم فإنّها تلعن قتلة الحسین بن علیّ بن ابی طالب و لعن اللّه قاتله»
برخی میگویند که کبوتر راعبی کبوتری است که در پاهای خود پَر داشته باشد (پا پَر) و برای آن رنگ خاصّی هم قائل شدهاند و برخی دیگر همین کبوترهای حرم را منوط به اینکه دور گردن آن سبز رنگ باشد را راعبی میدانند که به نظر میرسد اگر انسان هر دو را داشته باشد خوب است ضمن اینکه درباره داشتن کبوتر سفید یا هر کبوتر دیگری جداگانه روایاتی داریم...
حدود ۲ ساعت مانده به غروب آفتاب صاحبخانه ما را به مقابل موکبِ کنار دروازه خروجی فاو رساند و با او خداحافظی کردیم و رهسپار کربلاء شدیم...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
.ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_بیستویکم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضان
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستودوم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۸ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...لطف پروردگار رحمان، پیادهروی بعدازظهر را شروع کردیم و از سیطره (ایست و بازرسی) شهر فاو گذشتیم و کمی جلوتر وارد مسیر جدیدی که برای پیادهروی زائران در نظر گرفته بودند - و آقای سیّدمحمّد مسئول هماهنگی برای آماده سازی این مسیر بود- شدیم.
جادّه اصلی فاو به بصره تا حدود ۴۵ کیلومترِ اوّل، جادّهای است که فقط یک محور برای رفت و یک محور هم برای برگشت دارد و وسط آن جداکننده هم ندارد و ماشینهای باری مخصوصِ حمل شن و سنگ و خاک (شِن کِش،کُمپرسی) بسیار زیادی هم از آن میگذرند. این خودروها چون اکثر جادّههای نیمهجنوب و جنوب غربی عراق مسطّح هستند و شیب چندانی ندارند یک مخزنِ بار اضافه هم پشت خود وصل میکنند و در حقیقت با دو مخزن حرکت میکنند
زائران باید در شانه خاکی جادّه حرکت کنند (اینجا در ایّام شلوغی هم مسیر جداگانه به زائر اختصاص نمی دهند)
وقتی یک خودروی باری با دو مخزن و با سرعت بیش از ۱۰۰ کیلومتر از کنار شما می گذرد و از آنسو و در جهت مخالف باد نسبتا شدیدی هم معمولا می وزد گویا شما را یک دور میچرخانند و این کار خیلی اتّفاق میافتد.
امسال به این شرائطِ جادّه،عملیات راهسازی هم اضافه شد لذا برای ایمنی زائران از فاو تا شهر السّیبه یک جادّه جایگزین که بیشتر طول مسیر آن از کرانه اروند رود میگذشت در نظر گرفتند و با خاک و شِنریزی نقاطی که نیاز به اصلاح داشت را بهتر کردند.
آماده سازی این جادّه از جهات مختلفی برای آقای سیّدمحمّد تنش داشت...
برخی از محلّیها که قبلا در کنار جادّهی اصلی مواکب و تأسیساتی بنا کرده بودند حالا باید از آنها دست میکشیدند و اگر میخواستند خدماتی به زائران بدهند، امکانات خود را به مسیر جدید میآورند و این کار سادهای نبود.
بعضی هم میگفتند که این راهِ جدید از کنار مناطقِ جنگی (مناطق عملیاتی دفاع مقدّس) می گذرد و هنوز در کنارِ راه، جنگ افزارهای خنثی نشده زیادی هست که ممکن است برای زائرانی که دقّت نکنند و از مسیر خارج شوند یا بخواهند ماجراجویی کنند خطرساز بشود و برخی هم می گفتند که خدمات به اندازه کافی در این مسیر نیست و پاسخ به این نگاهها کار دشواری بود که به هر حال آقای سیّدمحمّد آن را انجام داد.
وارد مسیر جدید شدیم، جادّه به طور متوسّط حدود ۱۰۰ متر با اروند رود فاصله داشت و ما به آبادیهای ایرانِ عزیز نزدیکتر بودیم تا به آبادیهای عراق...
برای ما که شرح دفاع مقدّس و حوادث شگرف آن را در کتابها خوانده یا از راویان عزیز شنیده یا در در برنامههای مستند دیده بودیم، جادّه واقعاً حال و هوای عجیبی داشت چه رسد به اینکه از رزمندگان دفاع مقدّس یا خانوادههای شهداء به این مسیر می آمدند.
نکته جالب این است که در آنسوی رودخانه و ساحل ایران، یادمانهایی ساخته اند و برخی نقاط هم تغییراتی ایجاد شده امّا در این سویِ ساحل، بسیاری نقاط بدون تغییر، از آخرین گلولهای که شلیک شد، باقی مانده بود و فقط طبیعت، غباری از گذر سالها بر آن پاشیده بود که همان هم حال و هوایی مضاعف به آن فضا میداد.
خیلی از سنگرهای بتونی کنار اروند که رزمندگان ما شرح مواجهه با آنها را در خاطرات خود آوردهاند هنوز برپا بود
همان که دریچههای آن را تقریبا همسطح آب ساخته بودند و تیربارهایی از این دریچهها به سمت غوّاصان دلاور ما رگبار گلوله میباراند...
در کنار اروند هر سیصد یا چهارصد متر هم یک برجک نگهبانی در سمت عراق بود و سربازان ارتش در کنار آن مستقر بودند.
برنامه ما از ابتدای روز این بود که قبل از اذان مغرب به روستای البحار برسیم لکن حالا دقایقی از غروب آفتاب گذشته بود و هنوز با روستای البحار فاصله زیادی داشتیم لذا با آقای سیّدمحمّد تماس گرفتیم و موقعیت خودمان را به او گفتیم...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_بیستودوم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضا
.
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستوسوم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۹ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...دقایقی قبل از اذان مغرب با سفارش آقای سیّدمحمّد یکی از برادران عراقی با خودرو اش در مسیر جایگزین فاو تا شهر السّیبه به دنبال ما آمد و برای نماز، شام و استراحتِ شب ما را به خانهای در شهر فاو برد
خانمی که سالهای میانسالی را پشت سر گذاشته بود، خیلی باوقار و مردانه به ما خوش آمد گفت...
معلوم بود از خانمهایی است که یک تنه یک زندگی را پیش می برد.
بعد از دقایقی، جوانی که متوجّه نشدم برادرزاده آن خانم یا پسرش بود در مُضیف کنار بنده آمد و یک آقای زائر دیگر هم به ما پیوست.
در دو شب گذشته که مهمان ابو مصطفی و آقای علی مُلّائی بودیم، چون امکانش میسّر بود، خانوادگی کنار هم بودیم ولی این شب را جداگانه گذراندیم.
بعد از نماز صبح روز سوم (چهارشنبه سوم مردادماه و هجدهم محرّم الحرام) راهی مسیر پیادهروی شدم
چون روز گذشته بچهها تا نزدیک اذان راه رفته بودند و خیلی هم خسته شده بودند و از طرف دیگر مسیرِ جدید اگرچه زیبایی های بسیار داشت ولی خارج از جادّه اصلی بود و با البحار هم حدود ۲۰ کیلومتر فاصله داشت و با همدیگر نمی توانستیم قبل از ظهر به آنجا برسیم و خانم صاحبخانه هم به بچه ها محبّت زیادی داشت و آنجا راحت بودند قرار شد که همانجا بمانند تا قبل از ظهر، خودرویی برایشان بفرستیم و آنها به خانه آقای سیّدمحمّد بیایند و بنده هم پیاده خود را برسانم.
معمولا میزبان با خودرو، زائران را به نقطه دیروز می رساند تا پیادهروی را ادامه دهند لکن دیدم گویا خودرویی در این خانه ندارند و تا دوستی که خودرو دارد بیاید شاید بیشتر از نیم ساعت طول بکشد لذا خودم راهی مسیر شدم و مقداری از راهی که دیروز رفتم بودم را طی کردم تا به نقطه دیروز رسیدم و از آن گذشتم
در راه یکی دو گزارش برای آقای #دلبریانِ عزیز که رزمنده و جانباز و راوی دفاع مقدّس هستند گرفتم و فرستادم...
عجیب بود، این راه قبلا از رأس البیشه تا شهری بعد از بصره به نامِ «القرنه» که تقریبا رو به روی منطقه جزیره مجنون است، تمامِ آن از کنار مناطق عملیاتی می گذشت و وقتی روی نقشه،مسیر پیمایش را بررسی می کردید می دیدید که آنسو و در خاک ایران عزیز مثلا منطقه عملیاتی کربلای ۴ (جزیره امّ الرّصاص) است ولی حالا و در مسیر جدید، دیگر در میان و وسطِ مناطق جنگی رفته بودیم
ما به حرمت و اعتبار زائر امام حسین علیه السّلام بودن در این راه میرفتیم و خودم دیدم که سربازان ارتش عراق دو جوان عراقی را که برای ماهیگیری به حدود ۲۰۰ متری جادّه آمده بودند (زیرا در امتداد یک رودخانه ی کوچک نزدیک اروند بود) از جادّه دور کردند
آقای سیّدمحمّد و دوستانش ترتیبی داده بودند که در فواصل مختلف یک یخچال مستعمل یا مخزن بگذارند و در آن قالب یخ و آب و نوشیدنی بگذارند و خودروهایی هم در مسیر هماهنگ بودند که علاوه بر اینها میوه و... به زائران برسانند و اگر زائری خسته شده او را سوار بر خودرو کنند
حدود ساعت ۱۰ بود و شاید کمتر از ۵ کیلومتر به خانه آقای سیّدمحمّد مانده بود که بنده هم سوار یکی از همین خودروها شدم و خودم را به البحار رساندم و به خانه آقای سیّدمحمّد رفتم و بچه ها دقایقی بعد آمدند
چون مقدار پیمایش ما در این سه روز، کمتر از برنامه بود، بعدازظهر مقداری زودتر از روزهای گذشته و در حالی که هنوز هوا گرم بود به مسیر برگشتم لذا باز هم تنها رفتم و بچه ها را همراه نبردم.
آقای سیّدمحمّد که گویا خودش هم قصد سرکشی از مسیر را داشت بنده را به نقطه قبل از ظهر رساند و با او خداحافظی کردم و دوباره در طریق یا حسین خود را در میان زائران جا کردم..
پروردگار رحمان می داند که دیدار دوباره ما با آقای سیّدمحمّد چه زمانی و کجا خواهد بود ولی چون به تناوب در خطّ مقدّم جبهه مقاومت حاضر می شود، ای کاش همراه دیگر مجاهدان بر سر اسرائیل غاصب بریزند و با آزادی مسجد الأقصیٰ دیدار بعدی ما در قبلگاه اوّل مسلمین باشد.
پروردگارا در دنیا و آخرت ما را از آقای سیّدمحمّد و دوستان شهیدش جدا مکن
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 ضمیمه #گزارش_بیستموسوم | «من البحر إلی النّحر»
مطلبی که برای استاد دلبریان عزیز (از خصوصیات مسیر جایگزین فاو به السّیبه) فرستاده بودم را ایشان اینگونه در رسانه ی خود (روایت فابریک) انعکاس دادند...
🚩 دفاع مقدس شروعی برای فتحِ #قدس و تحقق ظهور بود
🎥 گزارش زائر پیاده کربلا از سنگرهای دشمن بعثی
🔺راس البیشه فاو تا کربلا بیش از ۶۰۰ کیلومتر
🎤 مداحی حاج منصور ارضی
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
《 مسجد صنعتگران 》
. ا ﷽ ا 🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی 🚩 #گزارش_بیستوسوم | «من البحر إلی النّحر» ✍ محسن رمضا
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستوچهارم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۱۰ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
پیادهروی زیارتِ اربعین امام حسین علیه السّلام در بعدازظهر روز سوم را آغاز کردم.
هر چه به روستای البحار نزدیک تر شدم هم تأسیسات صنعتی بیشتر می شد و هم باغات آبادتر می شد.
در میانه مسیر بیشتر نخلستان هایی که در زمان جنگ آسیب دیده بودند به همان حالت رها شده بودند البته پایین بودن بهای خرما در برابر هزینه های نگهداری و برداشت، علّت اصلی ولی ظاهری ماجراست زیرا اینگونه حساب کردن ها بیشتر رزق را تَنگ می کند...
یکی از بدترین و غم انگیزترین صحنههایی که انسان در طول این مسیر می بیند (به ویژه این مطلب در مسیر قدیم کوفه به کربلاء که به طریق العلماء است بیشتر دیده میشود) آتش زدن نیزارها یا علف های هرز اطراف نخلستان ها است که همیشه تعدادی نخل در حالی که بعضی از آنها خوشه های خرما هم به مردم هدیه داده اند همراه علف ها می سوزند و گویا در نگاه برپا کننده آتش هیچ تفاوتی بین علف هرز و نخل ارزشمند خرما نیست...
بارها دیدم که تنه نخل چون خشک هم هست آهسته آهسته در این آتش ها می سوزد در حالیکه درخت زنده و سبز است و خرما هم دارد
یکبار در روستای ده غیبی درسی از یک پیرمرد گرفتم که بسیار ارزشمند بود و پروردگار رحمان یاری گر ما باشد که آن را در زندگی به کار ببندیم...
شخصی از مازندران مبلغی برای عقیقه برای بنده فرستاد تا گوسفندی را قربانی کنیم
در آن سال آقای قصابی که کار ذبح و پوست کندن گوسفند را انجام داد از تحویل گرفتن پوست خودداری کرد و گفت که امسال پوست گوسفند ارزش ندارد و منظورش آن بود که پوست را دور بیاندازیم.
بنده دیدم که حیف است و بهتر است با آن یک تشکچه که ما در مازندران به آن پوست تخت می گوییم درست کنیم امّا طرز درست کردن آن را نمی دانستم.
پیرمردی از نمازگزاران مسجد بود که الان به رحمت خدا رفته است که به ایشان مراجعه کردم که آیا این کار را بلد هستند یا نه...
پیرمردِ مؤمن گفت که بلد است لکن این کار زحمت فراوان دارد و الان برایش مقدور نیست ولی گفت که خودش پوست را می برد و به مرکزی که تحویل می دهند میدهد.
بنده گفتم که گویا الان پوست قیمت ندارد و حدود دو هزار تومان بیشتر نمی خَرند ولی ایشان گفت که اشکال ندارد و این جمله طلایی را گفت که: «مال خدا هَدَر نرود»
حساب کردم که اگر با اتوبوس تا مرکز تحویل می رفت فقط ۱۲۰۰ تومان کرایه باید می داد و فقط ۸۰۰ تومان برایش می ماند ولی آن بزرگوار به این رقم ها توجّه نداشت و به گمانم اگر ۵ هزار تومان کرایه هم می خواست پرداخت می کرد تا پوست دو هزار تومانی را تحویل دهد و به گفته خودش مالِ خدا هدر نرود...
حالا این نگاه کجا و سوزاندن نخلِ با خرماهایی چون عسل کجا... اللّهُ اکبر
مرکز روستای البحار و بیشتر خانه های اهالی حدود یک کیلومتر با جادّه اصلی که سالهای گذشته محلّ گذر زائران زیارت اربعین بود فاصله دارد و در سالهای گذشته مردم البحار یا در مواکب کنار جادّه به زائران خدمت میکردند یا زائران را به خانه خود برای استراحت ظهر و شب می آوردند و پذیرای آنها بودند امّا حالا مسیر زائران از دلِ روستای آنان می گذشت و به نظر می رسید از این رویداد خیلی خوشحال هستند.
البته روستای البِحار ساکنین اهل سنّت هم دارد و مسجد هم دارند و در ۵ وعده اذان می گویند لکن کنار شیعیان زندگی می کنند و مشکلی بین آنان نیست.
از روستای البِحار و از مقابل خانه آقای سیّدمحمّد به هیئت یک زائر گذشتم و چند بار دخترم بهار را هم صدا زدم ولی گویا نشنید و به راه ادامه دادم.
منزل بعدی برای توقّف شهر السّیبه بود که درست رو به روی آبادانِ ما قرار دارد.
می خواستیم به منزل آقای المهنّد برویم.
قرار بود که بنده پیاده خود را تا سیبه برسانم و از آنسو آقای سیّدمحمّد نزدیک غروب بچه ها را بردارد و با خودرو بیاید و در مسیر به بنده برسد و همه ما را به منزل آقای المهنّد ببرد لکن گویا آقای سیّدمحمّد درگیر کارهایش بود و از آنسو بنده هم نتوانستم تا سیبه برسم لذا اذان مغرب در حسینیه ای کنار مسیر توقّف کردم و پس از نماز یکی از نمازگزاران حضورم را به اطّلاع آقای المهنّد رساند و نشانی داد و ایشان هم بزرگواری کرد و به دنبالم آمد و با هم به خانه آقای سیّدمحمّد رفتیم و بچه ها و کیف ها را برداشتیم و به شهر سیبه و منزل آقای المهنّد رفتیم...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستوپنجم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۱۲ صفر ۱۴۴۶
...با آقای المهنّد از سال گذشته آشنا شده بودیم.
ایشان کنار منزل خودشان یک«دیوان»دارند.
دیوان اتاقی بُزرگ شبیه مُضیف است که در آن حلّ اختلافات یک قوم و قبیله و عشیره انجام می شود.
اعضای عشیره آقای المهنّد معمولا دعاوی خود را به ساز و کار قضایی کشور عراق ارجاع نمی دهند بلکه بزرگان عشیره با حضور آقای المهنّد گِرد هم می آیند و به آن موضوع رسیدگی می کنند البته اینگونه نیست که آقای المهنّد یا دیگر بزرگان هر عشیره درس قضاوت خوانده باشند یا بر اساس قوانینی از پیش نوشته شده قضاوت کنند بلکه بیشتر با کدخدا منشی قضایا را حلّ و فصل می کنند
به گمان بنده آقای المهنّد حدود ۴۰ سال سن داشتند و با این حال این مسئولیت بر عهده ایشان گذاشته شد شاید به این دلیل که قبلا پدر ایشان مسئول بوده و پس از درگذشتِ پدر،به احترام او این سِمَت به آقای المهنّد داده شد
با آنکه آقای المهنّد دارای شخصیت اجتماعی بزرگی بود لکن وقتی در یک نقطه دور افتاده به دنبال بنده آمدند و به خانه آقای سیّدمحمّد رفتیم و خانواده و وسائل را برداشتیم و به خانه اش رفتیم و فردا هم بنده را به همان نقطه دیروز رساند با وجود آنکه در شب مقداری از مسیر بسیار ناهموار بود و صبح هم سختی خود را داشت کوچکترین خمی به ابرو نیاوردند بلکه هر چه دقّت کردم چیزی جز رضایت قلبی و خوشحالی در ایشان ندیدم که همه از ارادت عجیب این بزرگواران به امام حسین علیه السّلام حکایت داشت...
شهر السّیبه که سومین شب از آغاز پیادهروی را در آن گذراندیم در نزدیک ترین فاصله ممکن با آبادان قرار دارد گویی دو شهر آبادان و سیبه یک شهرِ واحد بوده که رودخانه اروند آمده و میان این دو جدایی انداخته است.
وقتی که از سمت فاو به سیبه می رسید اگر کنار اوّلین خانه های شهر بایستید تأسیسات پالایشگاه آبادان از فاصله نزدیکی پیداست و اگر به یک شخص ناآشنا بگویند که این پالایشگاه برای کشور همسایه است شاید این مطلب را باور نکند و این مطلب یکی از مظلومیت های ایران اسلامی در مواجهه با رژیم بعث و حامیان مستکبرش در جنگ تحمیلی را نشان می دهد که تا چه حد تأسیسات مهم و حیاتی ما در معرض و تیررس دشمن بود چنانکه شما تصوّر می کنید اگر شخصی در یک تیرکمان سنگی(که ما در گویش مازندرانی به آن کِش تفنگ و در مشهد پِلَخمون می گویند)یک نارنجک بگذارد امید دارد که نارنجک در پالایشگاه سقوط کند...
قبل از طلوع آفتاب روزِ چهارم پیادهروی که پنجشنبه چهارم مرداد و نوزدهم محرّم الحرام بود آقای المهنّد بنده را به مقابل همان حسینیه ای که غروب روز قبل تا آنجا آمده بودم رساندند و با ایشان خداحافظی کردم و پیادهروی را از سر گرفتم.
باز هم شرائط کلّی و نوع مسیر و زمان حرکت به گونهای بود که امکان همراه آوردن بچه ها نبود یا آنکه قدری سخت بود
چون هنوز قبل از شهر السّیبه بودم قرار بود که ظهر خودم را به آنجا برسانم ولی اینبار و برای استراحت قبل از ظهر و نماز به منزل آقای توفیق بغلانی برویم
با آقای توفیق بغلانی از همان سال اوّل زیارت در این مسیر آشنا شده بودم
کنار منزل آقای توفیق بغلانی مسجد و حسینیه ای به نام فردوس است
بنده در سال اوّل و قبل از ظهر در شهر سیبه به همین حسینیه رفته بودم و وقتی نمازگزاران برای اقامه نماز ظهر و عصر به مسجد آمدند آقای توفیق بغلانی که نسبتا خوب فارسی می داند و دوستان ایرانی هم دارد بنده را دید و اصرار کرد که به منزل ایشان بروم
نکته جالب علاقه آقای توفیق بغلانی و همسر ایشان به معماری داخلی و چیدمان ایرانی خانه ها بود که وقتی وارد منزل ایشان می شوید گمان می کنید که وارد خانه ای ایرانی شده اید(از نوع گچ کاری،پرده ها،فرش و...)
شغل آقای بغلانی کاشی کاری است لکن از چند کار فنّی دیگر ساختمان هم سررشته دارند، ایشان یک خواروبار فروشی(سوپر مارکت)کنار مسجد فردوس داشتند که امسال دیدم به دلائلی آن را تعطیل کردند
محبّت و توجّه آقای توفیق بغلانی هم به زائران امام حسین علیه السّلام بسیار زیاد است و همراه بستگان خود موکبی همان حوالی خانه دارند
لطف پروردگار رحمان قبل از ظهر به منزل ایشان رسیدم و با خودرو ایشان و با هماهنگی با آقای المهنّد که بیرون از منزل بود به دنبال بچه ها رفتیم و همگی به منزل آقای توفیق بغلانی آمدیم...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 #گزارش_بیستوششم | «من البحر إلی النّحر»
✍ محسن رمضان تاش
🗓 ۱۷ صفر ۱۴۴۶
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سلام علیکم
...در بعدازظهر روز چهارم پیادهروی که پنجشنبه چهارم مرداد و نوزدهم محرّم الحرام بود بنده و همسرم و بهار و فاطمه از کنار مسجد فردوس شهر السّیبه به مسیر پیادهروی زیارت اربعین امام حسین علیه السّلام بازگشتیم.
به طور معمول منزل بعدی در حرکت از السّیبه منطقه ابوالخصیب بصره است لکن ما قرار بود شام را مهمان آقای ابوعبّاس بغلانی که از بستگان آقای توفیق و خانه اش هم نزدیک خانه او بود شویم.
آقای ابوعبّاس افسر پلیس و گویا فرمانده نیروهای مستقر در السّیبه و به فضل الهی انسان بسیار با بصیرتی هستند.
حالِ عجیبی بود وقتی آقای ابوعبّاس تصاویری از رئیس جمهور محبوب و شهیدِ ما حضرت آیت اللّه رئیسی را نگاه می کرد و زار زار گریه می کرد...
آقای ابوعبّاس بسیار به نظام اسلامی و رهبر معظّم انقلاب و به خصوص امام خمینی رحمة اللّه علیه علاقمند است و وقتی پایِ صحبتش مینشینید خیلی دقیق از اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان و توطئه های استکبار جهانی می گوید.
گویا ایشان به همراه جمعی از دوستانش موکبی به نام امام خمینی رحمة اللّه در مسیر پیادهروی بصره تا کربلاء دارند.
در سالی که از اربعین گذشته سپری شده بود آقای ابوعبّاس یک دختر خود به نام زینب که دانشجو در شهر بصره بودند را به سبب تصادف رو به روی مسجد فردوس از دست داده بود و بسیار به یاد این فرزندش بود و از زائران خواستار دعا برای آمرزش فرزندش بود...
ما به پیادهروی رفتیم و تقریبا تا نزدیک اذان مغرب به انتهای شهر السّیبه رسیدیم که آقای توفیق به دنبال ما آمد و به خانه اش برگشتیم.
لطف پروردگار رحمان نماز جماعت مغرب و عشاء را هم به مسجد فردوس رفتم.
یک اتّفاقی که در پیادهروی بعدازظهر رُخ داد این بود که یک خودرویی کنار ما ایستاد و دو برادر عراقی که یکی از آنها تجهیزات تصویربرداری داشت از خودرو پیاده شدند و از بنده اجازه گرفتند که از ما تصاویری بگیرند که مخالفت نکردم.
چون از گروه اوّل زائران و از معدود خانواده هایی بودیم که در این بازه زمانی در این مسیر می رفتیم و از آنسو هنری که آن برادران در تهیّه و صداگذاری تصاویر داشتند خیلی قوی بود، برنامهای که ساختند و آن را همان شب منتشر کردند در حوالی شهر بصره بلکه در سراسر عراق بسیار پُر بیننده شد و این مطلب برای بچه ها خاطره انگیز و جالب شد.
در خانه آقای توفیق بغلانی مستقر بودیم و برای شام به منزل آقای ابوعبّاس رفتیم و برای خواب هم دوباره به منزل آقای توفیق بازگشتیم و صبح فردا با این دو بزرگوار خداحافظی کردم و به مسیر پیادهروی رفتم.
بچه ها خانه آقای توفیق ماندند.چون هم مقداری خسته بودند و هم از برنامه عقب بودیم قرار شد که تنها بروم و خودم را به مقابل منزل آقای حاج ابو امیر در منطقه ابوالخصیب برسانم و بچه ها هم قبل از ظهر به آنجا بیایند.
کم کم یک مطلب دیگر هم بروز کرد...
دفعاتی که تنها برای پیادهروی میرفتم، بهار بهانه می گرفت و نمیخواست در خانه میزبانان بماند و میخواست که با من بیاید و برای این مطلب زیاد غصّه میخورد و هر چه با او صحبت کردم و دلائلی آوردم تغییری ایجاد نشد...
نه امکانش بود که پا به پایِ من بیاید و از آنسو مادرش را با فاطمه تنها بگذارد و نه دلش راضی میشد که در خانهها بماند که باید چاره دیگری میاندیشیدم و فقط به رفتن و برنامه زمانبندی فکر نمی کردم...
📌 ان شاءالله ادامه دارد...
👈 درباره مسیر پیادهروی «من البحر إلی النّحر»
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا ﷽ ا
🏷 #سفرنامه | #اربعین | #پیادهروی
🚩 ضمیمه #گزارش_بیستوششم | «من البحر إلی النّحر»
شخصی که با کلاه لبه دار و عینک آفتابی در تصویر حاضر است آقای ابوعبّاس بغلانی است و این هم موکب آنها با نام الإمام روح اللّه الخمینی...
ساده نیست که در این مسیر یک موکب را با این اسم نامگذاری کنید و واقعا یک دنیا مطلب پشت همین نامگذاری نهفته است (فرماندهی کلّ قوای نظامی کشوری که یکروز با این کشور در جنگ بوده و صدها هزار کشته و مجروح از آنها گرفته فقط یک قطره از این مطلب است)
پروردگارا کوتاهی های ما را ببخش و انقلاب ما را به قیام حضرت حجّة بن الحسن العسکری علیه السّلام متّصل بگردان.
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
یا صاحب الزّمان
╭─═══════─
🆔 @Sanatgaraan ❁ صنعتگران
╰─════════════─